قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / صلح امام حسن الگویی قابل استفاده برای هر مذاکره‌ای نیست/ رفتار متفاوت دو امام ریشه در تفاوت شرایط آن دو امام دارد/ آنچه در عاشورا پدید آمد گزینه انتخابی امام حسین(ع) نبود
صلح امام حسن الگویی قابل استفاده برای هر مذاکره‌ای نیست/ رفتار متفاوت دو امام ریشه در تفاوت شرایط آن دو امام دارد/ آنچه در عاشورا پدید آمد گزینه انتخابی امام حسین(ع) نبود

دانشیار گروه تاریخ دانشگاه باقر العلوم (ع) در گفتگو با اجتهاد:

صلح امام حسن الگویی قابل استفاده برای هر مذاکره‌ای نیست/ رفتار متفاوت دو امام ریشه در تفاوت شرایط آن دو امام دارد/ آنچه در عاشورا پدید آمد گزینه انتخابی امام حسین(ع) نبود

اگر به امام حسین(ع) اجازه می‌دادند که میدان جنگ را بدون اسیری ترک کند و برود بی‌تردید این کار را می کرد، اما فرمانده دشمن چنین موافقتی نکرد. می‌گفتند یا تسلیم و اسارت و بیعت و یا جنگ که نتیجه آن با محدودیت بسیار نیروهای امام روشن بود. راه سومی وجود نداشت.

اختصاصی شبکه اجتهاد: صلح امام حسن(ع) به عنوان یکی از مهمترین و چالشی‌ترین بحث‌های تاریخ تشیع شناخته می‌شود. اینکه چرا امام حسن(ع) صلح کرد شاید سوالی است که در ذهن برخی پدید آمده باشد، همچنانکه این سوال درباره قیام امام حسین(ع) و دلایل آن نیز مطرح می شود. این سوالات تا جایی پیش می‌رود که عده‌ای تفاوتی را قائل می‌شوند بین روحیات امام حسن(ع) و امام حسین(ع). اینکه امام حسن(ع) اساسا فردی صلح طلب بوده و امام حسین(ع) میل به قیام داشته‌اند. اما باید دید که اگر امام حسن(ع) صلح کرد، چرا و اگر امام حسین(ع) قیام کرد به چه دلیلی بوده است. حجت‌الاسلام سید حسین فلاح‌زاده، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه باقر العلوم(ع) اما معتقد است این گزاره‌ها همگی نادرست است. به باور مدیرگروه فرهنگ و تمدن اسلامی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، هم صلح امام حسن (ع) و هم جنگ امام حسین (ع) بر این دو تحمیل شد. مشروح این گفتگو که پس از تایید وی منتشر می شود به قرار زیر است:

اجتهاد: تفاوت شرایط پیش روی امام حسن مجتبی و امام حسین(علیهما السلام) که منجر به صلح یکی و جنگ دیگری شد چه بود؟

