قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / قائینی: تراث فقهی پاسخگوی مسائل مستحدثه پزشکی است/ عندلیب: در فقه ما طب اسلامی معنا ندارد/ توکلی: باید در فقه پزشکی ابتدا ادبیات فقها را بشناسیم
قائینی: تراث فقهی پاسخگوی مسائل مستحدثه پزشکی است/ عندلیب: در فقه ما طب اسلامی معنا ندارد/ توکلی: باید در فقه پزشکی ابتدا ادبیات فقها را بشناسیم

در نشست «جایگاه استنباط فقهی در عرصه طب» مطرح شد:

قائینی: تراث فقهی پاسخگوی مسائل مستحدثه پزشکی است/ عندلیب: در فقه ما طب اسلامی معنا ندارد/ توکلی: باید در فقه پزشکی ابتدا ادبیات فقها را بشناسیم

استاد عندلیب همدانی با بیان اینکه با یک نگاه فقهی باید به آنچه در نظام سلامت جسم و روح که در قرآن و روایات آمده وارد شد، اظهار کرد: من به جد معتقدم که در فقه ما طب اسلامی معنا ندارد، گزاره‌هایی داریم اما نظام طب اسلامی نداریم اما هم در قرآن و هم در روایات که فقیه باید به آن‌ها نظر داشته باشد تا بتواند در بررسی‌های فقهی خود حل مساله را ارائه کند نظام سلامت داریم.

به گزارش شبکه اجتهاد، به مناسبت هفته پژوهش، نشست «جایگاه استنباط فقهی در عرصه طب با رویکرد حل مساله» از سوی هیئت اندیشه‌ورز دین، سلامت و سبک زندگی معاونت پژوهش حوزه علمیه خراسان و دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد. در این نشست آنلاین اساتید محمد قائینی و محمد عندلیب همدانی و دکتر سعید نظری توکلی حضور یافته و در موضوع فوق به ارائه سخن پرداختند که بخش‌هایی از آن پیش ‌رویتان قرار می‌گیرد.

استاد قائینی: از آنجا که طب از افعال مکلفین است به‌ناچار با فقه ارتباط مستقیم دارد مانند سایر افعال و رفتارهای مکلفین، چرا که مدار فقه و موضوع این دانش، افعال مکلفین است و مدر عرصه طب مصادیق فراوانی برای آن وجود دارد.

مسائل طبی دو قسم است، مسائل قدیمه و مسائل مستحدثه و فقه باید به هر دو قسم این‌ها پاسخ بدهد.

فقه شیعه هرچند از جهت ادله خودش را محدود می‌داند و از ادله‌ای که سایر مذاهب خود را مجاز به استفاده از آن می‌دانند بهره نمی‌برد، لکن تراث فقه شیعی که منتهی می‌شود به ائمه اطهار و رسول الله صلی‌الله علیه و آله و در متون روایی ما به‌عنوان «کتاب علی علیه‌السلام» متجلی است و بر اساس برخی از روایات منحصر به فقه است و بس و جواب تمام مسائل الی یوم القیامه در آن موجود است.

بدون توجه به عنصر زمان و مکان نمی‌توان در هیچ مساله‌‌ای  اظهار نظر کرد/ پرداختن صرف به موضوع‌شناسی برای حل مسائل کافی نیست

این تراث عظیم شیعی از زمان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله تا زمان حاضر توسط روات حدیث، فقها و اصحاب دست‌به‌دست شده و به دست فقیهان معاصر رسیده است به‌گونه‌ای است که اگر مجموع این ادله را به کار ببندیم حداقل این است که نمی‌توانیم قطع به مخالفت ادله با واقع داشته باشیم، بلکه در بسیاری از موارد می‌توانیم ادعای قطع به موافقت داشته باشیم؛ و در سایر موارد که قطع به موافقت نداریم، می‌توان ادعای قطع کرد به اینکه حجت وجود دارد. این مطلب در تمام مسائل و در طب و پزشکی چه مسائل قدیمه آن و چه مسائل مستحدثه وجود دارد.

استاد عندلیب همدانی: در بیان جایگاه استنباط فقهی در عرصه طب با رویکرد حل مساله، باید به این نکته توجه داشت که فقه پزشکی دانشی است که در بسیاری از موارد علم طب و در برخی موارد تشخیص خود مکلف موضوع آن را محقق می‌کند، خصوصاً در جایی که مربوط به سلامت و بیماری جسم و روح است؛ اما حکم را باید از دانش فقه استمداد کرد. این بحث را در دو مرحله تقدیم می‌کنم.

مرحله اول: فقه الطب دانشی است که در یک باب فقهی بالخصوص نمی‌گنجد. آنچه در فقه الطب بررسی می‌شود با اکثر ابواب فقهی تعامل دارد. فقه الطب مثل فقه التعایش است که در بسیاری از ابواب دیگر فروع مربوط به آن یافت می‌شود. لذا فقه را با هر دید که تقسیم‌بندی کنیم جایگاه فقه الطب در این تقسیمات بروز می‌کند.

مثلاً اگر فقه را به لحاظ مکلفین تبیین کنیم یا فقه شخصی است یا خانوادگی یا اجتماعی و یا حکومی. مساله‌‌ای که در فقه پزشکی مطرح است (آنچه برای بدن انسان ضرر قطعی دارد انجامش حرام است) را در هر چهار بعد ذکر شده می‌توان نشان داد.

اگر فقه به لحاظ ماهیت مسائل مانند فقه العبادات فقه المعاملات و… تقسیم شود، آنچه به‌عنوان فقه الطب به‌عنوان اصتیادی از آن یاد می‌کنیم در باب عبادات نیز بروز دارد. به‌طور مثال مضر بودن روزه و یا وضو. گاه تشخیص موضوع با مکلف است و حکم را فقیه می‌گوید. یا در فقه معاملات خرید و فروش داروهایی که ممکن است سود داشته باشد ولی ضرر زیاد دارد این چه حکمی دارد و امثال این موضوعات. برخی موضوعات را نیز علم طب پاسخ می‌گوید فقه الطب حکم آن را بیان می‌کند.

سوم تقسیم فقه به لحاظ طرح و یا عدم طرح مسائل بین گذشتگان که سه قسم دارد:

۱. فروعی که سابقه دارد مانند ضمانت طبیب

۲. فروعی که به نحوی از قبل هم مطرح بوده ولی اکنون با توجه به تغییر زمان و توسعه علوم بشری نیاز به نگاه جدید و نو دارد مانند خرید و فروش خون یا پیوند اعضا. این مسائل از قبل هم بوده است و در روایات هم نمونه‌های بسیط دیده می‌شود اما قطعاً آنچه اکنون است نگاه جدید می‌طلبد. در گذشته تشخیص بیماری‌های لاعلاج ممکن نبوده لذا سقط جنین جنبه جنایت داشته است. حالا جایی که برای پیشگیری از تولد فرزند معلول است آیا سقط جایز است یا نه؟ این یک فرع است که از گذشته بوده و نگاه نو می‌طلبد.

۳. مسائلی که اصلاً مطرح نبوده‌اند؛ مانند تغییر جنسیت یا تلقیح مصنوعی سابقه‌‌ای هم ندارند. یا لزوم یا عدم لزوم تزریق واکسن.

۴. ما در فقه گاه با فروع برخورد می‌کنیم گاهی با قواعد و پایه‌های اساسی. پایه‌های استنباط مانند لاضرر نفی حرج، الزام، حجیت و… و امور مربوط به این قواعد؛ مانند حجیت یا عدم حجیت قول پزشک قانونی و امثالهم همه در فقه الطب باید پاسخ گفته شود.

۵. برخی مسائل فقهی تأسیسی‌اند که شاید اکثر عبادات این‌گونه باشند. بنیان این مسائل را شارع مقدس گذاشته است و برخی امضایی‌اند و ریشه‌های عقلایی دارند و شارع نیز همان مسیر را طی کرده است. آنچه به‌عنوان فقه الطب است هم در تأسیسات بروز دارد و هم در امضائیات. فقها گفتند هر مرکبی وقتی یک جزئش انجامش میسر نشد دیگر به آن مرکب تکلیفی نیست مگر اینکه شارع امر کرده باشد. قیام یا رکوع را اگر نتوانم انجام دهم قاعده اولیه، سقوط نماز است اما دستور ثانوی آمده که نماز در هیچ حالی ترک نمی‌شود و بحث‌های شبیه به این.

مرحله دوم: فقیه می‌خواهد در مسائل پزشکی راه مردم را باز کند و مشکلات را حل کند، خصوصاً در مسائلی که نیازمند نگاه نو هست خصوصاً مسائل مستحدثه. فقیه باید مشکلات را حل کند. این نیازمند این است که اولاً در این رشته مهم، فقیه فهم دقیق و علمی لازم را درباره موضوع داشته باشد که این به معنای طبیب بودن فقیه نیست بلکه آن موضوع را از متخصص درست بگیرد و جوانب آن را بفهمد؛ مثلاً در مورد سن ولوج روح که حکم سقط به جهت دیه فرق می‌کند که دید روایات جداست؛ اما آنچه متخصص می‌گوید باید به‌درستی بفهمد و اختلافات را هم درک کند. این نقطه بسیار مهم و سخت است که همان فهم دقیق علمی در ناحیه موضوع می‌باشد.

حوزۀ مستقل/ محمد عندلیب همدانی

دوم آنکه پس از فهم دقیق مراجعه دقیق به نصوص کند با نگاهی که درباره موضوع پیدا کرده است. فرق است که خالی‌الذهن درباره سقط جنین به سراغ منابع برویم و اینکه تمام جوانب را فهمیده‌ایم و بعد مشغول استنباط می‌شویم. فقه الطب این را می‌طلبد.

ثالثاً در اکثر مسائل مستحدثه نص خاصی نداریم طبیعتاً اینجا آنچه از آن تعبیر می‌کنند به روح شریعت و قطعیات دین و اساس دین، می‌تواند در استنباط فقیه مؤثر باشد.

رابعاً در سنجش روایاتی که به نحوی ارتباط پیدا می‌کند با طب و پزشکی خصوصاً آن روایاتی که در باب اطعمه و اشربه و داروهای گیاهی است، هرگز بررسی‌های مرسوم حوزوی کافی نیست. سند باید بررسی شود و مسائل مربوط به متن هم باید در نظر گرفته شد اما مورد و متن روایت باید به آخرین داده‌های موجود بشر هم باید عرضه شود. هرچند دستخوش تغییراند اما به‌هرحال آخرین یافته‌های بشری است. شیخ صدوق می‌گوید برخی روایات طبی بر فرض صحت سند، مربوط به مزاج یا منطقه خاص است. تشخیص آن با آخرین نتایج علمی بشر است. به صرف اینکه در کتابی آمده نمی‌توان حکم کرد.

خامسا با یک نگاه فقهی باید به آنچه در نظام سلامت جسم و روح که در قرآن و روایات آمده وارد شد. من به جد معتقدم که در فقه ما طب اسلامی معنا ندارد گزاره‌هایی داریم اما نظام طب اسلامی نداریم اما هم در قرآن و هم در روایات که فقیه باید به آن‌ها نظر داشته باشد تا بتواند در بررسی‌های فقهی خود حل مساله را ارائه کند نظام سلامت داریم.

در پاسخ به سؤال طرح شده باید بگویم: مرحله کشف و مرحله حجیت فرق دارد. این که روایت چه می‌گوید و کشف مقصود متکلم چیست یک بحث است و بحث دیگر حجیت است که دو مقام دارد که یا برای استناد است یا برای منجزیت و گریبان گیری نسبت به مکلف است. در فقه هم حجیت به معنای استناد باید باشد که بتوانم حجت اقامه کنم که این روایت از معصوم صادر شده است و دست کم من حجت داشته باشم و دوم من حجت برای عمل داشته باشم که بتوانم فتوا دهم. لذا تفاوت بین مسائل فقه پزشکی و سایر ابواب فرقی در این امور نیست. حجیت و باید و نیابد در فهم روایت مطرح نیست بلکه این‌ها در حجیت به معنای اخیر مراد است و در فقه الطب هم همین روش استفاده می‌شود مانند سایر ابواب فقهی.

دکتر نظری توکلی: آنچه می‌خواهم بگویم توان حل مساله است. وقتی با فقه پزشکی آشنا می‌شویم با اصطلاحاتی مواجهیم که گاه در خود فقه نیز یک معنا ندارند؛ مانند جنین و حمل و ولد این کلمات در ارث و دیات و طهارت و مسائل میت بکار برده می‌شوند. آیا این‌ها به یک معنا هستند؟ ارث جنین، سقط جنین. اسقاط ولد، اسقاط حمل. آیا این‌ها در بیان فقیهان و در استنباط به یک معنا به کار برده می‌شوند یا نه؟ مثلاً کلمه نطفه و منی و ماء را هم داریم. سؤال این است که آیا تفاوتی بین این کلمات است؟ در فقه پزشکی باید ابتدا ادبیات فقها را بشناسیم؛ بنابراین بزنگاهی که در استنباط فقهی است مرز انگاری‌هایی است که در درون فقه باید انجام دهیم؛ اما این مرز انگاری اتفاق نیفتاده و مسائلی در فقه اثبات شده که اکنون دلایلی علیه آن وجود دارد.

بزنگاه دیگر معادل‌سازی برای اصطلاحات جدید است؛ مثلاً از واژه خبل و عته استفاده می‌کنند. این‌ها معادل کدام اختلال در روانشناسی نوین است؟ در فقه حیات غیر مستقره آمده است و برخی متأخرین آن را با کما همسان می‌گیرند و سؤال است که آیا این‌ها یکی هستند؟ وجه اهمیت دادن به این تفاوت‌ها این است که می‌خواهم فتوا بدهم.

مساله دیگر جنین و حمل است که در روایات و سنت فقهی استفاده شده است. حال منظور از علقه و مضغه و غیره کدام مرحله است. می‌دانیم که این فرایند سه مرحله دارد سلول تخم، امبریو و فتوس. به لحاظ پزشکی امبریو و فتوس فرق دارند حال جنین کدامیک است و حمل کدام است و کدام با کدام فرق دارند؟ تا نتوان معادل علمی جنین را مشخص کنیم تمام بحث‌های دیگر درباره جنین در ابهام خواهند بود. کار ما میان رشته ایست و نمی‌توان حرفی زد که در پزشکی بی‌معنا باشد. منهای فضای علمی نمی‌توان وارد حل این مسائل شد.

بزنگاه سوم. گاه با مطالبی مواجهیم که به لحاظ علمی باید موجه سازی شوند؛ مثلاً واژه ولدالحیض است و برخی افراد را که کج‌رفتار هستند می‌گویند ولدالحیض است. سؤال مگر زنان در دوره عادت باردار می‌شوند؟ ولدالحیض با بارداری خارج رحم فرق دارد یا نه؟ نکند مفهومی داشته باشد و ما متوجه نمی‌شویم؟ گفته می‌شود زنان محتلم می‌شوند اما آیا می‌توان گفت منی که از زنان خارج می‌شود همان اسپرم است؟ آیا مجبور نیستیم در فهم کلام فقها و روایات تجدید نظر کنیم؟ مشهور فقها است که بین زن قریشی و غیر قریشی در سن یائسگی فرق می‌گذراند. اکنون آیا علم نوین هم این را مربوط به ژن می‌دانند؟ آیا تحقیقی انجام شده است؟

سعید نظری توکلی

مساله‌‌ای که واقعاً درگیر آن هستیم موضوع شناسی علمی است. بدون موضوع شناسی نمی‌توان وارد استنباط احکام شد. به‌طور مثال تغییر جنسیت به چه معناست و تغییر جنس یعنی چه؟ آیا واقعاً با تغییر آلت، زن مرد می‌شود یا بالعکس؟ ملاک مردی و زنی چیست؟ اکنون چیزی به نام جنس سوم داریم آیا خنثای مشکل است؟ تفاوت عقیمی و ناباروری را آیا مشخص کرده‌ایم؟ چراکه در علم نوین این تفاوت‌ها را مشخص می‌کنند.

با بررسی برخی متون فقهی می‌توان فهمید فقیه هیچ تصور درستی از موضوع نداشته است و صرفاً بر اساس شنیده‌ها و اطلاعات غلط استنباط کرده است و این اکنون بسیار محل بحث و اشکال قرار می‌گیرد.

محتوای برخی روایات باید آزمایش شود. برخی روایات این چنینی که خلاف واقعیت هست مستند استنباط احکام قرار گرفته‌اند.

نکته دیگر کاربست قواعد فقهی است. آیا لاضرر در اصول و لاضرر در فقه به یک معناست؟ این قاعده لاحرج رنج روانی را هم تحت پوشش قرار می‌دهد؟ اگر کسی دچار اختلالات جنسیتی شد و نیاز به تغییر جنسیت داشت می‌توان بنا به قاعده لاحرج حکم به تغییر جنسیت داد؟

مشکل دیگر این است که ما در مطالعات بین مذاهبی کار نکرده‌ایم. باید بتوانیم برای مخاطبان خاص مانند پزشکان ادبیات قابل فهم ارائه کنیم. باید نیازهای جامعه را مد نظر قرار داد و با فرضیات ذهنی نمی‌توان به سراغ حل مساله رفت همچنین باید با واقعیات علمی امروز آشنا بود.

فقه پزشکی میان رشته‌ای است و تا نتوانیم با اضلاع این دانش ارتباط برقرار کنیم ورودمان سبب تخریب می‌شود. برخی پاسخ‌ها مبتنی بر واقعیت نیستند و این نیاز احساس می‌شود که به چند تباری بودن فقه پزشکی باید احترام بگذاریم و با این نگاه روش نوینی را پیگیری کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics