قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / طرح «امامت و امارت»، جمهوری اسلامی در مقیاس کوچک
طرح «امامت و امارت» جمهوری اسلامی در مقیاس کوچک

در گفت‌وگو با سیدصمصام‌الدین قوامی تبیین شد:

طرح «امامت و امارت»، جمهوری اسلامی در مقیاس کوچک

این‌که یک کشور ۸۰ میلیون‌نفری را به فقیه بدهند راحت‌تر است یا  یک روستای ۵۰۰ نفری را؟ اگر آن‌جا ناممکن است، در این‌جا نیز ناممکن است؛ اگر امکان آن در استان نباشد، به طریق اولی در کشور هم ممکن نیست. این‌که یک روحانی فقیه بیاید زمام اقتصاد، سیاست و … همگی را بگیرد؛ چرا این را در قانون اساسی آوردید؟ بنابراین صد را ایجاد کردید؛ ۹۰ هم نزد ماست.

شبکه اجتهاد: سید صمصام‌الدین قوامی در دوره کارشناسی، مدیریت صنعتی خوانده است. در سوابق وی، خدمت در سپاه و جهادسازندگی، مدیریت حوزه کرمان، مدیریت مدرسه معصومیه قم هم دیده می‌شود. وی مدیر بنیاد فقهی مدیریت اسلامی است و درس خارج فقه الاداره، اصول فقه الاداره و تفسیر مدیریتی قرآن تدریس می‌کند. هم اکنون او امام جمعه شهرک ۱۴۰هزار نفری پردیسان در قم است که ۴۰ هزار نفر آن را خانواده طلاب تشکیل می‌دهند. او در این شهرک با اجرای طرح «امامت و امارت» به‌دنبال مدینه فاضله اسلامی است. از عملکرد جمهوری اسلامی نگران است و طرح خود را راهگشا می‌داند.

مدتی است حضرت‌عالی اجرای طرح امامت و امارت در شهرک پردیسان را آغاز کرده‌اید؛ این طرح چیست و قرار است چه کاری انجام دهد و شما چگونه به این طرح رسیدید؟

قوامی: طرح امامت و امارت برگرفته از همان مدل حکومت نبوی، علوی و مهدوی است؛ به این معنا که در حال کشف‌شدن است و ما آن را ابداع نکردیم؛ بنابراین اجتهاد می‌شود. این روش، روش مدیریت معصومان است. همان‌طور که مشخص است دو بخش وجود دارد؛ امامت و امارت. امارت همان سه قوه است. این سه قوه همان سه شأنی است که رسول‌الله(ص) در مدینه و امیرالمؤمنین(ع) در کوفه داشتند؛ به معنای شأن قضا، شأن اجرا و شأن تقنین و تشریع. پیامبر گاهی قاضی، گاهی مجری و گاهی مبیّن احکام بود. بنابراین، این سه شأن، شئونی هستند که ساسهالعباد واجد آنند. عقلا هم این را تأیید کرده‌ و آن را در قالب سه قوه درآورده‌اند. امامت هم بُعد ریاستی و اجرایی دین است؛ ریاست عامّه است. بحث بر سر ریاست و سیاست است. لزوماً در نبوّت، سیاست نیست؛ نبوّت به‌معنای اطلاع‌گیری و رسالت به‌معنای اطلاع‌رسانی است؛ اما امامت به‌معنای اجرای دین است؛ به‌معنای این‌که «جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً». پس از نبوت، رسالت و خلّت مطرح می‌شود. هنگامی که امامت جزء ذات آن آمد، امامت هم هست؛ به این معنا که هنگامی که امام در جایی است، قضاوت با اوست؛ زیرا شایستگی قضاوت، جنگ و صلح و احکام دارد. احکام را هم می‌گیرد، سپس هم تلقّی و هم القا می‌کند. امکان آن نیست که امام را بدون این‌ها در نظر گرفت؛ مانند آن است که آب را بدون رطوبت یا روغن را بدون چربی تصور کنیم.

هنگامی که امام مطرح می‌شود، ساسه العباد نیز مطرح می‌شود؛ لذا هر فردی که امام است، این کارها بر عهده‌ی اوست. یا باید امام نشود، یا اگر شد، زعامت و ریاست به‌عهده‌ی او خواهد بود. این اتحاد امارت و امامت به همین معناست؛ یعنی آن‌چه که در حکومت و حاکمیت می‌گذرد، در اختیار امامت است؛ اما امامت آن‌ها را طبق اصول مدیریت تفویض، تقسیم و تفکیک می‌کند.

امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر می‌گوید: «ثُمَّ اِخْتَرْ لِلْحُکْمِ»؛ قاضی قرار بده؛ «فالجُنود»؛ در این‌جا بجنگ. یا مثلاً در باب مالیات، می‌گوید بدین صورت بگیر. در احکام نیز می‌گوید به خدا و رسول مراجعه کن و اگر امکان آن نبود اجتهاد کن. یعنی به مالک اشتر تفویض می‌کند که وقتی امام مصر می‌شود و نماز جمعه هم می‌خواند، باید این سه کار را هم انجام دهد. اگر هم دیگران انجام می‌دهند، به طور نیابتی انجام دهند؛ یعنی مشروعیّتشان به اذن امام باشد. بنابراین در عمل امارت و امامت یکسان می‌شوند؛ تقسیم و تفویض می‌شود. سپس امکان آن وجود دارد که گفته شود این امارت، همان قوای سه‌گانه‌ایست که اکنون نیز در قانون اساسی وجود دارد؛ هر سه نیز مربوط به ولایت فقیه است و ولایت فقیه اصل اصلی است. ولایت فقیه باید قضاوت کند؛ اما به این دلیل که عادتاً امکان آن نیست، برای آن دستگاه تهیه می‌شود. عادتاً خود او رئیس کابینه است؛ اما به این دلیل که امکان آن وجود ندارد، رئیس جمهور، نخست وزیر و… می‌آیند. همچنین خود او باید احکام را تبیین و ابلاغ کند. این وظیفه را نیز به مجلس می‌دهد. در حقیقت این‌ بازوان و مشاوران، در حال انجام وظایف او هستند؛ به این معنا که اگر یک ولی فقیهی باشد که خداوند به او قدرتی خارق‌العاده بدهد که خودش کارها را انجام دهد، خودش انجام می‌دهد و تمام خصومت‌ها را حل می‌کند؛ اما چون امکان آن وجود ندارد، قاعده‌ی مدیریت این‌طور است که به دیگری سپرده می‌شود.