فلاح‌زاده: نخست این نکته را باید گفت که  نه صلح امام حسن(ع) و نه جنگ امام حسین(ع) آن گونه که برای آنان پیش آمد، خواست آنان نبود بلکه هر دو واقعه بر آنها تحمیل شد و ناخواسته در مواجهه با آن قرار گرفتند. یعنی گزینه اولیه آنها نبود بلکه شرایط روزگار آن دو را بر این دو امام تحمیل کرد. امام حسن(ع) برای پیروزی بر سپاه معاویه نیروی نظامی جمع کرده بود. البته معاویه آغازگر جنگ بود و امام برای مقابله و دفاع آمده بود؛ اما چون فرمانده اصلی حضرت یعنی عبیدالله شبانه به سپاه معاویه پیوست و سپاه آن حضرت از هم پاشید و حضرت در یک وضعیت ناخواسته‌ای قرار گرفت از ناچاری این وضعیت دوم یعنی کوتاه آمدن و صلح را پذیرفت. درآن شرایط، گزینه دیگر و بهتری پیش روی امام حسن(ع) وجود نداشت. بله امام می‌توانست با همان تعداد کم باقی مانده از نیروهایش جنگ را ادامه بدهد که به کشته شدن خود آن حضرت و همان تعداد یاران اندکش منتهی می‌شد. در آن شرایط ناگوار، آن حضرت بود و جمع محدودی از یاران و شیعیانش که به هیچ وجه درصورت ادامه جنگ امید پیروزی وجود نداشت؛ چون نسبت جمعیت دو سپاه با تفرق سپاه اصلی امام حسن(ع) خیلی متفاوت شده بود. یک وقت شما با مثلا دویست هزار نفر به مقابله با صد هزار نفر می‌روید یا با نیروی برابر یا نصف دشمن یا یک سوم آن یا حتی در مواردی یک چهارم. در این موارد هنوز امید پیروزی هست. اگر خوب بجنگید امکان موفقیت هست. اما دیگر نمی‌شود با مثلا هزار نفر یا پانصد نفر در مقابل چهل یا پنجاه هزار نفر مقابله کرد و امید پیروزی داشت. چنین جنگی معقول نیست و کاملا به نفع دشمن تمام می‌شود. چون روشن است که دشمن همان هزار نفر یا کمتر را به راحتی حذف می‌کند و شما دیگر حتی یک نفر هم از سپاهت باقی نمی‌ماند، مگر در صورتی که دشمن کوتاه نیاید و به شما اجازه عقب نشینی یا کنار کشیدن از میدان جنگ را ندهد و شما هم حاضر به تسلیم که نتیجه‌اش اسیر شدن است نشوید، مثل آن چه برای امام حسین(ع) پیش آمد. در آن صورت ناچارید بجنگید وکشته هم بشوید. امام حسن(ع) وقتی جنگ را رها کرد و دیگر حاضر نشد با آن تعداد کم ادامه بدهد معاویه هم از صلح  استقبال کرد و قصد اسیر کردن امام و یاران امام را نداشت. البته بعدها با شیطنت به صورت پنهانی امام را مسموم کرد.

بر امام حسین(ع) هم جنگ به آن شکل نابرابر تحمیل شد. آنچه در عاشورا پدید آمد گزینه انتخابی امام حسین(ع) نبود. امام اگر مکه را ترک کرد و به سمت کوفه آمد با این برنامه‌ریزی و محاسبه بود که کسانی نامه نوشتند و دعوت کردند و بعد هم حضرت مسلم در نامه‌ای حمایت آنان را تایید کرده و به امام نوشته بود که زود بشتاب، اینها از امام حمایت خواهند کرد. اما متاسفانه وقتی امام در مسیر عراق قرار گرفت کم‌کم شرایط کوفه با آمدن عبیدالله به آن شهر، عوض شد و دعوت کنندگان  از ترس عقب‌نشینی کردند.

 امام با امید حمایت کوفیان آمده بود اما شرایط عوض شد و چیز دیگری شد. لذا حضرت در آن شرایط جدید پیش آمده قصد بازگشت به مکه را داشتند اما حُر مانع شد. از آنجا به بعد، شرایط بر امام تحمیل شد و یزید و عبیدالله و عمر‌سعد بر خلاف معاویه، کوتاه نیامدند و تنها دو گزینه را پیش روی امام حسین(ع) گذاشتند: یا اسیری و بیعت یا جنگ وکشته شدن. اگر به امام حسین(ع) اجازه می‌دادند که میدان جنگ را بدون اسیری ترک کند و برود بی‌تردید این کار را می کرد، اما فرمانده دشمن چنین موافقتی نکرد. می‌گفتند یا تسلیم و اسارت و بیعت و یا جنگ که نتیجه آن با محدودیت بسیار نیروهای امام روشن بود. راه سومی وجود نداشت. در عاشورا مثل شرایط امام حسن(ع) به هیچ وجه امید پیروزی در جنگ وجود نداشت؛ چون نسبت تعداد سپاهیان نابرابر بود. هفتاد و اندی در مقابل سی هزار. لذا امام حسین(ع) هم می‌دانست که در صورت بروز جنگ، هم خودش و هم یارانش همگی کشته خواهند شد. لذا شب عاشورا که دیگر دید همه راه‌های دیگر بسته شده به یارانش فرمود فردا همه کشته خواهید شد. به آنها فرمود من بیعت خود را از شما برداشتم، بروید.

