اختصاصی شبکه اجتهاد: تاکنون تعاریف مختلفی از مکتبشناسی فقهی ارائه شده است؛ به نظر نگارنده، مکتبشناسی فقهی یعنی بحث از مبانی روشساز که مراحل و روشهای اجتهاد هستند. این سه حیطه، بیشتر در بحثهای مکتبشناسی وجود دارد؛ چون مکتبشناسی فقهی، یک امر اعتباری است و امری نیست که وابسته بهواقع باشد؛ بنابراین تعریف این علم، وابسته به اغراض ما است و غرضمان یک شناخت هدفمند و نظاممند از اجتهاد است. حال برای نیل به این غرض، باید چه جاهایی و چه مطالبی را بررسی بکنیم؟ به نظر میرسد همۀ این مباحث، در دو قالب کلیِ موضوع شناسیِ فقهی یا حکم شناسی فقهی قرار میگیرند.
بررسی مباحث فقهی رهبر انقلاب از زاویه مکتبشناسی فقهی
ما بهطور کلی دو مکتب نجف و قم داریم که این مکاتب در آن نقاط اصلی با هم تفاوت دارند. مکتب آقای خوئی را ببینید؛ هم در موضوع شناسی، هم در ظهورگیری، هم در بحثهای رجالی و هم در اجرای قوانین با مکاتب دیگر فرق دارند. البته ترجیحمان این است که مکاتب، نامگذاری علمی بشود؛ مثلاً مکتب شیخ انصاری به نظر میرسد که مکتب استدلالمحور است. مکتب آیتالله بروجردی به نظر میرسد که مکتبی با رویکرد تاریخی است.
سؤال این است، رهبر معظم انقلاب ذیل کدامیک از این مکاتب فقهی قرار میگیرد؟ اولاً به نظر میرسد ما فعلاً تابهحال تمام فقهایی که داشتهایم، ذیل مکتب شیخ انصاری قرار دارد. خصوصاً در علم اصول؛ در علم فقه، ما صاحب مکتب یکی شیخ انصاری را داریم، یکی آیتالله بروجردی را داریم و یکی هم آیتالله سیستانی را داریم؛ آیتالله سیستانی البته، هم در اصول صاحب مکتب هستند، هم در فقه؛ اگر از من بپرسند شما فقیهی بعد از شیخ انصاری که هم در اصول صاحب مکتب باشند، هم در فقه صاحب مکتب باشد، اسم ببرید، آیتالله سیستانی را هم در اصول، هم در فقه صاحب مکتب میدانم.
البته ایشان یک پیشرفتهایی در مکتبهای آیتالله بروجردی ایجاد کردهاند. به نظر میرسد از حیث رویکرد کلی در فضای علمی، مکتب آیتالله خامنهای ذیل مکتب آیتالله بروجردی قرار میگیرد؛ یعنی ایشان در بحثهایشان رویکردهای تاریخی و تحلیلی دارند و بهطور کلی، سبک مکتب فقهی ایشان خصوصاً در مباحث سنتی، در مباحثی که قبلاً بوده مثلاً بحثهای نماز ذیل مکتب آیتالله بروجردی قرار میگیرد و بهعنوانی، میشود گفت ذیل مکتب قم قرار میگیرد. چون کاملاً رویکردهای تاریخی تحلیلی دارد. ولی در مباحث سیاسی، کاملاً ذیل مکتب امام خمینی قرار میگیرند. بهعنوان مثال ایشان در قضیه برجام و همچنین نسبت به دولتهایی مختلفی که تابهحال آمدهاند، سبک تعامل ایشان با دولتهای مختلف، سبک تعامل با جریانات سیاسی، سبک تعامل با مردم، کاملاً مثل سبک فقه حکومتی امام خمینی عمل میکنند.
