نشست «صدسالگی حوزه قم و مسائل جامعه ایران» با حضور و سخنرانی استاد سیدمصطفی محقق داماد، استاد اکبر ثبوت، حجتالاسلام رضا مختاری و حجتالاسلام رسول جعفریان با همکاری انجمن اندیشه و قلم و خانه اندیشمندان علوم انسانی بهصورت حضوری و مجازی برگزار شد.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، فروردین پیش رو، یک قرن از تأسیس حوزه علمیه قم میگذرد. در این سالها حوزه قم، حوادث متعددی را از سر گذرانده و خود نیز در رخدادهای جامعه ایران تأثیر زیادی داشته است. حوزه قم که در سالهای آغازین تولد، با فشارهای شدید دوره رضاخانی روبرو شد، در دوره پهلوی دوم، از نوعی تعامل تا مبارزه و درگیری با رژیم را تجربه کرد؛ مبارزاتی که به ایجاد حکومتی به رهبری روحانیت منتهی شد. در چهلوسه سال اخیر، جمهوری اسلامی براساس فقه، فرصتی منحصربهفرد برای رشد و بالندگی در اختیار حوزه قرار داده که همزمان با این فرصتهای استثنایی که تجربه کرده از آسیبهایی مصون نمانده است. انجمن اندیشه و قلم با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی، در نشستی با حضور برخی از اندیشوران حوزه و دانشگاه به بررسی این موضوعات پرداخته است.
در این نشست، استاد سید مصطفی محقق داماد، رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم و نواده شیخ مؤسس، در موضوع «حوزه و نسبت روحانیت با سیاست» سخن گفت. استاد اکبر ثبوت، پژوهشگر تاریخ و فلسفه به «چالشهای بیرونی و درونی حوزه» اشاره داشت. حجتالاسلام رضا مختاری، رئیس موسسه کتابشناسی شیعه، موضوع «تاریخ حوزه علمیه قم، علما و استقلال مالی حوزه علمیه» را محور سخنان خود قرار داد و حجتالاسلام رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ اسلام و ایران که اخیراً کتاب «صدسالگی حوزه قم» را منتشر کرده است، به اهمیت بررسی صدسالگی حوزه علمیه و زوایای آن پرداخت. گزارش تفصیلی این نشست از منظرتان میگذرد.
حاج شیخ عبدالکریم و نسبت روحانیت با سیاست
استاد محقق داماد: کتاب «صدسالگی حوزه قم و مسائل جامعه ایران» که استاد جعفریان تألیف کردند از نوادر کارهایی است که درباره حوزه علمیه قم انجام شده است. در مقاله خود در کتاب «صدسالگی حوزه قم و مسائل جامعه ایران» موظف به نوشتن درباره نشاط ادبی در قم بودم و در این زمینه امر آقای جعفریان را اطاعت کردم. هنوز میشد مطالبی بنویسم که مصلحت نبود منتشر شود و آنها باید سینهبهسینه فقط نقل شود؛ اما در این کتاب جای مطلبی درباره چرایی چگونگی تأسیس حوزه قم خالی است. آن زمان حوزه عظیم نجف و حوزههای کوچکی مانند مشهد و یزد بود. چرا حاج شیخ به این موضوع اهتمام داشتند؟ حکمت اولیه تأسیس حوزه باید مورد پژوهش قرار گیرد.
تا جایی که من میدانم، در هفدهم ذیقعده که سالگرد جد ما بود، هر سال یک مجلس تحت عنوان مجلس ختمی برگزار میشد. من حدود ۱۰ سال بعد از وفات شیخ عبدالکریم حائری متولد شدم و در کلاس ششم ابتدایی یا ابتدای طلبگی بودم که میشود سال ۱۳۳۶ که این جلسات برگزار میشد و از حوزه نیز یک واعظ معروف به نام شیخ مرتضی انصاریقمی منبر میرفت و در مورد قم و تأسیس حوزه قم سخن میگفت. البته بنده به دلیل شرایط خانوادگی بهصورت شفاهی از تاریخ مطلع میشدم؛ بنابراین قصههای حاج شیخ سر زبانها بود و ما میشنیدم اما به خاطر ندارم کتابی از وضع حوزه به این صورت تاکنون نوشته شده باشد.
اما جای یک چیزی را در کتاب خالی میدانم و آن اینکه چرا حوزه قم تأسیس شد. چه اینکه حوزه عظیم نجف بوده و حوزههای کوچکی مانند خراسان و اصفهان و یزد هم بودهاند اما چرا حوزه قم تأسیس شد؟ من هرچه ورق زدم چیزی ندیدم که قانع کننده باشد که حکمت اولیه تأسیس حوزه را نوشته باشد اما چند سال قبل، روزنامه ایران در سالگرد حوزه با من به عنوان نوه مؤسس حوزه علمیه چند مصاحبه گرفت که من آن وقت این را مطرح کردم که انگیزه تأسیس حوزه علمیه قم چه بود.