دلیلی دارد که شما امارت را در کنار امامت قرار دادید؟

قوامی: این قید توضیحی است؛ مثلاً می‌گویند وصف خاص، پس از عام یا ذکر خاص پس از عام، دلیل بر تأکید است و یک نوع ادبیات است؛ چیزی را تغییر نمی‌دهد. مثلاً می‌گوییم پیامبر بما انّه نبی، بما انّه امام، بما انّه قاضی، بما انّه امیر و… «بما انّه» به‌معنای حیث‌های متعدد است؛ در حقیقت این حیث، دفع دخل نیز هست که تصور نشود، اکنون امام در مرور ایام، نماز جماعت خواند، پیش‌نمازی کرد و… دیگران فکر کنند که اصلاً این وظیفه را ندارد؛ این یک واجب فراموش‌شده مانند امر به معروف، جهاد و… بوده که آن هم فراموش شده بوده است؛ حالا یا امویان یا عباسیان و یا ملوک، امارت را از امامت غصب کرده بودند. اکنون به اصل آن بازگشته است؛ «کُلُّ شَیْءٍ یَرْجِعُ إلَی أصْلِه». تاکنون که جدا بوده، به ناحق جدا بوده یا در دست مسلمانان نالایق همچون اموی‌ها، عثمانی‌ها، عباسی‌ها و وهابی‌ها بوده یا در دست نامسلمان‌ها همچون مسیحی‌ها بوده است.

هرچه که حکومت است مربوط به امام یا نایب اوست؛ دیگر حکومت‌ها ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ در حال انجام وظایف امامت به طور موقت و بدون اذن وی هستند. گاهی کنجکاوی است که بعداً امام اجازه می‌دهد! چرا که در حال انجام کاری هستند که کار او بوده است؛ اما شاید خبر ندارند. اصلح افراد زمین اوست که باید بر ۷ میلیارد نفر حکومت کند؛ اما شرایط فعلی این‌طور ایجاب کرده که این اتفاق نیفتاده است؛ اما اگر اتفاق افتاد، باید کامل اجرا شود. اکنون این دو کثرت در عین وحدت است؛ به این معنا که سه قوه است؛ اما در حقیقت یک قوه است. در جهان اینگونه است؛ هرچه کثرت ببینید در حقیقت وحدت است؛ اگر به دریا، صحرا یا…‌ بنگرید او را می‌بینید. بابا طاهر می‌گوید: «به هرجا بنگرم کوه و در و دشت، نشان از قامت رعنا تو بینم». بنابراین، مالک هرچه که وجود دارد اوست؛ مانند جعبه‌ابزاری است که باز شده و از او سه قوه حاصل شده است و دوباره امکان بازگشتن دارد؛ تجلی آن این‌گونه است؛ اما اصل از درون او بوده است. بنابراین خداوند، حکومت را به او داده است؛ اما به این دلیل که او نمی‌تواند به تنهایی اجرا کند، معاون‌‌گیری می‌کند؛ «تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ». این‌که آیا این‌ها وظایف امام است یا خیر، یک بحث زیربنایی و کلامی است؛ بله هست.

گاهی در ده قرن ممکن است مانع موجود شود؛ لکن شرط مفقود شود؛ در این هنگام مقتضی اثر نمی‌کند. این‌که مشاهده می‌کنیم که امام هست، اما حکومت نمی‌کند، به این دلیل است که مانع موجود است؛ مانند آن‌ که امام صادق(ع) هست؛ اما امارت در دست منصور است؛ یا این‌که معاویه می‌خواهد با زور از حضرت علی(ع) بگیرد؛ یا آن‌که از امام حسن(ع) و امام حسین(ع) گرفت. می‌خواستند تا لحظه‌ی آخر از پیامبر هم بگیرند که نتوانستند؛ اما از امیرالمؤمنین(ع) ۲۵ سال گرفتند؛ سپس ترور و شهیدش کردند. در این موارد مانع ایجاد شده بود. هرگاه مانع برطرف شد، یعنی رطوبت کنار رفت و مجاورت نیز فراهم شد، آتش هیزم را می‌سوزاند. امامت مقتضی امارت است؛ علت تامّه نیست. ما یک علت تامّه داریم، یک مقتضی و مانع؛ علت زمانی تامّ می‌شود که مقتضی موجود باشد؛ مانع مفقود باشد و شرط موجود باشد؛ این‌ها برابر با تأثیر مقتضی است.

اکنون در این نظام، شرایط موجود است؛ اما شاید هنوز مانع به‌طور کامل مفقود نیست. خود دولت‌های ما و قانون اساسی ما هنوز مانع هستند. اکنون یک ولایت مطلقه، تامّه و کلیه وجود ندارد؛ تنها یک ولایتی در سقف نظام وجود دارد و در اندام نظام وجود ندارد.

 امام درجات دارد؛ امام معصوم که اکنون غایب است؛ او مشروعیت را از خداوند گرفته و مشروعیت هم می‌دهد. در زمان نبود خود با تعیین شرایطی به فقهایی که صائن، حافظ و مطیع هستند، واگذار می‌کند؛ هرکسی که آن شرایط را حائز بود خبرگان تشخیص می‌دهند و او را معرفی می‌کنند؛ می‌گویند ایشان گنجینه‌ی اسرار است؛ سپس او مشروع می‌شود و امام عادل و امام امت می‌شود. پس از آن امام جمعه، امام جماعت، امام عسگر و… را داریم. هرکس که در هر رده‌ای امام باشد، آن امارت با اوست؛ اگر این‌طور نباشد غاصب است؛ به این معنا که اگر به‌عنوان امام منصوب شد، امارت با اوست؛ تنها نمازخوان نیست و این‌جا هم نمازخانه نیست؛ این‌جا محل امامت جامعه است. همچنین تنها امام زمان، امارت ندارد؛ امام امت هم دارد. بنابه گفته شما هر امام جمعه و امام جماعت در هر محله و محیطی که کار می‌کند، یک ولی فقیه کوچک محسوب می‌شود؟

قوامی: بله؛ این مسأله به خودش نیز مربوط نیست؛ همین که امام شده این اتفاق افتاده است. امکان آن وجود ندارد که بگوییم شما امام هستید؛ تنها نمازتان را بخوانید. بنابراین او نمی‌تواند امام باشد؛ باید تنها پیش‌نماز باشد. اکنون شما در این‌جا در همین مسجد یک امام و ده امام جماعت دارید؛ اما امام محله نیستند. آن‌هایی که نماز جماعت می‌خوانند، پیش‌نماز هستند و مردم او را قبول می‌کنند؛ اما آن فردی که باید حکومت او را نصب کند، امام منصوب محله و استان می‌شود و امارت را نیز برعهده می‌گیرد؛ لذا در هرجایی که یک امامی آمد، قوای سه‌گانه جزو حقوق و تکالیف اوست. می‌شود هر دوی آن را گفت؛ این‌که بگوییم حق اوست، به دلیلی درست است و این‌که بگوییم تکلیف او هم هست نیز درست است؛ باید آن را انجام دهد؛ امکان آن وجود ندارد که امام شود، اما نسبت به مدنیات، اتفاقاتی که می‌افتد، امنیت و رفاه بی‌تفاوت باشد؛ به این دلیل که پست سنگینی است؛ اما تا به حال به دلیل بودن موانع همین‌طور تشریفاتی بوده است. اکنون الحمد لله موانع برطرف شده است.

