قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / از اندیشه‌های شهید صدر و امام موسی صدر غفلت کرده‌ایم

از اندیشه‌های شهید صدر و امام موسی صدر غفلت کرده‌ایم

بعضی اساتید گروه گفته بودند اصلاً امام موسی صدر مگر اندیشه اقتصادی دارد؟ درحالی‌که اولین مقالات در اقتصاد اسلامی را در مجلات «مکتب تشیع» و «مکتب اسلام» در سال ۴۰ و ۴۱ ایشان نوشته است و معتقدم که اقتصادنا مبتنی بر این مقالات نوشته شده است.

به گزارش شبکه اجتهاد، دکتر عادل پیغامی استاد و معاون پژوهشی دانشگاه امام صادق (علیه‌السلام) در گفتگویی تصریح کرده است که شهید صدر و امام موسی صدر را حتی برخی دانشگاهیان نمی‌شناسند. ما خیلی نسبت به شخصیت‌هایمان در غفلت هستیم. برای همین هیچ‌وقت نمی‌‌رویم به سمتی که خودمان را به گذشته گره بزنیم، درحالی‌که این ضد تاریخ تکاملی علم است. متن این گفتگو را با هم می‌خوانیم.
موضوع اصلی ما درباره کتاب «اقتصادنا» اثر مرحوم شهید صدر است. اولین نکته‌ای که در این باره به چشم می‌خورد، مهجوریت این اثر و آثاری از این دست در بین نخبگان و دانشگاهیان ماست. شما دلیل آن را چه می‌دانید؟
نکته‌ای که می‌خواهم در این‌باره عرض کنم، در حد یک ایده و فرضیه است و نیازمند بحث بر روی آن است. آن فرضیه این است که بگوییم قبل از شکل‌گیری و به نتیجه رسیدن انقلاب اسلامی و قبل از براندازی طاغوت، مجموعه حرکت‌‌ها و جنبش‌های فکری و معرفتی اتفاق افتاد که خیلی به شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران کمک کرد. فرضیه ما این است که بگوییم ظرفیت‌های آن جنبش معرفتی که قله‌های فکری‌اش در امثال کسانی مانند علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید صدر، امام موسی صدر و شهید باهنر تجلی می‌یافت، بعد از انقلاب، آن‌گونه که باید و شاید در نظام‌سازی به کار گرفته نشد.اکنون که ما به این رسیده‌ایم که الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت چیست یا هنوز دنبال این پروژه هستیم که اقتصاد اسلامی چه باید باشد؟ دلالت آن فرضیه این است که ما باید به چارچوب‌هایی که آن نهضت معرفتی به وجود آورد، بازگشت کنیم؛ مثلاً ظرفیت‌های المیزان در بحث الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت یا در بحث اقتصاد اسلامی، هنوز مباحثی که شهید مطهری در بحث ربا مطرح کرده، احیا نشده است. فرضیه ما این دلالت‌ها را دارد. حتی دستاورد‌هایش بالا‌تر از مباحثی است که امروز در بحث بهره و ربا گفته می‌شود یا مطالبی که شهید صدر درباره اقتصاد اسلامی می‌گوید و نوع رهیافت ایشان و بُرشی که ایشان به مقوله اقتصاد می‌زند، بعد از انقلاب مغفول ماند و بیشتر مباحث اقتصاد اسلامی در حوزه و دانشگاه هیچ‌گاه پیگیری نشد.

حالا این اصل فرضیه است و فکر می‌کنم که در نوع خودش جنجالی هم باشد و مجموعه‌ای از مناقشات و به تعبیری مباحثات علمی مفید را راه بیاندازد. مفید بودنش هم به این است که هم به نوعی بازخوانی جنبش فکری نسل اول انقلاب را که به نظر من فاز اول بود، راه می‌اندازد، هم نقد نسل دوم در این سی و چند سال است و هم مسیر را برای نسل سوم هموار می‌کند.