نکتهای که هست، ایشان در موضوع شناسی خصوصاً در مباحثی که قبلاً مطرح بوده مثل بیع مصحف، بیع سلاح و چیزهای دیگری که هست، کاملاً در این مباحث یک سبک موضوع شناسی جدیدی دارند. به یک معنا میشود گفت ایشان در موضوع شناسی، صاحب مکتب هستند، صاحب سبک هستند. خب در یک قسمت مهم فقه که موضوع شناسی باشد، ایشان نوآوریهایی و یکسری مبانی جدید و متفاوت دارند که همهی اینها جهشی در بحثهای آیتالله بروجردی به شمار میآیند.
لذا مکتب فقهی آیتالله خامنهای سه خصوصیت دارد:
۱. تاریخ محور بودن و رویکرد تاریخی تحلیلی داشتن؛
۲. یک خصوصیت رویکردهای مکتب امام، رویکردهای فقه حکومتی و رویکردهای فقه سیاسی ایشان است؛
۳. نوآوریهای ایشان در بحثهای موضوع شناسی؛
سراغ نداریم فقیهی که این مقدار در بحثهای موضوع شناسی مبنا و نکات نو داشته باشد. سعی کردم آثار متأخرین را هم ببینم. همین بزرگان و معاریفی که الآن درس خارج دارند، تقریباً میشود گفت همهشان را دیدهام؛ مبانی ایشان را که شما اگر ببینید، متوجه میشوید که چقدر متفاوت است! مقایسهاش کنید با حاشیۀ امام بر مکاسب، با حاشیه میرزا محمدتقی شیرازی بر مکاسب، با حاشیه آیتالله خرازی بر مکاسب، با حاشیه میرزا آقا جواد تبریزی بر مکاسب، با حاشیه آقای منتظری بر مکاسب؛ مقایسه کنید با دروس خارج مثلاً از کسانی که از متأخرین هستند همین استاد محمدجواد فاضل لنکرانی بر مکاسب، واقعاً اینها متفاوت است.
روش ورود رهبری به مسائل فقهی
در مسائل و فروع فقهی که داریم، فقها به انواع مختلفی وارد میشوند. شیخ انصاری در ابتدای مکاسب نوآوریهای بسیار مهمی دارند. یکی از مهمترین نوآوریهایی که ایشان دارند، احادیثی هستند که دارای قواعد عام هستند؛ در ابتدای بحث مکاسب محرمه میآورند و تمام بحث مکاسب محرمه را رجوع میدهند به همین روایات. جستجو کردم، بالای پنجاه بار در همین مکاسب محرمه، کلمه منفعت محلله مقصوده آمده و استناد احادیث اول مکاسب. خب یک نوآوری که شیخ انصاری دارند، آوردن روایات کلی در ابتدای باب است و بعد، ارجاع دادن به اینها و همینطور، آوردن قواعد کلی و بعد ارجاع دادن به آنها. متأسفانه این نوآوری دیگر در فقهای ما اینطور پیگیری نشد؛ یعنی نه فقها رفتند ببینند آیا روایات عام دیگری پیدا میکنند که به این بحثها مرتبط باشد و بیاورند، نه رفتند ببینند که آیا قواعد عام دیگری هم هست که باید ولو مختصر بحث بشود و بیاورند یا نه؟!
نکتۀ دیگری که شیخ انصاری در مکاسب محرمه میچیند. این را امام خمینی آمدند اشکالات و ایراداتی کردند، بعضی بزرگان دیگر هم آمدند اشکالات و ایراداتی کردند. این نوع چینش مکاسب محرمه و اینکه مثلاً ما یحرم لتحریم ما یقصد به، مثلاً یا حالا چینشهای دیگری که هست. اینها مورد توجه قرار گرفت بعضاً نقض و ابرام شد؛ اما این دو نکته نه. تنها کسی که دیدم به این نکته بپردازد یکی آیتالله منتظری سر این مکاسب محرمهشان است؛ ایشان آمدند آیات عام را آوردند. بعد از آیتالله منتظری، آیتالله خامنهای آمدند نکات و مباحث عامی که مرتبط به مکاسب محرمه است، مطرح کردند و بررسی کردند. هنوز هم جای بحث و بررسی هست. بعد از آیتالله خامنهای، استاد علیدوست چنین کاری را ادامه دادند؛ ایشان در کتاب فقه و حقوق قراردادها، یک جلد ادله عام قرآنی را مطرح کردند و یک جلد ادله عام روایی را؛ منتها بههرحال، قبل از ایشان، آیتالله خامنهای آمدند و این بحثها را مطرح کردند.
