اختصاصی شبکه اجتهاد: با صدور پیام راهبردی «حوزهی پیشرو و سرآمد»، دربارهی ضرورت تحول بنیادین در حوزههای علمیه و حرکت بهسوی مرجعیت علمی، تمدنی و جهانی، بار دیگر لزوم بازاندیشی در روشها و ساختارهای اجتهادی در کانون توجه نخبگان حوزوی قرار گرفت. هرچند بهدلیل تحولات منطقهای و جنگ تحمیلی دوازدهروزه، این موضوع برای مدتی کمرنگ شد، اما همچنان در محافل علمی و حوزوی مورد بحث و بررسی است.
در این راستا، استاد سید یدالله یزدانپناه، از اساتید برجسته فلسفه و فقه، در یادداشتی شفاهی و تحلیلی، برخی گامهای تحول در فقه را بهتفصیل تبیین کرده است. او با تأکید بر دغدغههای رهبر معظم انقلاب در خصوص حوزهی پیشرو و سرآمد، نقش «تشنگی علمی» در طلاب، ضرورت «تولید متنهای فاخر»، «بازسازی ساختار فقه»، «تحول در اصول فقه» و «اتصال فقه با علوم انسانی اسلامی» را بهعنوان محورهای اساسی این تحول برجسته ساختهاند.
با توجه به دغدغههای مقام معظم رهبری و پیام ایشان درخصوص «حوزهی پیشرو و سرآمد»، چند نکته را در اینجا مطرح میکنم که به نظر میرسد برای پوشش دادن فضای منویات رهبری، اشاره به آنها ضروری به نظر میرسد:
تشنگی علمی در طلاب و جریانسازی علمی
۱- نخستین نکته، مسئلهی «تشنگی علمی» است که باید در طلاب نسبت به این رویکرد ویژه نسبت به فضای فقهی و وظایف محوله، شور و انگیزه ایجاد شود. این اقدام را میتوان بهعنوان «جریانسازی فرهنگی-علمی» برای حوزهها تعریف کرد؛ به این معنا که اگر حوزه بخواهد در این مسیر حرکت کند، باید از ابتدا طلبه را درگیر و مشتاق سازد. این امر باید به شکل مناسبی سامان یابد؛ و همانگونه که رهبر معظم انقلاب فرمودهاند: «تبیین باید کرد». در اینجا نیز واقعاً به تبیین نیاز است؛ باید افق پیشرو ترسیم شود و توضیح داده شود که چرا باید چنین رویکردی اتخاذ شود و وضعیت کنونی چگونه است. البته نباید وضعیت موجود توجیه شود، بلکه باید فهمیده و پذیرفته شود. این خود سرمایهای ارزشمند برای ماست که نمیتوان از آن غفلت کرد.
اما این کار چگونه باید انجام شود؟ این امور باید در قالب مجموعهای از مباحث سامان یابد، حتی در سطح مباحث روشی. به نظر میرسد مباحث روشی فراوانی باید در این زمینه مطرح شود. اخیراً برخی اقدامات در این زمینه آغاز شده است؛ قصد انکار وجود آنها را ندارم. با این حال، نخستین مسئلهای که به ذهن میرسد، همین «تشنگی» است. یعنی چه؟ یعنی طلبه باید از ابتدا این جهت را نیز مدنظر قرار دهد. برای مثال، همان درس لمعه، رسائل و مکاسب با همین شکل فعلی که تاکنون تغییری نیافته، باید به نحوی تنظیم گردد که این عطش و اشتیاق علمی را در طلاب ایجاد کند. اگر این عطش بهدرستی ایجاد شود، بخش زیادی از مسیر پیموده شده است. همین تشنگی میتواند منشأ حرکت و تحول باشد.
به نظر میرسد اگر طلاب، مثلاً در دوره سطح، در کنار دروس معمول مانند کفایه یا مکاسب، موظف شوند که به اندازهی یک درس پنجماهه، ششماهه و یا حداکثر یکساله، متنی پُرمحتوا از این نوع متون ـ که از دل سنت به این نقطه رسیدهاند ـ را مطالعه کنند و برخی از اساتید تدریس آن را برعهده گیرند، به طور طبیعی زمینهساز ایجاد این تشنگی خواهند بود. سپس این آموزهها وارد دروس اصلی میشوند؛ برای مثال، ارائهی یک درس ششماهه یا یکساله با این محور که «شما مکاسب شیخ را خواندهاید، شیخ تا اینجا پیش آمده است، اکنون باید به کجا برسیم؟» این خود مسیری در جهت ایجاد تحول است.
تدریس اجتهادی اندیشه ولایت فقیه
۲- پیشنهاد دیگر آن است که «اندیشهی نظام ولایت فقیه» بهصورت جدی و اجتهادی، با تمام زوایا و نقدهای آن، در یکسال تدریس شود تا این نظام بهدرستی فهم شود. خود این اقدام، بسیاری از مسائل را حلوفصل خواهد کرد.
ضرورت تولید متن فاخر و روشمند
۳- یکی دیگر از موارد مهم که مسئلهی «تولید متن» است. نظام آموزشی حوزه، متنمحور است و بدون تولید متن، فعالیتها به نتیجهی مطلوب نخواهد رسید. متن باید از انضباط علمی لازم برخوردار باشد. گاهی برخی افراد واقعاً میپرسند که «ما مشتاق شدهایم، حال چه باید بکنیم؟». پاسخ آن است که باید متنی فاخر، با همهی پشتوانههای اصولی، معارفی و… تولید گردد. همانگونه که «لمعه» متنی فاخر بهشمار میآمد، امروز نیز باید متنی در همان تراز تولید شود. باید برای این کار تلاش و زحمت علمی لازم صرف شود تا به نتیجه برسد. اگر این متن فراهم نشود، کار حوزه پیش نمیرود. تهیهی صرف یک جزوه کفایت نمیکند؛ بلکه باید متنی مستحکم و منقح باشد.
تویب ابواب فقهی؛ بازاندیشی در ساختار و نظام فقهی
۴- از دیگر اقداماتی که باید صورت پذیرد، بحث «تویب ابواب فقهی» است. فقه موجود، عمدتاً براساس فقه فردی و غیرحاکمیتی تدوین شده است. اجتهاد، تقلید، طهارت، عبادات، معاملات و… بهصورت متعارف تنظیم یافتهاند. اما اگر بتوانیم یک «تویب فقهی» براساس اندیشهی نهاییِ مطلوب ایجاد کرده، آن را سامان داده و وارد متون آموزشی کنیم، اساساً نوع نگاهها دگرگون خواهد شد. این اقدام، ذهنیتساز خواهد بود و برای طلاب بسیار اثربخش است. هرچند اکنون چنین چیزی وجود ندارد و ممکن است باورپذیر نباشد، اما اگر مثلاً مسئلهی اجتهاد و تقلید بهمثابه مقدمهای برای بحث ولایت فقیه و نسبت آن با فقه فردی تلقی شود، در آن صورت، نوعی نظامسازی شکل خواهد گرفت.
البته نمیخواهم بگویم که باید ابواب فقه کلاسیک حذف شود؛ بههیچوجه. عبادات و معاملات باید حفظ شوند، اما نحوهی ورود به ساختار فقهی باید مورد بازنگری قرار گیرد. همین امر، بهتنهایی ذهنیت جدیدی برای فقیه فراهم میسازد. باید در این زمینه تدبیر صورت گیرد.
فلسفهی فقه؛ ضرورت نگاه کلان به فقه
۵- نکتهی دیگری که بسیار حائز اهمیت است، «فلسفهی فقه» است؛ یعنی نگاه کلان به فقه. این رویکرد، در تحول فقه بسیار مؤثر است. نگاه کلان، وضعیت موجود را دگرگون میکند. امام راحل تعبیری داشتند به این مضمون که «حکومت، فلسفهی عملی فقه است.». این نگاه کلان، از مهد تا لحد را دربر میگیرد و به این پرسش پاسخ میدهد که اساساً فقه برای چیست؟ این، پرسشی کلیدی است.
البته مباحث فلسفهی فقه متنوعاند؛ برخی ناظر به روش، برخی ناظر به محتوا. بهنظر میرسد اگر این فضا را جدی بگیریم، مثلاً در متنی که قرار است نوشته شود، ابتدا از مباحث فلسفهی فقه آغاز کنیم، سپس به ولایت فقیه و بعد به سایر مباحث بپردازیم، این ترتیب منطقیتر و مفیدتر خواهد بود.
اصول فقه همراه؛ راهگشایی برای توسعه و بسط فقه
۶- یکی دیگر از نکات مهم، «اصول فقه همراه» است. گاهی اصول فقهِ موجود، دست فقیه را بسته است. امروز، پس از استقرار نظام اسلامی، فقه ظرفیت بسط فراوانی دارد؛ اما آنچه گاه مانع میشود، اصول فقه و ضوابط جاری آن است. البته این به معنای حذف اصول فقه نیست، بلکه باید در برخی مباحث آن بازنگری صورت گیرد.
همانطور که شیخ انصاری مسئلهی «حکومت و ورود» را وارد اصول کرد و پذیرفته شد، اگر با همان سبک، برخی مباحث نو نیز به اصول افزوده شوند، بسیاری از گرهها گشوده خواهد شد. نمونهاش همان نکتهای بود که پیشتر دربارهی «روح قانون» بهعنوان روشی برای فهم متن دینی اشاره شد. کارهایی از ایندست نیز ضرورت دارد. شیوهی جری تمدنی، بسیار دقیق و دارای جزئیات فراوان است. اگر این مباحث وارد اصول فقه شوند، وضعیت علمی حوزه بهشدت متحول خواهد شد.
در واقع، یکی از موانع جدی ورود فقه به مسائل جدید، اصول فقه موجود است؛ البته نه در همهی مبانی، بلکه در برخی از آنها. برخی مبانی بهنوعی راه را بستهاند. با این حال، تلاشهای نوینی در این عرصه صورت پذیرفته و برخی مباحث، حتی در منابع شرعی نیز مورد تأیید قرار گرفتهاند. پس چرا به سمت آنها حرکت نکنیم؟
تشخیص موضوع؛ پیوند فقه و علوم انسانی اسلامی
۷- یکی دیگر از مسائل مهم، بحث «تشخیص موضوع» است که مورد تأکید رهبر معظم انقلاب نیز بوده است. این امر نیازمند ارتباط با علوم انسانی است و در عین حال، باید آن علوم را به سمت اسلامیشدن سوق داد. البته برای اصلاح این وضعیت، ابتدا باید «فلسفهی علوم انسانی» را بر پایهی سنت اسلامی طراحی نمود، و سپس به سراغ «علوم انسانی اسلامی» رفت. این دو، در کنار تحقیقات میدانی و جامعهشناسانه دربارهی موضوعات مختلف، باید با یکدیگر تلفیق شوند تا به تشخیص درست موضوع نائل آییم.
در برخی موارد، تشخیص موضوع به فقیه سپرده میشود تا در فضای ذهنی خود به بررسی بپردازد. این یک راه است، اما تنها راه نیست. زیرا گاهی عمق برخی مسائل در سطح آشکار نمیشود و نیازمند روشهای علمی است.
فهم غرب و بازخوانی مدرنیته در تشخیص موضوع
۸- از دیگر اموری که به نظر میرسد امروزه میتواند کمککننده باشد، توجه به «فهم غرب» و بازخوانی آن چیزی است که تمدن غرب و مدرنیته بر ما تحمیل کردهاند. یعنی بازبینی مجدد همهی آنچه از غرب پذیرفتهایم. این رویکرد، بهویژه در حوزهی تشخیص موضوع، بسیار راهگشا خواهد بود.
ساختارهای آموزشی و ضرورت اصلاح آنها
۹- از دیگر مباحث، موضوع ساختارهای آموزشی است که مقام معظم رهبری نیز به برخی از آنها اشاره کردهاند؛ از جمله طولانی بودن متون و بحث اولویتبندی دروس. این اصلاحات میتواند به ورود فقه به دنیای جدید کمک شایانی کند.
نقش فلسفه و حکمت عملی در افقهای آیندهی فقه
۱۰- یکی از عرصههای مهم و کمتر بهرهبردهشده در طراحی افقهای آیندهی فقه، «فلسفه و حکمت عملی» است. حکمت عملی، که پیشتر بهاختصار به آن اشاره شد، در کنار سایر بخشهای فلسفه، میتواند نقش مکمل و راهبردی برای فقه ایفا کند؛ بهویژه در عرصههایی مانند نسبت اخلاق، سیاست، و تدبیر اجتماعی با فقه. انشاءالله در ادامهی مباحث فلسفی، بهطور خاص به ظرفیتهای این حوزه برای تعمیق نگاه فقهی و توسعهی افقهای تمدنی در اجتهاد خواهیم پرداخت.