دلیل این مغفول ماندن چیست؟
اینکه چرا خوانده نشد و چرا ادامه پیدا نکرد، خیلی پیچیده است؛ هم دلایل معرفتی دارد و هم دلایل غیرمعرفتی. مثلاً در زمینه نوع رویکردی که شهید صدر و امام موسی صدر باز کرده بودند، در حوزه مناط‌گیری از احادیث و آیات و در حوزه نظام‌سازی، چه رویکردهایی که ایشان در اصول فقه داشت و چه رویکردهایی که در قواعد فقهی داشت، هیچ‌گاه از سوی حوزه علمیه قم به عنوان یک جریان حاکم مورد پذیرش واقع نشد.‌‌ همان زمان هم نشد و بعد از انقلاب هم هیچ‌گاه مورد بحث قرار نگرفت و مباحثه جدی نسبت به رهیافت ایشان اتفاق نیافتاد. به همین دلیل طبیعی است که آن مسیر ادامه پیدا نکند. البته بعضی وقت‌ها این چرا‌ها به نقطه‌هایی می‌رسد که هم عجیب‌تر و هم سهمگین‌تر از چرای اولی است.

شهید صدر کتابی به نام اقتصادنا دارد که قبل از انقلاب ترجمه شده بود و بعد از انقلاب هم همین ترجمه‌ها بازترجمه و چاپ شده بود و نهایتاً هیچ‌گاه یک ترجمه سلیس روان نداشته است؛ اما مگر همین هم الان در بازار پیدا می‌شود؟ مگر ما چند تا شهید صدر یا چند تا اقتصادنا داریم؟ یا «البنک لا الربوی فی ‌الاسلام» ایشان در سال ۶۵ ترجمه پُر از غلط می‌شود و ما تا سال ۹۰ باید صبر کنیم که در جمهوری اسلامی ایران این کتاب ترجمه مجدد شود و در دسترس عموم قرار گیرد. ایشان هفت مقاله هم دارد که چهار، پنج تا از آن‌ها به صورت جزوه‌ای، ترجمه آزاد پُر از غلط شده و دو، سه‌تایش با توجه به اینکه نیم‌قرن کمتر یا بیشتر از نگارش آن گذشته، هیچ‌گاه ترجمه نشده است. اگر چرای ترجمه کتاب‌ها و مقالات ایشان را داشته باشیم، آن وقت چراهای بعدی را می‌توان جواب داد. وقتی که هنوز خود کتاب ترجمه نمی‌شود و در دسترس قرار نمی‌گیرد، طبیعتاً مورد توجه قرار گرفتن توسط مراکز پژوهشی چه نخبگان و چه پژوهشگران و چه در برنامه‌های درسی به طریق اُولی دیگر کنار گذاشته می‌شود.

در هر صورت به نظر می‌رسد نخبگان جمهوری اسلامی ایران خیلی درگیر مسائل و نیازهای اجرایی شدند و دلیل دوم اینکه این نخبگان از سوی دشمنان از ما گرفته شدند. خود شهید صدر، امام موسی صدر و شهید مطهری که متأسفانه رهروان و ادامه‌دهندگان خوبی نداشتند. البته در مکتب ایشان تک‌کارهایی شده است؛ مثلاً حضرت آیت‌الله شاهرودی به عنوان یکی از شاگردان شهید صدر هستند، ولی ایشان هم درگیر فعالیت‌های اجرایی شدند و فعالیت‌های علمیشان هیچ‌گاه به عنوان یک جریان معرفتی در حوزه، معنادار نشد. شهید مطهری که مشکلاتش بیشتر بود؛ چون هیچ‌گاه شاگردان آنچنانی نداشتند و شاگردانی هم که بودند، باز درگیری‌های مختلف پیدا کردند. ما در مورد آثار شهید مطهری هم همین مشکل را پیدا کردیم. هنوز نیمی از آثار ایشان در دسترس عموم نیست. من اخیراً مجموعه‌ای از صوت‌های ایشان را پیدا کردم که در حوزه تاریخ اندیشه‌های اقتصادی جلسات مباحثه‌ای با چند نفر داشتند. این‌ها چرا در دسترس منی که در این بیست سال کارم اقتصاد اسلامی است، نیست؟ چرا هنوز این‌ها را نباید شنیده باشم؟ طبیعی است وقتی نشنیده باشم، نمی‌توانم سنگی را که ایشان گذاشته، ادامه‌اش را بروم.