رهبر معظم انقلاب چند امر را بهعنوان امور تمهیدی در ابتدای بحثهای مکاسب محرمهشان بحث کردند:
۱. اولین بحث کلی ایشان این است که اصل بحث ما در مکاسب محرمه آیا از حرمت تکلیفی معاملات است یا از حرمت وضعی معاملات است؟
۲. دومین بحثی را که بررسی کردند منظور از کلمه محرمه و منظور از کلمه مکاسب چیست؟
۳. سومین بحث این است که معاملاتی با غیر الفاظ تحریم منع شده! که اینها را ایشان بحث کردند
۴. چهارمین بحثی که داشتهاند حرمت تکلیفی در معامله محرمه به چه چیزی تعلق گرفته است؟
۵. پنجمین بحث در قواعد کلی است که قاعده اول این است که در صورت نبودن دلیل شرعی اصل عملیه در باب حکم تکلیفی حلیت و در باب حکم وضعی بطلان است. قاعده دوم ادله عامه مثل اوفوا بالعقود در مورد حکم وضعی دلالت بر صحت معامله دارد. بعد آمدند بررسی کردند ادله بحثیه را در مورد حکم تکلیفی و حکم وضعی.
۶. ششمین بحث بیان قواعد عامهای است که حرمت یا بطلان حصهای از معاملات را افاده میکند. قاعده اول کل معامله اوجبه الفساد فی حیاه المجتمع به مضمون هل معاملی فهی محرمه، هر معاملهای که این معاملهاش در مجتمع باعث فساد باشد، این حرام است؛ هر چیزی میخواهد باشد. قاعده دومی که بحث میکنند کل معامله بالباطل فهی فاسده؛ ادلهاش را میآورند.
ایشان بیست جلسه دقیقه مسائل و مباحث کلی که مربوط به مکاسب محرمه است را بحث میکنند.
ایشان در ورود به مسائل، این قواعد کلی را آمدهاند ابتدا بحث کردهاند؛ مثلاً در همین بحث قصاص یک سری مباحث کلی که حتی در ادیان دیگر هست و مرتبط به بحث قصاص است ایشان آمدند مطرح کردند. پس ایشان یک نگاه مقارن، یعنی حتی دینی و غیردینی بعضاً در ورود به بحثهای فقهی دارند.
یکی از چیزهایی که ایشان نسبتاً در همان ورود به بحث میپردازند، این است که آن ادلهای که بیشتر در یک مسئله فقهی به کار میآید، بحث میکنند و معرفی میکنند مثلاً در بحث غنا ایشان مطرح میکنند که اجماع خیلی به کار ما نمیآید، بنابراین آن چیزی که بیشتر به کار ما میآید در بحث غنا، روایات است؛ یعنی یک نگاهی کلی میکنند که بیشتر کدام دلیل از آن ادله چهارگانه در بحث، به درد ما میخورد.
مبانی رهبر معظم انقلاب در موضوع شناسی
طبق نظری که در معنای مکتبشناسی فقهی انتخاب کردیم باید سه بحث یک: مبانی ایشان را در بحث موضوع شناسی، دو: مراحل ایشان در بحث موضوع شناسی و سه: روشهای ایشان در بحث موضوع شناسی فقهی بررسی بکنیم.
الف. موضوعشناسی فقهی
۱. عدم جمود به لفظ
یکی از مبانی بسیار مهم ایشان در بحث موضوع شناسی، مبنای عدم جمود به لفظ است. ظاهرش خیلی ساده به نظر میآید، ولی واقعاً زیاد دیده میشود که یک جمود به لفظی پیدا میشود که آدم واقعاً گرفتار میشود در مسئله؛ در صفحه ۱۳۶ کتاب غنا آمده است.
۲. عدم صحت استناد به تعاریف لغویین برای فهم معنای دوم و عرفی
یک مبنای دیگری که ایشان دارند در صفحه ۲۰۹ میفرمایند: ما نباید برای فهم معنای عرفی مراجعه به لغت کنیم؛ فرمایش ایشان در ص ۲۰۹ این است: «پس اینکه ما در تعریف غنا برای فهم ادلۀ غنا به قول لغوی مراجعه میکنیم و بعد، دوازده تفسیر لغوی را کنار هم بگذاریم، بعد هم بگوییم این کلمه مجمل و مبهم است، درست نیست. چون لغوی اصل لغت را معنا میکند و غالباً کاری به معنای دوم ندارد. مثل مصحف و عود. مصحف یعنی کتاب، ولی بعداً به معنای قرآن شده است. عود هم همینطور یک معنای دیگری پیدا میکند. حداکثر اینکه لغوی در خلال بیانش اشاره یا ذکری هم از معنای دوم بکند؛ بنابراین برای اینکه معنای غنا را به دست بیاوریم، لزومی ندارد که کلمات لغویین را ردیف بکنیم. همچنان که بعضی از بزرگان کردند…»
۳. عدم قدر متقین گیری برای به دست آوردن معنا در صورت امکان به دست آوردن معنی از راه دیگر
مبنای دیگر ایشان که به آن اشاره میکنند، این است که اگر معنایی را به هر طریقی میتوانستیم به دست بیاوریم، اگر بیاییم قدر متقین از آن بگیریم برای به دست آوردن معنا، درست نیست.
ایشان در کتاب غنا، صفحه ۱۹۳ تحت عنوان «راهکار گرفتن قدر متیقن از معانی غنا» مطالبشان را مطرح کردهاند.
۴. عدم رجوع به عرف درصورت اجمال مفهوم در عرف
دیگر مبنای بسیار مهم ایشان این است که اگر چیزی معنایش در عرف روشن نبود و ما بخواهیم به عرف مراجعه بکنیم و معنایش را از عرف بگیریم درست نیست! ایشان در صفحه ۱۹۴ میفرمایند: راه دیگر این است که ما برای شناخت مفهوم غنا به عرف مراجعه بکنیم و ببینیم عرف چه چیزی را غنا میداند. ما یسمی فی العرف غنا را موضوع حکم شرعی بدانیم. همچنان که مرحوم شهید ثانی و فاضل مقداد و بعضی از دیگر از بزرگان اینطور بیان کردند. این هم انصافاً راه روشنگری نیست. چون مفهوم غنا در عرف روشن نیست. وقتی اهل لغت و اهل ادب، غنا را مختلف معنا میکنند، چطور ما به عرف مراجعه بکنیم؟! مراجعه به عرف برای تعیین مصداق یک مفهوم روشن است. ما برای اینکه مصداق مفهومی را که از نظر خود عرف یا از نظر لغت یا در مفاهیم شرعیه از نظر شرع مشخص است پیدا بکنیم، به عرف مراجعه میکنیم؛ بنابراین عنوان مبنای ایشان همین میشود که اگر مفهومی در عرف روشن نبود و ما بخواهیم رجوع بکنیم به عرف درحالی که خود عرف هم اختلاف دارد، راهکار درستی نیست.
نکته: روش دستیابی به وضع ثانویه الفاظ از منظر رهبر معظم انقلاب
ایشان در صفحه ۲۱۰ میگویند غنا یک معنای اولیه اصل لغوی دارد، ما هر چیزی لغویان بگویند میپذیریم و در آن هم کسی دعوا ندارد، چون وضع اولیه است؛ مثلاً مصحف وضع اولیهاش بر کتاب است، کسی دعوا ندارد که اینکه کتاب چیست، تمام شد و رفت؛ اما اینکه در وضع ثانوی مصحف منظور چیست، اگر اختلاف بشود که در مصحف اختلاف نیست، در غنا اختلاف است، ایشان به تعبیر بنده میگوید: در حقیقتِ ثانویۀ عرفیهاش ما اگر بخواهیم ببینیم چیست، باید بالاخره تحدید و تعریفی برای غنا به همین معنای دوم به دست بیاوریم؛ یعنی غنایی که حقیقت عرفیه دارد، این غنا به معنای دوم چگونه تحدید میشود؟ این فرق میکند با آن حرفی که ما اولِ بحث گفتیم که چطور یک معنای مجمل را محول را به عرف میکنند. خود ایشان متوجه هستند که این دو حرفشان تنافی دارد. در صفحه ۱۹۴ فرمودهاند: راه دیگر این است که ما برای شناخت مفهوم غنا به عرف مراجعه بکنیم. درحالی که در جای دیگر فرمودهاند این هم انصافاً راه روشنگری نیست. دلیلش هم چیست؟ چون مفهوم غنا در عرف روشن نیست. اینجا خودتان میگویید برای تعریف غنا باید به عرف مراجعه بکنید! بعد البته ایشان میگویند: آقا ما اینکه میگوییم به عرف مراجعه بکنید، از آن جهت بوده که ما گفتیم مراجعه به عرف قبول نیست چون معنای غنا وضوح نداشت؛
ایشان در صفحه ۱۰۴ میگویند: اگر مفهومی در عرف روشن نبود، مراجعه به عرف برای تعین آن مفهوم کار اشتباهی است؛ اما در صفحه ۲۱۰ میگویند: ما باید رجوع به عرف بکنیم! جواب ایشان چیست؟! جواب ایشان این است که جز مراجعه به عرف و احاله به عرف هیچ راهی نداریم. این فرق میکند با آن حرفی که ما اول بحث گفتیم که چطور یک معنای مجمل را محول به عرف میکنند. آنجا به خاطر این بود که این دو استعمال برای غنا روشن نبود؛ یعنی چه؟! یعنی الآن دو استعمال برای عرف روشن شده است. احاله به عرف در ظرف عدم وضوح، فرق بین دو معنا و دو استعمال، معنا نداشت. عرف خودش تشخیص نمیداد که این وضع اولیه است، آن وضع ثانویه است. آن حقیقت لغوی است، این حقیقت عرفی است. شما دارید دو مفهوم را با هم خلط میکنید. تعریف حقیقت عرفی را میخواهی از حقیقت لغوی بگیری. درحالی که تعریف حقیقتِ عرفی فرق پیدا کرده است.
ایشان به تعبیر بنده عرفشکافی کرده است. آمده عرف را بررسی کرده و فهمیده که غنا یعنی آوازهخوانی. اینجا دیگر آن عدم وضوح نیست. دو عرف نیست، دو زمان نیست. یک غباری پیشآمده، یک مشکلی پیشآمده، برای فقهای ما خلط شده برایشان بین معنای لغوی و عرف؛ این را ایشان کشف کرده است.
ب. مراحل بررسی و تعین موضوع
چون سبک کلی موضوع شناسی رهبر معظم انقلاب با بزرگان دیگر تفاوت دارد، موضوع شناسی ایشان سه قسمت کلی دارد: ۱. مبانی روش ساز؛ ۲. مراحل بررسی و تعین موضوع؛ ۳. روشهای موضوع شناسی؛
۱. تعیین سنخ موضوع
اولین مرحلهای که ایشان در بحثهای خودشان دارند، تعیین سنخ موضوع است. شاید بزرگان دیگر هم توجه داشته باشند به اینکه بههرحال، سنخ موضوع حقیقت عرفیه است، حقیقت شرعیه است یا موضوع صرف است، اما اینکه طبق سنخ موضوع بخواهند کار بکنند، این را ما ندیدیم. ولی ایشان در مراحل بررسی و تعیین موضوعش، یکی از چیزهایی که دارند همین تعیین سنخ موضوع است.
در کتاب غنا صفحه ۲۲۱ آمده است: غنا عبارت است از همان حقیقت عرفیۀ شناخته شده در استعمالات عرفی؛
پس رهبر معظم انقلاب اول آمدند همین نکته را مشخص کردند که غنا حقیقت لغویه نیست، حقیقت عرفیه است؛ لذا از این جهت بسیاری از مباحث دیگر ذیل همین تعیین سنخ قرار میگیرد.
۲. اتخاذ روش
ایشان گاهی اوقات تعیین سنخ موضوع دارد، گاهی اوقات اتخاذ روش دارد؛ یعنی بیشتر حرفشان مبتنی بر این است که ما الآن چه روشی را باید برای تعیین این موضوع به کار بگیریم؟ این خیلی مهم است. فقیهی ندیدم که بیاید استدلال بکند که ما چه روشی را باید برای تعیین این موضوع به کار بگیریم. این جزو چیزهایی است که تقریباً میشود گفت مختص ایشان است.
۳. نقد روشها
در مراحل بررسی موضوع، ایشان گاهی تعیین سنخ موضوع دارند، گاهی اتخاذ روش دارند، گاهی نقد روشها و اتخاذ روشها؛ یکی از این سه کار را بههرحال ایشان در این مرحله انجام میدهد: یا تعیین سنخ موضوع میکند، بعد اتخاذ روش میکند یا میآید نقد روشها میکند و بعد اتخاذ روش میکند. لذا ایشان کاملاً با دیگران فرق میکند. هم تذکر میکند که سنخ موضوع چیست؟ هم تذکر میدهند من چرا این روش را انتخاب کردم؛ با اینکه این روش به سنخ موضوع مثلاً میخورد یا نمیخورد؟
مثالهای نقد روشها و اخذ روش
ببینید ایشان سنخ موضوع را تعیین کردند ولی در صفحه ۱۹۳ کتاب غنا، جلسه ۲۷۸ میآیند و روش قدر متیقن گیری را نقد میکنند و راه رجوع به عرف را در ص ۱۹۴ نقد میکنند و اتخاذ روش ایشان را ببینید: در صفحه ۲۱۰ کتاب غنا ببینید که توضیح بیشتر آن در بحث بعدی میآید.
روشهای تعیین موضوع
۱. رجوع به اهل لغت
مرحله آخر در کار رهبر معظم انقلاب «تعیین موضوع» است. ایشان برای تعیین موضوع یک روش مراجعه به لغت دارند که مختص ایشان هم نیست که در بحث سب، در جلسه ۲۱۰ اکتساب به عمل محرم فینفسه تاریخ ۱۴/۱۱/۸۶، بحث سب المؤمن ایشان تصریح کردند که از لغت استفاده کردند.
۲. عرف شکافی
یک راه دیگری که میتوان گفت ایشان به کار بردهاند یک نوع عرف شکافی است. ایشان در صفحه ۱۹۵ کتاب غنا میگویند: «آنچه از ملاحظه استعمالات گوناگون، چه در شرع، چه در لغت و چه در عرف به نظر ما رسیده، این است که غنا به دو معنا استعمال میشود که یکی از دو معنا داخل در آن معنای دیگری است. پس لفظ غنا مشترک لفظی نیست که بگوییم به نحو اشتراک لفظی در دو معنا استعمال شده، بلکه غنا گاهی در معنای عام به کار میرود و گاهی استعمال میشود در بخش و حصهای از همان معنای عام»؛
ایشان دارد اینجا بحثهای عرف شکافی را شروع میکند. معنای عام غنا که این عنوان اولی که زده، خب بعد ایشان ذیل معنای عام غنا، فرق اطراب با تطریب و اینها را بررسی میکنند، ربطی ندارد. معادل فارسی میگیرند. بعد کلام مرحوم نجفی را شاهد مثال میگیرند. بعد دوباره مقایسه بین معنای اول و دوم غنا و فرق بین آن دو یعنی دوباره دارند ایشان یک عرف شکافی میکنند. در لغت و عرف دو استعمال برای عنوان غنا در همه مواردی که استعمال میشود وجود دارد.
معنای اول غنا عبارت است از مطلق آواز خواندن، انسان کلامی را با آواز بخواند، غنا به معنای آواز است. آواز این است که انسان برخلاف تکلم معمولی صدا را بکشد، مد الصوت. ببینید تمام توضیحات فارسی ایشان برای همین عرف شکافی است. چون این غنا خیلی پیچ خورده، چون افراد مختلف آمدند حرف زدند، بهجای اینکه مسئله باز بشود، بدتر کلاف سردرگم شده است. لذا اغلب کتاب لغت همین معنا را ذکر میکنند. این معنای عام غناست. «اما غنا یک معنای خاصی هم دارد که به آن آوازهخوانی و خوانندگی که آن را به آوازهخوانی و خوانندگی تعبیر میکنیم. گاهی یک نفر کلامی را فارسی یا عربی فقط با مد الصوت میخواند، یعنی به همان تعبیر خودشان آواز، اینیک معناست و گاهی با مدالصوت به کیفیت خاصی میخواند اینیک معنای دیگر است که بر خصوص این معنای دوم غنا اطلاق میشود. آن معنای اول را ما از لغت میفهمیم. این معنای دوم را از عرف میفهمیم.» و بعد ایشان میآیند از کلام شیخ اعظم شاهد میآورند و دوباره میآیند استشهاد میکنند به روایات تحسین صوت در قرآن برای نفی حرمت غنا به معنی عام. اینها همه عرف شکافی است.
و در آخر در صفحه ۲۰۷ بین آن معنای اول و مصادیقی از آن معنای اول و بین معنای دوم و مصادیق آن، نسبت سنجی منطقی میکنند و دوباره کلام مرحوم اصفهانی را در تفکیک بین دو معنا ذکر میکنند و در آخر دوباره تذکر میدهند که مراجعه به اقوال لغوی صفحه ۲۰۹ برای فهم معنای غنا درست نیست؛ لذا صفحه ۲۱۰ میفرمایند: «اگر بخواهیم تعریفی بکنیم جز مراجعه به عرف و احاله به عرف هیچ راهی نداریم.» دائماً عرف شکافی برای تعیین موضوع میکنند تا موضوع تعیین بشود. موضوع که تعیین شد، حالا میگویند برو از عرف هر چیزی میخواهی بگیر؛ یعنی خیلی خلاصه مختصر، مفید، حرف ایشان این است: غنا یک حقیقت لغوی دارد، بفرمایید از لغت بگیرید. یک حقیقت عرفیه دارد، باید از عرف بگیرید. بین حقیقت لغوی و حقیقت عرفی، عموم و خصوص مطلق است. حقیقت عرفی بعضی از مصادیق حقیقت لغوی را شامل میشود. تمام مسائل به همین برمیگردد. چرا ما نباید رجوع بکنیم به عرف؟ چون آن حقیقت عرض میشود برای فهم معنای دوم غنا است. چرا نباید مراجعه کنیم به لغت؟ چونکه آن در لغت معنای حقیقت لغویه و معنای اول غنا را میگوید. چرا باید مراجعه کنیم به عرف؟ چون عرف معنای دوم را میگوید. چطور شد آنجا دوباره اول گفتید مراجعه به عرف غلط است اینجا میگویید مراجعه به عرف درست است؟ چون آمدند تبیین کردم گفتم آقا حقیقت لغوی با حقیقت عرفی با خلط شده، الآن شما فهمیدی که این خلط به وجود آمده. عرف میخواهد راجع به چه بحث کند؟ بنابراین بیا مراجعه کن به عرف، مفهوم غنا را از عرف بگیر.
۳. استفاده از تحلیلهای عقلایی
یک کار دیگر جالب در کتاب غنا، «تحلیلهای عقلایی» است برای تعیین موضوع است. محصل آنچه در جلسه ۲۸۲، صفحه ۲۲۱ بحث شده، اینجا یک تحلیلهای عقلایی است؛ که ایشان میفرمایند: «اگر بخواهیم حد و حدود همین معنای عرفی را مشخص بکنیم تا واضحتر بشود، اگرچه اباحه مبهمی نیست؛ اما اگر در مقام بیان بخواهیم آن را واضح بکنیم که جای شبههای نماند، این خصوصیات را برایش ذکر میکنیم.» این خصوصیات را از کجا آوردهاند به نظر بنده از تحلیلهای عقلایی؛ که سرفصل آنها مطالب زیر است:
۱. تداول مفهوم غنا در همه عرفها
۲. عدم تفاوت مفهومی غنا بین اهل فسق و غیر آن
۳. عدم دخالت ملازمت با آلات موسیقی در مفهوم غنا
۴. دخالت نداشتن طرب در مفهوم غنا
۵. عدم صدق غنا بر تلاوتهای متعارف قرآن و اذان؛ اینها تحلیلهای عقلایی است. عرض میشود که معنای غنا را روشن کردند؛ در قسمت سوم که تعیین معنای غنا است، تعیین معنای غنا هم کردند ولی یک تحلیلهای عقلایی همروی آن گذاشتند. این هم یک کار دیگری که ما ندیدیم، کسی انجام بدهد. این هم یک کار که در کتاب غنا انجام شده و نو است.
۶. رجوع به روایات
یک مسیر دیگری که ایشان میروند رجوع به روایات است. ولی رجوع به روایات ایشان به چند غرض است که اینها را باید تفکیک کنیم.
یک: «اخذ قدر متیقن» برای یک موضوع
ایشان رجوع به آیات و روایات میکنند ولی دلیل برای اخذ بهقدر متیقن؛ ببینید در جلسه ۲۱۸ نوع رابع اکتساب به عمل محرمه فینفسه تاریخ ۲۶/۱/۸۷؛ در بحث سحر همین راه را رفتهاند.
دو: فهم بعضی از آن جزئیات و محدوده موضوع با مراجعه به روایات
نوع مراجعه دیگری که ایشان دارند، برای فهم بعضی از آن جزئیات و محدوده موضوع و مباحثی که مربوط به موضوع است که خود ایشان هم تصریح کردند به این؛ ببینید ایشان مراجعه میکنند به روایات منتهی صفحه ۱۸۹ کتاب غنا؛ بحث برای فهم محدوده موضوع است
سه: رجوع به روایات برای اخذ عرف اهلبیت(ع)
رجوع به روایات برای اخذ عرف اهلبیت(ع) روش سوم مراجعه به روایات است.
چهار: شاهد آوردن به استعمالاتی که از بیرون از روایات پیدا کردهاند.
راه دیگر شاهد میآوردند برای به آن استعمالاتی که خود ایشان پیدا کردند؛ این هم باز من کمتر دیدم که در بحث تنجیم میبینیم.
پنج: تعیین موضوع با رجوع به روایات
این روش آخرین روش ایشان هست، در مورد تعیین عرض میشود موضوع رجوع به روایات، البته نهم آخرین نیست، رجوع به روایات برای تعیین محدودۀ موضوع است.