بنابراین در تربیت نیروی انسانی و کسانی که به عنوان امام معرفی می‌کنند، باید آن شئونات و اختیارات در نظر گرفته شود؛ درست است؟

قوامی: بله؛ اکنون ما در پردیسان، مشغول ساخت یک مرکز تخصصی مدیریت اسلامی هستیم که شورای عالی حوزه آن را تصویب کرده و مؤسس آن نیز خود ما هستیم که از چند سال پیش شروع شده است. پنج هکتار زمین است که یک هکتار آن مصلّی با بیست هزار جمعیت می‌شود؛ یک هکتار آن کادرسازی می‌شود. یکی از موارد کادرسازی، همین امام‌سازی است که آن‌ها باید مدیریت، سیاست، اقتصاد و… را بلد باشند تا بتوانند امامت کنند. ان‌شاء الله در آینده در همین‌جا نیز ساخته می‌شود. در آن‌جا، هم امام جمعه و هم امام جماعت تربیت می‌شوند. یکی از اشکالاتی که همیشه می‌گیرند، می‌گویند چند نفر از این امام‌ها داریم که همه مدیر، سیاست‌مدار و اقتصاددان هستند؟ من پاسخ می‌دادم که باید این‌ها را ساخت. ضمن این‌که ما در همین‌جا فرماندار، بخش‌دار، استاندار و وزیر متناسب با آن امام هم تربیت می‌کنیم. بنابراین، خود یک پروژه‌ی ملی است که در پردیسان به صورت پایلوت پیاده می‌شود. روحانی نیز در آنجا زیاد است و امکان آن وجود دارد که آن‌ها را به صورت مرتب عضو کرد، آموزش داد و به بلاد اعزام کرد؛ سپس این طرح را یاد می‌گیرند. اکنون این اتفاق تا حدودی افتاده است، خیلی از کسانی که پای خطبه‌ها هستند، هنگامی که می‌خواهند بروند، می‌گویند ما می‌خواهیم این طرح را پیاده کنیم.

در مورد اجرای طرح امامت و امارت در پردیسان توضیح دهید.

قوامی: ما ۳۰ سال پیش با آقای موسی‌پور ـ استاندار اسبق قم ـ در کرمان بودیم؛ ما مدیر حوزه بودیم؛ ایشان عضو آن حوزه بودند؛ ضمن این‌که رئیس حزب جمهوری اسلامی نیز بودند. در آن زمان ایشان حدود ۲۵ سال و من حدود ۳۰ سال داشتم. ما مدیریت را از سال ۵۳ یعنی قبل از انقلاب شروع کردیم. در آن زمان در رشته‌ی مدیریت به ارشد رسیده بودیم. این مسأله در آن زمان در ذهن من بود که مانند مروارید پروریده شد. در آن زمان با آقای موسی‌پور نیز بحث می‌کردیم. ایشان در آن زمان نقد می‌کردند و… . پس از ۲۵ سال ما ساکن پردیسان شدیم و ایشان استاندار قم شدند.

دوماه پس از استاندار‌شدن، تماس گرفت و گفت من به‌خاطر طرح شما در قم استاندار شدم؛ گفت که من چند جای دیگر مانند شیراز و… هم باید می‌رفتم؛ اما گفتم که به قم می‌روم. از ما هم گله‌مند شده بود که چرا پس از دوماه که استاندار شده است، من نرفتم. البته ایشان ما و همه‌ی مدیر کل‌ها را دعوت کرد. ما این طرح را توضیح دادیم. همه بودند و اکثر آن‌ها اکنون نیز هستند. این‌که همکاری می‌کنند به این دلیل است که در آن بحث حضور داشتند. سپس ایشان این مسجد را یک‌ساله ساخت. ما ۳۰ سال بحث‌های نظری آن را انجام داده بودیم؛ کتاب نوشته بودیم؛ تدریس کرده بودیم؛ اصلاً درس خارج ما که به‌صورت ویژه است، شامل همین مسائل است؛ یک دهه از آن می‌گذرد؛ درس رسمی حوزه است و مرکز آن هم که اکنون رسمی شده است. هنگامی که آقای موسی‌پور این‌جا را ساختند، هیئت امنایی را نیز نصب کردند؛ ریاست آن به‌عهده‌ی آقای محمودی مرکز خدمات قرار گرفت. آقای قلمکار اصفهانی که ستاره‌شناس بودند، آقای بهشتی فرمانداری بودند و… سپس این‌ها گفتند که ما امام جماعت می‌خواهیم. آقای موسی پور هم ـ که اصلاً این‌جا را برای ما ساخته بود و خودش هم برای این کار استاندار شده بود؛ کارگردان آن هم خدا بود ـ به آن‌ها گفت اگر امام جماعت می‌خواهید یک نفر هست. سپس به سراغ ما آمدند؛ در همان اتاقی که شما اکنون آمدید؛ به آن‌جا آمدند و پاورپوینت آوردم؛ گفتم این طرح امامت و امارت است. گفتم من نمازخوان نیستم؛ اگر این طرح را می‌خواهید من بیایم. آن‌ها نیز با اجماع پذیرفتند و ما حدود ۶-۵ سال پیش بود که شروع کردیم. یک پایلوتی در همین مسجد بود که ما قوا تشکیل دادیم و… در کل پردیسان امکان آن وجود نداشت. کارگردان کاری کرد که امام جمعه به این‌جا آمد؛ مردم طومار نوشتند و آقای غفوری امام جمعه‌ی پردیسان شدند. حاصل آن، ایشان رسماً بنده را به امام جماعت این‌جا منصوب کرد. من اولین امام جمعه‌ی جماعتی هستم که به علت این طرح منصوب شدم؛ خودم نیز تقاضا کردم؛ گفتم مرا منصوب کنید. آقای غفوری نیز از این طرح بسیار استقبال کردند و گفتند که این را پیاده کنید. من نیز به نیابت از ایشان پیاده می‌کردم که در آن یک سال پردیسانی شد؛ امام جماعت‌ها و هیأت امنا را جمع می‌کردیم؛ که یک‌باره ایشان گفت که من می‌خواهم به تهران بروم و شما امام جمعه می‌شوید. اینکه امام جمعه شدیم از یک جهت خوب بود که دیگر تام الاختیار بودیم؛ اما از جهتی بد بود که دیگر حملات متوجه خود ما بود. پس از آن ما دیگر ۷۰% مساجد را حکم دادیم و منصوب کردیم.

مجموعه‌ی پردیسان چند مسجد دارد؟

قوامی: اینجا ۱۴ مسجد فعال و ۴ مسجد در حال ساخت دارد که مجموعاً ۱۸ مسجد است؛ ده‌تای آن را ما حکم دادیم و از ما حکم را پذیرفتند. یکی دو تا از آن‌ها هم گفتند که ما حکم نمی‌خواهیم؛ اما انجام می‌دهیم. دو سه تای آن‌ها هم مقابله و مخالفت می‌کنند که بدون آن‌ها هم برای ما خوشایند نیست.

این‌جا چند نفر جمعیت دارد و چند درصد آن خانواده‌ی طلاب هستند؟

قوامی: این‌جا اکنون ۱۳۶ هزار نفر جمعیت دارد. سه ناحیه در آن وجود دارد و در هر ناحیه‌ ۴۴-۴۳ هزار نفر جمعیت دارد؛ یعنی بیش از شهری مثل دامغان که ۴۲ هزار نفر جمعیت دارد. ما برای هرکدام از آن‌ها یک امام تعیین کردیم که همین باعث مخالفت پایین‌تر‌ها شد. در این سه مسجد، امام ناحیه قرار دادیم که پنج امام محله زیر نظر آن‌ها رفتند؛ مخالفت شروع شد؛ کسانی که کاملاً موافق بودند، دیگر نپذیرفتند و گفتند چرا الف هست و ما نیستیم. گفتیم این تمرین است؛ این آقای شما نیست؛ این‌جا پایلوت است و ما در حال تمرین هستیم.

احتمالاً تعداد خانواده‌های طلاب حدود ۴۴-۴۳ هزار نفر باشند، درست است؟

قوامی: در این‌جا ۱۳ هزار روحانی معمّم هستند که ظاهراً در هیچ‌کجای دنیا چنین نیست! ۲۰ درصد از آن‌ها، از خانواده‌هایشان و فرزندانشان نیز طلبه هستند؛ بنابراین شاید ۲۵ هزار نفر حوزوی خالص داشته باشیم؛ مابقی دانشگاهی و… هستند.

با خانواده‌هایشان حدوداً ۴۵ هزار نفر می‌شوند؟

قوامی: بله؛ اصلاً برخی از مجتمع‌های ما کاملاً روحانی هستند؛ مثلاً مسجد امام عسگری(ع) که مسجد نمونه و بسیار فعالی است و در حقیقت از لحاظ معنویت، روحانیت و فعالیت بهترین مسجد است، در آن‌جا همگی روحانی هستند و ما اصلاً غیرروحانی نداریم. مسجد حضرت زینب(س) نیز تقریباً همین‌گونه است و اکثراً روحانی هستند. مسکن مهر روحانی بسیار کم دارد و لذا در بحران است. در ناحیه‌‌های ۱، ۲ و ۳ داریم؛ سه امام هم نصب کردیم؛ هرکدام نماینده‌ی تام الاختیار امام جمعه در ناحیه خود و مانند امام جمعه‌ی بی‌خطبه هستند. ما هم گفتیم شما این ناحیه را آباد کنید؛ در اختیار شماست. گفتیم نیازی به عجله هم نیست؛ اگر دو مسجد با شما هماهنگ نیستند، اصلاً اعتنا نکنید و اجازه بدهید به مرور ایام این کار انجام شود؛ خود آن‌ها خواهند آمد؛ اصرار نکنید؛ اجازه بدهید هر وقت خودشان خواستند بیایند. لذا ما اکنون در این ماه ۵ رده درست کردیم؛ نام آن را از جامع تا مجتمع گذاشتیم؛ جامع، مسجد جامع است که خود ما هستیم.

یکی داریم؟

قوامی: بله؛ مسجدی که در حال ساخت است محل امام جمعه است. کلاس آن رئیس شورای اداری می‌شود که معاون استاندار است؛ رئیس پارلمان پردیسان، آقای روحانی است که عضو شورای شهر است، پارلمان آن بسیار قوی‌تر از شورای شهر و مجلس است، اخیراً آقای لاریجانی می‌گفت من باید یک نماینده بفرستم. ایشان دو روز پیش که کلنگ مترو را زدیم آمد مسجد جامع را دید؛ رئیس قضائیه‌ی ما، دادستان و دبیر آن، فرمانده‌ی سپاه است؛ بنابراین همگی آن‌ها قانونی و رسمی هستند؛ به طور مثال رئیس پارلمان، شورای شهری و خودش نیز ساکن مسجد امام حسن عسگری(ع) است. ما می‌گوییم محله‌ی عسگریه، محله‌ی باقریه، محله‌ی کاظمیه، محله‌ی فاطمیه؛ مثلاً این‌جا محله‌ی فاطمیه است. عرض این است که یک فرهنگ جدید به نام مسجد باب کنیم که مثلاً وقتی می‌پرسند برای کجا هستی؟ بگوید برای مسجد فاطمیه هستم. پس از این سه قوه که زیر نظر امام جمعه هستند، این‌جا ستاد می‌شود؛ مثلاً ستاد امامت و امارت که یک ستاد است و تابلو هم دارد، آن درجه‌ی دوم می‌شود. پس از آن سه ناحیه داریم، نقشه را شهردار برای ما کشیده است؛ یک چهاردیواری است که یک مسجد در میان آن قرار دارد. جمعیت پردیسان در ده سال آینده به ۳۰۰ هزار نفر می‌رسد. مسئول بودجه‌ی استان می‌گفت که این‌جا یک کلان‌شهری است؛ طرح شما هم باشد؛ همه کمک کنیم که یک مدینه فاضله بشود؛ به این معنا که اسلام کاملاً پیاده شود. سپس ۱۵ امام محله و ۵۰۰ امام مجتمع داریم؛ بنابراین ما به تعداد مجتمع، امام داریم.