این‌ها نشان‌دهنده این است که انقلاب اسلامی ایران غفلت عظیمی نسبت به جنبش نرم‌افزاری نسل اول کرده است. این یک فرضیه است و دلالت این فرضیه این است که جنبش نرم‌افزاری انقلاب در نسل اول و نسل دوم با همدیگر شکاف گفتمانی دارند و از طرفی شکاف معرفتی نیز پیدا کرده‌اند و خیلی با هم رابطه ارگانیک ندارند. نسل دوم طبیعتاً در حل مسائل کشور باید قرائت تکامل‌یافته از نسل اول می‌شد، ولی نشد. البته این موضوع «صفر و یک» نیست، ولی آن چیزی که اسمش را علوم انسانی اسلامی می‌گذاریم، آنچه اسمش را معارف اجتماعی می‌گذاریم، آنچه نظام‌سازی می‌نامیم، همه آنچه باید مستقیم پا به پای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بیاید، هنوز در مسیر خوبی پیش نرفته، بلکه پس‌رفت هم کرده‌ایم. وقتی می‌بینم حوزه و دانشگاه ما کتابی در باب مبانی فلسفی حقوق و اندیشه شهید مطهری چاپ می‌کند و آن‌جا اساساً این موضوع غلط مطرح می‌شود، یعنی ما پس‌رفت کردیم، یعنی از خوانش اولیه کتاب‌های ایشان عقب رفتیم. آن بحثی که ایشان در حوزه علل غایی و فاعلی در فلسفه حق مطرح می‌کند، به نظر من مرزی از دانش را مطرح کرده که بر حسب اطلاعات بنده، سایر کارهایی که تا الان در حوزه انجام شده، هنوز نتوانسته آن مرز را درنوردد.

یعنی ما بعد از انقلاب پیشرفت خاص و درخور ملاحظه‌ای در این حوزه نکرده‌ایم؟
چرا؛ می‌شود گفت پیشرفت سومی هم نسل دوم داشته که مسأله‌های جدیدی نسبت به نسل اول داشته و در آن مسأله‌های جدید، نسل اول عملاً کاری نکرده و نسل دوم کار خوبی کرده است. پس در مسائل جدید، نسل دوم پیشرو است. در بخشی از مسأله‌های قدیمی نیز نسل دوم، تلاش‌های نسل اول را ادامه داده، ولی بحث من آن‌جاست که «تنگه اُحُد» ماست که مباحث «نظام‌سازی» یا الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت است. آن‌جاست که دقیقاً حوزه و دانشگاه ما به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی اگر به مسأله‌ها نپردازند، حوزه و دانشگاه سکولار تعریف می‌شود. آن‌جا من قائلم به عنوان یک فرضیه که نسل دوم تکامل‌یافته نسل اول نیست؛ یا مسیری متفاوت رفته یا اساساً پست‌رفت کرده است. البته این خودش محل بحث است.

امروز و با توجه به نیازی که کشور در دست‌یابی به الگویی بومی دارد، اگر بخواهیم از آن اندیشه‌ها و کتاب‌هایی نظیر اقتصادنا استفاده کنیم، چه ویژگی‌هایی از آن‌ها می‌تواند مورد استفاده ما قرار بگیرد؟
ببینید یکی از ویژگی‌های کارهای نسل اول که به نظر می‌رسد در نسل دوم دیده نمی‌شود، مسأله‌محوری است. ما در فضای نسل اول و در اندیشه‌های شهید صدر و شهید مطهری، خیلی لفظ علم دینی یا علوم انسانی اسلامی نداریم، خیلی لفظ اقتصاد اسلامی و تولید علم اقتصاد اسلامی نداریم. حتی شهید صدر می‌گوید ما علم اقتصاد اسلامی به این مفهوم نداریم و باید مکتب اقتصادی اسلام را دنبال کنیم، ولی می‌خواهم بگویم که آن‌ها بدون اینکه اسمش را بیاورند، خودش را می‌آوردند و ما بدون اینکه خودش را و مسأله‌هایش را ببینیم، راجع به آن صحبت می‌کنیم.

نقد من به اغلب مواردی که در حوزه علوم انسانی اسلامی بحث می‌شود، این است که برخی از این افراد حتی یک کار جدی در مسائل علوم انسانی اسلامی نکرده‌اند. اگر یک مسأله علوم انسانی اسلامی را پیش رویشان بگذارند و حل کنند، آن وقت درباره روش‌شناسی دست‌یابی به علوم انسانی اسلامی هم بهتر می‌توانند اظهارنظر کنند. بحث‌ها در حواشی و دور از مسأله در حال جریان است که اغتشاش مفهومی هم ایجاد کرده و نوعی چندصدایی راه افتاده است؛ چندصدایی نامتوازن و ناموزون که شنونده‌ها و مخاطبانی را که بیشتر دانشجویان علوم انسانی هستند، گیج کرده است، درحالی‌که اصلاً به خود مسأله وارد نشدیم. مثالی عرض می‌کنم. می‌بینیم شهید صدر وارد تئوری ارزش می‌شود؛ یعنی مقوله‌ای که امروز در مرزهای دانش خُرد به آن «نظریه قرارداد» می‌گویند. این‌ها مسائل اساسی علوم انسانی اسلامی و مشخصاً اقتصاد اسلامی است، ولی شما ببینید در این سی و چند سال، چقدر بحث «مالکیت» شکافته شده است؟ چقدر مباحث فلسفه ارزش یا تئوری ارزش کار شده است؟ اخیراً دانشجویی در پایان‌نامه‌ فوق‌لیسانس، بحثی راجع به تئوری ارزش مطرح کرد، ما دیدیم کسی کار نکرده و مرور ادبیات آن چیزی را نشان نداد. تاریخچه تئوری ارزش در غرب به قرن ۱۶ و ۱۷ برمی‌گردد و آن زمان بحث شده، ولی تئوری ارزش اقتصاد اسلامی را کسی کار نکرده است یا راجع به فلسفه پول چه کسی کار کرده است؟

نسل اول با اینکه حکومت دستشان نبود، دغدغه داشتند، ولی ما امروز بیشتر صحبت‌های انتزاعی می‌کنیم. حتی من اسمش را نمی‌گذارم صحبت‌های تئوریک. تئوری مبتنی بر توصیفی از یک واقعیت موجود است و کارهای موجود را توصیفی از یک واقعیت موجود نمی‌دانم، بلکه آن‌ها را تکرار مکررات می‌دانم. در بهترین حالت اینکه ما مجدد بیاییم بگوییم مالکیت اصلی از آن خداست. این حرف را شهید صدر هم پنجاه سال پیش گفت؛ بحث جدید چیست و چگونه این مسأله به الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت ریخته شود؟ این را نداریم.

بالاخره برخی معتقدند که باید از ترسیم چارچوب کلان به الگو رسید. به همین دلیل ابتدا به دنبال ترسیم مرز این دانش و الگوی بومی هستند.
آن چارچوب هم خودش مسأله است. بحث من مسأله‌محوری است؛ برخی مسأله‌ها جزیی هستند و برخی کلان. برخی مسأله‌ها فلسفی هستند، مثل مقوله‌های هستی‌شناختی یا معرفت‌‌شناختی اقتصاد اسلامی و برخی دیگر کمی روبنایی‌تر هستند، ولی بحث این‌جاست که جریان جدی در هیچ‌کدام نمی‌بینیم. مثلاً در زمینه فلسفه اقتصاد کاری نکرده‌ایم. مجموعه کتاب‌هایی که به اسم فلسفه اقتصاد و در حوزه اقتصاد اسلامی چاپ می‌شود، اساساً چیزی که نیستند، فلسفه اقتصاد اسلامی است! مثلاً هرگونه بحث فلسفی در حوزه فلسفه اقتصاد که «مالکیت از آن خداست» که اسمش فلسفه اقتصاد نیست. برای همین عملاً با نوعی رکود مواجه‌ایم یا فرض کنید در حوزه اعتباریات، در حوزه علوم انسانی اسلامی به پایه‌هایی نیاز داریم. یکی از پژوهشگران و فضلای خوب قم کتابی در حوزه اقتصاد اسلامی و اعتباریات نوشته است. مجموعه مطالبی که آن‌جا ذکر شده، حداکثر در مرز دانشی است که در اصول فلسفه و روش رئالیسم آمده است؛ حتی آن هم به طور کامل نیامده است.

در جلد دوم اقتصادنا، شهید صدر، ورود بسیار هوشمندانه‌ای در نظریه قرارداد می‌کند. اتفاقاً آن موقع معمولِ اقتصاد غرب نبود؛ اما اکنون بعد از گذشت سی ـ چهل سال، معمولِ اقتصاد غرب شده است. در سطح دکتری در اقتصاد خُرد، نظریه قرارداد خوانده می‌شود. بُرش‌هایی که به این نظریه می‌زنند، دقیقاً برش‌هایی است که شهید صدر چهل سال پیش در جلد دوم اقتصادنا زده است. این تئوری پنجاه سال پیش در غرب نبود یا مثلاً بُرش نظریه اطلاعات یا «غرر» به تعبیر فقهی و «ای‌سی متیک اینفورمیشن» به تعبیر غربی‌ها. ببینید شهید صدر این برش را به اقتصاد اسلامی زدند و اقتصاد اسلامی را از این منظر مطرح کردند؛ یعنی اگر «کنت ارو» که برنده جایزه نوبل اقتصاد شده و اقتصاددان بزرگی است، در سال ۲۰۰۱ سخنرانی مهمی می‌کند و می‌گوید: قرارداد‌ها مانند نخاع و شبکه عصبی اقتصاد‌ها هستند، شما می‌بینید که شهید صدر و امام موسی صدر نیم‌قرن پیش از او، عقود را پایه اقتصاد اسلامی معرفی می‌کنند.

سؤال این‌جاست که چرا آن جریان و آن بُرش ادامه پیدا نکرد و چرا حتی یک جایی این بُرش غلط جلوه کرد؟ یعنی فکر کردند که این موضوع فقه‌الاقتصاد است و فقه‌الاقتصاد ربطی به اقتصاد اسلامی ندارد، درحالی‌که خود غرب دارد به این نتیجه می‌رسد که عقود، شبکه عصبی نظام‌های اقتصادی هستند. ما عقود را پایه نکردیم. چرا برای آن‌ها «ای‌سی متیک اینفورمیشن» شد پایه مباحث اقتصاد؛ اما برای ما «غرر» پایه نشد؟ درحالی‌که این بُرش را امام موسی صدر و شهید صدر حدود پنجاه سال قبل زدند. دلیلش این است که ما مسأله‌ها را گم کردیم. اینکه غرب سه دهه بعد به بُرش‌های ما می‌رسد، به این دلیل است که مسأله‌ها را دنبال نمی‌کند.

آن نگاه‌هایی که می‌گوییم نظام‌سازی و مناط‌گیری، اساساً پیگیری نشده است. نمی‌گویم همه کارهایی که الان شده، به درد نمی‌خورد و یا اشتباه است، ولی بحث این‌جاست که علم یک «هویت متکامل انباشتی» دارد و ما نمی‌توانیم هر چیزی را از صفر شروع کنیم. مثلاً مجموعه کارهایی که در نظریه «سیستمی دین» شده، کارهای نویی است، ولی با گذشته خودش هیچ رابطه ارگانیک معرفتی ندارد. در تئوری‌های علمی اگر چیزی خیلی نو باشد، ممکن است سی ـ چهل سال دیگر معلوم شود؛ چه فایده‌ای دارد، ولی چون سابقه ندارد، پدر و مادر تئوریک ندارد، خیلی بحث‌برانگیز نیست.

چرا ما بعد از انقلاب از «مسأله‌محوری» به یک‌سری مباحث انتزاعی که هنوز هم به جایی نرسیده، انتقال پیدا کردیم؟
صحبتی از من در مجله پژوهشکده صدرا چاپ شد که در آنچهارده محور را به عنوان «زنجیره تولید علم دینی» نام بردم. این چهارده حلقه باید همه کار کنند. مثل یک کارخانه اتومبیل‌سازی که مثلاً اگر شیشه‌سازی خوب کار نکند، تایرسازی خوب کار نکند، هر چقدر هم موتورسازی خوب کار کند، خودرویی تولید نمی‌شود. قبل از انقلاب، نسل اول درگیر سؤالاتی بود که خیلی برایش بعضی مؤلفه‌ها مطرح نبود. مثلاً همین که شهید مطهری می‌توانست یک بُرش خوب به فلسفه مالکیت بزند، از او پذیرفته شده بود و مسأله‌محور تلقی می‌شد، ولی امروزه اگر‌‌ همان بُرش زده شود، اسمش دیگر مسأله‌محوری نیست؛ چون امروزه باید مالکیت را در قانون تجارت و قانون مدنی بتوانیم شخم بزنیم که به الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت بخورد. ما باید مالکیت را به‌گونه‌ای تنظیم و مقررات‌گذاری کنیم که حرکت‌های زیگزاگی که آقا می‌گویند، رخ ندهد و در بحث عدالت، مطلوب‌های انقلاب اسلامی تأمین شود. این‌جا مسئله‌محوری‌اش متفاوت می‌شود.

برای این کار مجموعه عوامل مقدماتی و زیرساخت‌هایی وجود دارد که اگر اتفاق نیافتد، همین پراکنده‌گویی‌ها و پراکنده‌کاری‌ها اتفاق می‌افتد. فرض کنید ما بعد از انقلاب، نظام خوبی برای مستندسازی از کارهای علمی نداریم. هنوز هم گاهاً دانشگاه از مقالات خوبی که در حوزه علمیه قم نوشته می‌شود، بی‌خبر است؛ چون مستندسازی علمی دچار مشکل است. مستندسازی علمی چرا دچار مشکل است؟ چون برای این کار مجموعه مناسبی نداریم. «ایران ‌داک» نمی‌تواند این‌ها را خوب مستندسازی کند. پایان‌نامه خوب نوشته می‌شود؛ اما کلیدواژه خوب ندارد تا در جست‌وجوهای اینترنتی در نتیجه جست‌وجو بیاید یا در حوزه آمار، اکنون می‌خواهیم در مورد لقمه حرام صحبت کنیم. اساساً آمار نداریم که گردش لقمه حرام در کشور چگونه است؛ بنابراین معلوم است که من مسأله‌محور نخواهم شد. پزشکی که دانش علوم آزمایشگاهی نداشته باشد، مسأله‌محور نیست و در بهترین حالت یا کلی‌گویی می‌کند یا مسکّن می‌دهد و یا می‌رود در حوزه داستان و تخیل و می‌خواهد شما را هیپنوتیزم کند. من کارهایی که در حوزه علوم انسانی اسلامی اتفاق می‌افتد را بیشتر هیپنوتیزم جمهوری اسلامی می‌دانم. می‌خواهند متوجه نشود که سیستم، نظریه اقتصادی برای حل مشکل فقر، برای حل مشکل گردش مالی حرام ندارد؛ پس هیپنوتیزمش می‌کند.

حلقه سوم از آن چهارده حلقه، نظام آموزشی و پژوهشی منطقی و الگوریتمیک است که ما نداریم. اکنون در حوزه بانکداری اسلامی چه نظام پژوهشی وجود دارد؟ در این سی و چند سال، حالا بگوییم ده سالش مشغول جنگ بودیم، در بیست سال اخیر، ما چه سرمایه انسانی، کتاب، درس‌نامه و برنامه درسی در حوزه بانکداری توانستیم تربیت کنیم؟ تازه ما در همین دو سال گذشته و در یکی از دانشگاه‌های کشور رشته فوق‌لیسانس بانکداری اسلامی را راه‌اندازی کردیم.

می‌خواهم کلی‌گویی نکنم و به همین دلیل این مثال‌ها را می‌زنم. بیاییم مسأله‌محور وارد سرفصل‌های آن شویم و ببینیم اصلاً سرفصل‌های آن می‌تواند از ادبیات بانکداری اسلامی نمایندگی خوبی کند؟ وقتی می‌گویم به تازگی در سطح فوق‌لیسانس بانک‌داری اسلامی، دانشگاه‌های ما، یک رشته و در یک‌جا راه‌اندازی شده است که خود این یک رشته بودن و یک‌جا بودن معنادار است؛ یعنی انقلاب اسلامی ایران نه سرمایه انسانی‌اش را دارد، نه کارخانه تولید سرمایه‌ انسانی‌اش را، ولی می‌گویم اگر‌‌ همان یک دانه را برویم بررسی کنیم و در پایان دوره از خروجی‌ها و دانش‌آموخته‌هایش پنج سؤال از «البنک لا الربوی فی ‌الاسلام» نیم قرن پیش شهید صدر سؤال کنیم، بلد نباشند، مفهومش چیست؟ مفهومش این است که فقط دکور بانکداری اسلامی را داشته و اثربخشی لازم را برای حل مشکلات بانک‌داری اسلامی ندارد. با گفتن اینکه در زمینه بانک‌داری اسلامی فلان کس چند تا نظریه داده و جایزه سال را هم به او بدهیم، این مشکلات حل نمی‌شود.

لوازم دیگر شکل‌گیری این زنجیره چیست؟
نکته دیگر اینکه ما هیچ تضارب آرایی نداشتیم. مثلاً بنده با حجت‌الاسلام رضایی، معاون پژوهشی فرهنگستان علوم اسلامی، هشت جلسه راجع به فلسفه اقتصاد اسلامی مباحثه کردیم. در طول این بیست سال گذشته، این اولین یا آخرین بار بوده که تلاقی نگاه بنده که به نوعی شاگرد مکتب دانشگاه امام صادق (ع) هستم با آقای رضایی، شاگرد فرهنگستان علوم اسلامی شکل گرفته است. خیلی هم خوب بود؛ یعنی این تلاقی خیلی خوش‌یمن بود، ولی از این قبیل تلاقی‌ها در کجا صورت می‌گیرد؟ اینکه ما بیاییم به همه گذشته‌ها یک لگد پرتاب‌کننده‌ای بزنیم و شروع کنیم از نو یک ادبیات جدیدی را در فضای جامعه پراکنده کنیم، تکرار تجربه‌هاست و نتیجه‌بخش نیست. این تلاش‌ها اگر نتواند با حوزه و دانشگاه گفت‌وگو کند، به نتیجه نمی‌رسد. جریان طبیعی علم در گفت‌وگو و تضارب‌ها به وجود می‌آید. هیچ مکتبی حق نیست. مکاتب معمولاً در هم آمیخته می‌شوند و رشد و پویایی پیدا می‌کنند. ما مشکلمان این است که همیشه در خانه اول هستیم؛ یعنی اگر شهید صدر یک نظریه داده، در خانه اول است، چهل سال بعد اگر آیت‌الله فلانی در قم نظریه می‌دهد، در خانه اول است، حجت‌الاسلام فلانی نظریه می‌دهد، در خانه اول است؛ یعنی انقلاب اسلامی ایران با مجموعه‌ای از خانه‌های اول مواجه است. در حوزه علوم انسانی اسلامی که این‌ها با هم تضارب و گفت‌وگو نمی‌کنند، نتیجه‌اش این است که برآیندی از این‌ها برای جمهوری اسلامی پیش نمی‌آید.

چه کسی مقصر است؟ نهاد‌ها، اشخاص یا…
ما به طور ساختاری نسبت به شخصیت‌ها و تاریخ خودمان خیلی بی‌مهر و بی‌توجه هستیم. همان‌طورکه مثال زدم، کتاب شهید صدر اساساً ترجمه نمی‌شود، مباحث شهید مطهری در دسترس مردم قرار داده نمی‌شود. این بی‌مهری ساختاری نسبت به شخصیت‌هاست. غرب این‌گونه نیست و برای شخصیت‌هایش کرسی می‌زند، پایان‌نامه می‌نویسد، درحالی‌که ما این‌گونه نیستیم. مثلاً برای آقای راولز تحقیق شده و برایش پایان‌نامه نوشته شده است؛ اما برای شهید صدر پایان‌نامه نوشته نشده است. شهید صدر و امام موسی صدر را حتی برخی دانشگاهیان نمی‌شناسند. ما خیلی نسبت به شخصیت‌هایمان در غفلت هستیم. برای همین هیچ‌وقت نمی‌‌رویم به سمتی که خودمان را به گذشته گره بزنیم، درحالی‌که این ضد تاریخ تکاملی علم است.

ما در گذشته و در گروه اقتصاد اسلامی دانشگاه امام صادق (ع)، دانشجویی را راهنمایی کرده بودیم تا درباره اندیشه‌های امام موسی صدر پروپوزال بنویسد. بعضی اساتید گروه گفته بودند اصلاً امام موسی صدر مگر اندیشه اقتصادی دارد؟ درحالی‌که اولین مقالات در اقتصاد اسلامی را در مجلات «مکتب تشیع» و «مکتب اسلام» در سال ۴۰ و ۴۱ ایشان نوشته است و معتقدم که اقتصادنا مبتنی بر این مقالات نوشته شده است؛ یعنی شهید صدر از این مقالات امام موسی صدر شبیه‌سازی و گرته‌برداری کرده است. چون مشی کتاب شهید صدر و مقالات امام موسی صدر یکی است. حتی نظرات اجتهادی گاهی با هم مو نمی‌زند، درحالی‌که ما اکنون باید جریان «نئوصدرین» را راه می‌انداختیم.

البته گاهی اوقات نگاه سیاسی هم غالب می‌شود.
متأسفانه سنجه‌های ما عوض شده است. عالمانه و عاقلانه این است که هر شخصیتی ممکن است نقدی داشته باشد. حتی درباره مرحوم شریعتی صفر و یکی برخورد کردیم؛ یعنی یا پرستیدیم یا کنارش گذاشتیم. به نظر می‌رسد که ما در دانشگاه‌ها و حوزه‌ها مشکل ساختاری داریم. ببینید یک استاد با جایگاهی در غرب وقتی فوت می‌کند، کرسی آن درس همیشه به نام آن استاد نامیده می‌شود. شما در ایران چنین چیزی سراغ دارید؟ تأسف‌آمیز‌تر اینکه وقتی استادی که سال‌ها تاریخ عقاید اقتصادی می‌گفت و در کشور، استاد بسیاری از اساتید فعلی اقتصاد بود، فوت کرد، در دانشکده پیشنهاد دادم که این درس را به نام ایشان نگه دارید و کرسی درس دکتر فلانی ایجاد کنید؛ اما دوستان با این موضوع نامأنوس بودند و می‌گفتند یعنی چه؟ چرا باید این کار را بکنیم؟ این کارهایی است که غرب برای تداوم یک حرکت علمی انجام می‌دهد. چرا ما همیشه در خانه‌های اول هستیم؛ برای اینکه از این قبیل مقولات تداومی را رعایت نمی‌کنیم.

با این اوصاف ما خیلی تا مرحله الگوسازی فاصله داریم؟
بله، خیلی. کافی است یک دوربین مداربسته در درون اندیشکده‌های مرکز الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت نصب می‌کردید، آن وقت خودتان می‌‌فهمیدید آنجا چه می‌گذرد؟

راه‌حلی برای اصلاح این مسیر دارید؟
فکر می‌کنم که مراکز علمی و نهاد‌ها باید «بازگشت به خویشتن» کنند. برای مثال دانشکده اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع) نمی‌تواند بریده از شهید صدر و بریده از شهید مطهری رفتار کند. باید از ظرفیت‌های دکتری و پژوهشی برای معرفی و بررسی این اندیشه‌ها استفاده کنیم. شاید یک کار اولیه و زودبازده هم این باشد که در زمینه چاپ و انتشار کتاب‌ها و مقالات همت کنیم. این کار از نان شب واجب‌تر است.
منبع: ویژه نامه گفتمان الگو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics