موسیقی از کارکرد لهو و لعبی در بسیاری از رویکردهای هنری خارج شده است و الآن موسیقی در رسانهها، بهعنوان یک عنصر بیانی مطرح است؛ یعنی موسیقی فقط تزیین و مشاطهگری پیام رسانهای نیست؛ بلکه حامل پیام است و اساساً بخشی از معنا را در فراگرد پیام به عهده دارد. پس این تغییر کارکرد در حوزه موسیقی ایجاد شده است که میتواند موضوعات جدید فقهی و ابواب جدید فقهی را ایجاد کند که فقها باید به آن توجه کنند و هنرمندان هم باید این وجهه عنصر بیانی و وجوه دیگر هنر موسیقی را برای فقها باز کنند.
اختصاصی شبکه اجتهاد: حجتالاسلام والمسلمین سلمان رضوانی، مدیر دفتر پژوهشهای بنیادین مرکز پژوهشهای اسلامی رسانه است. با او دررابطهبا چالشهای فراروی فقه هنر گفتگو کردیم. رضوانی معتقد است پیش از فقه هنر، باید چالشهای اخلاق هنر و فلسفه هنر را حل کرد. وی همچنین سوءتفاهم تاریخی بین فقها و هنرمندان را مانع دیگری برای بالندگی فقه هنر میداند. مشروح گفتگوی «شبکه اجتهاد» با این استاد دانشگاه، از نگاه شما میگذرد:
اجتهاد: مهمترین چالشهای فراروی فقه هنر، چه اموری است؟
رضوانی: از مهمترین چالشهایی که فراروی فقه هنر هست، عدم برقراری دیالوگ بین فقها و هنرمندان است. این سوءتفاهم طرفینی است؛ یعنی هم هنرمندان فقه را در فضای مباحث هنری، راهگشا نمیدانند و هم فقها نسبت به هنر بیتوجه هستند و چهبسا اطلاعات دقیقی به لحاظ موضوعات هنری مختلف ندارند.
یکی دیگر از چالشهایی که فراروی این دو حوزه است این است که هنر تغییر کارکرد پیدا کرده است؛ ولی هنوز فقها نسبت به این بحث توجه ویژهای ندارند کمااینکه هنرمندان هم نسبت به پویایی فقه، توجه و اطلاع چندانی ندارند. نگرش هنرمندان نسبت به فقه، یک نگرش سنتی و غیرکارآمد هست و معتقدند فقه نهتنها راهگشا نیست؛ بلکه در بسیاری از مواقع، مانعی برای پرورش و رشد و خلاقیت هنرمندان است!
تا زمانی که سوءتفاهم بین این دو حوزه موضوعی برطرف نشده و یخهای بین دو حوزه آب نشود، این چالشها وجود دارد. تا زمانی که فقها، هنرمندان و هنرهای مختلف را به رسمیت نشناسند و قائل به تغییر کارکردهای مختلف هنر نشوند، اساساً گسترش فقه هنر، امکان ضعیفی خواهد داشت.
بهعنوان نمونه، موسیقی از کارکرد لهو و لعبی در بسیاری از رویکردهای هنری خارج شده است و الآن موسیقی در رسانهها، بهعنوان یک عنصر بیانی مطرح است؛ یعنی موسیقی فقط تزیین و مشاطهگری پیام رسانهای نیست؛ بلکه حامل پیام است و اساساً بخشی از معنا را در فراگرد پیام به عهده دارد. پس این تغییر کارکرد در حوزه موسیقی ایجاد شده است که میتواند موضوعات جدید فقهی و ابواب جدید فقهی را ایجاد کند که فقها باید به آن توجه کنند و هنرمندان هم باید این وجهه عنصر بیانی و وجوه دیگر هنر موسیقی را برای فقها باز کنند و کارکردها را توضیح بدهند تا به لحاظ موضوعشناسی فهم درستی از هنر موسیقی اتفاق بیفتد. در هنر تصویر و مجسمهسازی و … هم همینطور است؛ لذا تغییر کارکردها و کاربردها در هنر باعث میشود که ابواب و احکام جدیدی بر هنر بار بشود. استحداثی که در حوزه مسائل هنری به وجود آمده، استحداث در احکام را هم منجر خواهد شد؛ ولی باید در یک گفتگو، این سوءتفاهمها حل شود و این ابواب جدید مفتوح گردد.
به نظر میرسد هنوز رابطه هنر و دین مفروض تلقی نشده یا ابواب و قواعد آن منقح نشده است تا ما به بحثهای فقه هنر بپردازیم؛ لذا هم در اخلاق هنر، دچار مشکل و ایراد هستیم، هم در فلسفه و حکمت هنر و هم در فقه هنر. شاید ما داریم سرنا را از جای گشادش مینوازیم. هنوز دو مرحله اول را تعیین تکلیف نکردهایم، مرحله ثالث که بحث فقه هنر هست را موردتوجه قرار دادهایم. این مسئله باعث شده است هنرمندان از این مسئله فراری باشند. البته فقها هم از این آسیب مصون نیستند و آنها هم کمتر به این بحثها توجه دارند و عمدتاً از مباحث فقه هنر، پرهیز دارند و خیلی به این مباحث نزدیک نمیشوند؛ چون یک پدیده و جهان ناشناختهای است.
به نظرم ضرورت دارد طلاب و فضلای روشناندیش، این مسئله را ابتدا به لحاظ موضوعی، بهصورت دقیق بررسی کنند تا در مباحث مقدماتی، ابتدا فهم درستی از این مباحث صورت بگیرد و مراجع و علمای بزرگ بتوانند در حوزه معرکه آرای این مباحث، احکام مطلوب را صادر کنند؛ یعنی در بدنه حوزه باید این مسئله شود. باید زبان هنر و رسانه در حوزه به رسمیت شناخته شود.
ما قاعدهای داریم که «لاینتشر الهدی الا من حیث انتشر الضلال»: هدایت صورت نمیگیرد مگر از راهی که گمراهی صورت میگیرد. بالطبع یکی از نقاط تمرکز گمراهکنندهای که برای مخاطبین وجود دارد زبان هنر و رسانه است. الآن عمده مؤمنین و انسانها از حوزه رسانه دچار گمراهی میشوند. خب، ما که مبلغ و مروج و مبین احکام دین هستیم، باید زبان رسانه و هنر را ابتدا به رسمیت بشناسیم، سپس بهصورت خودکار، ابواب آن به ما رخ مینمایاند. این اتفاق بعد از به رسمیت شناختن میافتد. در این حوزه، ابتدا حوزه علمیه باید آن را به رسمیت بشناسد و آن را مسئله حوزوی قرار بدهد و سپس در حوزههای مختلف آن به مطالعه بپردازد. جهان هنر را کشف کند. ابواب هنر را کشف کند و بهدرستی بشناسد. وقتی این شناخت و معرفت، اتفاق افتاد، در حوزه قواعد اصولی هم تغییرات و تحولاتی روی خواهد داد.
به نظر بنده، طبق قاعدهای که میفرماید «الناس اعداء ما جهلوا»، شاید جهل به حوزه هنر باعث شده که حوزه علمیه از این مباحث فراری باشد. در مقابل در فضای هنر هم این جهل وجود دارد. جهل هنرمندان به دین و عدم اطلاع دقیق از دین باعث شده هنرمندان هم از حوزههای دینی و فقهی و حکمی دین فاصله پیدا کنند.
اجتهاد: غیر از چالشهای عمومی فقههای نوپدید مانند فقدان قواعد اختصاصی، فقدان منابع، فقدان نگاشتههای علمی و … چه چالشهایی اختصاصاً فراروی فقه هنر قرار دارد؟
رضوانی: این چالشها کاملاً درست است و در حوزه مباحث فقهی وجود دارد. ما از سمت هنر هم چالشهای فراوانی داریم. فقدان اطلاعات دینی و فقهی هنرمندان، فقدان منابع هنری که در این حوزه نگاشته شده باشد و ارتباط هنر را با دین، به معنای عام و فقه به معنای خاص خودش بررسی کرده باشد. این فقدان نگاشتههای علمی از سمت هنر هم وجود دارد و اساساً عدم اطلاعاتی که بین هنرمندان از زاویه فقه وجود دارد. همچنین اینکه هنرمندان فقه را یک مانعی برای رشد هنر میبینند و فقه را خلاف خلاقیت و توسعه هنر میدانند، یک چالش اساسی است درصورتیکه ظاهراً این سوءتفاهمی بیش نیست.
شاید فقه، فقط هنر را کانالیزه میکند و آن را از ضد ارزشها پیراسته میکند. این به رابطه هنر و دین برمیگردد و اینکه در مباحث نظری و فلسفه هنر، کار عمدهای صورت نگرفته است؛ یعنی اساساً حوزه هنر به لحاظ اعتقادی با دین چالش دارد و تا چالشهای این حوزه اعتقادی برطرف نشود نوبت به فقه هنر نمیرسد. به دیگر سخن، ما ارتباط بین دین و هنر را دارای چالش میبینیم و این مباحث نظری بهدرستی منقح نشده و تصویر درستی از این مباحث وجود ندارد. قطعاً حوزه هنر یک حوزه پسینی هست و ما ابتدا باید به حوزه ارتباط دین و هنر بپردازیم.
به نظرم مهمترین چالش ما در حوزه فلسفه هنر است. ما از زاویه نگرش دینی به فلسفه هنر، نگاه عمیق و دقیقی نکردیم. ابواب فلسفه هنر، ابواب جدی از نگرش اسلامی و شیعی نیست. فلاسفه ما به هنر و رسانه، نگاه دقیق و عمیقی نداشتند و تا این حوزههای اعتقادی و کلامی منقح نشود بحثهای فقه هنر قطعاً بحثهای ثانوی بوده و به آنها پرداخته نخواهد شد. به نظرم ضرورت دارد ابتدا مباحث نظری و فلسفه و حکمت هنر را بررسی کنیم.
اجتهاد: فقها غالباً میانه خوبی با هنر (اعم از نمایشی، تجسمی، نقاشی و …) ندارند. به نظر شما، چه پیشفرضها و مبانیای موجب این قضاوت از ناحیه ایشان شده است؟
رضوانی: به نظر میرسد عمده فقها، هنرها را به رسمیت نمیشناسند و شاید به دلیل سابقه تاریخی بعضاً منفی باشد که از برخی هنرها مثل موسیقی و مجسمهسازی وجود دارد، لذا تصویر درستی از هنرهای متأخر ندارند. خیلی از کارکردهایی که در تاریخ هنر وجود دارد، بر بسیاری از هنرها مترتب نیست. به طور مثال، بخش عمدهای از کارکردهای موسیقی تغییر کرده است. هنر مجسمهسازی دیگر هنر بتسازی و تجسم خدا نیست؛ بلکه هنری است که بهمنظور رشد خلاقیت بشر و کارکردهای مثبت به کار گرفته میشود. به این معنا که شخصیتها را در قالب تجسم ماندگار میکنند. کارکردهای مفهومی و معنابخشی متفاوتی از هنر مجسمهسازی وجود دارد. یا مثلاً هنر نقاشی یک هنر همراه با خلاقیت است؛ لذا خیلی از این تصوراتی که در باب هنر وجود دارد، الآن دیگر متصور نیست.
به نظرم این سوءتفاهمهایی که بین فقها در مورد هنر وجود دارد، بالعکس هم هست. خیلی از سوءتفاهمهایی که بین هنرمندان از فقها وجود دارد مثلاینکه فقها خیلی سنتی اندیش و متحجر و ناآگاه به مسائل هنر هستند باعث میشود مکالمه بین فقها و هنرمندان برقرار نشود. خوب است که در دو طرف، این گفتگوها شکل بگیرد، پویایی فقه شیعی برای هنرمندان تبیین شود و کارکردهای هنرهای مختلف توسط هنرمندان برای فقها تبیین بشود تا از دل این گفتگوها، نتایج خوبی برای پیشرفت و گسترش حوزه فقه هنر حاصل شود.
اجتهاد: در طول تاریخ، هیچگاه رابطه فقها و هنرمندان (غیر از شعرا)، بهصورت عمومی خوب نبوده است. برای ازبینبردن این بیاعتمادی و عدم مفاهمه، چه گامهایی باید برداشت؟
رضوانی: بله، در طول تاریخ، این ارتباط کمرنگ بوده است و گاهی بهصورت تقابل بوده است. برای ازبینبردن این بیاعتمادی و عدم مفاهمه، بهترین راه، تبیین و گفتگوی بین هنرمندان و عرف خاص دو طرف است؛ یعنی باید حوزههای علمیه ما محل رفتوآمد هنرمندان باشند. یکی از گروههای مرجع هنرمندان ما، فقها باشند. فقها نیز یکی از طرفهای مشورتشان در حوزه شناخت موضوعات حوزه هنر، خودِ هنرمندان باشند. زبان هنر در حوزه به رسمیت شناخته شود. در متون آموزشی حوزه بحث هنر در انواع مختلفش گنجانده بشود. از ساحت هنر در کتب آموزشی رسمی حوزه بحث شود و نتیجه این مباحثات علمی، بالطبع نزدیکی این دو حوزه را در بر خواهد داشت.
ثمره این نزدیکی هم به دو طرف میرسد. ضمن اینکه مخاطب از حیرانی و سرگردانی خارج میشود و زبان جدیدی به نام هنر و رسانه برای تبیین دین به حوزهها اضافه میشود و ما سطح و گستره بیشتری از مخاطب را زیر چتر تبیین دینی خودمان خواهیم گرفت. از طریق استفاده از زبان هنر، نفوذ بیشتری در لایههای بینشی، گرایشی و کنشی مخاطب ایجاد خواهیم کرد و درواقع به فرمایش مقام معظم رهبری ایدهها و اندیشههای خودمان را در قالب هنر ماندگار میکنیم.
ایشان در یک بیان عمیق و دقیقی میفرماید: هر اندیشه، ایده و انقلابی که در قالب هنر نگنجد، ماندگار نخواهد بود؛ لذا برای ماندگاری پیام دین و فقه شیعه، ناگزیر هستیم که به زبان هنر دست پیدا کنیم و زبان هنر را به رسمیت بشناسیم. محل نزاع در هنرهای مختلف را تبیین کنیم و شناخت و معرفت عمیق و اساسی از هنر و رسانه داشته باشیم و درنهایت دستیابی به علم دینی هنر که عرض کردم مسیر این هم از فلسفه هنر و از رابطه اخلاق و هنر و از گسترش رابطه فقه و هنر خواهد گذشت.
(این گفتگو، بخشی از مجله الکترونیکی «مبادی فقه هنر» است که با همکاری پژوهشگاه فقه معاصر و مدرسه فقه هنر تولید شده و به زودی در «شبکه اجتهاد» منتشر میگردد.)