شبکه اجتهاد: عرفى شدن دین یا فقه، نخستین بار در غرب و نسبت به دین مسیحیت مطرح شد. پس از انقلاب اسلامى ایران و حاکمیت احکام و قوانین اسلامی در جامعه، عدهاى به این فکر افتادند که چگونه مىتوان فقه یا دین را در جامعه عرفى کرد؟
پیش از ورود به بحث ذکر این نکته ضروری است که بررسی سیره فقها از زمان شیخ طوسى؛ بلکه از عصر امام صادق (علیه السلام) تاکنون، نشانگر مراجعه مکرر فقیهان به عرف بوده، به نحوی که هیچ یک از آنان در استنباط احکام دین خود را بىنیاز از عرف نمىدانستهاند.
مصادیقی از مراجعه فقها به عرف
۱- در توضیح مفاهیم شرعی و رفع ابهام از آنها: مثلاً فقیه براى فهم معنای واژه «صعید» در آیه (فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا) ۱ به لغت مراجعه مىکند. روشن است که لغت هم از عرف عام گرفته شده است. همچنین فقها در کشف معانی الفاظ مجمل به عرف رجوع میکنند و یا به کمک عرف مشخص میکنند که مثلاً لفظ «بیع» شامل «بیع معاطاتى» هم مىشود یا نه؟
۲- در تعیین مصادیق عناوین شرعی: مثلاً در پاسخ به این سؤال که آیا اراضى موات از انفال است، فقها با مراجعه به عرف تلاش میکنند تا مشخص کنند آیا مصداق «اراضی موات»، فقط موات بالذات است یا موات بالعرض را هم در بر مىگیرد.
۳- در حوزه قضاوت و داورى: عرفیات هر قوم براى قاضى حجت است. بهعنوان نمونه، زن و شوهرى در مهریه اختلاف دارند، مرد مدعى است مهریه را پرداخته، ولى زن منکر آن است. در اینجا اگر قاضى بخواهد با مراجعه به اصل فقهى داورى کند، چون زن منکر است حق با زن است و مرد باید بیّنه و شاهد بیاورد؛ اما اگر در فرهنگ و عرف آن دو، دادن مهریه عرف باشد، قاضى میتواند با استناد به عرف، زن را محکوم و به نفع مرد حکم دهد.
۴- در رفع غرر: پیامبر (صلوات الله علیه) از بیع غررى نهى کرده است، اما نحوه رفع غرر ممکن است در یک منطقه با کیل و در یک جا با وزن و در جاى دیگر با شمردن مشخص شود. در این گونه موارد فقه تابع عرف است؛ بنابراین فقه به این معنا عرفى است و از آن کمک میگیرد.
معانى عرفى شدن دین
به تازگى برخى از آنهایى که نقاب دین به چهره زده و بر ضد دین رفتار میکنند، مسئله دیگرى به نام عرفى کردن دین یا فقه را با اغراضی خاص مطرح کرده اند. عرفی کردن دین یا فقه را میتوان دو گونه تفسیر کرد.
تفسیر اول: عُقلایى کردن احکام
در اولین تفسیر، که از غرب گرفته شده، میگویند: دین دو بخش دارد: یکى عقاید و دیگرى احکام.
عقاید و معارف را باید عقلانى کنیم ولى احکام باید عقلایى شود. به نظر ایشان معارف و اعتقادات را تنها باید از عقل گرفت و کتاب و سنت را کنار گذاشت و از احکام و شریعت هم آنچه که جنبه مدنى و اجتماعى دارد، باید از طریق قانون گذارى و عقل جمعى به دست آورد؛ بنابراین نیازى به فقه و شریعت و شوراى نگهبان نیست و تنها امور فردى است که با دین ارتباط دارد.
نقد و بررسى
الف) بستر عقلانى کردن معارف، مسیحیت است نه اسلام؛ زیرا مسیحیت است که میگوید اول ایمان بیاور بعد بیندیش. در آن جا همه چیز بر محور ایمان میچرخد و حضور عقل کم رنگ است. در دین مسیحیت، حق با گوینده است و معارف را باید عقلانى کرد، باید اول اندیشه باشد سپس ایمان; ایمان بى اندیشه، معنا ندارد؛ اما دین اسلام از ابتدا معارفش عقلانى است. قرآن مسائل را با برهان مطرح میکند. مرحوم کلینى اصول کافى را با کتاب عقل و جهل، و سپس علم و دانش شروع میکند.
باید به این آقایان گفت، انجیل فعلى را با قرآن، و مسیحیت را با اسلام مقایسه نکنید. شما مطالبى در غرب شنیده اید و آنها را، اینجا مطرح میکنید، در حالى که در اسلام اول عقل و تعقل است سپس ایمان، چون عقاید اسلامى، عقلانى و برهانى است. بهعنوان نمونه کتاب «توحید» مرحوم صدوق را ببینید، همه اش دلیل است. پس صحبت شما درباره عقلانى کردن معارف و عقاید اسلامى، «سالبه به انتفاء موضوع» است.
البته اتکاى به عقل در عقاید اسلامى به این معنا نیست که عقل از وحى بى نیاز باشد. عقل و وحى مکمل یکدیگرند. عقل بخشى از عقاید و وحى بخشى دیگر را از آن را برهانى میکند. آن دسته از معارف که مافوق عقل است; مانند وحى، دوزخ و صراط، عقل راهى به درک آنها ندارد ولى ضد عقل هم نیستند. آنچه در آموزههاى دینى از آن به «غیب» تعبیر میشود، از این دسته است.
ب) گزاره «احکام اجتماعى را عقلایى کنیم و با عقل جمعى و تشکیل مجلس به جاى فقه و شریعت، قانون وضع کنیم»، گزارهای انشایى است یا خبرى؟ یعنى شما پیشنهاد میکنید که اجتماعیات اسلام عقلایى باشد یا میگویید واقع اسلام چنین است؟
اگر سخن شما تنها یک پیشنهاد است، این پیشنهاد نادرست است. مگر عقل جمعى توانسته مشکلات بشر را حل کند؟ نمایندگان دویست کشور جهان سالهاست در سازمان ملل جمع شدهاند اما نتوانستهاند مشکلات کره زمین را حل کنند. سالها پیش از این مشکلى به نام ایدز و کرونا وجود نداشت اما امروزه وجود دارد. مشکل گرم شدن زمین نبود، اما حالا هست. حتى وقاحت را به جایی رساندهاند که عقل جمعى برخى کشورها، همجنس گرایى را به رسمیت شناخته و به کشورهاى مخالف آن هم هشدار میدهند!
ج) بر فرض که عقلا قانون وضع کردند، آیا مشکل حل میشود؟ خیر. چون این قانون ضامن اجرا ندارد و پلیس همه جا حاضر نیست، اما ضامن اجراى احکام دین، معاد است.
بنابراین اگر صحبت شما پیشنهاد است، دو اشکال دارد:
۱- عقل جمعى بشر نتوانسته مشکلات را حل کند.
۲- قانونگذارى بشر، فاقد ضمانت اجرایى است.
و اگر سخن شما خبر است، این خبر، دروغ است. چون قرآن چنین نگفته است. قرآن در سوره «انعام» ده رفتار و قانون را بر میشمارد و در ادامه میفرماید: (وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِى مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ) ۲. این ده رفتار عبارت است از:
۱- أَلاَّ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا
۲- وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا
۳- وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَکُم مِّنْ إمْلاَق
۴- وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ
۵- وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ
۶- وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِیَ أَحْسَنُ
۷- وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ
۸- لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا
۹- وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ
۱۰- وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ۳
اما عقلایى کردن قوانین و وضع آنها توسط عقل بشرى، با این آیه سازگارى ندارد. این آیه میگوید به این قوانین عمل کنید که صراط مستقیم الهى همینهاست و از راههاى دیگر پیروى نکنید: (وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ) ۴
از اینرو عقلایى کردن احکام و امور اجتماعى خلاف منطق قرآن است و بهعنوان یک مسلمان نمىتوان چنین سخنى را پذیرفت.
د) عرفى شدن دین به معناى عقلایى شدن احکام مدنى و اجتماعى، سخن مسلکهاى استعمارى همچون بهائیت است. بهائىها مىگویند: «ما در مسائل اجتماعى و سیاست و نکاح، تابع «بیت العدل» هستیم». در آنجا عقلاى بهائیت جمع مىشوند و سرنوشت اجتماع بهائىها را معین مىکنند؛ بنابراین عرفى شدن به این معنا واپسگرایى است نه پیشرفت.
منطق بهائیت این است که شریعت و جهان متغیر است و با شریعت ثابت، نمىتوان جهان متغیّر را اداره کرد. پس باید به شریعت متحول که سازندهاش «بیت العدل» است، اعتقاد پیدا کرد. قائلان به عرفى شدن دین خواسته یا ناخواسته، حرف بهائیت را تکرار میکنند و رویکردى واپس گرایانه دارند.
ما در پاسخ به این ادعا مىگوییم: شریعت دو بخش است: گوهر و صدف؛ گوهر شریعت، ثابت و صدف آن متغیر است. گوهر عبارت است از احکامى که یا مطابق فطرت و آفرینش انسان است و یا براساس مصالح ثابت و واقعى وضع شده است.
اسلام میگوید: «اطلبوا العلمَ مِنَ المهدِ إلى اللّحد» ۵. دین همه را به کسب علم و دانش دعوت کرده اما ابزار آن را در اختیار خود انسان قرار داده است. آنچه اسلام میخواهد جزء گوهر دین است و قابل عوض شدن نیست، مثلاً عزت، گوهر دین است اما صدف عزت، که همان ابزار است، روزى تیر و کمان بود ولى امروز تانک و موشک و مانند اینهاست. قرآن به ابزار خاصى نظر ندارد بلکه میفرماید: (وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه) ۶
قرآن میگوید نه همیشه بجنگید و نه همیشه در صلح باشید، بلکه اصل عزت را در نظر بگیرید. ممکن است این عزت در جنگیدن باشد وگاهى در صلح. رمز خاتمیت هم همین است.
تفسیر دوم: تفکیک دین از سیاست
معنى دوم عرفى شدن دین، تفکیک دین از سیاست یعنى سکولاریزم است. در حقیقت طرفداران عرفى شدن دین میخواهند جامعه دینى، سکولار شود. پیش از تحلیل و تجزیه این نظریه لازم است نکته اى را یادآور شوم:
در حال حاضر، دین پژوهى در دانشگاههاى جهان بهصورت یک رشته وجود دارد و وضعیت بسیار خوبى هم دارد؛ اما باید توجه داشت که دین پژوهان بر دو دستهاند:
۱- دین پژوهان متدین مانند حکما و متکلمان اسلامى.
۲- دین پژوهان غیر معتقد به دین. ایشان مسائل و موضوعات دینى را بهعنوان یک پدیده اجتماعى تحقیق میکنند.
برخى از دین پژوهان غربى و داخلى از دسته دوم هستند و پژوهشهاى دینى آنان مانند حکما و متکلمان اسلامى نیست. تفکر سکولاریسم ریشه در تفکرات غربى دارد و متأسفانه بعد از انقلاب، افرادى پیدا شدهاند که کلام مسیحى خواندهاند و با زیرکى، اندیشهها و افکار غربىها را منتقل مىکنند. سکولاریستها در واقع ماتریالیست هستند. یعنى عالم طبیعت را قبول دارند ولى ماوراى طبیعت را قبول ندارند و چون مىبینند این مکتب مشترى ندارد و مردم به ماوراء معتقدند، از راهى دیگر وارد مىشوندو آن راه تغییر اسم و شکل است. آنها خود را «سکولاریست» مىنامند. به نظر آنها دین حق است اما مجراى دین فقط امور فردى و رابطه فرد با خداست. محدوده دین را منحصر به مسجد و خانه مىکنند و به تفکیک مذهب از مسائل اجتماعى معتقدند.
ریشههاى پیدایش سکولاریسم در غرب
سکولاریسم اول بار در غرب مطرح شده است. عواملى که سبب پیدایش این تفکر شد سه چیز است:
۱- اولین عامل، انجیل کنونى است، چون در آن، مسائل سیاسى- اجتماعى مطرح نشده است و فاقد اینگونه احکام است. همین امر، الهام بخش اندیشه تفکیک دین از سیاست شد. حتى در انجیل محرَّف، نشانههایى از ترویج فکر جدایى دین از سیاست هم پیدا شد، زیرا در انجیل آمده است: «کار خدا را به خدا و کار قیصر را به قیصر واگذار کنید».
۲- عامل دوم، کارهاى پاپها در قرون وسطا از جمله تفتیش عقاید بود که سبب میشد دانشمندان از بیان افکار نو، حتى در حوزه طبیعیات باز داشته شوند.
۳- عامل سوم، علمگرایى بیش از حد است. علم خوب است اما علمزدگى نه. محصور شدن در دایره کوچکى به نام علم، درست نیست. علمزدگى سبب کنار زدن دین و خارج شدن مسائل اجتماعى از دایره دین شد.
این عوامل سبب بروز اندیشه سکولاریسم در غرب شد که به نظر بنده تعبیرى محترمانه از ماتریالیسم است؛ زیرا باطن سکولاریسم همان مادىگرى است، ولى با ظاهرى محترمانه مطرح مىشود.
متأسفانه برخى از نویسندگان که قبل از انقلاب، همراه انقلاب بودند، و بعد از آن انحرافاتى پیدا کردند، این مسئله را جسته و گریخته مطرح مىکنند در حالى که اگر سکولاریسم پذیرفته شود، بخش اعظم قـرآن و فقه متروک مىشود.
دلایل اندیشه سکولاریسم و پاسخ آنها
۱- امضایى بودن قوانین اسلام
قواعد و قوانین اسلام امضایى است. به این معنا که اسلام بسیارى از رفتارها و هنجارهاى اعراب جاهلى مانند بیع و نکاح و… را امضا کرده است.
آیا بشر قرن بیست و یکم به مقدار عرب جاهلى عقل ندارد که این مسائل را با اندیشه خود حل کند؟ آیینى که رسوم جاهلیت را پذیرفت و آنها را امضا کرد، باید براى قوانین برخاسته از عقل بشرِ مدرن اعتبار بیشترى قائل شود و آنها را تأیید کند.
پاسخ: اولاً: به قول معروف «شما در وسط دعوا نرخ تعیین کردید». به گفته شما، پیامبر (صلوات الله علیه) قوانین عرب جاهلى را پذیرفت. این سخن اشتباه است. پیامبرآن دسته از قوانین جهان بشرى که اختصاص به یک قوم و ملت خاص نداشت را پذیرفت نه همه قوانین جاهلیت را.
ثانیاً: بر فرض که پیامبر (صلوات الله علیه) در یک مورد، رسم جاهلى را پذیرفته باشد، دلیل نمىشود که همه قوانین اسلام امضایى است. پیامبر (صلوات الله علیه) به تنهایى با افکار جاهلى مبارزه کرد و بسیارى از رفتارهاى آنان مانند رباخوارى، فحشا، شراب خوارى، برده دارى و مانند آن را ممنوع کرد.
ثالثاً: اگر حکمى در عرب جاهلى بود، این بدان معنا نیست که عرب واضع و جاعل آن حکم بوده است، بلکه ممکن است جهان بشرى پدید آورنده آن باشد. از اینرو پیامبر (صلوات الله علیه) قوانین را از عرب جاهلى نگرفته، بلکه این قوانین ریشه بشرى و جهانى داشته است و آنچه را به صلاح بود پذیرفت و موارد دیگر را لغو کرد. به خاطر آن که هیچ گاه یک جامعه نمىتواند صددرصد بر خطا باشد؛ و از طرفى پذیرش یک رفتار و امضاى آن نمىتواند دلیلى بر امضائى بودن همه قوانین اسلامى باشد.
۲- وجود منطقه الفراغ در دین
بنا بر نظر آیتالله شهید صدر، در اسلام «منطقه الفراغ» داریم. یعنى جایى هست که اسلام در آن جا حکم ندارد. غیر از امور حرام، حلال و مستحب و مکروه، امورى هست که هیچکدام از اینها نیست. این منطقه، در اختیار مردم و عرف است و موجب عرفى شدن دین در این منطقه میشود.
پاسخ: ما چنین منطقه اى در دین نداریم. «منطقه الفراغ» اگر به معناى مباحات باشد، مباح خودش حکمى از احکام شرعى است. «إنّ الله لم یَدَعُ شیئا تحتاجُ الیه الامهُ الا انزلَه فى کتابِه و بیّنه لرسوله» ۷.
ما چیزى نداریم که حکم نداشته باشد. بر همین اساس است که هر مسئله جدید و مستحدثى پیش مىآید، فقیهان اسلام طبق ضوابط خاصى حکم آن را از منابع دین استخراج مىکنند.
۳- مسئله خاتمیت
نبوت، پایان یافته است و اگر چه قوانین دین محدود است ولى حوادث روزگار نامحدود است. چگونه با قوانین محدود، مىتوان حوادث نامحدود را پاسخ داد؟! پس باید دین عرفى شود و حکومت عقل جمعى را در حوادث جدید بپذیریم.
پاسخ: قوانین اسلام محدود است اما استنباط از آنها نامحدود است. قوانین اسلام پویایى دارد و با آنها میتوانیم هر حادثه اى را پاسخ دهیم.
۴- ولایت فقیه
یکى از ادله قائلین به جدایى دین از دنیا، موضوع ولایت فقیه است، مىگویند: ولى فقیه باتوجه به ولایت و اختیاراتى که دارد به جعل و تشریع حکم در دایره دین مىپردازد.
پاسخ: ولى فقیه، نگهبان دین است و اجازه نمىدهد حرکت دولت بر خلاف مکتب باشد. ولى فقیه مدیریت عالى جامعه اسلامى را بر عهده دارد. باید توجه داشت که ولی فقیه مشرِّع نیست بلکه اهم و مهم مسائل را تشخیص مىدهد و در موارد تزاحم، اهم را بر مهم مقدم و تزاحم را برطرف مىکند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیتالله جعفر سبحانی
……………………………………….
پینوشتها
- نساء: ۴۳.
- انعام: ۱۵۳.
- انعام: ۱۵۱ و۱۵۲.
- انعام: ۱۵۳.
- آداب المتعلمین ص ۱۱۱.
- انفال: ۶۰.
- کافى، اصول، ج۱، کتاب فضل العلم، باب الرد إلى الکتاب والسنه، حدیث۲