چه درصدی از آن‌ها در این طرح فعال هستند؟

قوامی:  ۱۵درصد؛ به این دلیل که فاز آخر ماست. البته تمام مجتمع‌های ما بدون هماهنگی روحانی، تعالیم و معارف دارند، امر به معروف می‌کنند و… .

در واقع این طرح از مرکز شروع شده است؟ به این معنا که ابتدا دو تا، سپس چهار تا و همین‌طور زیاد می‌شود.

قوامی: بله؛ شما ابتدا می‌گویید مسجد جامع؛ پس از آن ستاد؛ سپس ناحیه، محله و پس از آن مجتمعات است.

جاهایی که مجتمعات ندارند چطور هستند؟

قوامی: به آن‌ها همسایه‌یار می‌‌گوییم. ما این کارها را به شهردار سپردیم؛ شهردار برای این‌که قانونی شود می‌رود و با شهردار قم بحث می‌کند؛ این‌ها را لایحه می‌کند؛ لایحه به شورای پردیسان می‌آید و تصویب می‌شود. مثلاً ما محله‌یار را تصویب کردیم؛ اکنون ما یک شهردار داریم که دبیر شورای اداری است و رئیس آن معاون استانداری است. ایشان سه شهردار دارند. وقتی طرح ما را دیدند، تعامل کردند و گفت ما برای هر محله‌ای یک محله‌یار قرار می‌دهیم. محله‌یار به معنای شهردار محله است. پس از آن، مدیر مجتمع است؛ به این معنا که این سلسله‌ی اجرایی است که پس از آن مدیر مجتمع است، محله‌یار، سپس شهردار ناحیه و پس از آن شهردار پردیسان است.

اگر مقدور است ساختار طرح امامت و امارت در یک مسجد را توضیح دهید؟

قوامی: هر مسجدی با امام و امتش، یک جمهوری اسلامی در مقیاسی کوچک است؛ بدین معنا که هر محله یک سلول بنیادین از نظام جمهوری اسلامی است؛ همانند عکس ۳ در ۴ که کوچک شده‌ی یک تصویر بزرگ‌تر است. امام جماعت مسجد، رهبر کوچک و شورای امر به معروفش که همان قوه قضائیه محسوب می‌شود برای پیش‌گیری از جرائم و پاکسازی محیط و امنیت اخلاقی. شورای اجرائی‌اش کابینه محله است و رئیس کابینه، محله‌یار است. محله‌یار مثل رئیس جمهور منتخب مردم است و دوایر دولتی آن در بخش‌های آموزشی، خدمتی، امنیتی، انتظامی و… عضو این کابینه هستند. هیئت امنای این مسجد به منزله قوه مقننه هست که سیاست‌گذار و برنامه‌ریز است؛ یعنی در حقیقت امر به معروف و کابینه محلی و هیئت امنا سه قوه هستند.

ولی فقیه در این مقیاس کوچک، همان امام جماعت مسجد است. مأمومین و مردم محله، امت هستند. همه مسئولان منتحب مردم هستند؛ یعنی مردم، هیئت امنا را انتخاب می‌کنند؛ حالت پارلمانی دارد. هیئت امنا، محله‌یار و همچنین شورای امر به معروف را انتخاب می‌کنند. این کشور کوچک جمهوری اسلامی می‌تواند دارای ۱۰ هزار جمعیت باشد.

 ممکن است برخی بگویند این مدل، مدلی است که بیش‌تر در دوره‌ی معصومین و پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) اجرا می‌شده است؛ در آن دوره نیز حکومت، یک حکومت بسیط بود و وظایف پیچیده‌ای نداشت؛ اما اکنون از آن وضعیت گذر کردیم و همه کارها تخصصی شده و ممکن است این مدل اجرایی نباشد. همچنین در این دوران نقش و جایگاه مردم مهم است؛ به‌نظر می‌رسد در این طرح جایگاه روشنی برای مردم وجود ندارد.

قوامی: این صحبت، عیناً برای ولایت فقیه هم وجود دارد؛ اگر کسی خبرگان اول قانون اساسی را گوش کند، این استدلال‌ها مربوط به آن دوره است. من در جایی گفتم که اگر این بسیط بوده و اکنون پیچیده شده، چرا آن را به فقیه دادید؟ این‌که یک کشور ۸۰ میلیون‌نفری را به فقیه بدهند راحت‌تر است یا یک روستای ۵۰۰ نفری را؟ اگر آن‌جا ناممکن است، در این‌جا نیز ناممکن است؛ اگر در آن‌جا ممکن است، این‌جا هم ممکن است؛ اگر امکان آن در استان نباشد، به طریق اولی در کشور هم ممکن نیست. این‌که یک روحانی فقیه بیاید زمام اقتصاد، سیاست و … همگی را بگیرد؛ چرا این را در قانون اساسی آوردید؟ بنابراین صد را ایجاد کردید، ۹۰ هم نزد ماست. اداره‌ی استان راحت‌تر است؛ اداره‌ی کشور سخت است. یک کشور را به یک آیت‌الله ۸۰ساله دادند و بلافاصله جنگ را تحمیل کردند؛ می‌خواستند این تئوری شکست بخورد؛ ایشان با معنویت و نفوذی که در بین مردم داشت، مدیریت کرد و از بسیاری از پادشاهان پیشی گرفت؛ پادشاهان، بحرین، قفقاز و… را از دست دادند؛ اما ایشان یک متر زمین را به کسی نداد. بنابراین اگر در یک مدل بزرگ‌تر پاسخگوست، در یک مدل کوچک‌تر نیز پاسخگو خواهد بود.

بنابربه گفته شما باید ابتدا ولایت فقیه برای فرد پذیرفته شده باشد.

قوامی: بله؛ این جزو مبانی ماست. ما می‌گوییم هر نظریه‌ای یک مبانی‌ای دارد.

اوایل انقلاب امام خمینی قدرت ویژه‌ای داشت؛ به نظر شما چرا امام در راستای طرحی که می‌فرمایید حرکت نکرد؟ یکی از پژوهشگران می‌گفت نگرش شما با نگرش و دیدگاه امام خمینی زاویه دارد. اگر ممکن است در این مورد هم توضیح دهید.

ما این آقا را می‌شناسیم و با ایشان هم بحث فراوانی انجام دادیم. اتفاقاً آن‌ها زاویه دارند؛ هنگامی که امام آمدند، حکومت دلخواه ایشان تشکیل نشد. ایشان دو ماه به شهید بهشتی فرصت دادند، تمام همّ و غمّ امام، ولایت فقیه بود. می‌گفتند اگر این ولایت فقیه نباشد، کل انقلاب ما لغو است. به آقای بهشتی گفتند شما دو ماه فرصت دارید. هفتاد نفر هستند که سی‌نفر از آن‌ها مخالف هستند؛ این به این دلیل بود که در بین آن‌ها غیرمعمّم‌های فراوانی بودند.

بنابراین طبق مبنای حضرت‌عالی این‌طور برداشت می‌شود که جمهوری اسلامی و قانون اساسی ابتدای انقلاب، یک گام بوده و اکنون باید جلوتر برویم.

به این معناست که باید انعطاف داشت و تلطیف به خرج داد. مثلاً در همین امامت و امارت آن چیزی که ابتدا در ذهن من بود، اکنون در مقام اجرا بسیار تلطیف شده است. مثلاً ما دیدیم که برای قوه‌ی قضائیه، همان امر به معروف بهتر است؛ اما در مقام عمل ممکن است تغییراتی حاصل شود؛ تا زمانی که شما یک طرح را اجرا نکردید، امکان آن وجود ندارد. ولایت فقیه، تا اکنون [قبل از انقلاب] که نبوده است؛ اگر هم بوده است، در حد امور حسبیه بوده است. حتی بزرگانی که اعتقاد داشتند مانند مرحوم نائینی نیز اجرا نکردند. کسانی که اعتقاد نداشتند نیز در حد حسبیه قبول داشتند؛ نه در حد حکومت. امام که قبول داشتند هم من حیث لا یحتسب آمدند؛ می‌گفتند اصلاً متوجه نشدیم که چطور شد ما آمدیم! ایشان آمدند؛ حالا باید آن را پیاده کنیم. امام به یکی از آقایان گفته بودند که من گفته بودم که ۲۰ سال زمان می‌برد که این مملکت ساخته شود؛ اکنون می‌گویم خیر؛ ۵۰ سال زمان می‌برد. به این دلیل که امام بسیار ساده و باصفا بودند؛ ما ابتدا فکر کردیم که آسان است؛ اما سپس دیدیم که سخت است! گفتند ابتدا تصور ما چیز دیگری بود. واقعاً عشق اول نمود آسان؛ اما آمریکا، روشنفکران داخلی و دانشگاهیان ایراد می‌گیرند؛ مثلاً می‌گفتند مگر ما بچه هستیم که ولایت بخواهیم؟ مگر ما قاصر یا یتیم هستیم؟ یعنی متوجه نمی‌شدند که منظور از ولایت چیست.

مردم چه نقشی در این طرح دارند؟ همراهی یا تعیین‌کنندگی؟

قوامی: مردم نقش تعیین‌کننده دارند. مدل ما، مدل ما غدیریه است؛ صد هزار نفر جمعیت در استادیوم غدیر جمع می‌شوند؛ پیامبر است؛ سپس جانشین، نخبگان، رقبا و… هستند. می‌گوید من نصب می‌کنم؛ همه‌ی شما بیایید. می‌گویند چرا در حضور ما این کار را کردی؟ به این دلیل که شما نقش دارید؛ اگر این‌طور نبود من می‌رفتم مخفیانه این کار را انجام می‌دادم. من در حضور همگان این کار را انجام دادم. چرا صد هزار نفر؟ چون از تمامی کشورها بودند. لذا خود مردم در آن مدل غدیر ـ که یک مدل نمونه است ـ چه نقشی داشتند؟ اگر نمی‌آمدند و بیعت نمی‌کردند، امام منزوی بود؛ کما این‌که پس از آن‌که بیعت خود را شکستند، ۲۵ سال منزوی و غدیر خنثی شد. یک پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بودند که هر دو هم معصوم بودند. سقیفه، غدیر را کنار زد. سقیفه ۲۵ سال موفق بود و مردم را نیز با خود همراه داشت. می‌گویند هرکس که مردم را با خود همراه داشته باشد، حکومت دارد. لذا آن‌ها اکثریت مردم را به هر دلیلی گرفتند؛ ممکن است تبلیغات، فریب یا… داشتند؛ در هرحال توانستند مردم را با خود همراه کنند. حتی می‌گویند امیرالمؤمنین(ع) منزوی شده بود. پس از ۲۵ سال تازه متوجه شدند که چه گوهری را از دست دادند و بازگشتند. هنگامی که مردم بازگشتند، امیرالمؤمنین (ع) خلیفه شد؛ بنابراین مردم نقش دارند. می‌گویند: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ». برخی حاضر هستند؛ اما ناصر نیستند؛ مثلاً می‌گویند «ای رهبر آزاده؛ آماده‌ایم آماده»؛ اما ناصر نیستند. ممکن است هنگامی که بحث دفاع از حرم مطرح می‌شود، نروند. منظور حاضری است که ناصر است. قیام حجت نیز به حضور حاضر بستگی ندارد؛ بلکه بسته به وجود ناصر است. بنابراین این ناصر و حاضر، حجت را وادار به قیام می‌کنند؛ می‌گویند بیا و اقدام کن؛ تا زمانی که نیایند، مسئولیت هیچ چیزی با امام نیست؛ چون حکومت بر مردم است و هنگامی که مردم نخواهند امکان‌پذیر نیست؛ با اجبار امکان‌پذیر نیست؛ زیرا امام باید محبوب باشد و منفور و کودتایی نباشد. هنگامی که مردم پشت سر کسی نماز نخوانند، او خودبه‌خود کنار می‌رود. ما از قدیم این‌طور خواندیم که مأمومین باید به این امام راضی باشند و علم، عدالت و معنویت او را بپذیرند؛ اگر مردم احساس کنند که حضور او بی‌فایده است، مبارزه‌ی منفی می‌کنند؛ نمی‌آیند و یا فرادی می‌خوانند. او خود به مرور متوجه می‌شود که عصر او به پایان رسیده است.

برخی می‌گویند این مدل، برگرفته از نگرش‌های سلفی است؛ یعنی بازگشت به صدر اسلام و مدر همان زمان.

قوامی: ما سلفی‌تر از سلفی‌ها هستیم، به این دلیل که ما مدینه و کوفه را قبول داریم؛ سلفی‌ها ـ که ما آن‌ها را قبول نداریم ـ کوفه را قبول ندارند؛ اموی هستند؛ اموی‌ها جلوی علوی‌ها ایستادند؛ بنابراین ما سلفی نیستیم. ما تازه می‌گوییم این ۱۲۰۰ سال، یک شجره‌ی ملعونه و خبیثه اسلام را مورد نفرت قرار دادند؛ به این دلیل که امامت را به خلافت و خلافت را به سلطنت تبدیل کردند؛ در نتیجه تبدیل به ملوک شدند. ضربه‌ای که مروانی‌ها پس از اموی‌ها زدند بسیار سخت بود. سپس عباسی‌ها؛ پس از عباسی‌ها، عثمانی‌ها؛ و پس از عثمانی‌ها، دهه‌ی مغول‌ها و… بوده است. سلفی، طرفدار معاویه و خلفای سه‌گانه است. ما طرفدار امیرالمؤمنین(ع) هستیم؛ ما مدل غدیر را قبول داریم؛ ما عقب هم می‌رویم و پشت دیواری که آن‌ها درست کردند، آن‌ها را کنار می‌زنیم ـ آن‌ها مانند ابرهای تیره هستند ـ سپس خورشید را بیرون می‌آوریم. اصالت با سلفیت متفاوت است؛ ما می‌خواهیم بگوییم اسلام ناب، منظور داعش، النّصره، القاعده و … نیست. اخیراً اشکالی به ما می‌گرفتند و می‌گفتند که این همان امارت داعش است؛ چون در موصل، رقّه، مکه و مدینه «امارت» می‌گویند. ما گفتیم امارت مربوط به غدیر خم است و تنها یک نفر امیرالمؤمنین است و آن هم حیدر(ع) است.

نظر برخی از بزرگان و اساتید حوزه این است که قداست که روحانیت و حتی امام جماعت معمولی پیش از انقلاب، بیش‌تر از امروز بود. پس از انقلاب قداست روحانیت، مرجعیت و فقاهت تحت‌الشعاع سیاست قرار گرفت. به‌ نظر برخی اگر طرح‌های امثال امامت و امارت اجرا شود، باعث اختلاف بیش‌تر مردم با روحانیت خواهد شد. نظر شما در این زمینه چیست؟

قوامی: خود ما ۲۳ سال از عمرمان را در رژیم شاه و ۳۷ سال از آن را در رژیم امام بودیم. ما بسیار در مسجدها بودیم. آقای کافی یا آقای فلسفی که می‌آمدند مردم بیش‌تر می‌آمدند؛ اما باقی مسجدها خلوت بود. هنگامی که امام مطرح شد، مسجدها شلوغ شد. اوایل انقلاب تازه مردم فهمیدند که مسجد چه هست و مسجد انقلاب شد؛ به این دلیل که روح به مسجد بازگشت؛ کمیته‌ها به مسجد آمدند. ما در مسجد محلمان بسیج اقتصادی داشتیم؛ روغن و کوپن و… می‌دادیم. رأی‌گیری و همه‌چیز به مسجد آمد و حالت افراطی شد که شرایط اقتضا می‌کرد. امام در اوج محبوبیت بود، هنگامی که روی کار آمد. آن‌ها آمدند نیروهای کادرساز و کارساز او همانند مفتح، مطهری، صدوقی و دستغیب را گرفتند؛ هنگامی که این مهره‌ها را می‌زدند جایگزین نداشتند. سپس جنگ شروع شد؛ هدف جنگ هم این بود که حتی اگر ساقط نمی‌کند، آن‌مقدار ضربه بزند که مانند انسان فلج شود؛ می‌خواستند نظام این‌طور شود؛ نخاع یا چشمش را بزنند. سپس ترورها و بحث تحریم‌ها و جنگ بود؛ می‌خواستند امام را ناتوان کنند؛ می‌گفتند که سن او زیاد است؛ قلبش از کار می‌افتد؛ یارانش را هم می‌گیریم؛ هنگامی که ناتوان شد، مردم از او بیزار می‌شوند. اما شخصیت معنوی امام طوری بود که با همه‌ی این موارد باز هم ۱۱ میلیون آمدند و بدرقه کردند. بحث ما این است؛ می‌گوییم چون این طرح پیاده نشده است، مردم استقبال نکردند.

محبوبیت مقام معظم رهبری هنگامی که امیر بود، رئیس جمهور بود و هنوز امام نبود چه مقدار بود؟ ۳۰-۲۰ درصد بود؛ اما به محض این‌که رهبر شد، مقام او بالا رفت؛ اکنون یک نیروی مقدس است؛ رفت و در جایگاه ولایت قرار گرفت. اگر همه‌ی امام‌ها، همینطور باشند؛ در طرح ما رئیس جمهور نباید روحانی و ملبس باشد و روحانی نباید کارمند باشد؛ روحانی تنها باید امام باشد؛ اما زمام در اختیارش باشد. این‌که مردم بیزار هستند درست است؛ به این دلیل که است که می‌روند می‌بینند روحانی در پشت میز نشسته است. گاهی آقای قرائتی می‌گوید «کارمند معمّم».

یعنی قدرت ظاهری و اجرایی با غیر روحانیون باشد؛ اما در واقع روحانیت همه‌کاره باشد؟

قوامی: بله؛ در واقع امامت تنها جایی است که مردم و متخصصین به آن حسادت نمی‌کنند؛ اما هنگامی که یک روحانی، دکتر بشود، آن‌گاه دکترها عصبانی می‌شوند و می‌گویند ما رفتیم PHD و زحمت کشیدیم، این آقا می‌گوید من دکتر هستم! اگر هم به ظاهر احترام کنند در آن نفرت است. متأسفانه خود روحانیون می‌گویند ما دکتر هستیم؛ اگر دکتر نگویید ما مصاحبه نمی‌کنیم. اتفاقاً در جایی برای من نوشته بودند «دکتر»؛ من نرفتم و گفتم آن را بردارید تا من بیایم. گفتم به من اهانت شده است! من حجت‌الاسلام یا آقای قوامی هستم. گفتند شما این‌طور هستید؛ ما یک آقا را دعوت کردیم و نگفتیم دکتر؛ بسیار ناراحت شده است؛ همین نفرت می‌آورد.

 دریافت من این است که روحانی اختیارات را داشته باشد؛ اما پاسخگو نباشد؛ این از نظر اخلاقی قابل قبول است؟

قوامی: پاسخگو هم هست؛ مثلاً اگر در خیابان یک خانم در جایی به ما برسد، فوراً برای ما تلگرام می‌فرستند؛ در نتیجه پاسخگوست. پاسخگویی با مسئولیت و اختیار است؛ این با این‌که شما استاندار یا بخشدار شوید تفاوت دارد. بسیاری ابتدا فکر می‌کردند که در این‌جا امام جمعه می‌خواهد استاندار شود. ادبیات خود من در ابتدا طوری بود که بسیاری می‌گفتند «اتحاد»؛ من می‌گفتم این وحدت نیست؛ این اتحاد است؛ هرچند در عالم مبنایی و کلامی امام حق دارد؛ امام معصوم است که در عین حال می‌تواند همه کاری انجام دهد؛ اما این‌جا دنیای تخصص است؛ کدام امام است که تخصص برق، آب، هسته‌ای و… را داشته باشد؟ اصلاً امکان ندارد؛ تخصص امام در امامت، رهبری، مدیریت و ارشاد است.

حکومت‌داری، اقتصاد یا مدیریت، اموری تخصصی هستند؛ به‌نظرتان امامانی که شما می‌فرمایید این توانایی را دارند؟

قوامی: اکنون ترامپ رئیس جمهور شده است؛ ۲۰ وزیر انتخاب کرده است؛ آیا او تخصص دارد؟ دو ماه به او وقت داده‌اند که کابینه‌اش را انتخاب کند. خودش تاجر و میلیاردر است؛ اما وزیر اقتصاد تعیین می‌کند.

خب کارهای ترامپ به حساب دین گذاشته نمی‌شود؛ اما این‌جا اشتباهات به حساب دین تمام می‌شود.

اگر فقیه، واقعاً فقیه باشد، دانش فقه او دانش مدیریت است؛ تنها علمی که به مدیریت شبیه است فقه است؛ به این دلیل که در فلسفه خیلی مدیریت نیست؛ مهندسی هم بیش‌تر با ساختمان و… ارتباط دارد؛ فقیه با مکلّفین سر و کار دارد. مکلّفین نیز به معنای عناصر یک سازمان هستند. بنابراین کل مقامات یک کشور مکلّف هستند؛ فقیه باید افعال این‌ها را فعل ببخشد؛ می‌گوید که به طور مثال آقای لاریجانی باید در اختلافات این‌طور عمل کنید. همچنین معمولاً یک فقیه را می‌پذیرند؛ اگر شما فیلسوف قرار دهید، شاید نپذیرند. البته امام خمینی فیلسوف هم بود؛ اما به خاطر فقاهتش قبول کرد.

بنظرتان طرح شما چه مقدار اهمیت دارد و چه کمکی می‌تواند به جامعه و کشور بکند؟

قوامی: اعتقاد بنده این است که اگر این طرح نباشد نظام در خطر است. اکنون آقا ۷۵ ساله‌شان است؛ فردا طور دیگری می‌شود؛ فقیه بعدی چگونه خواهد بود؟ خود زمان گاهی فاصله را زیاد می‌کند و تئوری‌های جدیدتری می‌آید؛ آقا قدری با امام خمینی تفاوت دارند؛ ما می‌گوییم خامنه‌ای خمینی است؛ اما به هرحال تفاوت‌هایی وجود دارد.

نباید چشم خود را ببندیم، اصلاً سیاه‌نمایی هم نیست؛ اگر دکتر نبض شما را بگیرد و بگوید شما مریض هستید، آیا شما می‌گویید شما دشمن من هستید؟ چرا گفتید من مریض هستم؟ فرد در مقام علاج، ناصح است. اعتقاد بنده این است که این طرح باید حمایت شود که البته خود خداوند باید حمایت کند. اکنون چهلمین سالی است که این طرح پرورش می‌یابد. چه کسی پردیسان را به امام جمعه واگذار کرد؟ آیا خود من به‌دنبال آن بودم؟ خیر؛ بنده در این خانه نشستم و ما را آوردند. اگر اکنون نیز بگویند که این طرح پیاده نمی‌شود، من می‌روم؛ یک ثانیه هم صبر نمی‌کنم. نظر بنده این است که دست غیب نیز نقش دارد؛ ما یک فاز معنوی هم داریم. کسی که این پردیسان و این مسجد را درست کرد؛ کسی که ما را ساکن پردیسان کرد، چرا در قم خانه نگرفتیم و… . هنگامی که ما به این‌جا آمدیم، این‌جا بیابان بود. خانواده‌ی با اعتراض می‌‌گفتند که به این‌جا نمی‌آیند. به محض آن‌که آمدیم آقای موسی‌پور پیدا شد. این‌ها همه نمی‌تواند تصادفی باشد. مارکسیست‌ها تصور می‌کنند که همه‌ی این‌ها تصادف و جبری است. این‌که یک روحانی استاندار شود که شما را بشناسد، نمی‌تواند تصادفی باشد. هیچ‌کس هم نگفت که این طرح خوب نیست. برخی می‌گفتند حالا نگویید قوه‌ی قضائیه یا مقننه؛ حساسیت ایجاد می‌شود. من می‌گفتم این‌ها لوگو هستند؛ ما در این‌جا می‌گوییم شورای پردیسان؛ تا کنون نگفتیم مقننه. اولین اشکالی که آقای لاریجانی به بنده گرفت این بود که شما گفتید که رئیس مقننه را امام جمعه تعیین می‌کند و این خلاف قانون و شرع است. سپس یک بحث دو ساعته با همدیگر انجام دادیم و اکنون ایشان طرفدار این طرح شده‌اند. با این‌که ابتدا شدیداً مخالف بودند؛ اما بعد تمکین کردند. دو روز پیش ایشان به من گفتند بیایید با ماشین من برویم مسجد. در راه که صحبت می‌کردیم، گفتم ان‌شاءالله این‌جا ساختمان امامت و امارت می‌شود. نگفت چه چیزی هست؛ به این دلیل که زمینه داشت؛ گفت احسنت. ایشان رئیس قوه است؛ فرد دانشمندی هم هست؛ آن‌طور نیست که صرفاً سیاسی باشد؛ ایشان واقعاً دانش هم دارد؛ حتی آقای فصیحی را که ایشان فرستاده بود، گفت ایشان می‌گویند اگر در کل کشور این طرح پیاده شود قانون اساسی دچار تغییر خواهد شد؛ اما ایشان برای پردیسان موافق هستند.

اکنون بخش امارت بیش‌تر با ما همکاری می‌کند و بخش امامت با ما مخالف است. این هم از عجایب است؛ مثلاً شهردار کاملاً در خدمت هستند و بیش‌ترین دفاع را نیز ایشان انجام می‌دهند؛ در نماز جمعه هم گفتند مزایای این طرح این است که پلیس و سپاه حمایت می‌کنند. بنابراین تمام امارتی‌ها موافق هستند؛ در حالی‌که ابتدا همه می‌گفتند این‌ها حمایت نخواهند کرد و اسلام خراب می‌شود. اما اکنون برعکس شده است؛ سؤال شما به جا بود که گفتید یک فردی می‌گوید من می‌خواهم امام ناحیه بشوم؛ مشکل از آن‌جا شروع می‌شود؛ مانند پیمان‌شکنانی که با امیرالمؤمنین(ع) بودند./ مباحثات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky