شبکه اجتهاد: بر اساس اخبار رسانهها در جشنواره امسال، جناب آقای شیخطادی دو قطعه لباس (یک روسری و یک کراوات) به صحنه آورده و کراوات را با توضیحاتی به جناب وزیر ارشاد اهدا کردند. پیشینه فرهنگی ایشان در عرصه سینما و نیز سابقه علمی و تجربی در عرصه طراحی لباس، برای این کاربر کوچک محصولات هنرییشان، پرسشی را پدید آورده که خوب است از آن مطلع باشیم.
شما ارباب هنر، دقیقتر و عمیقتر از صاحب این قلم میدانید که لباس یکی از «ابزارهای ارتباطات غیرکلامی» (Non-verbal Comunication) شمرده میشود. وقتی نشانهشناس و فیلسوفی چون اومبرتو اکو (Umberto Eco) از تعبیر «گفتگو از طریق لباس» بهره میبرد، وقتی آلیسون لوری تعبیر «زبان لباسها» (The language of clothe) را به عنوان نام کتابش برمیگزیند، ناگزیر باید باور کنیم که اولاً هر «قطعه لباس» یک واژه معنادار است، ثانیاً «هارمونی پوشش لباسهای یک فرد» نیز اندیشه، عادات و فرهنگ شخصی او را نمایان میکند و ثالثاً «نمای کلی پوشش یک جامعه یا یک قوم» نیز هویت تمدنی آن جامعه و آن قوم را بیان و ایجاد و تقویت میکند. چنین است که ریتم موزون و قافیهمندِ لباسهای یک تمدن و یک فرهنگ، میتواند «شعر لباسها» شمرده شود و مفاهیمی را منتقل کند که حتی اشعار سعدی و حافظ و نظامی و مولوی هم نمیتوانند آن را منتقل کنند.
چنین نگرهای به لباس، در سطح فیلسوفان و جامعهشناسان باقی نمانده بلکه نظر «طراحان لباس» را نیز به خود مشغول کرده است. چنانکه همقطاران شرقی و غربی شما نیز لباس را از «سطح کاربردی» فراتر برده و توانستهاند آن را در «ساحت مفهوم و دلالت» ادراک کنند. طراحانی چون کوساما، میاکه، بورلی سِمز و … لباس را یک «عنصر هنری و معنادار و دلالتکننده» تلقی کردهاند که خود مستقلاً میتواند با تماشاگر سخن بگوید.
با این مقدمه میخواهم یادی کنم از شخصیت تاریخساز دیگری که او نیز مانند شما در یک روز به یاد ماندنی، لباسی را به روی سِن برد و نیمساعت حاضران به احترامش کف زدند. آن شخص خانم گاندی است که لباس زن هندی را در سازمان ملل به روی سِن برد. آن روزها شاید گاندی هیچ یک از گزارههای تئوریکی را که امروزه من و شما درباره «لباسِ مفهومی» خواندهایم، نخوانده بود و اصلا با «نظریهی لباسِ مفهومی» آشنایی نداشت ولی با همان شعور و آگاهی بسیط اما عمیق خود، این را میدانست که لباس، معنا دارد. برای همین در همه محافل بینالمللی و ملاقاتهای رسمی، همان ساریهای چهارهزارسالهی هندی را میپوشید تا به سران جهان بفهماند شما دو قرن آمدید سرزمین مرا استعمار کردید و همه تلاشتان را به کار گرفتید که ما را مثل خودتان کنید؛ من به عنوان مظهر زن امروز هند، با «لباس خودم» آمدهام تا به شما بگویم که همه تلاشهایتان بیهوده بوده و من خودم هستم (جملهی اخیر از دکتر علی شریعتی).
او ریشه و پیشینهی لباس هندی را میشناخت، آن را «لباس خود» میدانست و معنا و مفهوم این لباس را نیز میفهمید و میخواست به غربیها هم بفهماند. او زبان گویای این لباس را در مقابل لباسهای غیربومی (که در سه قرن اخیر با پتکهای مخملی بر مردم مشرقزمین تحمیل شده) نیز میدانست. هنر و ادبیات پسااستعماری (Postcolonial literature) را نیز میدانست. با خودم میگویم اصلا او شاید حتی این را هم میدانست که پُتک مخملی غربیها در ایرانِ ما نیز کدام «روسریها» را از بین برده است؛ «گُلوَنیِ زنان لرستان» را، «یالُقِ زنان ترکمن را»، «چارقَد زنان بویراحمدی و قشقایی» را، «کلاو و سروین زنان کردستان» را و «دستمال کلاغی زنان شاهسون» را، «گشانچادر و مهنا و سریگ زنان بلوچی» را، «چادر و روبندهی زن ایرانی» را و ….!
آقای شیخ طادی عزیز، این مقدمات این سوال را برایم پدید آورده که آقای شیخطادی هرچند ممکن است بر اساس دیدگاههای اجتماعی خود، برخی از روشهای اجتماعی به کارگرفته شده برای کنترلهای فرهنگی را نپسندد اما به عنوان یک «استاد طراحی لباس» که باید با نظریهی «لباسِ مفهومی» آشنا باشد، هر یک از «کراوات» و «روسری» را دارای چه مفهومی میداند؟
بیگمان کسی مثل پرویز شیخطادی که بیبی مریم بختیاری را به عنوان «بانوی سردار» به دختران امروز ایران معرفی کرده، کسی که در حد خودش کوشیده تا پیش روی دختر امروز «دفتری از آسمان» بگشاید و به او بفهماند که دامن مادران شهیدان، گهوارهی پرورش آسمانیترین مردان این مرز و بوم شده، هرچند به اندازه یک «دایناسورِ» گیرافتاده در داخل بانک، آشفته و عصبانی باشد اما در همین آشفتگی هم نباید معنای تمدنی و سابقه مفهومی «کراوات» را فراموش کند.
مبادا روزی هنرمند را خواب ببرد که شاید جامعه را آب ببرد!
ایدون باد.