در برنامه زاویه حججاسلام کاظم قاضیزاده و علیرضا پیروزمند به بیان دیدگاههای خود در خصوص «واشکافی نسبت میان حوزههای علمیه و ساختار حاکمیت» پرداختند و دیدگاه امام خمینی در این زمینه را مورد واکاوی قرار دادند.
به گزارش شبکه اجتهاد، برنامه تلویزیونی زاویه با حضور حجتالاسلام والمسلمین کاظم قاضیزاده، عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس و حجتالاسلام والمسلمین دکتر علیرضا پیروزمند، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، به موضوع «واشکافی نسبت میان حوزههای علمیه و ساختار حاکمیت» پرداخت.
گفتنی است در این مناظره که با رعایت اخلاق مباحثه حوزوی و در عین اختلاف رای زیاد بدون هیچگونه بیاحترامی و حاشیهسازی انجام گرفت، در واقع شاهد تقابل مفهومی دو دیدگاه قابل توجه در بین حوزویان بودیم. یکی دیدگاهی که معتقد به لزوم حضور روحانیت در بخشهایی از حاکمیت برای اقامه دین میباشد و دیدگاهی که خواهان حضور حداقلی روحانیت در ساختار حاکمیت دینی به جهت حفظ شأن نظارتی و نصیحتی میباشد.
طی این مناظره، استاد قاضیزاده سعی کرد از سیره آیات عظام سیستانی، شبیری زنجانی و صافی گلپایگانی در جهت فاصله گرفتن از امور حکومتی، به عنوان سیره مورد قبول امام راحل (ره) نیز یاد کند که با مقاومت حجتالاسلام پیروزمند مواجه شد. نقطه ثقل استدلال قاضیزاده، سیره امام در جهت سکونت ابتدایی در قم بعد پیروزی انقلاب اسلامی بود که به زعم ایشان حاوی این پیام بود که ایشان اساسا با ورود روحانیت به حاکمیت مخالف بودند اما پیروزمند متن صریح وصیت نامه امام راحل را دلیل محکم اعتقاد راسخ امام خمینی به اسلام سیاسی و نظام سازی اقتصادی و … میدانست که هیچ ان قلتی نمیتوان بر آن وارد کرد چرا که متن وصیت نامه به معنای نظر نهایی و قطعی میباشد.
در این مناظره و مباحثه، استاد قاضیزاده و پس از آن حجتالاسلام پیروزمند به بیان دیدگاههای خود پرداختند که مشروح آن به نقل از سایت «صدای حوزه» در ادامه آمده است:
حوزه علمیه باید فقط ناظر و ناصح حکومت باشد
قاضیزاده: بحثی که در برنامه مطرح است مسأله رابطه حوزه علمیه و حاکمیت و رابطه مطلوبی که میتوانیم در شرایط فعلی بین این دو تصویر کنیم است، در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی حوزه علمیه رابطه خاصی با حاکمیت نداشت و به خاطر رویکردی که حاکمیت نسبت به مسأله دین و اجتماع داشت، قاعدتا حوزههای علمیه در برابر سیاستهای ناصواب حاکمیت قرار میگرفت، چون این سیاستهای ناصواب برجستگی بیشتری نسبت به امور عادی داشت، معمولا حوزههای علمیه به عنوان منتقدان و معترضان حاکمیت به شمار میآوردند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیت عملا سردمدار انقلاب اسلامی و امام خمینی ره به عنوان رهبر وهادی انقلاب، هدایت مسیر را به عهده گرفتند و امام خمینی ره پیش از اینکه رهبر باشند مرجع عامی از مراجع تقلید شیعه بودند و به طور طبیعی معلوم بود که این رابطه باید عوض بشود و همینطور هم شد.
نکتهای که وجود داشت و شاید بتوانیم بگوییم در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و دهه اول انقلاب ارتباطی تنگاتنگ نسبت به حاکمیت وجود داشت و عده زیادی از روحانیون نسبت به مسائلی که در جامعه میگذشت روحیه همراهی و تأیید را داشتند، کم کم براساس رفتارهای مجموعه حاکمیت، این نوع نگاه تأیید مطلق و بدون نقد از حوزههای علمیه جدا شد و حوزه علمیه به یک نگاه میانی نسبت به حاکمیت قرار گرفت.
چیزی که امروز مطرح است با توجه به بیش از ۴۰ سال تجربه جمهوری اسلامی و اینکه حاکمیت جمهوری اسلامی در رأس و در برخی مناسب مهم در اختیار روحانیون شاخص و والا مقامی قرار گرفته باید ببینیم نگاه مجموعه حوزه علمیه به حاکمیت چگونه باید باشد و حوزه علمیه چگونه در مقابل حاکمیت تصویر مطلوبی میتواند ارائه بدهد.
حوزه نباید تابع و توجیهگر حکومت باشد
می شود به طور مختصر اینطور ذکر کرد که حوزه ما مقابل حاکمیت نه، حوزه ما توجیهگر و تابعیت حاکمیت نه، بلکه حوزه ما مستقل و ناصح حاکمیت باید باشد و روی این کلید واژه استقلال در حوزههای علمیه باید تأکید جدی داشت، البته بد نیست در خصوص این موضوع میانه که نه تقابل نه توجیه بلکه نصیحت را توضیح بدهم و بد نیست بگویم امام خمینی در دوران خودشان سعی داشتند که حاکمیت و سیاستگذاریهای حوزه علمیه را از حاکمیت جدا کنند، وقتی ایشان خواستند اعضای شورای عالی حوزه علمیه را معرفی کنند و جامعه مدرسین و برخی دیگران خدمت ایشان آمدند، امام خمینی فرمودند آیتالله گلپایگانی و دیگر بزرگان در قم هستند و از آنها سؤال کنید و از آنها بپرسید و سعی میکردند که با اینکه خودشان مرجعیت عام تری نسبت به دیگر مراجع داشتند اما از نفوذ و نگاه خود در حوزه علمیه قم استفاده نکنند و به این جهت نوعی استقلال را برای حوزه علمیه در نظر میگرفتند.
حتی وقتی که سازمانهای حوزوی شروع به کار کردند و شورای عالی حوزه یک اساسنامهای را تأیید و خدمت امام خمینی فرستاد، امام خمینی این بند که تأمین مسکن طلاب را برعهده حاکمیت یا شورای عالی حوزه دانسته بود خط کشیدند و مانع آن شدند؛ به نظر میرسد مسیر مطلوبی که هم اکنون هم باید به آن توجه کرد این است که حوزهها خارج و مستقل از حاکمیت ولی ناظر بر حاکمیت باشند تا بتوانند نقش اصلی خود را هم ایفا کنند.
به نظر میرسد استقلال حوزه علمیه یعنی نظارت دقیق، نصیحت خالصانه، نقد منصفانه و اعتراض مؤثر به ناراستیها، استقلال حوزه یعنی عدم دخالت حکومت در وظایف اصلی و اساسی حوزه علمیه نظیر معرفی مراجع تقلید یا اداره مدارس علمیه، استقلال حوزه علمیه یعنی اینکه حوزه کارهای مثبت و مطلوب را از متولیان امور ببیند و تشویق کند اما راه تملق و چاپلوسی را در پیش نگیرد و توجیه گر کاستیها و زشتیها نباشد.
در طول تاریخ مراجع معظم تقلید و حوزویان برجسته همواره پناهگاه مردم بودند، مردم از ظلم حاکمان در دوران ستم شاهی به مراجع پناه میبردند و خانه مراجع محل تظلم خواهی مردم بود و این خصوصیت باید در مقابل هرنوع ناراستی در صورتی که واقعا وجود داشته باشد، در میان مراجع تقلید موجود باشد و مراجع در همه موارد رنج و درد مردم را مورد توجه قرار داده و با این مشکلات برخورد کنند.
حوزه علمیه مستقل یعنی مقابله با ناراستیها و مشکلات کشور
حوزه مستقل یعنی حوزهای که با نوع فقر، فساد، دروغ، دورویی، اختلاس و هر ناراستی از هر مسؤولی مقابله کند و آزادانه و بدون لکنت زبان حرف خودش را بیان کند؛ گاهی بعضیها حوزه علمیهای را میپسندند که دربست مؤید مطلق سیاستهای حاکمیت چه در کل چه در جزء باشد و چنین حوزهای مطلوب نیست و اینکه متأسفانهای گاهی اوقات کسانی که بر استقلال حوزه تأکید میکنند با عنوان سکولار یاد میشوند آن هم به نظر اقدام ناصوابی است، برعکس مراجع معظم و حوزویان برجسته کسانی هستند که در مسائل اهم اجتماعی رنجهای مردم را میبینند و برخورد میکنند و این برخوردها بسیار جدی است.