ماجرای رفتوآمد شیخ عبدالکریم به اراک و نجف اشرف
در بیت ما اسنادی بود که باید حفظ میکردند اما متأسفانه حفظ نشد اما جستهگریخته اسنادی وجود دارد که بهصورت شفاهی و کتبی است و به آنها اشاره میکنم. شیخ یزدی اول یک سفر به دعوت مردم اراک به این شهر رفته است اما پس از چند سال از اراک به عراق برگشته است. یک هدیه بسیار ارزندهای برای ما از این جریان باقی مانده و آن اینکه وقتی از اراک رفته، نوشتههای خود را در آنجا گذاشته و رفته است. در جریانی این مکتوبات به دستم رسید و دیدم خط ایشان است و یک دوره تقریرات درس مرحوم سیدمحمد فشارکی را نوشته بود، البته نه همه اصول. بالای صفحات نیز عبارت یا ولیالله ادرکنی را نوشته بود. سپس دایی بزرگ ما که تهران بودند این را دیدند و خیلی هم خوشحال شدند و گفتند اینها شرعاً برای ماست؛ بنابراین شیخ عبدالکریم یک سفر به اراک داشته و سپس به عتبات بازگشته است اما باید دید چطور به قم آمده و حوزه را تأسیس کرده است. در این آمدن به قم یک جریانی را بهصورت زبانی شنیده بودم و دنبالش رفتم تا سندش را پیدا کنم. دو نفر که آن واقعه را دیده بودند را پیدا کردم.
البته این را هم باید بگویم که یک مرتبه دیگر نیز ایشان به اراک رفته است. نامهای در بیت ما هست که برای پدر آیتالله ستوده است که نوشتهاند چرا از نجف برنمیگردی؟ ایشان در جواب گفته دفعه اول که به اراک آمدم به دعوت عدهای از ملاکین و ثروتمندان اراک بود. دوست نداشتم که من در آن شهر تحت فرمان و نظر آنها باشم و دلم میخواست مستقل باشم. سپس چند نفری که میزبان بودند از دنیا رفتند و در ادامه علمای اراک از ایشان دعوت کردند.
علت خروج شیخ عبدالکریم حائری از اراک
اما بحث این است که چطور ایشان از اراک به قم رفته است. یک مردی در اراک بوده که کارش خادمی مسجد بوده است و از طرفی هم هر کسی چیزی گم میکرده جار میزده و معروف به جارچی بوده است و چون این آدم هم لباس بلندی میپوشید به او عرب جارچی میگفتند. در سال ۱۳۰۰ شمسی باران زیادی در اراک میبارد و از پشتبام مسجد آب پایین میآید و قرآن و مفاتیح و … همه لای آب و گل میرود. باران که بند میآید، این خادم اوراق قرآن را جمع کرده و در یک گونی میریزد و میخواسته اینها زیردست و پا نیفتد. این گونی را میبرد تا در رودخانه بریزد. در بازار دید یکجا آتش روشن کردهاند که گرم شوند. نزدیک که میشود اجتهاد میکند و میگوید چه در آب بریزیم چه آتش، فرقی ندارد و مهم این است که زیر پا نباشد. به همین دلیل این اوراق قرآن را به آتش میریزد. تا این را میریزد یک نفر داد میزند که قرآن را آتش میزنی؟ میگوید اینها گِلی بود و میخواستم به آب بیندازم.
آنها داد زدند که این کافر است و قرآن را آتش میزند. سپس کتک مفصلی به او زدند و بعد هم رهایش نکردند. بازار بسته میشود و کمکم این قضیه به روستاها رسیده و بعد اعتراضات گسترده شد و مطالبهشان این بود که این آدم باید کشته شود. این عرب به خانه یک پیرمرد پناه میبرد. تا اینکه مردم به نخستوزیری تلگراف میکنند و رئیسالوزرا هم در پاسخ نوشت تصمیم موضوع با علماست. تلگرافش که میآید علمای شهر را در مسجد جامع جمع میکنند و صورت جلسه را مبنی بر اعدام این فرد تنظیم میکنند.
شیخ عبدالکریم را هم در آن جلسه دعوت کرده بودند. برای امضا ابتدا نزد ایشان میرفتند تا او امضا کند و بعد بقیه امضا کنند. ایشان میگوید مگر من میتوانم کسی را اعدام کنم؟ این حرفها چیست؟ کسی که برای من نقل میکرد، میگفت یک نفر که جلو نشسته بود گفت عجب، پس شیخ عبدالکریم هم بله. ایشان از مسجد بیرون میرود. مردم حاضر در آن مجلس دستهای راه میاندازند و به خانه شیخ میروند. به شیخ عبدالکریم گفتند ما خودمان دیدیم که قرآن را سوزانده است. ایشان گفته بود من چه کارهام که حد جاری کنم؟ چه اینکه فتوای ایشان این بود که اجرای حدود در زمان غیبت تعطیل است. سپس مردم به خانه آن پیرمرد رفتند و طرف را بیرون آوردند و اعدام کردند. از چیزهایی که شیخ را ناراحت کرده همین بود که چند روز بعد هم به بهانه عید و زیارت قم یا مشهد از اراک خارج میشود.
چرا حوزه علمیه قم تأسیس شد؟
پس از اینکه به قم آمد، نامهای از میرزای شیرازی کوچک دریافت میکند که ایشان نوشته من پیر شدم و شما چرا به قم نمیآیید؟ حاج شیخ این نامه را به خانواده نشان میدهند. در جواب هم نوشتهاند که اوضاع ایران را در تباهی میبینم و راهحلی برای آن نمیبینم مگر اینکه حوزهای در اینجا تأسیس شود و این حوزه موفق شود این تباهی را از بین ببرد. در نامه میرزا هم آمده که لازم میبینم شما بیایید.
