مقاومت کجای فقه قرار میگیرد؟ به نظر من مرتبه مقاومت بالاتر از امر به معروف و نهی از منکر است، این هم نیاز به تأمل فقهی دارد، چون همان تعلیلی که در باب امر به معروف وارد شده و فرمودهاند «بهما تقام الفرائض» این تعبیر به نحو آکد و اقوی در مورد مقاومت صدق میکند که «بالمقاومه یقوم الدین»، دینی که شامل همه چیزاعم از فرائض و غیر فرائض است.
به گزارش شبکه اجتهاد، دوره تخصصی «فقه المقاومه» ویژه طلاب سطوح عالی، خارج و اساتید حوزه چندی پیش با ارائه استاد محمدجواد فاضل لنکرانی، رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) در سالن همایشهای دارالشفاء برگزار شد. این استاد عالی خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم معتقد است بحث مقاومت در سرتاسر دین و فقه مشهود است. وی در این نشست به تبیین «اقسام مقاومت از جهت متعلقات مقاومت» پرداخت و تذکری پیرامون حق شهروندی داشت که گزاش آن را میخوانید؛
بسمالله الرحمن الرحیم. عنوان مقاومت این روزها به جهت مجاهدت جوانان غیور حماس در عملیات غافلگیرکننده طوفان الاقصی علیه رژیم جنایتکار و کودک کش اسرائیل و استقامت کمنظیر مردم بیدفاع غزه در برابر حملات ددمنشانه صهیونیستها، در ادبیات سیاسی کشور خیلی رایج است. این عنوان متخذ از دین است و اسلام و قرآن نسبت به موضوع مقاومت در ابعاد گوناگون تأکید فراوان دارد.
در یک نگاه اجمالی مقاومت به معنای ایستادگی، عقبگرد نکردن، کوتاه نیامدن و عدم تسامح و تساهل است. بله در یک سری امور خود دین اجازه تسامح و تساهل داده ولی در غیر آن موارد استقامت لازم است.
اقسام مقاومت از جهت متعلقات مقاومت
مقاومت متعلقاتی دارد که بر اساس این معنایی که ما عرض میکنیم استقامت در آن متعلقات لازم است.
مقاومت از حیث متعلق به سه شاخه تقسیم میشود.
قسم اول متعلق مقاومت: قسم اول مربوط به اعتقادیات است، انسان نسبت به اعتقاداتش در توحید، نبوت، معاد و امامت بایداستقامت داشته باشد. آیه شریفه «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَهُ…» ناظر به استقامت در مسائل اعتقادی است. انسان باید اعتقاداتش را حفظ کند و از آن کوتاه نیاید، نگوید با اینکه امیرالمؤمنین وصیّ بلا فصل پیامبر است اما برای دیگران همچون بهحسب ظاهر روی کار آمدهاند باید شأن و اعتباری قائل شویم این در فرهنگ و ادبیات دینی و علمی ما درست در تقابل با استقامت است.
در علم رجال یک عده از افراد را مخلّط مینامند، کسانی که درست و غلط را درهم میآمیزند میگویند ما قبول داریم امیرالمؤمنین افضل، اعلم و اشجع و وصیّ پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده، ولی دیگران هم خدمت کرده و مفید بودهاند. این افراد مخلط و اهل دوزخ هستند، این معنای عدم استقامت در اعتقادیات است، وقتی انسان در اعتقادیات استقامت نداشته باشد یک روز ولایت را قبول دارد و روز دیگر قبول ندارد، یک روز از درجه بالایی از ولایت حرف میزند روز دیگر درجه پائینی را، در توحید هم همینطور. اگر انسان استقامت در توحید نکند لا محاله مشرک میشود.
بر استقامت در اعتقادیات نمیتوان حکم فقهی بار کرد چون استقامت شرط بقاء و تحکیم آن امر اعتقادی است نه شرط وجوب. اگر انسان بخواهد توحیدش قوی باشد باید استقامت کند و دائماً آثار شرک را از فکر و ذهن و عمل خود دور کند و هر جا شائبهی شرک به میدان آمد بلافاصله با آن مقابله کند.