دیدگاههایی که اخیرا از سوی آیتالله صافی یا آیتالله شبیری ابراز شده باید مورد توجه قرار بگیرد، یعنی یک مرجع تقلید وقتی شرایط جامعه را میبیند و به رییس مجلس یا رییس جمهور توصیه میکند که برای کاهش رنج مردم تلاش کنید و به طور صریح پیشنهاد میدهد باید با تمام دنیا و کشورهای دنیا ارتباط داشته باشید. کجای این دیدگاهها سکولاریسم است؟ این توجه به مسائل اجتماعی است و باید افتخار کنیم قاطبه حوزویان به این مسائل توجه دارند و مسأله استقلال همراه با نقد مشفقانه و همراهی دلسوزانه را مورد توجه قرار میدهند و اینطور نیست که حوزههای علمیه ما در سراسر کشور از مسائل اجتماعی دور باشند و در این خصوص وظیفه دارند.
همانطور که در بیانات رهبری هم آمده است، حوزه نسبت به مسائل جامعه حساس است و باید هم باشد و باید خودش را در جامعه بعد از انقلاب اسلامی تعریف کند و در حاکمیت جا داشته باشد اما نه در ذیل حاکمیت بلکه در کنار حاکمیت بلکه در فوق حاکمیت. حوزه هست که رهبران جمهوری اسلامی را تربیت کرده و خواهد کرد و نباید مراجع و علما را ذیل حاکمیت قرار بدهیم، بلکه حوزه و مراجع باید جایگاه خود را داشته باشند و از قضا اگر دورتر هم باشند بهتر است.
روش آیتالله سیستانی در برخورد با مسائل حکومتی
روشی که آیتالله سیستانی در نجف داشت، پس از پیروزی مردم بر صدام در اوایل کار به همه روحانیون و وکلای خود توصیه کرد که همه در انتخابات شرکت کرده و حتی در مجلس قانونگذاری سهیم باشید و شرکت کنید، بعد از مدتی آیتالله سیستانی به صراحت نمایندگان خودشان را از حضور در دولت باز داشتند، گفتند دولتیها و وزرا و سفرا فرزندان من هستند اما اگر کسی میخواهد وکیل و وزیر بشود باید وکالت من را پس بدهد. چرا که ایشان و نمایندگان ایشان میخواستند در جایگاه ناصح و ناظر باشند که بتوانند نظر و رأی خود را بگویند و به نظر این شیوه مطلوبی بود.
مرحوم آیتالله ابراهیم امینی که از بزرگان و دلسوزان حوزوی بود دیداری با آیتالله سیستانی داشت، از وی سؤال کردم بین شما چه چیزی رد و بدل شد، گفت ظاهرا انتخاب مالکی به عنوان نخست وزیر مشکل آفرین شده بود و مشکلاتی در عراق وجود داشت، به آیتالله سیستانی پیشنهاد دادم که به موضوع ورود کند اما آیتالله سیستانی فرمودند اگر من دخالت نکنم در نهایت به نفع کشور است و نمایندگان یاد میگیرند که چگونه باهم سازش کنند و شما هم کمتر در کار مردم دخالت کنید، بگذارید حاکمیت و جامعه در اختیار مردم باشد و خودتان را دست برتر نگیرید!
اقامه قسط و حکومت وظیفه روحانیت است
پیروزمند: بحث راجع به حاکمیت و حوزه علمیه دو طرف دارد که آقای قاضیزاده به یک طرف آن پرداخت، اینکه حاکمیت چقدر مسؤولیت دارد و باید حریم نگه دارد، جنبه دیگر این است که حوزه نسبت به حاکمیت چقدر مسؤولیت دارد که بیشتر میخواهم در این خصوص صحبت کنم. پایه این بحث که ارتباط میان حکومت و روحانیت چگونه است، در ارتباط میان دین و سیاست به تعبیر امام خمینی بسته خواهد شد، در این زمینه طیف دیدگاههایی وجود دارد مبتنی بر عدم ارتباط دین و سیاست، ارتباط تمام عیار دین و سیاست یا ارتباط میانه دین و سیاست.
ذیل این بحث، مسأله روحانیت و حکومت مطرح میشود و از دو جهت میشود بحث را صورتبندی کرد، یکی اینکه مسؤولیت روحانیت در قبال جامعه چیست که دو مسؤولیت به طور سنتی پذیرفته شده و محل وفاق همه حوزههای علمیه است که فهم و تبیین شریعت مقدس و آموزههای اسلامی است؛ اگر قرار است حوزه علمیه بفهمد و بفهماند، قلمرو دین را چگونه ارزیابی میکند که خود را با آن تطبیق بدهد؟
بعد از انقلاب اسلامی تفاوت محسوسی با قبل پیدا شد که ابعاد اجتماعی دین بیشتر روشن شد و امام خمینی اصرار داشت این را در جامعه به منصه ظهور بیاورد و برهمین اساس هم انقلاب اسلامی شکل داده شد و انقلاب فرهنگی در جامعه ایجاد کرد و اسلام اجتماعی و سیاسی را به جامعه آورد و نتیجه این شد که آن طیفی از روحانیت که همراه امام خمینی شدند وظیفه خود را علاوه بر اسلام فردی در زمینه اسلام اجتماعی و فهماندن اسلام اجتماعی هم قلمداد کردند.
دسته اول کسانی هستند که وظیفه روحانیت را فهمیدن و فهماندن دین میدانند که این دسته هم دو گروه میشود، بنابراینکه ما دین را حداقلی بدانیم یا ندانیم. یک گام سومی هم قابل بحث است که در ادامه بحث بشدت اثرگذار است، اینکه روحانیت صرفا ناظر و ناصح باشد یا بیش از این مسؤولیت داشته باشد.
رسالت روحانیت فقط فهمیدن و فهماندن دین نیست
موضوع مهم دیگر این است که آیا روحانیت وظیفه اقامه دین و مشارکت در اقامه دین را دارد یا نه؟ فهمیدن و فهماندن، اقامه را به دنبال ندارد، میگوید ابلاغ میکنم میخواهد شخص عمل کند یا نکند ولی وقتی میگوییم اقامه قسط کن یعنی بپادار نه اینکه قسط را تعریف کن بلکه آن را اقامه کن، به نظر من این بحث تعیین کننده است که آیا روحانیت سهمی در اقامه دین دارد یا ندارد و من معتقد هستم به استناد روایات و قرآن کریم این وظیفه برعهده روحانیت هست.
اگر که علما ورثه انبیا هستند و انبیا اقامه قسط و دین را برعهده دارند، پس علما وظیفه اقامه قسط دارند و این هم مشرب علمی و هم سیره عملی امام خمینی است و این دقیقا مرز تمایز بخش ایشان با فقهای گذشته بود و مبدأ یک تحول بزرگ شد و الا در فهمیدن و فهماندن دین به معنای مصطلح که دیگران از امام کم نداشتند اما ایشان باب دیگری را گشودند که در تبیین نقش روحانیت نسبت به حاکمیت تأثیرگذار خواهد بود.
بر این اساس رابطه حوزه و حاکمیت چند صورت خواهد داشت، یک اینکه بگوییم مسؤولیتی ندارند، دو اینکه بگوییم مسؤولیت ندارند اما ناظر و ناصح هستند، سه اینکه بگوییم مسؤولیت روحانیت بیش از این است و به خاطر حضور دین در حکومت حضور دارد اما حضور سیاسی است، چگونه سیاسی است اینگونه که یک فقیهی را به عنوان ولی فقیه در زمان غیبت امام قرار میدهد و اسلامیت و حجیت آنچه درون نظام رخ میدهد به او برمیگردد پس به این تربیت ولی فقیه نماینده دین در اداره جامعه است و مشروعیت میبخشد به آنچه در درون اتفاق میافتد و البته این مشروعیت به معنای نبود تخلف نیست. چهار اینکه بگوییم علاوه بر نظارت، علاوه بر حضور سیاسی، احتیاج به مشارکت در اقامه است، این مشارکت در اقامه یک نگاه افراطی دارد که بگوییم دین حداکثری است پس حضور روحانیت هم حداکثری است و باید از فهم دین تا تولید علم و اجرا و برنامه ریزی همه چیز با روحانیت باشد که بنده مطلقا از این نظر دفاع نمیکنم، یک طرف دیگر میگوید روحانیت در حاکمیت نباشد، این وسط طیفی درست میشود که یکی از این طیفها نگاه آقای قاضیزاده است.
نگاه دیگر این است که بگوییم روحانیت حضور سیاسی، محتوایی، مدیریتی و اجرایی دارد و در عین این مسأله به معنای اینکه تمام مسؤول صحنه روحانیت میباشد نیست. اینکه روحانیت نباید متملق باشد باید حریت، مقابله با ناراستی و جرأت حرف زدن داشته باشد فرمایش درستی است ولی روحانیت عموما چنین بوده است. امام خمینی که انقلاب کردند همه با ایشان همراه نشدند تا آخر هم بعضی همراه نبودند، روحانیت همیشه نقد درون گفتمانی داشته و هرقدر انقلاب اسلامی جلو رفته متناسب با همین مسائل انقلاب اتفاق افتاده است، روحانیت به ناحق چشم خود را بر مشکلات مردم نبسته است و این موضوع مسأله نوپدیدی نیست.
تقید امام خمینی به حفظ حرمت مراجع معظم تقلید
مسأله رابطه روحانیت با حکومت با مسأله رابطه مراجع با حکومت متفاوت است اگرچه یک جنس است، مراجع مفاخر حوزه علمیه هستند و همیشه احترام داشتند و هنوز هم دارند و باید داشته باشند، حتی مراجع محترمی که با امام خمینی زاویه داشتند وقتی در یک محفل خصوصی شخصی با احترام از یکی از این مراجع یاد نکرد امام به تذکر جدی دادند، این مسأله باید باشد و رهبری هم این ملاحظه را نسبت به حوزه علمیه و مراجع دارند و سیره ایشان است و معتقد هستند مراجع باید نسبت به حوزه تصمیم گیری کنند و از این جهت مسألهای نیست که قرار باشد آن را حل کنیم.
مراجع معظم تقلید مسؤولیت خود در قبال حکومت را به خوبی ایفا کرده و حرفهای خود را هم مطرح کردند و حاکمیت هم حریم نگه داشته و اگر کسی میخواسته تعدی بکند ولو اینکه حرف آن شخص درست هم باشد حاکمیت اجازه جسارت به ساحت مراجع را نداده است و به همین دلیل مراجع معظم به درستی حرفهای خود را زده اند.
پس لزومی ندارد بحث را به سمت مراجع ببریم، بحث برسر این است که روحانیت در قبال حکومت علاوه بر نظارت و نصیحت که درست است مسؤولیت میپذیرد یا نمیپذیرد و الزامات این مسؤولیت پذیری چیست؟
علما باید بستر ساز اقامه دین باشند
قاضیزاده: درست میفرمایند که اقامه قسط یکی از اهداف دین است، اما یک فرقی هست، آیه شریفه قرآن کریم میگوید علما باید بستر سازی کنند تا مردم به سمت اقامه قسط بروند، بعد از انبیاء اینطور نیست که همه چیز در اختیار روحانیت باشد، ما که تحلیل میکنیم حوزه علمیه را به عنوان یک نهادی که کارویژه دارد این را با جامعه مورد سنجش قرار میدهیم، امام خمینی اوایل انقلاب اسلامی چندین بار به صراحت گفتند علما به وظایف خودشان برسند. وظایف علما هم تبیین و ترویج احکام و معارف دین و متکفل شدن دینداری مردم است و امام خمینی تلقی میکردند حکومت را دست مردم بسپاریم و ما به وظیفه اصلی بپردازیم و به همین دلیل به قم رفتند اما پس از مدتی فرمودند کسانی که کار را به آنها سپردیم توانایی مدیریت نداشتند و مجبور شدیم روحانیت وارد صحنه بشود، امام خمینی مخالف کاندیداتوری آیتالله بهشتی برای ریاست جمهوری بودند.
اگر بگوییم ذاتا غیر روحانی امکان مدیریت ندارد صحیح نیست و بعد از چهل سال اینکه بگوییم غیر روحانیون توانایی مدیریت جامعه را ندارند که ما مجبوریم خیلی از جاها حتی کمیسیون کشاورزی مجلس ۸۰ درصد روحانیون باشند در حقیقت مبتلا به ناکارآمدی حاکمیت نسبت به تولید نیروهای متدین در حوزههای تخصصی هستیم.
ما باید در تحلیلها واقع نگری داشته باشیم، اینکه میگویید مراجع تقلید نقد و نظارت خود را دارند این سؤال من را به دنبال دارند که چرا آیتالله وحید بحث ولایت فقیه را کنار گذاشتند یا آیتالله فلسفی بحث ولایت فقیه را کنار گذاشتند به خاطر اینکه بستر جامعه را برای طرح نظر خود مناسب نمیدیدند. اگر مراجع تقلید بگویند یک فردی فلان منکر جزئی را انجام داده یا بانک فلان اشتباه را کرده است همه بپذیرند اما وقتی مرجعی نظری میدهد عدهای به در خانه او رفته به او مرجع بی بصیرت بگویند این چگونه بستر سازی مناسبی است که جامعه برای آزاداندیشی مراجع قائل است و مراجع هم خیلی از جاها متأسفانه سکوت کردند و کنار آمدند.
امام خمینی نسبت به مراجع خیلی احترام قائل بودند و اینطور نبود که کسی که حرف خلاف ایشان بزند بگوید این از مرجعیت ساقط شد علیه او هرکاری خواستید انجام بدهید، برعکس، امام خمینی در اوایل انقلاب یعنی سال ۴۲ و ۴۳ امام شنیده بودند که طلاب جوان به مراجع غیرانقلابی بی احترامی میکنند، امام فرمودند به این طلاب جوان نصیحتی میکنم، اگر کلمهای کسی به مراجع توهین کند بین او و خداوند ولایت منقطع میشود، فحش دادن به مراجع را کوچک فرض میکنید؟ اگر به واسطه برخی جهالتها لطمهای به نهضت وارد شود معاقب هستید در مقابل خدا چرا که به حیثیت اسلام لطمه وارد میشود. اگر کسی به من اهانت کرد و سیلی به صورت من و اولاد من زد راضی نیستم کسی جلوی او بایستد و مقابله کند.
میراث حوزه علمیه به حوزه بازگردانده شود
آیتالله صافی جمله ناصحانهای گفتند، در سایتی منتسب به حاکمیت مقالهای از سوی کسی نوشته شد و اهانتهایی شد و مقالات دیگری هم نوشت و کسی اقدامی نکرد تا در نهایت رییس جمهور موضع گیری کرد، وقتی حرمت آیتالله صافی اینطور شکسته میشود مانند همان طلاب جوانی است که امام خمینی به آنها تذکر داد. البته به نظر من انتقاد به مراجع تقلید هم واقع است، ایشان باید نسبت به منکرات اصلی جامعه حساس باشند و اظهار نظر کنند، چند وقت قبل فیلمی منتشر شد که کسی در سلول انفرادی بوده روی زمین کشیده میشود و روحانی بی مسؤولیتی هم از کنار او عبور میکند، چرا از حوزههای علمیه و مراجع پیگیری صورت نگرفت، مراجع باید ظلم اجتماعی و مشکلات و منکرات اقتصادی جدی را پیگیری کنند که یا اطلاعات آن خوب به حوزه علمیه و مراجع داده نمیشود یا انقدر اطلاعات ناصحیح ارائه میدهند که مراجع در واقعیت آن تردید میکنند.
یکی از مشکلات کشور ما متأسفانه این است که اقشاری که بلندگو دست آنها است و در مراسمات مذهبی سخن میگویند، مداحان یا بعضی خطبا اینها متأسفانه خیلی راحت به مرجعیت توهین میکنند، چه کسی در مقابل اینها موضع گیری کرده؟ یکی از چیزهای خیلی مهم این است که مقداری از آنچه مربوط به حوزه علمیه پیش از انقلاب اسلامی بوده به حوزه علمیه بازگردانده بشود.
در گذشته امام جماعت مسجد از سوی مراجع معظم تقلید منصوب میشدند، اکنون امام جماعت از سوی کسی منصوب میشود که آن شخص از سوی کسی نصب میشود که او حکمی از رهبری در باب ائمه جمعه دارد و هر دوسال یکبار امام جماعت تغییر میکند، علت این است که جایگاه مرجعیت را نتوانستهایم محفوظ کنیم و نقش مرجعیت پیش از انقلاب اسلامی حفظ نشده است، اینکه علمای بزرگی مانند گذشته نداریم به دلیل این نیست که علم از دنیا نرفته بلکه بستر سازی نشده، بیاییم بجای دخالت روحانیت در عرصههای سیاسی و اجتماعی به روحانیت بگوییم تبلیغ برعهده شما است. الان مبلغ از سوی امام جمعه یک شهری به روستا میرود اما مردم به او جا نمیدهند مجبور است در دفتر امام جمعه بخوابد چرا که میگویند از طرف دولت آمده است.
امام خمینی خواستار عدم بی تفاوتی مراجع به سیاست بودند
پیروزمند: آقای قاضیزاده بحث را شروع ولی رها کردند به سراغ مباحث سیاسی رفتند، یک نفر حرفی علیه آیتالله صافی زد انقدر به او فشار وارد شد و تا مرز دادگاهی شدن رفت که حضرت آیتالله صافی خودشان گفتند راضی نیستم چنین اتفاقی رخ بدهد، اما میخواهم بگویم مسأله رابطه نهاد روحانیت با حکومت را تقلیل دادن به مرجعیت و حکومت و برخورد ناشیانه و بی ادبانه یک تعدادی با مرجعی در طول ایام بعد از انقلاب و تمرکز روی این موضوع انحراف بحث است.
انتظار دارم آقای قاضیزاده به آیات مکرر قرآن رجوع کنند که اقامه قسط مسؤولیت انبیا است و باید ادامه آن را توضیح داد که اقامه قسط با چه کیفیتی رخ خواهد داد و سهم روحانیت چیست؟ از ابتدا گفتم معتقد نیستم همه چیز در اختیار روحانیت باشد. آقای کدیور در کتابی که نوشت به همان مسأله امام خمینی و رفتن به قم تمسک کرد برای موضوع ولایت فقیه، من یک جمله از وصیتنامه امام خمینی میخوانم که روی یک جمله آن تأکید دارم، میخواهم عرض کنم تقریر شما از امام خمینی تحریف ایشان است، امام خمینی در وصیتنامه خود میفرمایند به جامعه محترم روحانیت خصوصا مراجع معظم وصیت میکنم که خود را از مسائل جامعه خصوصا انتخابات مجلس و ریاست جمهوری کنار نکشند، همه دیدید و نسل آینده خواهد دید که دست سیاست بازان پیرو شرق و غرب روحانیت را که اساس مشروطیت را بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازی سیاست بازان را خوردند و دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به غرب زدگان سپردند و به سر مشروطیت و اسلام و قانون اساسی آن اوردند که جبرانش احتیاج به زمان طولانی دارد.
دیدگاه امام خمینی در خصوص نقش اسلام در حکومت و جامعه
در کتاب ولایت فقیه صفحه چهار امام خمینی میفرمایند: «تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست، دین زندگی نیست، برای جامعه نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتی هم دارد، اما راجع به زندگی و ادارۀ جامعه چیزی ندارد. تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه مردم، طبقه تحصیل کرده، چه دانشگاهی و چه بسیاری از محصلین روحانی، اسلام را درست نفمیده اند و از آن تصور خطایی دارند … گاهی میگویند که بگذارید روحانیون مشغول محراب و همین ورد باشند و سیاست را به امپراتور واگذار کنند و این تزی است که مسجد مال پاپ و سیاست مال امپراطور باشد.
در صحیفه امام جلد یک صفحه ۱۵۳ و ۱۵۴ امام خمینی میفرمایند: چند سال است که تبلیغ کردهاند به طوری که خود آخوندها هم باور کردیم ما را چه به سیاست، به این معنا که اسلام را اصلا کنار بگذارند.
تحریرالوسیله جلد یک صفحه ۴۲۸ در باب امر به معروف: در زمان غیبت ولی امر و سلطان عصر ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ قائم مقام آن حضرت در اجرای سیاسات (حدود و تعزیرات) و تمام آن چه برای امام(ع) است، مگر جهاد ابتدایی، نوّاب عام حضرتش میباشند و آنها فقهایی هستند که جامع الشرایط فتوا و قضاوت باشند.
صحیفه امام جلد ۲۱ صفحه ۲۷۷ تا ۲۷۹: وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق در احکام فردی و عبادی شد، قهرا فقیه هم مجاز نبود از این دایره بیرون برود و در سیاست و حکومت دخالت کند.
امام خمینی همچنین میفرمایند: امید آن دارم که نویسندگان و جامعهشناسان و تاریخ نویسان، مسلمانان را از این اشتباه بیرون آورند. و آنچه گفته شده و میشود که انبیا ـ علیهم السلام ـ به معنویات کار دارند و حکومت و سررشتهداری دنیایی مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز میکردند و ما نیز باید چنین کنیم، اشتباه تأسفآوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملتهای اسلامی و بازکردن راه برای استعمارگران خونخوار است…
لطفا آقای قاضیزاده نسبت به این موضوع نظر بدهند، اگر این مسائل را قبول دارند ادامه بحث را صحبت کنیم و ببینیم سهم ما در مسأله باید کجا باشد که نه به آن حالت افراطی منجر بشود و نه اینکه به جدایی دین از سیاست منجر بشود، بالا پایین شدن چند امام جماعت مسأله نیست، مسأله اصولیتر از این حرفها است. بعد از بیش از ۴۰ سال از انقلاب اسلامی نمیتوانیم بگوییم روحانیت فقط ناصح و ناظر باشد، البته که باید باشد اما سؤال من این است که سهم حوزه علمیه در معاونت حکومت اسلامی چیست؟ بعد از ۴۰ سال تنفس زیر بیرق ولایت فقیه بگوییم روحانیت ناظر بشود؟ مردم ما مردم سالاری دینی را بیش از چهار دهه تجربه کردند، ولایتمداری یعنی منصب ولایت در حوزه اجتماعی را تجربه کردند و چشیدند، ما چشم خود را به روی آن ببندیم و بگوییم روحانیت ناصح و ناظر است. آقای قاضیزاده به مشی آیتالله سیستانی اشاره کردند و خواستند بگویند باید ماهم اینگونه عمل کنیم، آیا جملات امام خمینی مؤید این موضوع است؟ آیا سیره امام همینطور است؟
در اینکه اسلام نظام اقتصادی و سیاسی دارد، با امام خمینی (ره) مخالفم!
نظر امام برای حضور روحانیت در جامعه هیچ موقع حضور روحانیون در شورای شهر نبوده است. آقای رئیس جمهور به آیتالله شبیری گفت که در خصوص مسائل اقتصادی به ما رهنمود بدهید، آیتالله شبیری گفتند ما دعا میکنیم، شما ۷ هزار صفحه در زمینه اقتصاد اسلامی مطلب نوشتهاید خب باید به همان عمل کنید. مسائلی است که در سطح کارشناسی و علم باید پیگیری بشود، این برعهده عالمان حوزه علمیه و مراجع تقلید نیست، چون درس آن را نخواندهاند؛ ولی اینکه اسلام نظام اقتصادی و سیاسی دارد یا راهبرد در خصوص نظام اقتصادی و سیاسی دارد مسأله است که من دومی را قبول دارم اگرچه امام خمینی فرمودهاند اسلام نظام اقتصادی و سیاسی دارد اما بد نیست که در منشور روحانیت ببینیم امام خمینی درخواست تبیین نظامات اسلامی را کرده است و این نشان دهنده این است که این موضوع تبیین نشده و اکنون هم چنین چیزی رخ نداده و نمیتوانند آن را انجام بدهند و من در این زمینه با امام خمینی اختلاف نظر دارم.
چیزی که ما داریم اهداف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و ارائه کارویژههای خاص است، ما باید از علوم روز دنیا استفاده کنیم و عملا هم ما در عرصه جامعه مشغول به همین کار هستیم.