اما سؤال این است که آن تباهی چیست؟ این استنباط خود من است و آن اینکه ظاهراً در آن زمان که نامهنگاری صورت گرفته است، سیزده سال از اعدام شیخ فضلالله گذشته است. تمام اوضاع علیه روحانیت بود. شیخ فضلالله یکی از شاگردان مبرز شیخ انصاری و به لحاظ علمی بسیار فاضل بود. طرفداران مشروطه وقتی اعدامش را دیدند افسرده شدند و دلشان سوخت و برخی هم میگفتند که روشنفکران وضع را به اینجا رساندند؛ بنابراین چنین شرایطی حاکم شده بود. شیخ عبدالکریم در ذهنش این بود که یک حوزه با دو عنصر سواد و فضل و دیگری اخلاق و همچنین جدای از سیاست تأسیس شود تا روحانیت دوباره در قلب ملت وارد شود.
شیخ مؤسس متهم به روشنفکری میشد!
این را هم بگویم که ایشان حرفهایی میزده که گاهی اوقات متهم به روشنفکری میشده است؛ مثلاً به طلبهها توصیه میکرده که متعه نکنید؛ چراکه همسرتان ناراحت میشود که این حرفها امروز برای ما تازه است. کسی که این ماجرا را تعریف میکرد به من میگفت یک کسی در پای درس شیخ عبدالکریم بلند شد و گفت یاد خلیفه دوم بخیر، حرفهایی میزنی که او میزد. ایشان گفت اگر او هم روی حرف من این مخالفت را کرده کار خوبی کرده است.
از داییام شنیدم که یک سیدیحیی بود که فرانسه میدانست. آن زمان فرانسه زبان روز بود و داییام میگفت که پدرم دعوت کرد که برای طلاب فرانسه درس بدهد که بتوانند از اسلام با زبان روز دفاع کنند. این روشنفکری است اما خیلی حواس جمع هم بوده است؛ بنابراین حوزه قم کاری کرد که پس از مدتی دوباره در دل مردم جا گرفت.
در زمان ایشان ضد فلسفه بودند. طلبهای به نام آقای طبسی به نقل از پدرش برای ما گفت که پدرم صبح زود حاج شیخ را میبیند. حاج شیخ به پدرم گفته بود شما به درس فلسفه فلان آقا میروید؟ پدرم گفته بود بله. حاج شیخ گفته بود شنیدم استاد شما میخواهد به خاطر فقر از قم برود. این مبلغ را به ایشان بدهید که از قم نرود. او میخواسته در آن شرایط متهم نشود اما اینگونه از طلاب و فضلاء حمایت میکرد که قم را ترک نکنند.
یکی دیگر از ویژگیهای شیخ توجه به ادبیات فارسی بود. ایشان حتی در شبهای ماه رمضان که در نجف بوده در حجره نظامی گنجوی میخوانده است.
مثنوی را اگر نمیفهمید، نخوانید!
زمان حاج شیخ عبدالکریم برخی از غزلیات امام در بین طلاب پخش شده بود گروهی از طلبههای مقدس گلایه کردند که شما به آقا روحالله بگویید که غزل نگوید! آیتالله حائری گفته بود مگر ایشان چه شعری گفته؟ نقل کردند مثلاً یک بیت ایشان است: «زدانه دانه انگور سبحهای سازم/ به عزم رفتن میخانه استخاره کنم» حاج شیخ عبدالکریم بلافاصله گفته بود از قول من به ایشان بگویید: در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست. یا از ایشان استفتاء میشود که مثنوی بخوانیم یا خیر. ایشان میگویند اگر نمیفهمید نخوانید.
این را هم بگویم که شیخ رضای وکیل، شاگرد شیخ محمد ارباب بوده و ارباب نیز شاگرد شیخ انصاری بوده است. شیخ عبدالکریم به دیدن شیخ محمد ارباب رفت. این شیخ محمد گفت: آقا این ریش ما در این جنگ مشروطه و استبداد آلوده شد و ما آبرویی در بین مردم نداریم که حوزهای داشته باشیم و چند طلبه میآیند و درسی میخوانند. شما از این جریان به دور بودی و در سیاست دخالت نکردی و تو فقط میتوانی این کار را بکنی و از ایشان میخواهد که حوزه را تشکیل بدهد؛ بنابراین استنباط من مبتنی بر این دلایل است.
آیتالله بروجردی استقلال حوزه را در برابر حکومت شاه حفظ کرد
آیتالله بروجردی افرادی را که کارهای تند میکردند، از حوزه بیرون کرد و گفت این تندیها نباید باشد و حوزه جای درس و تحقیق و اعتدال است، نه سیاست؛ اما این مشی آقای بروجردی چنان قدرتی برایش ایجاد کرد که دستگاه حاکم از ایشان میلرزید و از یک کلمه او متأثر میشد.
آقای بروجردی سیاستمداران را خصوصی نمیپذیرفت و پدرم و حاجآقا روحالله (امام) را هم دعوت میکرد. از جمله وقتی دکتر اقبال، نخستوزیر وقت خدمت آقای بروجردی رسید و گفت شاه گفته به آقای بروجردی سلام رسانده و بگویید کشورهای مثل ما اصلاحات ارضی کردهاند و ما هم باید این کار را انجام دهیم، آقای بروجردی گفته بود به ایشان بگویید آنها اول کشورشان را جمهوری کردند بعد اصلاح ارضی کردند. تا این جمله را گفت، اقبال کلاهش را برداشت و رفت و تا آقای بروجردی زنده بود، این اقدام انجام نشد. این صحبت یک مرجع در دوره شاهنشاهی بود که ناظر بر سیاست بود بدون اینکه دخالت داشته باشد. آقای بروجردی استقلال حوزه را در برابر حکومت با هر مشکلی حفظ کرد.