قسم دوم متعلق مقاومت: قسم دوم متعلق استقامت، امور اخلاقی است که از آن معمولاً تعبیر به صبر میکنند، انسان باید در میان جامعه و در جریان زندگی خود در مقابل حوادث، مصیبتها و بلایا صابر باشد، شکوه نکند و از میدان خارج نشود، در میدان بماند و با مشکلات دست و پنجه نرم کند و خودش را بسازد، این دو قسم از متعلق استقامت از محل بحث ما خارج میباشد.
قسم سوم متعلق مقاومت: قسم سوم متعلق استقامت، حفظ دین است.
قسم مورد بحث: آنچه محل بحث در باب فقه مقاومت است؛ قسم سومی است که متعلقش حفظ دین میباشد؛ یعنی برای حفظ دین تکلیفی به نام وجوب مقاومت بر عهده همه مسلمین است. قبلاً گفته شد در مسائل اعتقادی نمیشود این تکلیف را مطرح کنیم، چون اگر نباشد خود به خود اعتقاد از بین میرود همانطور که در اعتقادات وقتی گفته میشود باید دلیل و یقین داشته باشیم، نمیتوان گفت وجوب یقین یک امر فقهی است چون اگر یقین نباشد اعتقادی نخواهد بود، در اخلاقیات همچنین است نمیتوان گفت صبر محکوم به حکم فقهی وجوب است.
اما بر متعلق مقاومت در قسم سوم که حفظ دین است حکم وجوب تضعیف مخالفین دین و یا وجوب گسترش دین صدق میکند، یعنی اساساً خداوند یک تکلیف مولوی (نه ارشادی) به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید که هر جا دین در معرض خطر قرار گرفت و مطلع شدید دشمن در حال برنامهریزی برای از بین بردن دین است تکلیفی بر عهدهتان میآید به نام وجوب مقاومت که این از آیات قرآن استفاده میشود و در روایات هم تحت عنوان لزوم دفاع عن بیضه الاسلام یا دفاع از کیان دین مطرح گردیده بطوری که تقریباً به عنوان ارسال مسلمات است و نیازی به دلیل هم ندارد، هر کسی با ادبیات دین، با مذاق شارع و بالاتراز آن از مذاق فقه و مذاق شرع آشنا باشد میداند که لزوم دفاع از کیان اسلام یک تکلیف مسلم است.
اساس قیام امام حسین(ع) فقط بر اساس جهاد ذبی قابل توجیه فقهی است
ما بحث لزوم دفاع از کیان اسلام را تحت عنوان جهاد ذبی مطرح کرده و گفتهایم در کتب فقهی ما قدمای از فقهاء جهاد ذبی را مورد توجه قرار دادهاند ولی به تدریج جهاد بر دو قسم ابتدایی و دفاعی مطرح و در زمان ما نیز برخی افراد یک پله هم تنزل کرده و مدعی شدند ما در اسلام چیزی بنام جهاد ابتدایی نداریم و جهاد فقط دفاعی است که لازم است حوزههای علمیه و پژوهشگران به موشکافی و تبیین این موضوع بپردازند. چرا که اساس نهضت امام راحل و هزاران درجه بالاتر از آن قیام امام حسین(علیهالسلام) فقط بر اساس جهاد ذبی قابل توجیه فقهی است، در حالی که این مسئله اصلاً مطرح نمیشود! یک واژههایی را آدم میبیند که در دین و در میان فقها بوده ولی آرام آرام کمرنگ شده، یکی از آنها همین قضیه است در کتب قدما از شیخ مفید و شیخ طوسی وسید مرتضی و ابن حمزه گرفته تا متأخرین مسئله لزوم دفاع و مقاومت برای حفظ دین مطرح است، یعنی آنجا که دین در معرض خطر است باید مقاومت بشود.
ما در این رسالهای که با عنوان جهاد ذبی نوشتهایم فرق بین جهاد ذبی و جهاد ابتدایی را مطرح کردیم. در یک مقالهای نویسنده محترم آن، بحث مقاومت را مشمول جهاد دفاعی دانسته است. البته ما نمیخواهیم بگوئیم جهاد ذبی یک حقیقت شرعیه است، این همان معنای لغوی خودش را دارد ولی از حیث حکم دارای وجوب مولوی است و غیراز جهاد دفاعی است که وجوبش ارشادی است چون جهاد دفاعی را عقل هم مطرح میکند، اگر ما جهاد ذبی را جزء جهاد دفاعی بدانیم تمام امرهایی که به استقامت شده را باید ارشادی بنامیم در حالی که امرش مولوی است، یعنی ما کنار تکالیفی مثل وجوب نماز، روزه تا برسد به امر به معروف و نهی از منکر، یک تکلیف واجب که از همه مهمتر است بنام وجوب مقاومت بر عهدهمان است. هر جا کیان اسلام در خطرباشد بر هر انسانی حفظ اسلام واجب است و فرقی هم بین زن و مرد نمیکند، جهاد ابتدایی بر زنها واجب نیست اما در جهاد ذبی بین زن و مرد وپیر و جوان فرقی نیست.
گاهی میپرسند برای چه امام خمینی(رضوان الله علیه) نابودی اسرائیل را جزء آرمانهای این انقلاب قرار داد؟ این سؤال را آنها که سیاسی هستند با نگاه سیاسی جواب میدهند، ولی وقتی از من و شما به عنوان یک طلبه میپرسند یعنی میخواهند بپرسند ریشه دینی و فقهیاش چیست؟ اسرائیل رفته زمینهای عدهای از مسلمین را گرفته و اختیار با خود فلسطینیهاست که چگونه با غاصب سرزمینشان برخورد کنند. مثل اینکه غاصبی خانه فردی را بگیرد، اگر شخصی اعتراض کرد به او بگویند به تو چه ارتباطی دارد؟ خانه فلانی را گرفتهاند اگر بخواهد او باید اعتراض کنند، متأسفانه در بعضی از دولتهای گذشته چنین حرفهایی در همین کشور مطرح شد.
ارتباط قضیه فلسطین و مقابله با اسرائیل بر مبنای حکم جهاد ذبی است
ارتباط قضیه فلسطین و مقابله با اسرائیل با همه مسلمانان در اقصی نقاط عالم بر مبنای همین حکم جهاد ذبی است. امام عظیم الشان ما نیز بر همین اساس فرمود اسرائیل باید از بین برود. برای اینکه امروز بزرگترین و مهمترین خطر برای اسلام، اسرائیل است. اسرائیل تصمیم دارد اسلام را از بین ببرد و سرزمینهای اسلامی را تصاحب کند، این جزء برنامه اصلی آنهاست. حال چگونه میتوان گفت به ما چه ارتباطی دارد؟
همچنین در مورد نهضت امام حسین(علیهالسلام)، مظهری تام از مقاومت در طول تاریخ تا قیامت، بالاتر از حادثه کربلاپیدا نخواهدشد. اگر میخواهید فقه المقاومهتان قوی شود تا میتوانید در حادثه عاشورا دقت کنید تا میتوانید به نحلیل ابعاد و زوایای این حادثه بپردازید. مثلاً یک سؤال این است امام حسین(علیهالسلام) علیاصغررا برای چه به میدان آورد؟ مگر امام نمیدانست این بچه را میکشند؟ مگر امام از خباثت لشکر یزید خبر نداشت؟ یا چرا زنان و اطفالش را به همراه خود آورد؟ قطعاً امام میدانست که علی اصغر شهید میشود و اهل بیتش به اسارت میرود ولی آنهارا به میدان آورد، به چه ملاکی؟ بر بچه که جهاد و دفاع واجب نبوده؟ پاسخ دقیق بر اساس جهاد ذبی قابل بیان است، یعنی در جهاد ذبی انسان باید مال وجان واهل و عیال خود را فدای حفظ اسلام کند.
فقه المقاومه شعبهها و فروع فراوانی دارد، مناسب است یک بحث یا یک دورهای پیرامون بررسی ادله لزوم دفاع از کیان اسلام برگزار کنید تا نسبت به این موضوع یک بررسی همه جانبه بشود نه اینکه به کلیگوئی یا اشاره مختصر به بعضی از ادله اکتفا شود!
از جمله آیاتی که مسئله لزوم دفاع از اسلام از آن استفاده میشود آیه معروف «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ» است که بیان حکم جهاد ابتدایی است. باز در همین حوزه ما کتابی نوشته شد که ما چیزی به نام جهاد ابتدایی نداریم، من خوشبین نیستم و نمیتوانم بپذیرم که یک محقق بر اثر مطالعاتش به این نتیجه رسیده که ما چنین چیزی نداریم، دشمنان کار میکنند و مقاصد خود را به نحوی القاء میکنند که پس فردا یک محققی بگوید بله این حرف درست است، مثل قضیه نفی حجاب که این روزها ملاحظه میکنید. در همین حوزه کتابی نوشته شد که در اول کتاب ادعا شده بود از اول اسلام تا به حال مفسران و فقها تماماً اشتباه کرده اند. آنگاه آیاتی که دال بر جهاد ابتدائی را توجیه میکند.
البته این مطلب که جهاد ابتدائی نیاز به اذن امام معصوم(علیهالسلام) دارد و باید در زمان حضور انجام شود یک بحث دیگری است، مطالعه این کتاب سبب شد تا به بحث جهاد ابتدایی بپردازم و نهایتاً در قالب یک کتاب منتشر گردید.
آیا در اسلام چیزی به نام جهاد ابتدائی داریم؟
بحث من در آن کتاب این است که آیا اصلاً در اسلام چیزی به نام جهاد ابتدائی داریم یا نه؟ و آن را با ذکر آیات متعدد اثبات کردیم. یکی از آیات همین است «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ«فتنه به معنای توطئه نیست، فتنه در اصطلاح قرآن در چند جا به معنای شرک آمده، از جمله در همین آیه. قرینه مقابله هم وجود دارد آنجا که در ادامهاش میفرماید «وَیکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ»، اینکه نتیجه قتال و کارزار شما این شود که دین فقط برای خدا باشد یعنی شرک از بین برود. این یعنی لزوم دفاع از دین.
همچنین در این آیه شریفه از سوره حج «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ…» خداوند میفرماید ما به وسیله بعضی از مردم شر برخی دیگر را دفع کردیم و اگر این نبود چیزی به نام مسجد، صومعه و محل عبادت برای مردم باقی نمیماند! درست است که دلالت مطابقی آیه حفظ صوامع و بیع است ولی دلالت التزامی یا مفهوم اولویت آن لزوم دفاع از کیان دین میباشد.
آیات متعددی دلالت بر وجوب جهاد ذبی میکند که برخی از آیات را ما در این جزوه ذکر کردهایم. در تحلیل نهضت مقدس امام حسین(علیهالسلام) براساس جهاد ذبی به این روایت نبوی هم استشهاد کردهایم که حضرت هنگام آغاز حرکتش به سوی مکه به نقل از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میخواند «من رآی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله» اگر سلطان جائری در صدد برآید حرمات الهی را حلال کند، همجنسبازی و قمار و ربا و شرب خمر و بیحجابی را حلال کند، «ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنه رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بقول ولا فعل» بخواهد عهد خدا را بشکند و با سنت رسول خدا مخالفت نماید، مسلمانان باید با زبان عمل در مقابل او بایستند و چنانچه سکوت کنند یا کاری انجام ندهند بر خداست که آنها را در جایگاه دوزخی آن سلطان وارد کند «کان حقّاً علی الله أن یدخله مدخله، وإنّ هؤلاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا ولایه الرحمن» چرا که اینها طاعت شیطان را پذیرفته و از ولایت پروردگار سر باز زدهاند. تهدید عجیبی است نسبت به کسی که برای حفظ دین خدا، قیام نکند و سکوت پیشه نماید.
پس متعلق قسم سوم مقاومت، حفظ دین است و این مقاومت وجوب شرعی تکلیفی مولوی دارد برخلاف مقاومت در باب اعتقادیات و اخلاق که وجوب مولوی ندارد یا شرط است یا ارشاد.
وجود بحث مقاومت در سرتاسر فقه
سرتاسر دین و فقه را اگر بخوبی نگاه کنیم ردّ پای مقاومت بسیار مشهود و واضح است، مثل حرمت اتکاء و رکون به ظالم «وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا»، انسان باید مقاومت کند و به دین و اولیاء خودش و آنچه که دارد بسنده کند.
حفظ دین وجوب مولوی دارد، به آیات ۱۳ تا ۱۵ سوره شوری با دقت تأمل کنید، بسیاری از مطالبی که این روزها در جامعه مطرح است از این آیه به خوبی استخراج میشود، «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» خدا میفرماید دینی برای امت پیامبر آخر الزمان قرار دادیم که متضمن تمام دستوراتی است که به نوح کرده و آن احکامی که به خود تو وحی نمودیم و آنچه که به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردهایم آن است که دین را اقامه کنید و در آن دچار تفرقه و پراکندگی نشوید.
معنای روشن آیه این است که دین اسلام متضمن همه ادیان گذشته است، نه تنها در مقابل آنها نیست بلکه متضمن تمام آنهاست، وظیفه شما این است که دین را اقامه نموده و در آن تفرق پیدا نکنید یعنی دین باید محور وحدت شما باشد.
امام خمینی(رحمت الله علیه) در کتاب بیع خود تعبیر بسیار دقیقی بیان فرمودهاند که «الاسلام هو الحکومه» ریشه فقهی و استدلالی این تعبیر که دین یعنی حکومت چیست؟ مخاطب امام در کتاب البیع مردم نیستند که امام بخواهد یک شعار سیاسی بدهد، این تعبیر ظریف ریشه استدلالی دارد، قرآن میفرماید وظیفه انبیاء از نوح تا پیامبر خاتم اقامه دین است و اقامه دین یعنی حکومت دین. توضیح آنکه بخشی از رسالت انبیاء بیان دین است «أَنْزَلْنَا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ» و بخش دیگر که مهمتر از بیان است اقامه دین میباشد. اقامه غیراز بیان است.
من از آقایانی که این روزها در فضای مجازی یا نشریات مینویسند بر پیغمبر فقط ابلاغ و بیان دین لازم بوده، میپرسم پس این اقامه دین یعنی چه؟ آیا پیامبر موظف بوده به مردم بگوید نماز بخوانید و دیگر کاری به آنها نداشته باشد، خواستند بخوانند نخواستند نخوانند؟ اقامه دین یکی از وظایف مهم پیامبر بوده، بر حاکم مسلمین اقامه دین واجب است، باید ببیند در جامعه رباخواری میشود یا نه؟ دزدی میشود یا نه؟ اختلاس میشود یا نه؟ همه اینها را باید ببیند، نماز میخوانند یا نه؟ روزه میگیرند یا نه؟ حج میروند یا نه؟ به فقرا کمک میکنند یا نه؟ زکات میدهند یا نه؟
میآیند «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» را میخوانند درحالی که معنایش را نمیفهمند. میگویند اجبار یعنی چه؟ قرآن فرموده در دین اجبار وجود ندارد پس چرا میخواهید مردم را مجبور به رعایت حجاب کنید؟
وظیفه حاکم این است که رصد کند ببیند مردم دستورات خدا را پیاده میکنند یا نه؟ اقامه دین به معنای حکومت است.
قرآن کریم در ادامه آیه میفرماید «کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ»، این چه چیزی است که تو مشرکین را به آن دعوت میکنی اما تحملش برآنها سنگین است؟ آیا اینکه پیامبر به مشرک بگوید نماز واجب است بر مشرک سنگین است؟ اینکه پیامبر به مشرک بگوید خدا و توحید هست، بر مشرک سنگین است یا اقامه دین؟ مشرکین چون میدانند اگر دین حاکم شود باید بساط خود را جمع کنند و بروند، لذا تحمل اقامه دین بر آنها سخت است.
کسانی که با انقلاب اسلامی مخالفند میگویند چرا حرف حکومت دین را میزنید؟
امروز همه دعواها سر همین قضیه است، کسانی که با نظام و انقلاب اسلامی مخالفند میگویند چرا حرف حکومت دین و حکومت خدا را میزنید؟ این حرف را نگوئید، هر کاری میخواهید بکنید، بحث هستهای و حقوق بشر همه حاشیهای است، تمام دعواها سر همین است که «کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیهِ»، پیامبر فرمود من به دستور خدا حاکم هستم و قانون هم قرآن است والسلام. آنها حاکمیت اسلام و حکومت دینی را قبول نمیکنند.
آنگاه خدا به پیامبر(ص) میفرماید «اللَّهُ یجْتَبِی إِلَیهِ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی إِلَیهِ مَنْ ینِیبُ … فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»، به خاطر اینکه اقامه دین بر تو واجب است کفار را به سوی دین دعوت کن و برآن استقامت داشته باش. امر به استقامت در این آیه یک تکلیف مولوی بر پیامبر است همانطور که در سوره هود علاوه برپیامبر بر همه مسلمانان هم استقامت واجب گردیده است «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ».
متعلق این استقامت چیست؟ اقامه دین؛ یعنی هر انسان مسلمانی آنقدر باید مقاومت کند تا دین اقامه و پیاده شود، دین حفظ گردد و گسترش پیدا کند.
یک بعد از وجوب مولوی مقاومت به خود انسان برمی گردد که حداقل انسان دین را برای خودش حفظ میکند و بعد دیگرش در مقابل کفار است، اصلاً چرا مقاومت یک تکلیف مولوی است؟ چرا خدا به پیامر میفرماید فاستقم؟ برای اینکه روز به روز کفر ضعیفتر و ذلیلتر شود، مقاومت موجب بقای دین و عزّت مسلمین است. هر چه این مقاومت قویتر گردد کفر ضعیفتر میشود.
اینکه گاهی میشنویم عدهای میگویند مردم یا جوامع غربی تحمل پذیرش برخی از احکام را ندارند دست از این حکم بردارید یا احکامی که به حسب ظاهر بین زن و مرد فرق گذارده را تغییر بدهیم، همینطور احکامی که بین کافر و مسلمان فرق گذاشته را تغییر بدهیم، یک مقدار هم آن را رنگ و لعاب داده و از آن تعبیر به حقوق شهروندی میکنند، همه خلاف استقامت در دین است.
تذکری پیرامون حق شهروندی
در مورد حق شهروندی توجه به این نکته لازم است یک سری امور جزء حقوق طبیعی هر انسان است که غریزه و فطرت انسان آن را طلب میکند مثل آنکه هر فردی نیاز به آب و غذا و مسکن و شغل برای زندگی خود دارد، در اینها بحثی نیست، اما آنها که دم از حقوق شهروندی میزنند تساوی افراد را در سطوح بالا میخواهند. میگویند در جامعه اسلامی همانطور که یک مسلمان میتواند حاکم باشد یک کافر هم به اقتضای حق شهروندی میتواند حاکم یا نماینده مجلس یا وزیرشود. همینطور پیروان فرقههای ضاله مثل وهابیها و بهائیها و داعشیها. این افراد با طرح حقوق شهروندی دنبال این مسائل هستند و الا نسبت به حقوق طبیعی که این حرف را نمیزنند چون نیازی به طرح آن نیست.
به این آیه شریفه قرآن «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یرِیدُونَ أَنْ یتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یکْفُرُوا بِهِ» فقهاء در فقه ترتیب اثر داده و فتوا صادر کردهاند که تحاکم به طاغوت حرام است، اینکه دو مسلمان بخواهند برای رفع نزاع و اختلاف خود به یک قاضی کافر مراجعه کنند، اینجا به بحثهای ثانوی که قضات دادگاههای بینالمللی کافر هستند فعلا کار نداریم!
وقتی مقاومت در حفظ دین نباشد میگویند عیبی ندارد آنها هم قاضی شوند! عیبی ندارد یک وهابی، بهائی و داعشی نماینده مجلس و وزیر شود و مسلط بر اسرار مسلمین گردد، وجوب مقاومت یعنی «حلال محمد حلال إلی یوم القیامه وحرام محمد حرام إلی یوم القیامه» ما باید بر احکام مسلم دین ایستادگی کنیم، در ارث زن و مرد تا قیامت فرق وجود دارد و قابل تغییر نیست، چون از حدود الهی است که خدا بیان فرموده.
نسبت به احکام دین مقاومت کنید و آن را حفظ کنید، بار اجتماعی دین به مراتب از بار فردی آن بیشتر است، اگر بخواهیم دین باقی بماند باید ایستادگی کنیم و کوتاه نیائیم، همه بحث مقاومت را در بحث جهاد و مقابله در میدان جنگ خلاصه نکنیم، هرچند آن فرد اعلای مقاومت است، ولی در مقابل افرادی که میخواهند احکام اجتماعی دین مثل حجاب را در چامعه مسلمین سست و متزلزل کنند، باید به دفاع از دین برخاست.
وقتی گفته میشود مقاومت واجب است یعنی بر من و شمای طلبه، بر آن عالم و هر کسی که اطلاع دارد واجب است که به قول و فعل، به حرف و عمل به دفاع از دین برخیزد. وقتی که این همه در فضای مجازی علیه حجاب مطلب مینویسند نگویند حالا که نوشتند! ما وظیفه نداریم؟ اصلاً مقاومت یعنی اینکه محکم در مقابل هجوم دشمن بایستی و از دین دفاع کنی و ذرهای تنزل نکنی، همه ارزش مقاومت در دفاع از دین است.
مرتبه مقاومت بالاتر از امر به معروف و نهی از منکر است
این روایت «کلمه عدلٍ عند سلطانٍ جائر» یکی از وجوه مقاومت است، وقتی مقاومت واجب شد، یعنی در نزد سلطان جور باید حرف بزنی و از عدل دفاع کنی و در مقابل جور بایستی.
مقاومت کجای فقه قرار میگیرد؟ به نظر من مرتبه مقاومت بالاتر از امر به معروف و نهی از منکر است، این هم نیاز به تأمل فقهی دارد، چون همان تعلیلی که در باب امر به معروف وارد شده و فرمودهاند «بهما تقام الفرائض» این تعبیر به نحو آکد و اقوی در مورد مقاومت صدق میکند که «بالمقاومه یقوم الدین»، دینی که شامل همه چیزاعم از فرائض و غیر فرائض است.
آیه شریفه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّهِ …» میفرماید مودّت به کفار حرام است، دست دوستی با کفار ندهید! این آیه منسوخ نشده که بگوئیم مربوط به صدراسلام است و الآن میتوانیم دست دوستی به کفار بدهیم. بله ضرورت اقتضا میکند مسئولین نظام اسلامی با کفار بنشینند و قرارداد ببندند و ارتباط داشته باشند، اما این تلقون إلیهم بالموده یعنی حق ندارید بگوئید آنها هم برادر ما هستند. نه بین مسلمان و کافر رابطه کاری هست اما دوستی و مودت برقرار نیست.
این احکامی که در رابطه با کفار و مرتد آمده، حتی اینکه دیه مسیحی و یهودی با مسلمان فرق دارد همه از وجوه مقاومت است و یکی از غایات تفاوت احکام بین مسلمان و کافر این است که باید آنها را آگاه کنیم بیدار شوید، از آلودگی شرک و جهالت بیرون بیائید و مسلمان شوید، حالا این هدف اصلی را کنار میگذارند و میگویند چرا ارزش این با ارزش آن باید فرق داشته باشد؟ چرا به این هدف دقت نمیکنید؟
یکی از وجوه مقاومت بررسی دقّی قاعده نفی سبیل است
تکلیف به مقاومت منشأ بسیاری از این احکام است، یکی از وجوه مقاومت بررسی دقّی قاعده نفی سبیل است. «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» خداوند به شدت سلطه کفار بر مسلمین را نهی فرموده است.
در آیه مبارکه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ…» صریحاً میگوید اگر درجامعه مسلمین مسلمانی بخواهد یهود و نصارا را حاکم بر جامعه قراردهد و بگوید چه اشکالی دارد کافری که تخصص و اطلاعاتش خیلی زیاد است رئیس مسلمین شود؟ قرآن میفرماید اگر کسی آنها را ولیّ خود قراردهد «فإنه منهم» این فرد هم داخل در کفار میشود. اینقدر توبیخ شدید است، من عناوین زیادی را یادداشت کردهام اما زمان به پایان رسید.
خود اینکه چرا تشبه به کفار حرام است، اینها همه از فروع مقاومت است، اسلام میگوید بقدری مقاومت کنید تا صفتان کاملاً از صف کفار جدا باشد بلکه آنها تنبه پیدا کنند و به دنبال حقیقت بیایند.
خداوند روح همه علمای بزرگ و مراجع مجاهد ما در تاریخ حوزههای علمیه، مخصوصاً امام بزرگوار(رضوان الله تعالی علیه) را از این مجلس شاد و نصرت الهی را نصیب مردم مظلوم و مقاوم غزه و دلاورمردان جهاد با رژیم جنایتکار اسرائیل بفرماید. ان شاءالله.