شبکه اجتهاد: حجتالاسلام محمدتقی سبحانی، استاد حوزه علمیه قم و مدیر بنیاد فرهنگی امامت طی یادداشتی به ایرادات و شبهات حسن انصاری، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون آمریکا در مقام تعرض به مبانى اصولى میرزاى اصفهانى، پاسخ داده است.
یکى از نویسندگان اخیرا در مقام تعرض به مبانى اصولى میرزاى اصفهانى برآمده و ضمن بیان ملازمه میان علم اصول و فلسفه، از کسانى که فلسفه خوانى را منع میکنند، شکوه سرداده است.
از نگاشته نویسنده محترم نیک پیداست که اطلاع چندانى از دروس و آثار اصولى میرزاى اصفهانى ندارد و با حدس و خرص و با تلفیق عباراتى چند، به میدان انتقاد به چیزى در آمده که از مبنا و بنایش تصور روشنى ندارد.
۱- میرزاى اصفهانى در نجف زمانى به حلقه اولیه میرزاى نائینى درآمد که آخوند خراسانى با رویکرد فلسفى، مرحله جدیدى از اصول شیعه را رقم مىزد. نائینى در آن زمان با نقد نظرات آخوند، به احیاى اصول شیخ انصارى و امتداد آن در مدرسه سامرائىِ میرزاى شیرازى میپرداخت. این رویاروئى میان دو مکتب اصولى نه تنها از همان زمان آشکار بود، بلکه با ورود میرزاى اصفهانى به مشهد و تقریر آراى نائینى در مقابل شاگردان بزرگ آخوند (میرزا محمد کفائى و حاج آقا حسین قمى) به روشنى رخ نمود.
۲- مدرسه شیخ انصارى و شاگردان او از میرزاى شیرازى تا نائینى، همگى از مخالفان فلسفه بودند و از این رو، اصول خود را بر بنائات عقلائى به جاى تدقیقات فلسفى میگذاشتند.
بنابراین در مسلک اصولى شیخ انصارى/میرزاى شیرازى (برخلاف مسلک آخوند خراسانى/ اصفهانى) نه اعتماد به انظار فلسفى جایگاهى داشته و نه رسم تعلم فلسفه مرسوم بوده است. سخن معروف شیخ عبدالکریم حائرى(شاگرد اصیل مدرسه سامرائى) که میگفت “معقول نخواندهام ولى عقل دارم” را باید نماد این رویکرد دانست.
مىدانیم که سنت سامرائى حتى در سلوک اخلاقى و معنوى خود نیزبه با عرفان نظرى ابن عربى مخالف بود و به همین دلیل با عرفان نجف به سرآورى ملاحسینقلى روى خوش نشان نمیداد و به پیروى از ملافتحعلى سلطان آبادى، از روشهاى شرعى در سلوک معنوى سود میجست.
۳- اصول فقه با دانش کلام از همان سدههاى نخستین، همزاد و همبسته بوده اند و از این رو، آن دو را “علمى الاصول”(اصول فقه و اصول دین) و متخصصان آنها را “عالم الاصولین” میگفتند و به همین دلیل، آشنائى با اصول فقه بدون مقدمات کلامى میسور نبوده است؛ اما تعامل میان علم اصول با فلسفه تنها به دورههاى اخیر و به دست اصولیانى خاص رخ داده است. پس ادعاى این که براى یادگیرى دانش اصول باید به تعلم فلسفه روى آورد، سخن نادقیقى است و سیره عملى اصولیان قدیم و جدید نیز چنین مدعائى را تایید نمیکند. میدانیم که حتى کسانى چون امام خمینى نیز با ورود فلسفه به فرایند اجتهاد مخالف بودند.
۴- میرزاى اصفهانى در ادامه سنت سامرائى به تهذیب شائبههاى فلسفه از دانش اصول پرداخت و در اولین دورههاى تدریس اصولى خود در حوزه مشهد، ضمنِ تقریر آراى میرزاى نائینى، به این پاکسازى همت گماشت(ک. تقریرات مرحوم حلبى و مرحوم بروجردى از این دروس و مقایسه کنید با آراى نائینى)
در ادامه همین مسیر، میرزاى اصفهانى در دوره اخیر، با بازپیرائى دوباره نگرههاى فلسفى از مطالب اصولى گذشته و با ارائه دیدگاههاى خاص خود که بعضا برامده از همان مبانى معارفى اش بود، یک دوره پاکیزه و پرمایه از اصول فقه را در سنت شیخ انصارى ارائه کرد(نک اصول وسیط و مصباح الهدى)
میرزاى اصفهانى على رغم نوآورىهاى فراوانش در علم اصول، بارها خود را ادامه دهنده سنت شیخ انصارى در اصول دانسته است.
۵- اصحاب معارف نه تنها از تدریس فلسفه پرهیز ندادهاند بلکه خود از فراگیران و آموزگاران فلسفه به شمار میآمدهاند. ایراد بزرگان مکتب تفکیک به فلسفه اسلامى رایج، علاوه بر روش ناقص و محتواى ناصواب آن، به نظام تعلیمى و تحقیقى فلسفه در حوزههاى علمیه باز میگردد، که این اشکالات آنها را در سه نقد کلى میتوان خلاصه کرد:
أ. خلط میان مرزهاى دانش که از جمله خلط دانش اصول با تدقیقات ذهنى فلسفى است
ب. تعبدورزى به اقوال حکیمان و پرهیز از اجتهاد فلسفى و در نتیجه انسداد باب فهم معارف وحیانى فراروى فلسفه خوانان
ج. اجبارى کردن فلسفه براى طلابى که نیازى به این علم ندارند و در مقابل، جلوگیرى از دانش کلام که ضرورت آن براى عالمان دین بسى بیشتر احساس میشود
توضیحات بیشتر در باب رویکرد اصولى میرزاى اصفهانى
۱- چنان که پیشتر نوشتم، میرزاى اصفهانى در دانش اصول هرگز خود را داراى یک دستگاه اصولى مستقل و متمایز ندانست بلکه با اعتقاد راسخ به سنت اصولى شیخ انصارى، با پیرایش بسیار و افزودههاى جدید، به مشروعیت و کارآمدى دانش اصول مدد رساند. از این رو انتظار یک نظام جدید اصولى از او فراتر از آرمان و ادعاى خود اوست.
۲- میرزا هرگز با دانش کلام به تقابل نپرداخت، بلکه با احیاى اصول اصیل و اولیه کلام امامى و با نقد افزودههاى ناصواب فلسفى و معتزلى، تلاش کرد که براى تبیین مبانى کلام شیعه و دفاع از آنها، راههاى نوینى را در پیش گیرد. البته او با بهره گیرى از منابع وحیانى، چنان به پیرایش و افزایش دستگاه کلام فلسفى متاخر پرداخت که ناظران بى طرف، معارف او را “تجدید کلام اهل بیت” و یا “روشى بین فلسفه و کلام و معانى حدیث”دانستند(مرتضى مدرسى چهاردهى در منتخبى از تاریخ فلاسفه اسلام) و یا آن را “درس معارف که در حقیقت تدریس علم کلام و رد مطالب فلسفى و عرفانى بود” نامیدند (آیتالله خامنهاى در گزارشى از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد)
با این حساب آنان که معتقدند میرزاى اصفهانى مبانى کلامى دانش اصول را قبول نداشته است، باید نشان دهند که منظورشان دقیقا چه چیزى بوده است؟
۳- در مخالفت میرزا با اصول فلسفه و عرفان مصطلح هیچ جاى درنگ نیست و روشن است که او به برخى از مهم ترین مبادى معرفت شناختى منطق (نظیر تقسیم و تعریف علم حصولى و علم حضورى و نیز حقیقت و حجیت یقین روان شناختى و همچنین انحصار دستیابى به یقین از طریق قیاس و …) نقدهاى جدى داشته است، اما اینها به معناى انکار بخشهاى بدیهى و فطرى منطق که او خود بدانها پاى بند بوده است، نیست.
از همین روست که وى تلاش کرده است که براى بخشهاى یادشده از علم اصول، نظریههاى جایگزین فراهم آورد و فرایند اجتهاد را از چنگ مبانى منطقى ناصواب رها سازد (براى نمونه رک. مبحث الفاظ اصول وسیط و باب اول از ابواب الهدى)
بنابراین در این بخش هم میرزا جز اصلاح موردى و بازگرداندن علم اصول به سرچشمههاى غیر فلسفى اش ادعائى ندارد.
۴- ناآشنایان به دستگاههاى فلسفى غالبا هرگونه تدقیق عقلى را فلسفه میانگارند و گویا گمان میکنند که بیرون از فلسفه، هر گونه باریک اندیشى ناممکن و یا نافرجام است. هم اینان نمیتوانند تصور کنند که در مکتب شیخ انصارى و نائینى هم میتوان با نظریه سازى و تبیینهاى دقیق اصولى مواجه بود، بى آن که مرهون و مدیون فلسفه باشند. اساسا فریاد کسانى چون میرزاى اصفهانى همین بود که خردورزى را تنها در سایه و ساحت فلسفه مصطلح نبینید و با بتوارههاى فلسفى و عرفانى، باب ورود به اندیشههاى تازه را در دانشهاى اسلامى نبندید. تأملات و تدقیقات اصولى میرزاى اصفهانى از این زاویه نیز خواندنى و پژوهیدنى است.
۵- میرزاى اصفهانى در ۳۸ سالگى به مشهد آمد و با حدود ۲۰ سال تدریس خارج، حوزه فقهى مشهد را که تا آن زمان در دست شاگردان بزرگ آخوند خراسانى بود، به مبانى شیخ انصارى/نائینى چنان آموخته کرد و شاگردان فراوانى را با این مذاق پروراند که عملا مکتب آخوند خراسانى در خراسان به محاق رفت. البته با فوت میرزا و شاگردان تراز اول او همچون میرزاهاشم قزوینى و سپس ورود آیت الله میلانى و بالا گرفتن شکوه حوزه قم، عملا سبک اصولى میرزا جز در محافل خاص، رواج نیافت و با افول حوزه خراسان، راه و رسم فکرى و معنوى میرزا به سایر حوزهها منتشر نشد.