از جهت کلی، شرایط پیش روی امام حسن(ع) در زمان معاویه با شرایط مقابل امام حسین(ع) در زمان یزید خیلی فرق نمی‌کرد. هر دو شرایط سیاسی منفی بود. بعضی در تحلیل قضیه و فهم آن دقت کافی نکرده‌اند. می‌گویند چون معاویه ظاهر را حفظ می‌کرد و مثلا ظاهر الصلاح بود امام حسن(ع) با او صلح کرد اما یزید حفظ ظاهر را هم نمی‌کرد. شراب می‌خورد، با میمون بازی می‌کرد، لذا برای امام حسین(ع) تحمل آن ناممکن بود و نمی‌توانست سکوت کند لذا حضرت با یزید جنگ کرد. این تحلیل طبق آنچه گفتم نادرست است. به نظر من معاویه بدتر از یزید بود. اگر می‌بایست قیامی به آن شکل صورت بگیرد اول مقابل معاویه و بعد یزید باید انجام می‌شد. چون معاویه ام‌الفساد بود. او بود که مقابل امام علی(ع) ایستاد و شورش کرد و بعد هم دولت نامشروع و فاسد امویان را تاسیس کرد و یزید را جانشین خود ساخت.

در تحلیل‌های جاری چون واقعه عاشورا و دفاع امام در قبال یزید را با بهره‌گیری از برخی نظریه‌ها گزینه اصلی امام گرفته‌اند بعد آن را در کنار صلح برادر قرار می‌دهند و می‌بینند تناقض دارد. دو برادر، یکی صلح می‌کند و دیگری جنگ. بعد برای حل این تناقض ناچار می‌شوند بگویند این دو رفتار متفاوت دو امام ریشه در تفاوت شرایط آن دو امام دارد. در واقع می‌کوشند با متفاوت نشان دادن متغیر شرایط، دو رفتار مختلف را توجیه کنند. اما به نظر حقیر شرایط کلی خیلی فرق نمی‌کرد. بعضی هم برای حل این مساله به آن روایت متوسل می‌شوند که رسول خدا(ص) فرمود: «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا». اما این روایت هم ظاهر متفاوت این دو رفتار را حل نمی‌کند.

اجتهاد: در برخی کتب مانند امالی از مذاکره امام حسین با عمر سعد برای صلح و عدم پذیرش مفاد آن توسط یزید به جهت تمایل وی به جنگ سخن گفته شده است. آیا بر این اساس می‌توان گفت که تفاوتی میان روش این دو امام وجود نداشته بلکه تفاوت در طرف مقابل آنها بوده زیرا معاویه صلح را پذیرفت ولی یزید آن را نپذیرفت؟

فلاح‌زاده: بله بین نوع برخورد معاویه با نوع برخورد یزید تفاوت است. همان‌گونه گه گفتم معاویه پذیرفت که پس از آتش بس، امام حسن(ع) و یاران آن حضرت را رها کند و آنها را اسیر نکند و به قتل نرساند. این کار را هم کرد هر چند بعدها به صورت پنهانی امام را به شهادت رساند. اما یزید و کارگزار او درکوفه فقط دو راه را جلوی امام حسین باز گذاشته بودند، یکی تسلیم و اسیری و بیعت با یزید؛ دیگری جنگ و کشته شدن. امام حسین(ع) حاضر به بعیت با یزید و اسیری نبود اما نمی‌خواست کار به آن جنگ نابرابر بکشد. خیلی تلاش کرد تا این اتفاق نیفتد. از تلاش برای بازگشت به مکه تا انتخاب مسیری خلاف کوفه تا تلاش گسترده برای جمع‌آوری نیرو و کشاندن کوفیان به سمت خود تا حتی سخنرانی صبح عاشورا در مقابل سپاه عبیدالله و غیره اما نشد و شرایط جواب نداد. مبارزه امام حسین(ع) را نباید احساسی تفسیر کنیم. امام در آن شرایط سخت خیلی معقولانه کار و محاسبه کرده است. حتی شب عاشورا که دیگر جنگ با همان تعداد کم قطعی شده بود فرمود تا خیمه‌ها را به هم نزدیک کنند تا دشمن نتواند بین آنها نفوذ کند. پشت خیمه‌ها گودالی حفر کنند و داخل آن را با نی پر کنند و آتش بزنند تا دشمن از پشت حمله نکند. اگر کسی خود دنبال مرگ و کشته شدن باشد که این کارها را نمی‌کند. این کارها برای افزایش قدرت مقاومت است.

اگر به امام حسین(ع) اجازه می‌دادند که صحنه کربلا را بدون جنگ ترک کند و به یک نقطه‌ای برود قطعا این کار را می‌کرد. اما سخت‌گیری بیش از حد دشمن، کار را به آنجا کشاند. خود‌خواهی، غرور و بی‌سیاستی یزید و مشاورانش سبب این فاجعه شد. اگر معاویه بود روش دیگری را پیش می‌گرفت. حداقل این گونه آشکار فرزند رسول خدا(ص) و خاندان و یارانش را قتل عام نمی‌کرد که تا آخر تاریخ  همگان او را سرزنش و لعن و نفرین کنند.

اجتهاد: آیا صلح امام حسن را می توان به عنوان الگویی برای مذاکره با دشمنان در نظر گرفت؟

فلاح‌زاده: صلح امام حسن(ع) با معاویه به‌هرحال سیره یک امام معصوم است و قابل استفاده، اما نه در هر مذاکره و شرایطی. مدل و الگویی است برای شرایط خاص و سخت که شما فاقد قدرت مقاومت و ایستادگی هستید و طرف مهاجم قوی است. در آن شرایط شما برای حفظ جان خود و یارانت کوتاه می‌آیی، مثل مصلحت عقب‌نشینی در برخی عملیات‌های جنگی که اگر اتفاق نیفتد نتیجه‌اش اسیر شدن نیروها و کشته شدن آنهاست. این سیره به ما مجوز حفظ جان را می‌دهد و کاملا عقلایی است. همان‌گونه که توصیه به تقیه که بسیار در روایات به آن تاکید شده، یک روش عقلایی برای حفظ جان شیعیان است. دین‌داری درست با عقلانیت عجین است.

 کسی آمد خدمت امام رضا(ع) و به آن حضرت عرض کرد که من کسی را می‌شناسم که خیلی اهل نماز و روزه و امثال آن است. حضرت تحت تاثیر این اعمال قرار نگرفتند بلکه فرمودند: «کیف عقله». کسی که عقل ندارد و عقلش را به کار نمی‌گیرد در دین‌داری‌اش هم باید شک کرد. با احساسات نمی‌شود کار کرد. تصمیم‌های جمعی که مصلحت جامعه در آن است را نمی‌شود احساسی و عاطفی گرفت. تصمیم‌های احساسی پشیمانی می‌آورد. پس صلح امام حسن(ع) مدلی برای شرایط خاص صلح است نه تمام شرایط. بله اصل مجوز را به ما می‌دهد. به نظر من الگوی کامل‌تر و جامع‌تر صلح در اسلام، صلح حدیبیه رسول خدا(ص) با مشرکان است. البته جالب است همان‌گونه که در صلح امام حسن(ع)، برخی شیعیان احساسی مخالفت کردند و حتی خطاب به امام، تعبیر «مذل المومنین» را به کار بردند در صلح حدیبیه هم برخی اصحاب به شدت مخالف بودند. عمر بن خطاب یکی از آنهاست. واقدی در کتاب معروف مغازی خود از جریان مخالفت‌های صریح عمر با پیامبر در صلح حدیبیه گزارش‌های خوبی دارد.

البته چه در مذاکره و چه در قرارداد‌های صلح بعد از مذاکره باید دقت کرد که دشمن سود بیشتری نبرد. باید منافع ما بیشتر باشد. ما الان اعلام کرده‌ایم که با سعودی‌ها با این که دشمن ما هستند  آماده مذاکره هستیم؛ چون فکر می‌کنیم شرایط خوبی داریم. پس مذاکره و صلح، یک فرمول است در راستای مصحلت‌سنجی. خودش هم انواعی دارد. همیشه جنگ و درگیری، به مصلحت نیست. یک وقت‌هایی مصلحت در مذاکره و صلح است برای این که شما فرصت پیدا کنید برای کارهای دیگر یا برای نجات از مرگ و کشته شدن و ممانعت از میدان‌دار شدن دشمن. راه‌های مختلف را به روی ما نبسته‌اند. رسول خدا(ص) در دوران مکه و مدینه تدابیر مختلفی به کار گرفت. اگر چه آن حضرت پیوسته مسلمانان را به صبر و بردباری و مقاومت دعوت می‌کرد و مژده پیروزی در آینده را می‌داد اما در عین حال خیلی تلاش کرد تا بار سختی‌ها را از دوش یارانش بردارد، هر چند این سختی کشیدن‌ها ثواب و اجر اخروی داشت.

آن حضرت در دو نوبت جمعی از یارانش را به حبشه فرستاد در پناه یک دولت مسیحی افریقایی تا در آنجا در امان باشند. خود ایشان سفری به طائف داشت تا ببیند اگر شرایط آنجا بهتر از مکه است به آن شهر برود، که نبود. بعد مخفیانه در محل عقبه با اهالی مدینه که برای سفر حج به مکه آمده بودند یکی دو سال ملاقات و مذاکره کرد تا شرایط را برای رفتن به مدینه فراهم سازد. خود هجرت تدبیر بسیار بزرگ رسول خدا(ص) بود که بسیاری از مشکلات را حل کرد. حضرت اگر بیشتر در مکه می‌ماند کشته می‌شد. مشرکان نقشه قتل آن حضرت را کشیده بودند شاید اگر برخی در آن زمان بودند، می‌گفتند: خوب کشته شود، شهید شده است در راه دفاع و تبلیغ دین، چه اشکالی دارد؟ بله، ولی رسالتش ناتمام می‌ماند. سایر اهدافش زمین می‌ماند. وقتی شما می‌توانی با راهکاری مثل هجرت، جان خود و یارانت را نجات دهی و سایر اهدافت را جلو ببری، چرا این کار را نکنی؟ اینها همه الگوهای رفتاری در شرایط مختلف است که سیره معصومان(ع) در اختیار ما قرار داده است.

مدل‌های دیگری هم برای شرایط دیگر داریم. مثلا امام رضا(ع) حتی حاضر شد ولایتعهدی مامون را هم بپذیرد و درکنار خلیفه قرار بگیرد. با آن که می‌توانست پس از آمدن ماموران مامون، از مدینه خارج نشود و حتی درآنجا دست به نوعی قیام بزند، ولی این کار را نکرد چون می‌دانست توان کافی را ندارد و به نتیجه‌ای هم نمی‌رسد. بقیه قیام‌های شیعی هم که عمدتا متعلق به زیدیه بود و نه امامیه، در همان زمان سرکوب شدند و راه به جایی نبردند.

 در تاریخ تشیع که نگاه می‌کنیم امامیه بیش از دیگر فرق شیعه چون زیدیه و اسماعیله، مصلحت‌گرا بودند و این ریشه در عقلانیت رفتاری آنها داشت.  همین هم سبب بقای آنها شد. این عقلانیت رفتاری شیعیان امامیه به سیره امامان  باز می‌گشت که اصحاب و پیروان را هم بدان فرا می‌خواندند. ما نباید فقط سیره یک امام را آن هم با تفسیری خاص و ناقص و صرفا احساسی و عاطفی برجسته کنیم. امامان ما هر کدام مثل یک سوره از قران کریم هستند که باید در کنار هم دیده شوند. البته بهره‌گیری از سیره نیاز به دقت زیاد دارد و کار هر کسی نیست. سیره‌پژوهی دقت‌های بیشتری را می‌طلبد. نوعی اجتهاد طلب می‌کند. این‌که امروز هرکسی به خود اجازه می‌دهد که تاریخ عاشورا را تحلیل کند این روش غیر عالمانه است. فهم تاریخ و گذشته به این آسانی‌ها هم نیست که برخی تصور می‌کنند. برای بهره‌گیری از سیره، از یک طرف باید سیره را دقیق فهمید و از سویی دیگر زمانه و شرایط کنونی را.

البته وقتی قدرت و توان هست دیگر نمی‌توان مدل صلح تحمیلی امام حسن(ع)، یعنی کنار کشیدن از قدرت و عقب‌نشینی را توصیه کرد. بله، اصل مذاکره و صلح در سیره امام حسن(ع) بلکه در سیره رسول خدا(ص) وجود دارد اما این که چگونه اجرا شود و در کدام شرایط این خیلی مهم است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics