امروزه با عدهای از نواندیشان دینی مواجه هستیم که تخصص آنها، دندانپزشکی، معماری یا مهندس راه و ساختمان است. این مسخره است. کدام فیزیکدان را میشناسید که معروف باشد به فیزیک، ولی رشته تخصصی او، این نباشد و با مطالعه چند کتاب متخصص شود؟ بعد وقتی اعتراض میکنیم میگویند شما انحصارطلب هستید. بعضاً هم یک الفاظ دیگری استفاده میشود، ولی بحث انحصارطلبی نیست، بحث تخصص است.
اختصاصی شبکه اجتهاد: نواندیشی دینی عمری طولانیتر از عمر انقلاب اسلامی دارد. در این سالها نزاعی دائمی میان جریان نواندیشی و جریان سنتی برقرار بوده است؛ نزاعی که در یک سو، سنتیها، نواندیشان را به وادادگی متهم میکنند و در سوئی دیگر، نواندیشان، سنتی را انگ تحجر میزنند. در این میان اما نکتهای که هر دو جریان از آن غفلت نمودهاند، جریان روشنفکری دینی است، جریانی که در حقیقت، در مقابل هر دو جریان فوق است. روشنفکران، نه ارادتی به تراث دینی دارند و نه روش جواهری را روش متقنی برای استنباط احکام میانگارند. آنها اما با بهرهگیری از عدم تصریح به تفاوتهای روشن میان خود و نواندیشان، از آبروی بزرگان نواندیشی دینی، برای تحکیم جریان خود بهره میبرند. بنابراین به نظر میرسد مناسب است چارچوبهای دقیق نواندیشی دینی و تفاوتهای آن با روشنفکری دینی به بحث گذاشته شود. یکی از بهترین افراد برای بیان این امر، استاد ابوالقاسم علیدوست است. عضو هیئت امنای پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دقیقا در میانه سنتیها و نواندیشان نشسته است. او هم هرازگاهی از مواضع نواندیشیاش میگوید و هم درس پررونق هر روزهاش، بر سنتی بودنِ وی مهر تأیید میزند. رئیس انجمن فقه و حقوق حوزه با صداقت و البته احتیاط همیشگی، تن به این گفتگو داد. مشروح گفتگوی اختصاصی شبکه اجتهاد با این استاد و نویسنده حوزه علمیه قم، از نگاه شما میگذرد:
اجتهاد: بایستههای نواندیشی در علوم اسلامی چیست؟
علیدوست: اگر ما نواندیشی را از معنای لغوی کوچ ندهیم، نواندیشی یعنی شخصی بخواهد در زمینه دین، اندیشههای جدیدی بیاورد. در این میان، نواندیش باید به این نکات توجه داشته باشد:
۱. تکیه بر تراث کند، به این معنا که به گذشته بهطور کامل و اغراقآمیز نه نگوید. بنده این مطلب را هم به آقای سروش و هم به آقای سید کمال حیدری گفتم، همچنین به کسانی که گاهی با آنها بحثی داشتم. بنده اختلافم ازاینجا با این تفکرات شروع میشود. اگر فرض کنیم این حضرات، نواندیش دینی باشند اینها معمولاً چه میکنند؟ یک نقصهایی را از تراث، تراث یعنی میراث گذشته میگیرند، برجسته میکنند و میگویند این تراث است، ببینید، باید نوآوری بشود. یکراه هم این است که ما از مثبتات آن تراث استفاده کنیم، اگر نیاز است آنها را توضیح بدهیم، اگر نقصی دارد ترمیمش کنیم و اگر کمبودی دارد کاملش کنیم. مثل خانهای که فرض کنید نمزده و خرابشده است و باید خرابی و نم را برطرف کرد. این میشود ترمیم. اما گاهی باید دو تا اتاق به آن اضافه کنیم، پس تکمیلش میکنیم. اگر باید یک اساسی را تأسیس کنیم، تأسیس میکنیم؛ اما با تکیهبر همان تراث این تغییر را انجام میدهیم. اساس مشکلی که پیدا میشود و حتی گاه به بداخلاقی میرسد همین است که شخص تراث را میسوزاند. جالب این است که یک نه بزرگ به تراث میگوید ولی حرف حسابی ندارد؛ یعنی یک صفر بزرگ و یک ابر پر رعدوبرق ولی بیباران است.
شخصی که تراث را میسوزاند یک نه بزرگ به تراث میگوید ولی حرف حسابی ندارد یعنی یک صفر بزرگ و یک ابر پر رعدوبرق ولی بیباران است.
۲. در تکمیل مطلب اول باید بگویم که نواندیش باید از چراغ عقل، این عنصر خدادادی استفاده کند: «اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَایَه لاَ عَقْلَ رایَه، فَإِنَّ رایهَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ، وَ رُعَاتَهُ قَلِیلٌ» حضرت امیر میفرمایند صرفاً ناقل نباشید بلکه باعقل رعایت، عقل تأمل و اندیشه، خبر را بررسی کنید.
۳. دین را در یک نظام حلقوی و هرمی مطالعه کند، لذا نواندیش باید تخصص داشته باشد. مگر غیر از این است. ببینید، ما یا تخصص را قبول داریم یا نداریم. بنده میخواهم یکچیزی بعد از تخصص بگویم به نام تمحض. یکوقت بنده در یک رشتهای تخصص دارم ولی تمحض ندارم. امروزه با عدهای از نواندیشان دینی مواجه هستیم که تخصص آنها، دندانپزشکی، معماری یا مهندس راه و ساختمان است. این مسخره است. کدام فیزیکدان را میشناسید که معروف باشد به فیزیک، ولی رشته تخصصی او، این نباشد و با مطالعه چند کتاب متخصص شود؟ بعد وقتی اعتراض میکنیم میگویند شما انحصارطلب هستید. بعضاً هم یک الفاظ دیگری استفاده میشود، ولی بحث انحصارطلبی نیست، بحث تخصص است.
چرا وقتی حرف از تخصص می زنیم به ما بر چسب انحصار طلب می چسبانید؟
برای کندن قبر هم تخصص لازم است، قبرکن باید قبر را بکند. به بنده بدهند بگویند بکَن، نمیتوانم قبر را بکنم، ولی او قبر را قشنگ میکَنَد. دین را باید در یک نظام فهم و تبیین کرد و الا میدانید چه میشود؟ داستان همان دزد میشود که دو نان و دو تا انار دزدید و صدقه داد. امام صادق فرمودند چرا این کار را میکنی؟ گفت: شما چه کسی هستید؟ امام فرمودند: بنده هرکسی که هستم. چون خودشان را پوشانده بودند، شخص گفت شاید تو جعفر بن محمد هستی. گفتند بله. سری تکان داد و گفت: با این فضیلت و نسبی که شما دارید، چرا نمیتوانید بفهمید که بنده چرا این کار را کردم؟ امام فرمودند فرض کن بنده نمیفهمم، بگو. گفت: بنده بر اساس قرآن، دو تا نان دزدیدم، دوتا انار برداشتم، این چهارتا سیئه. صدقه دادم که ده برابر است: من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزی الا مثلها. امام فرمودند: خدا مرگت بدهد. اینگونه از دین میفهمی؟ آیا نشنیدهای که قرآن فرمود «انما یتقبل الله من المتقین». متأسفانه این نکته در جامعه، تبدیل به عرف، هنجار، رأی و جریان شده است، نه یک پدیدهی خاص. افرادی هستند که فقط بند اول آیه شریفه یعنی «جاء بالحسنه» یا بند «جاء بالسیئه» را میخواند ولی «انما یتقبل الله» را نمیخواند.
نواندیش دین را باید در نظام حلقوی و هرمی بفهمد. اگر اینطور باشد احسنت بر او. اگر واقعاً در فقه، در تفسیر و در کلام، اندیشه نو بیاورد، خیلی خوب است. شما بنده را کمابیش میشناسید که در عین اینکه به انضباط معتقدم، تأکید میکنم که اگر کسی در سایه انضباط، هر نوآوری داشته باشد باید پذیرفت. اینها نکاتی است که نواندیش دینی باید مراعات کند.
اجتهاد: آیا میشود بین روشنفکران و نواندیشان تفاوت قائل بشویم؟ این تفاوتها در چه اموری میتواند باشد؟
علیدوست: بنده دوست دارم راجع به این سؤال شما پاسخ ندهم. شاید دیگرانی باشند که در این زمینه بیشتر کارکرده باشند. البته بنده عاجز نیستم که نتوانم یک جوابی را بدهم. مثلاً شاید بتوانیم بگوییم: نواندیش دینی آن شخصیتی است که درون مذهب یا دین به نواندیشی میپردازد، مثل یک متکلم که درون دین کار میکند، ولی روشنفکر ممکن است حتی خارج از دین اظهارنظر کند و مانند یک فیلسوفی که تقید به دین نداشته باشد حرف میزند. نواندیش دینی، کسی است که از درون دین، نزدیک به دین و در این پوسته و قالب سخن میگوید، ولی کسانی که آزادتر بحث میکنند و خارج از کالبد دین فکر میکنند و حرف میزنند، در حقیقت روشنفگر هستند.
اجتهاد: چرا نواندیشان و روشنفکران دینی، مرزبندی دقیقی را میان خودشان برقرار نمیکنند؟
علیدوست: آیا مرز بین نواندیش و روشنفکر، یک تعیناتی دارد؟ بنده میخواهم اصل سؤال شمارا زیر سؤال ببرم. مثلاً در کشور ما، دو حزب اصلاحطلب و اصولگرا وجود دارد. ممکن است کسی سؤال کند چرا اینها با هم نمینشینند صحبت کنند و اختلافاتشان را بررسی کنند؟ اما روشنفکر و نواندیش اینچنین تعینی ندارند. در خارج ممکن است اشارهکنیم به دو نفر بگوییم اینها جزء نواندیشاناند و به دو نفر دیگر بگوییم اینها جزء روشنفکران یا روشنفکر دینیاند؛ اما اینکه یک تعینی داشته باشند خیلی قابلفهم نیست.
اجتهاد: مهمترین اشتباهات جریان نواندیش دینی را چه میدانید؟
علیدوست: تمام آن چیزهایی که بهعنوان بایستههای نواندیشی عرض کردم، اگر مراعات نشود میشود اشتباه که همینطور هم شده است. یکی از اشتباهات این است که اینها وقتی وارد ساحت دین میشوند، میخواهند زمین را بسوزانند و زمین سوخته تحویل بدهند و بعد هم بگویند بنده باغبانی هستم که میخواهم این درخت را آبیاری کنم. آقای سروش در آخرین صحبتی که جواب بنده را داده، میگوید: بنده باغبانی هستم که دلسوزانه میخواهم آبیاری کنم. خب، این درست است؛ اما زمین سوخته شده است و فقط سیاهیهایش مانده است.
نکته دیگر اینکه باید از عقل استفاده شود. نکته سوم هم اینکه وقتی مسئله در نظام حلقوی و هرمی نیاید و غیرمتخصصانه و غیر متمحضانه اظهارنظر بشود، همینی میشود که الان میبینیم. الآن تلویزیون برای برخی تبدیل به خانه دوم شده است. به اینها هرچه بدهی، در موردش اظهارنظر میکنند. ما الآن در تلویزیون شما نگاه کنید بعضیها که مثلاً رسانه، خانه دوم آنهاست، هرچه به اینها بدهی اظهارنظر میکنند، در حالی که نه متخصص هستند و نه متمحض.
اجتهاد: آیا دوری و عدم همراهی جدی با حاکمیت، اشتباه راهبردی جریان نواندیشی است یا اشتباه حاکمان در عدم تفکیک بین مواضع سیاسی و دینی؟
علیدوست: سؤال عجیبی کردید. مگر جریان نواندیشی باید با حاکمیت، همراهی جدی داشته باشد؟ این اول کلام است. یکدفعه میگوییم که جریان نواندیشی نباید اقتضائات حاکمیت را نادیده بگیرد و دست به توطئه و خیانت بزند، این حرف خوبی است؛ اما اینکه باید همراهی جدی داشته باشد و اگر نداشته باشد میشود اشتباه راهبردی، این را باید بحث کرد.
آیا جریان نواندیش باید با حاکمیت همراهی جدی داشته باشد؟ این محل بحث است!
اینکه علت آنچه در مورد جریان نواندیشی وجود دارد، همین عدم تفکیک حاکمیت بین مواضعی سیاسی و دینی است و هیچ علت دیگری نداشته است هم جای بحث دارد. اجمالاً اینکه نواندیش دینی مثل نظام روحانیت است. بنده در یک مصاحبهای گفتم روحانیت باید اولاً حاکمیت را هدایت کند؛ یعنی روحانیت باید هادی و راصد باشد؛ یعنی رصد کند. نگوید عیسی به دین خود و موسی به دین خود. راصد باشد، ناقد باشد و در بزنگاهها، حامی باشد: هادی، راصد، ناقد و حامی.
نسبت به روشنفکر و نواندیش دینی هم همین را میگویم. میتوان این را هم اضافه کرد که باید استقلال هم داشته باشد. واقعیت این است که هنوز نسبت روحانیت و نظام دیین روشن نیست. ما در این ۴۲ سال نتوانستیم تعریف درستی از روحانیت و نسبت آن به حکومت دینی داشته باشیم و لذا ضربه هم خوردیم. بحث روشنفکران و نواندیشان هم همین گونه است.