در دوران آشیخ عبدالکریم تنها یک نفر از حوزه به دستگاه حکومتی رفت و کارمند ثبت اسناد شد. چون طلاب با قناعت و مناعت قرار بود استقلالشان را حفظ کنند و بنده به عنوان یک طلبه کوچک الآن هم با پول گرفتن حوزه از دولت مخالفم. امروز یکی از مشکلات حوزه این است که وابسته به دولت و حکومت شده است و این اشتباهی بود که آقای سید محمد خاتمی با تصویب بودجه دولتی برای حوزه آن را شروع کرد.
چالشهای بیرونی و درونی حوزه از منظر اکبر ثبوت
استاد ثبوت: امیدواریم کار ارزشمند استاد جعفریان ادامه یابد و سایر موضوعات حوزه نیز مورد بررسی قرار گیرد. از جمله موضوعات مهم، کمبودهایی است که در حوزه وجود دارد بهطور نمونه تاریخ جهان، تاریخ ادیان، تاریخ اسلام، تاریخ ایران و حتی تاریخ حوزه در قم کار نمیشود یا ادبیات در حوزه بهصورت تخصصی کار نمیشود. نه ادبیات عرب و نه ادبیات فارسی در حوزه قم مورد توجه نیست، در حالیکه اندیشه و نظرات اشخاص فقط در کتابهای فقه و اصول آنها نیست بلکه در آثار ادبی و اشعار و سایر آثار نیز وجود دارد و طلبهها به آن بیتوجهاند.
یکی از بزرگان حوزه که از مقامات حکومت است با استناد به کلمه «مولوی» در شعری از مرحوم نراقی گفته بود نراقی در شعر خود به مولوی طعنه زده است. کسی که با زبان ادبی گذشته آشنا باشد میداند که مولوی به معنای ملا و آخوند است. مگر بین ما و نراقی چقدر فاصله است؟ وقتی زبان ادبی او را نمیدانیم بهجای متنبه شدن وسیلهای برای تعریض به صاحب مثنوی پیدا میکنیم. یا یکی از مقامات از گفتگوی ظل السلطان با مرحوم شفتی سخن گفت، در حالی که این دو نفر اصلاً با هم معاصر نبودهاند.
اخلاق، تفسیر قرآن و نهجالبلاغه هم در حوزه غریب است و ما بهطور جدی به آن نمیپردازیم.
چالشهایی که ما الآن در حوزه با آنها مواجهیم:
* چالش با علوم عقلی و فلسفه و چالش با آرا و نظریات متفاوت مانند کتاب حجاب مرحوم مطهری یا شهید جاوید مرحوم صالحی نجف آبادی.
*چالش اختلافات بین مراجع متعدد در حوزه پس از مرحوم حاج شیخ که بین سه مرجع اصلی وجود داشت و با آمدن آیتالله بروجردی حل شد و بعد از ایشان دوباره شکل گرفت.
*چالش بین حوزه قم و نجف، حوزه قم فرزند حوزه نجف بود و حاج شیخ و مرحوم بروجردی و برخی دیگران حاصل حوزه نجف بودند و برخی هم به خاطر فعالیت سیاسی از عراق به قم تبعید شدند، اما حاج شیخ از آنها حمایت نکرد و ورود به مسائل سیاسی نداشت و اینها هم پس از توبهنامه به عراق برگشتند.
*چالش دیگر امتحان گرفتن از طلاب در دوره مرحوم بروجردی بود که با مخالفت حوزه نجف همراه شد و برخی علیه آقای بروجردی موضع گرفتند که ایشان از امتحان منصرف شدند.
*چالش دیگر مساله مرحوم علامه امینی بود که با طرفداران وحدت اسلامی و تقریب اختلاف داشت.
*چالش دیگر اختلاف دو حوزه بر سر روش اجتهاد بود که در قم توجه بیشتری به حدیث وجود داشت و نجفیها به اصول توجه بیشتر داشتند و هر دو همدیگر را تخطئه میکردند.
*چالش دیگر بین مرجعیت و مقدسین بود چه در یادگیری زبان خارجی، چه در مخالفت با مقدسین و طهارت اهل کتاب که مراجع بزرگ مخالف تندروی بودند اما مقدسین گوش نمیدادند و اینها از ترس عوام پافشاری نمیکردند.
از خودگذشتگی علمای قم برای تحکیم جایگاه شیخ عبدالکریم
استاد مختاری: چالش حوزه قم در قبل از انقلاب تهدید توسط یکی از مصادیق کلمه طیبه که در آیه: «أَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً کَلِمَهً طَیبَهً کَشَجَرَهٍ طَیبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» آمده حوزه قم است که برکاتی داشته و دارد. در صدوبیست سال اخیر حرکات خوبی انجام شده است و الآن که اینها را میسنجیم میبینیم که چه تصمیمات درستی بوده است. شروعش هم همان حرکت آیتالله حائری از کربلا به سمت ایران بوده است که جواب میرزای شیرازی را دادند که گفتند در ایران تباهی است و دعوت میرزا را برای بازگشت به کربلا قبول نکردند.
آیتالله اراکی به قم و آیتالله حائری به اراک آمدند و سپس در سال ۱۳۰۰ به قم آمدند و از خودگذشتگی علمای قم بود که در یک جلسه که با شیخ عبدالکریم داشتند و اسامی آنها نیز هست، متوجه شدند که شیخ عبدالکریم از آنها افضل است و وقتی از آن جلسه بیرون آمدند گفتند که باید ایشان را اینجا نگه داریم و اصرار کردند و او را نگه داشتند و بعد هم نهایت همکاری را با او به عمل آوردند. شیخ ابوالقاسم کبیر در آن زمان گفته بود هر کسی به من میگوید آیتالله دیگر نگوید؛ چراکه آیتالله، حاج شیخ است و این در حالی است که ایشان در آن زمان رساله داشت. این حرفها گفتنش آسان است اما این از خودگذشتگی خیلی مهم است.
بارها آیتالله شبیری زنجانی فرمودند که علمای قم در دو مقطع فداکاری بزرگی کردند که یکی از آنها زمان ورود شیخ عبدالکریم به قم بود که ایشان را تحویل گرفتند و از ایشان حمایت کردند. با اینکه طبیعی است که وقتی کسی در شهری ریاست و جایگاهی دارد و کس دیگری به آن شهر میآید، قاعدهاش این است که اگر هوای نفسانی داشته باشد، با چشم مزاحم به او نگاه کند اما همه شیخ را حمایت کردند و سبب دلگرمی ایشان در قم شدند.
خوندلهایی که شیخ مؤسس برای تثبیت حوزه خورد
شیخ عبدالکریم حائری بعد از قضیه تأسیس حوزه، خوندلها خورد تا حوزه حفظ و تقویت شود. او علمای دیگر و طلاب را دعوت میکرد و حتی طلاب گمنام را نیز دعوت میکرد. یک نفر از این طلاب، آیتالله سیدمحمد علی مبارکی است که میگوید از اصفهان به قم آمدیم تا درس بخوانیم و به مدرسه سید محمدصادق روحانی رفتیم و جالب اینکه فردای آن روز شیخ عبدالکریم حائری در حجره به دیدن ما آمد؛ یعنی شیخ عبدالکریم تا این حد علما و طلاب را به حضور در قم تشویق میکرده است. مرحوم مدرس افغانی هم میگوید من میخواستم از مشهد به نجف بروم. نزدیک قم مریض شدم و از حال رفتم و عدهای از همسفرها من را با همان حالت بیماری به قم بردند و درمان کردند. سپس شیخ عبدالکریم آمد به دیدن من و گفت چرا میخواهی به نجف بروی؟ گفت: من نذر دارم که پای پیاده به کربلا بروم؛ یعنی از یک طلبه مبتدی دعوت میکرد که در قم توقف کند.
همچنین برای کمک مالی به حوزه، به میرزاهاشم خراسانی که صاحب منتخبالتواریخ مشهد و خراسان بود نامه نوشته که وضع مالی ما خوب نیست و شما از حوزه حمایت کنید؛ بنابراین ایشان برای حفظ و تقویت و اتحاد حوزه همه نوع کاری انجام داد و حتی درباره کسی که رجعت را انکار کرده بود، یک جواب منطقی و مدبرانهای داد که اختلاف حل شد و گفتند من معتقد به رجعت هستم و رجعت هم حق و عقیده ماست اما ضروری فقه است و نه ضروری دین که اگر کسی آن را از روی شبهه انکار کرد، مرتد شود و به این صورت مسئله را حل کرد. همچنین سیدمحسن امین نیز که از دمشق به قم آمده و سفرش را گزارش کرده، از عقل و درایت حاج شیخ تعریف میکند که گزارش این دیدار هم نوشته شده است.
حوزه قم در دوران پس از آیتالله حائری یزدی
نکته دیگر همراهی با دیگران است. پس از اینکه آیتالله حائری از دنیا رفت به دلیل اینکه آیتالله اصفهانی در نجف اقتدار داشت و حوزه قم تحتالشعاع حوزه نجف قرار گرفت، آیتالله صدر، پدر امام موسی صدر به نجف سفر کرد و آیتالله اصفهانی در جواب فرمود که حوزه نجف مهمتر است و باید حفظ شود؛ اما در ادامه این مراجع ثلاث با نهایت فداکاری و درایت حوزه قم را حفظ کردند. البته که اوضاع به نحوی بود که از حفظ حوزه قم مأیوس بودند و شیخ عبدالکریم از وقایع حوزه نگران بود. ایشان سید صدرالدین صدر را به قم دعوت کرد و سپس فرمود اگر شما تا یک هفته پس از وفات من حوزه را حفظ کنید در آن عالم دعاگوی شما خواهم بود.
آیتالله شبیری میگفت پدر من که از شاگردان حاج شیخ بود، از بقای حوزه مأیوس بود و تا این حد اوضاع خراب بود؛ یعنی در سال ۱۳۱۵ شمسی نهایت دوره خفقانِ رضاخان بود که شهید مدرس نیز به شهادت رسید و حوادث گوهرشاد اتفاق افتاده بود و فشار و خفقان رضاشاه بر حوزه طوری بود که کسی امید به بقای حوزه نداشت. آیتالله شبیری میگوید پدر من پس از وفات حاج شیخ از بقای حوزه مأیوس بود و استخاره میکرد که از قم کجا برود. آیتالله زنجانی هم گفته بود که یک استخاره هم برای بقا در قم بگیرید. میگوید استخاره انجام شد و این آیه آمد که «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» و چون شیخ در ذیقعده از دنیا رفت گفتند اگر بنا باشد حوزه از هم نپاشد، باید تا ماه رمضان آینده معلوم شود و سپس ماه محرم و … آمد و حوزه متلاشی نشد و از اینرو عهد کردند که هر سال ماه شعبان یک سوری به رفقا مانند امام و … بدهند که نامش هم سور بقای حوزه بود.
بعد از ارتحال شیخ عبدالکریم حائری و در حالی که نظر آیتالله اصفهانی این بود که نجف باید تقویت شود، علمای ثلاث جلسه گرفتند و گفتند باید آیتالله بروجردی را به قم بیاوریم و ایشان را به قم آوردند؛ با اینکه این هم فداکاری بزرگی میخواهد. کسی که یک جایی تدریس و مرجعیت دارد، معنا ندارد کسی را دعوت کند. آقای بروجردی را به قم دعوت کردند و آقای صدرالدین صدر جای نمازش را به آقای بروجردی داد و بعد به او گفتند چرا این کار را کردی؟ فرمود: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».
همان سال اول و دومی که آیتالله بروجردی به قم آمد، امام نامهای برای آقای فلسفی نوشته است، ایشان میگوید سه نفر از بزرگان قم یک نامه به من نوشتند که احتمالاً با هم هماهنگ کرده بودند؛ یکی امام، دومی آقای روحالله کمالوند خرمآبادی و یکی هم سیدابوطالب مدرس یزدی. آقای فلسفی میگوید؛ این سه نفر به من نامه نوشتند که شما به آقای بروجردی کمک کنید. خلاصه اینکه امام به آقای فلسفی نامه نوشت که شما در تهران با نطق گویایی که دارید مردم را به کمک آقای بروجردی تشویق کنید و منبر کافی نیست و با چند نفر از تجار صحبت کنید و از این افراد اسم هم میبرند.
همچنین آقای سید محمدتقی خوانساری، حجتی و … نیز به نحوی حمایتهایی میکردند و نهایت همکاری را با آقای بروجردی کردند که جایگاه ایشان تحکیم شود. امام راحل البته بیشتر حمایت میکرد و رسماً به درس آقای بروجردی میرفت و تا مدتها همراه ایشان بود که حوزه تحکیم شود. آقای بروجردی که وارد قم شد یک سفر به مشهد مشرف شد. در سفر مشهد، برای تقویت آقای بروجردی، برخی از علما نیز به همراهش رفتند؛ با اینکه اینها خودشان درس خارج داشتند؛ بنابراین، انواع و اقسام فداکاریها برای تثبیت و تقویت و تحکیم حوزه قم انجام شد.
حوزه قم پس از وفات آیتالله بروجردی
بعد از وفات آیتالله بروجردی شاه میخواست این مرجعیت به نجف برود. به آیتالله حکیم تلگراف زد و فوت آقای بروجردی را تسلیت گفت. اصلاً به علماء قم تسلیت نگفت. علمای قم چون آیتالله داماد، آیتالله مرتضی حائری، امام و آیتالله سیدرضا صدر در منزل آقامصطفی خوانساری جمع شدند و مشورت کردند که ببینند پس از وفات آیتالله بروجردی چه کنند. نظرشان این شد که به آیتالله خوانساری در تهران نامه بنویسند و دعوت کنند که به قم بروند تا حوزه قم محکم شود. آقایی که نامه این بزرگواران را به تهران برد میگوید: آقای خوانساری جوابش این بود که دو یا سه بار استخاره کردم، مساعد نبود که به قم بیایم و حالم هم الآن مساعد نیست و وظایف تهران را هم نمیتوانم انجام دهم؛ یعنی همه نوع تدبیر کردند تا حوزه قم تقویت شود و اینکه این حوزه بماند تا دینداری مردم در مقابل استبداد و استعمار تقویت شود.
اگر دولت به حوزه پول ندهد، خیران آن را تأمین میکنند
استاد مختاری با اشاره به مباحث مطرح شده درباره دریافت بودجه دولتی توسط حوزه علمیه گفت: کسانی که بودجه برای حوزه تصویب کردند قصدشان خیر بود. الآن هم طلاب در مضیقه هستند. البته راهحل، گرفتن پول از دولت نیست.
توجه داشته باشیم که برخی از بودجه دولت به حوزه و مرکز خدمات، هزینه بیمه طلاب است. این موضوعی است که دولت در بسیاری از مراکز آن را پرداخت میکند اما به حوزه که میرسد در جامعه برجسته میشود. حوزه خواهران در حکم دانشگاه است. خب این دانشگاه اگر در تهران هم باشد دولت برای آن هزینه میکند. الآن شورای عالی حوزه باید پیشقدم شود و بگوید من وجه نمیگیرم و مردم هزینه کنند. مردم خوب هستند.
الآن خیرین پول نمیدهند چون دولت به حوزه بودجه میدهد. شواهد نشان میدهد حوزههایی که از دولت بودجه نمیگیرند توسط مردم اداره میشود. اگر میتوانستیم مردم را اقناع کنیم میتوانستیم به مردم هم بگوییم حالا شما حوزه را اداره کنید. مشکل اینجاست که ما به دلیل رسانههای فعال دشمن، نمیتوانیم جامعه را اقناع کنیم. لذا از دولت بودجه میگیریم و مشکلات بعدی ایجاد میشود.
نکات مهمی درباره یک قرن گذشته حوزه
استاد جعفریان: آیتالله شیخ عبدالکریم حائری نوروز سال ۱۳۰۱ وارد قم شد و حوزه علمیه قم را تأسیس کرد و امسال صدمین سال فعالیت حوزه قم است اما ما تاریخ مدونی برای تحولات حوزه قم نداریم در حالیکه برای حوزه نجف کارهای خوبی انجام شد و سیر تحولات و دستاوردها و کارنامه آن مشخص است
اینکه ما بدانیم که چه کسانی در قم درس خواندند و درس دادند، چه مکاتب فکری و علمی در حوزه وجود داشته است، نقاط قوت و ضعف حوزه در این صدسال چه بوده است، حوزه در برابر روشنفکری دینی و تحولات چه واکنشی داشته است
بقول آیتالله سیستانی، در شرح حالها نباید فقط تعریف و تمجید کرد و باید نقاط ضعف و کمبود را هم گفت که بتوان در آینده آن را برطرف کرد و به این نگاه در مورد حوزه قم نیاز داریم که بهصورت نقادانه نقاط مثبت و ضعف در کنار یکدیگر بیاید.
مجموعه مقالاتی که ما به مناسبت صدسالگی حوزه قم منتشر کردیم، گامی در این راه است که برداشته شده و انشاء اله ادامه یابد.
صدسال برای یک مؤسسه دینی بزرگ مثل حوزه علمیه، زمان خوبی برای ارزیابی عملکرد است. حوزهای که همزمان درگیر اندیشه و عمل بوده است. در وقت تأسیس سیاست برای او حفظ خودش بود، اما به اقتضای سابقه تاریخی تشیع، زمانی که فرصت یافت، وارد سیاست شد. در تفکر و اندیشه هم، از زمان صفوی به این سمت که رابطه حوزه با حکومتهای ایرانی خوب شد، نقش تغذیه گر فکری داشت.
در قدیم، دولتهای ترکها در ایران، از علمای شیعه برای تأمین قضا و فقه استمداد نمیکردند. آنها اغلب سنی بودند، اما از زمان صفوی این مساله متفاوت بود. در تمام دوره صفوی و قاجار، حوزه تأمین کننده تفکر جاری جامعه بود، علاوه بر این که بخشهایی اجرایی هم در دست داشت. به هر حال، صدسال زمان خوبی برای ارزیابی جنبههای مختلف فکری و سیاسی حوزه است.
حوزه علمیه قم روی بقایای یک حوزه کهنتر بنا شد
نکته مهم توجه داشتن به این است که حوزه علمیه قم روی بقایای یک حوزه کهنتر در قم بنا شد و این یکی از مهمترین امتیازهای آن بود. قم پیشینهای از قرن اول تا چهارم هجری از نظر تمرکز روی حدیث و علم شیعی داشت.
پس از چند قرن، مجدداً در دوره صفویه محل توجه قرار گرفت. قاجارها خیلی به آبادی آن از لحاظ مدرسهای اهمیت دادند و در آستانه دوره جدید، این حوزه روی این سرمایه هنگفت بنا شد. واقعش این است که شهر قم، به دلیل این که طی قرون مختلف، تنها شهری بود که همه مردمش از تأسیس تا امروز شیعه بودهاند، اهمیت داشته و تأسیس حوزه در این شهر از این حیث امری است که به نظر خیلی طبیعی میآید. این سرمایه مهمی برای حوزه بوده و هست.
تأسیس حوزه علمیه قم، ضمن این که روی چنین پیشینهای بنا شده، از نقطه نظر زمانی، معلول شرایط سیاسی خاصی هم بود. مهمترین آنها شکل گرفتن کشور جدیدی به نام عراق با مرزهای بسته به روی ایران بود. ایران هم دارای یک دولت ملی به معنای جدید شده بود. قبلاً ایران نگاهش و نگرانیش متمرکز روی عتبات بود و حالا ایران باید برای خود فکری میکرد و این کار انجام شد. قم بهترین جای ایجاد یک حوزه جدید بود. مشهد برای این کار دور بود. اصفهان هم دیگر قابل احیاء نبود، هیچ جا قم نمیشد. حوزههای شیعی، غالباً در اطراف حرمها بوده و مرکزیت ایران که به عراق هم نزدیک بود، در همین قم بود. همه شرایط آماده برای تأسیس یک حوزه در ایران شده بود. رهبر آن هم مرد شایستهای بود و این کار انجام شد.
همه شرایط فراهم شد تا حوزه بماند، این تأسیس در دورهای است که اغلب گفته میشود مبارزه با تشیع و شعائر مذهبی بوده است.
به نظر میرسد رضاشاه نمیخواست حوزههای شیعی ایران را از ریشه بکند، یک حوزه ضعیف و محدود و غیر مداخلهگر در سیاست میخواست. چون میدانست بالاخره امورات مردم بدون دین نمیگذرد. دنبال نوعی اصلاحگری و ایجاد محدودیت بود. اینها در قم کموبیش بود. طبعاً کنترل هم میکرد تا از یک حدی بالاتر نیاید.
یک نکته درباره حوزه، گذار سه مرحلهای از مراجع: حائری، بروجردی و امام خمینی است. فعلاً دوره بعد از انقلاب مد نظر نیست؛ اما تحولات فکری درونی قم در این دوره و تغییر آن و قدرت گرفتن پلکانی آن شگفت است. بعد از انقلاب مرحله جدیدی است که حوزه در مقام مدیریت جامعه برمیآید و البته رقبای جدی دارد.
گرفتار نوعی خودسانسوری در تاریخنگاری حوزه قم هستیم
درباره تاریخنگاری حوزه قم هم باید بگویم، یک مشکل عمده ما این است که اصولاً شفافیت در تاریخنگاری نداریم. وجهی از آن این است که به برخی از حقایق که برمیخوریم، جرأت گزارش کردن آن را نداریم. در واقع، گرفتار نوعی خودسانسوری هستیم. البته برخی از علمای قم هم اصولاً خوششان نمیآید درباره این قبیل مسائل صحبت شود و به راحتی توصیه میکنند که اینها را حذف کنید؛ بنابراین عیب و ایرادها میماند. این مشکل طبعاً درباره تاریخ حوزه علمیه قم وجود دارد.
ما باید حتی از مخالفین خود بخواهیم عیبها و ضعفهای ما را بگویند. به نظرم تمام کتابهایی هم که انتقاد از روحانیت و حوزه است باید گردآوری کنیم و بخوانیم.
یک سرمایهای در قم هست، اشکالاتی هم دارد، باید اشکالات را برطرف کرد. حوزه نباید بیجهت از خود تعریف و تمجید کند. اتفاقاً بیشتر و با تواضع باید عیبهای خود را هم تاریخنگاری کند و دنبال راهحل برای رفع آنها باشد.
یک مسأله دیگر از نظر بنده، داستان نگاری درباره مسائل حوزه قم است. اصولاً خیلیها خوششان میآید بنشینند و مرتب حکایت نقل کنند. بعد هم شکل سندی به آن میدهند که فلان شخص هم این را نقل کرده است.
این نوع تاریخنگاری البته نکات مهمی را در اختیار میگذارد، اما بهخصوص وقتی با کرامات و خوارق عادات سروکار پیدا میکند باید نسبت به آنها احتیاط کرد. یک مقاله در همین کتاب هست با عنوان تأسیس حوزه تقدیر یا تدبیر. آنجا به مواردی اشاره کردهام.
سیر برخورد حوزه با جهان مدرن و پدیدههای آن
اما مهمترین مساله که از آن غافلیم سیر برخورد حوزه با جهان مدرن و پدیدههای آن است. این به نظرم من مهمترین سؤال است، چیزی که باید همایشها و سمینارها برای آن برگزار کنیم. ما متهم هستیم که هر چیز جدیدی که آمده ما تحریم کردهایم.
مدتها طول کشیده تا برابر ساکت شویم و باز مدتها طول کشیده تا آن را حلال بدانیم، و البته اغلب هم بدون سروصدا از کنارش رد شدهایم تا مردم فراموش کنند ما چه کردهایم. به نظرم این یکی از جنبههای مهم پژوهش درباره تاریخ حوزه است. حوزه باید بین اصول ثابت خود و جهان متغیر راهی پیدا کند.
با عبارتپردازی نمیتواند این کار را بکند. برخورد حوزه با زن و حق رأی او یک داستان مفصلی است. برخورد حوزه با اصلاحات ارضی مهم است که بحث شود. بحث حوزه با مارکسیسم باید بحث شود. از این دست مسائل زیاد است. الآن یک شرایطی شده که احساس میکنم حوزه از تحولات سریع دنیا عقب مانده است.
این که برخی سنتگرایی را دوست دارند، باید توجه داشته باشند که بهتدریج حذف هم خواهند شد. به هر حال، بنده به جنبههای آیندهای آن کاری ندارم، مرور برگذشته است که به ما درس زیادی میدهد. ما چطور با پدیدههای جدید برخورد کردیم، با دوش حمام، با بلندگو، با کفش بهجای نعلین، با ماشین، با رادیو، با سینما و بسیاری از مسائل دیگر.
یک مساله دیگر برخورد ما با روشنفکران بهخصوص روشنفکران مذهبی است. برخوردهای زیادی با دکتر شریعتی داشتیم. سالهاست با دکتر سروش و دیگران داریم. به هر حال اینها سوابق ماست. مثلاً در ماجرای سخنان اخیر دکتر سروش من فقط از آقای علیدوست واکنش و نقدی دیدم، گویی حوزه علمیه قم خود خسته و شاید گرفتار سیاست شده است!
باید مرور کنیم ببینم چه رفتاری داشتهایم. نقاط قوت و ضعف ما در این برخوردها چگونه بوده است. در کل با تمدن غرب چه کردهایم؟ اینها مسائل دنیای جدید است که ما پاسخهای روشنی برای آن ندادهایم و اغلب سادهانگاری کردهایم. بحث این نیست که قبول یا رد کنیم، ما باید رفتار تاریخی خودمان را بشناسیم.
آدرس مطالب رو مثل خیلی از سایتها با اعداد بنویسید
که وقتی میخوایم منبع رو جایی کپی کنیم، به مشکل برنخوریم
مخصوصا الآن که سایتهای کوتاه کننده لینک داخلی رو هم موظف کردند از طرف شماره موبایل بگیره
و کسی حال و حوصله این کارها رو نداره