زیاد کردن جملات و واژهها و پر کردن صفحات، تحول نیست. بنده وقتی برخی نوشتجات را نگاه میکنم، میبینم مؤلف درباره یک مطلب جزئی دو صفحه روی آن بحث کرده، اما با واژگان جدید و در حقیقت با کلمات بازی کرده است، این کار علمی نیست. بنده تحول در حوزه را در راستای تخصصی شدن علوم حوزوی میدانم، اما شیوه سلف حوزه را کماکان موثق میدانم.
به گزارش شبکه اجتهاد، آیتالله شیخ محمد یزدى، رئیس شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضو فقهای شورای نگهبان، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم که در کارنامه علمی خود دهها اثر علمی در رشتههای فقه، اصول، عقاید، حقوق، تفسیر و… دارد. هفتهنامه افق حوزه در گفتوگوی با این اندیشمند پیشکسوت حوزوی به موضوعاتی چون رسالت اصلی حوزویان، راهکارهای اصولی تحول، تخصصی کردن فقه و… پرداخته که در ادامه تقدیم خوانندگان ارجمند میشود.
تخصصگرایی مسئلهای اساسی در تحول حوزه
من تصور میکنم بحث تخصصگرایی، بحثی اصیل است. بنده در حد خودم مطلبی را نوشتهام و به شورایعالی بهعنوان یک پیشنهاد عرضه کردهام و در یک فرصتی هم جناب آقای اعرافی را از این پیشنهاد مطلع کردهام که گفتند: اتفاقاً آنرا دیدهام و پیشنهاد خوبی است و در دستور قرار میدهیم و روی آن بحث میکنیم.
تخصصگرایی مسئلهای است که در بحث تحول حوزه علمیه مورد گفتوگو قرار میگیرد. اشخاص از نظر گرایش درونی و فطری مختلف هستند و همانگونه که شغلهای مختلف را میپسندند، در بحث علوم هم افراد، بالفطره علوم مختلف را دوست دارند. برخی افراد به معقولات بیشتر توجه دارند و با فلسفه و کلام و گفتوگوهای ریشهای و بحثهای حقوقی آشناتر هستند و آنها را دوست دارند، اگر برای چنین افرادی بخواهی تاریخ یا حدیثی را مطرح کنی خیلی استقبال نمیکنند. همچنین کسانی هستند که نسبت به مسایل روایی و تاریخی توجه بیشتری دارند. حالا این بحث مطرح است که بعد از یک دوره عمومی که یک طلبه در حوزه میگذراند که باید زبان عربی را بداند و قرآن و روایات را براحتی بخواند و ترجمه ابتدایی آنها را بداند، بعد از چنین دورهای حالا استعدادها و علایق افراد ارزیابی بشود. یک نفر استعداد و یا علاقه تبدیلشدن به یک منبری خوب را دارد، چنین فردی نیاز زیادی به اصول ندارد، اما باید یک دوره فقه ساده و یک دوره تاریخ اسلام را بداند و مختصری هم از تفسیر و احکام بیاموزد، بعد هم وارد یادگیری منبر و چگونگی طرح مبحث و روبهرو شدن با مخاطبین مختلف مانند عامه مردم یا مخاطبین دانشگاهی یا گروههای مخالف بشود. اینها یک دسته آموزشهای مؤثر و مفید برای او هستند، اما اگر برنامههای حوزه طوری باشد که این فرد مجبور بشود حتماً یک دوره کفایه یا دیگر کتب تخصصی که نیاز مجتهدین است را بخواند، مفید و مؤثر نیست. چنین فردی نمیخواهد یا نمیتواند مجتهد بشود.
در نیروهای نظامی هم همینگونه است. اگر کسی به مسایل فقهی علاقه دارد و میخواهد یک فرد صاحب فتوا یا مجتهد بشود، چنین شخصی نیاز ندارد که حتماً مسایل زبان را بداند، یا یک دوره تاریخ اسلام را بداند، چنین مسایلی را باید اجمالاً بداند که در دوره عمومی مطالعه میکند. من تصور میکنم این مسئلهای است که میتواند بسیاری از مسایل را حل کند، یعنی کسی که میخواهد در ده سال آینده یک فیلسوف باشد، یا کسی که میخواهد ده سال دیگر یک فقیه صاحبنظر باشد یا کسی که میخواهد یک محدث یا مفسر باشد، درس و بحث آنها بعد از دوره عمومی با همدیگر مختلف باشد و هر کدام نیاز به برنامهریزی خاص خودش را دارد.
شورای عالی حوزه باید به مسئله تخصصگرایی توجه بیشتری بکند
ما در حوزه به مفسر، محدث، فقیه و فیلسوف درجه اول نیاز داریم، به کسانی که بتوانند پاسخ شبهات را بدهند، نیازمندیم، لذا اینکه همه با یک برنامه حرکت کنند، مسلماً نتیجه مطلوبی در پی ندارد. از این جهت بنده تصور میکنم دیر یا زود شورای عالی حوزه باید به مسئله تخصصگرایی توجه بیشتری بکند و در برنامهریزیها لحاظ کند. مثلاً طلبهای که شش سال دوره مدرسه را دیده است، اگر از ادله اولیه فقهی از او سؤال کنید چه میگوید؟ من از چنین آقایی که میخواست برای خبرگان امتحان بدهد، پرسیدم حضرت مستطاب حجهالاسلام! شما که میخواهید در انتخابات خبرگان وارد بشوید، اگر مسئلهای داشته باشید که در کتاب شریف و روایات چیزی راجع به آن نیامده است، در اجماع و سیره هم، چنین مطلبی نیامده باشد و از مسایل معقول و منطقی هم پاسخی برای آن نیابیم، اینجا چه باید بکنیم؟ گفت: عقل انسان میتواند مشخص کند. من او را راهنمایی کردم و گفتم: اگر در این مسئله، عقل فردی و جمعی هم بهجایی نرسید، حالا باید چهکار کند؟ دیدم سادهترین مسئلهای که تمام کسانی که در حوزه مقدسه، فقه میخوانند میدانند را بلد نیست. وقتی ادله اربعه اجتهادیه نبود، جای اصول عملیه است، این بحث بسیار ابتدایی و از الفبای مسایل فقه است که اول ادله اجتهادیه است و بعد اصول عملیه که اصول عملیه و ادله اجتهادیه هر کدام بحثهایی هستند که باید بدانند، برای فقیه این حداقلها لازم است.
چگونگی ایجاد تحول در حوزه
زیاد کردن جملات و واژهها و پر کردن صفحات، تحول نیست. بنده وقتی برخی نوشتجات را نگاه میکنم، میبینم مؤلف درباره یک مطلب جزئی دو صفحه روی آن بحث کرده، اما با واژگان جدید و در حقیقت با کلمات بازی کرده است، این کار علمی نیست. ممکن است برای یک فقیه یک بحث ادبی پیش بیاید که از پرداختن به آن چارهای نداشته باشد که آن بحث دیگری است، اما در بحث علمی نباید با الفاظ بازی کرد، بلکه باید خلاصه و پوستکنده، جوهره بحث علمی را با سادهترین زبان ممکن که برای مخاطبین قابل فهم باشد ارائه کرد.
روند حوزه علمیه روندی است که بخواهیم یا نخواهیم، گروهها و تشکلات کوچک و بزرگی که گوشه و کنار ایجاد شدهاند و تقویت هم میشوند، روی شورایعالی فشار وارد میکنند تا اقدامی در زمینه تحول صورت بگیرد، بنده گمان میکنم شورایعالی حوزه باید پیشقدم باشد و خودشان ببینند که ما هفت هشت هزار مجتهد لازم نداریم، بلکه حداکثر ده نفر مجتهد در حد مرجعیت در هر دوره کافی است البته برای هر مرجعی حدود ده نفر مجتهد نیاز است که در طریق اجتهاد باشند.
در شرایط فعلی دنیا، نیاز به مبلغ داریم، برای مسئله گفتن و هدایت عامه مردم، نیروی بیشتری نیاز داریم و بسیاری از طلاب هستند که این آمادگی و ذوق بیان را دارند. به یاد دارم در زمانی که در دستگاه قضایی بودم، دیدم آقای صدیقی که رئیس دادگستری تهران بودند، دیر سر کار حاضر میشوند، بهصورت خصوصی به ایشان عرض کردم که وقت ما مربوط به مردم است، شما اگر دنبال روضهخوانی هستید خوب همان را دنبال کنید، و اگر دنبال کار هستید باید کار کنید. ایشان خیلی راحت به من گفت: بنده رئیس خوبی نیستم، اما تا زمانی که بتوانم منبر بروم منبر را رها نمیکنم. گفتم خدا پدر و مادرت را بیامرزد و به شما توفیق بدهد، خوب چون شما منبر را میپسندید روی همان منبر کار کنید، ایشان هم گفتند خیلی خوب است، الان هم آقای صدیقی یکی از افراد مطرح در کشور است و بنده جمعهها مقید هستم، بحث ایشان را گوش کنم، یعنی میبینم بحثهای آقای صدیقی به لحاظ ریشه علمی خیلی خوب است؛ هم مخاطبینش را میشناسد و هم بیان خوبی دارد، چراکه در این رشته کار و رشد کرده و الان هم خطیب بسیار توانایی شدهاند و محصول خوبی هم دارند. در مقابل ایشان شخصی را داشتیم که رئیس دادگستری مشهد بود که ریاست و مدیریت خیلی خوبی داشت، ما از ایشان خواستیم به استانهای دیگر برود که پذیرفت و در چند استان خیلی خوب کار کرد. انسانها دارای خصوصیات و روحیات مختلفی هستند و خداوند به اشخاص مختلف حالتهای مختلف داده است، این حالت در حوزه علمیه هم وجود دارد و باید این حالت فطری را یک ارزش الهی دانست و به آن توجه کرد.
بنده گمان میکنم دیر یا زود حوزه این کار را خواهد کرد، ولی امروزه به آن توجه نمیکند، یا میتوانم بگویم این کار خود به خود در حال انجام است، یعنی افراد خود به خود مبلغ خوب یا مجتهد خوب یا مفسر خوبی میشوند، مثلاً آقای جوادی که امروزه بحث تفسیری ایشان یک بحث قابل توجه است و بهعنوان یکی از اساتید برجسته تفسیر شناخته میشوند، با برنامه حوزه جلو نرفتهاند، بلکه خودشان کار کردهاند و روش استاد خودشان مرحوم علامه طباطبایی را تقویت کردهاند. الان من میبینم وقتی وارد یک بحثی میشوند، قبل از آیه مورد نظرشان، چندین آیه دیگر را میآورند و تفسیر قرآن به قرآن برای ایشان تبدیل به یک اصل شده است. ایشان در تفسیر، یک استاد بزرگ و شایسته و برای حوزه فوقالعاده مؤثر هستند، البته در فقه هم کار میکنند و بقیه هم هستند و بنده هم آنها را قبول دارم.
تحول در حوزه و ضرورت برنامهریزی بر اساس استعدادها
تحول در حوزه با توجه به استعدادها و فطرتها و با برنامهریزیهای علمی میتواند یک تحول اصولی باشد، ولی امروزه کار رها شده و مؤسسات، تشکیلات و کرسیهای آزاد ایجاد شده است و هر چند نفر دور هم جمع میشوند و برنامههای خودشان را مطرح میکنند و اجازهای میگیرند و کاری را شروع میکنند تا بهجایی برسند، این وضعیت فعلی حوزه است. بنده در قوه قضائیه که بودم، در شورایعالی انقلاب فرهنگی شرکت میکردم. آن زمان آقای ریشهری برای تأسیس دارالحدیث که امروزه مؤسسه مفیدی هست در تلاش بودند. ایشان ۲۵ سال قبل در شورایعالی انقلاب فرهنگی این موضوعات را مطرح کرد، همانجا بنده هم قدری صحبت کردم که اگر میخواهید موضوع را تخصصی مطرح کنید، بنده موافق هستم، بنده برابر با سمتم یک رأی داشتم، آنجا تأیید کردم و عرض کردم به نظر من اگر این کار شروع بشود به جای خوبی خواهد رسید. امروزه دارالحدیث در رشته حدیث کار کرده و آثار خوبی هم دارد. این رشتهبندی را باید یک فرد یا برنامهریزان عمده دنبال کنند و من امیدوارم، شورایعالی حوزه این بحث را دنبال کند و به جای خوبی هم برساند.
بنده تحول در حوزه را در راستای تخصصی شدن علوم حوزوی میدانم، اما شیوه سلف حوزه را کماکان موثق میدانم. امروزه علم حقوق رشتههای مختلفی مانند حقوق بینالملل، حقوق شهروندی، حقوق کودکان و… دارد، اما باید بدانیم که همه اینها در فقه ما وجود دارد. فقه به معنای حقوق است، کسانی که با معقول و حقوق آشنا هستند، باید وارد رشته مشخصی بشوند و در آن مسیر برنامهریزی شود و در کتابهای اجتهادی حقوقی وارد شوند. آن موقع میتوانیم بگوییم که شما حتماً از منابع فقهی یا رسالههایی که در قواعد فقهیه نوشته شدهاند استفاده کنید، اما این کتابها برای کسی که میخواهد یک خطیب و منبری بشود لازم نیست. اگر کسی بخواهد در آینده در شورای نگهبان حاضر بشود، چنین کسی در رشتههای فقهی، باید بیشتر به رشتههای مورد توجه حکومت بپردازد تا رشتههایی که عامه مردم در نماز و حج و جهاد نیاز دارند که در حقیقت فقه حکومتی، خودش رشتهای تخصصی است.
بنده زمانی بیست مسئله فقهی را آماده کردم که صد درصد فقیه باید به آنها جواب بدهد و صد درصد هم حکومتی هستند و شرایط گذشته و شرایط امروز هم صد درصد نسبت به آن مسایل عوض شده است. در هر حال تخصصگرایی در هر دستگاه علمی وجود دارد و همچنین به تعبیر حضرت امام نباید فقه جواهری را رها کرد.
عموی بنده مسئلهگوی اصفهان بودند و یادم هست که راجع به ذبح حیوانات با شخص دیگری بحثی داشتند. یک وقتی از ایشان شنیدم که میگفت: «اگر کسی بتواند یک صفحه جواهر را صحیح معنا کند، به نظر من مجتهد است.» گاهی اوقات بنده خیلی از مرحوم صاحب جواهر تجلیل میکنم، به این دلیل که کتابی تهیه کرده است که مجتهدین به ناچار باید از این کتاب استفاده کنند. به هر حال ما به اجتهاد نیاز داریم و در هر دورهای به بیشتر از چند مرجع نیاز نداریم و بیشترین نیاز ما در عرصه مبلغین است؛ ضمن اینکه استعداد افراد هم متفاوت است و هر استعداد باید به سمت تخصصی خاص حرکت کند، مانند تفسیر، اجتهاد و خطابه، الان این کار بهصورت خود به خود انجام میشود، ولی اگر برنامهریزی کنیم، بهره بیشتری خواهیم برد.
برای خدمت به دین به حوزه وارد شوید!
اگر کسی برای دنیا و زندگی به حوزه آمده، اشتباه میکند و اگر برای خدمت به دین وارد شده است، در هر رشتهای از اجتهاد، تفسیر و دیگر رشتهها باشد، حتماً روزی به موفقیت خواهد رسید. اگر برای دنیا آمده، ناچار است جایی استخدام بشود و وقت بگذارد، اما اگر برای طلبگی آمده است، دنیا را کنار بگذارد و رشته مورد علاقهاش را پیگیری کند و بداند که دنیا به سراغ او خواهد آمد و زندگی او تأمین خواهد شد. بنده برخی از مراجع را میشناسم که در زمانی هر دو، منبری و روضهخوان بودیم، ولی امروزه آنها تبدیل به یک مرجع بسیار توانا شدهاند. بنده به آنها ارادت دارم و در گذشته پای منبر آنها حاضر میشدم و همان روز میگفتم که ایشان روزی بهجایی خواهد رسید. طلبه امروزی در حوزه مقدسه قم که همه شرایط برای او فراهم است، اگر بتواند فشارهای اقتصادی که برای او به همراه دارد را کنار بگذارد و کار علمیاش را دنبال کند حتماً موفق خواهد شد. اگر علاقهمند به تفسیر باشد، یک مفسر خوب خواهد شد، یا یک ادیب خوب یا فقیه خوبی خواهد شد، در هر رشتهای که علاقه فطری او باشد موفق خواهد شد، اما اگر طلبهای هر روز در یکی از دروس حاضر و وارد یکی از گروهها شود، در آخر بهجایی نخواهد رسید.
بنده به یکی از آقایان چندین بار توصیه کردم که دنبال درس و بحث خودت برو و این کارها، تو را بهجایی نمیرساند، ولی او میخواهد درآمدی داشته باشد، یک کاری را شروع میکند، بعد که میبیند بهجایی نرسید و درآمدی که لازم دارد را برایش به همراه ندارد، آن کار را رها میکند و کار دیگری را شروع میکند. آنچه که بنده میفهمم این است که اگر یک طلبه برابر با استعداد درونی خودش جدیت به خرج بدهد و کاری به دنیا نداشته باشد و به اقل قلیل و همین شهریه کم اکتفا کند، طولی نخواهد کشید که دنیا به سراغ او خواهد آمد و زندگی او تأمین خواهد شد، اما اگر دائماً کار را عوض کند، در آخر خواهد گفت من اشتباه کردم که طلبه شدم. کسانی را داریم که بعداز سی یا چهل سال از اینکه طلبه شدهاند اظهار پشیمانی میکنند و نمیداند چهکاره است، نه منبری خوبی است، نه فقیه خوبی است و نه محدث خوبی است، چراکه از این شاخه به آن شاخه رفته است، اما اگر دنبال یک رشته مورد علاقه و فطرتش رفته بود، موفق میشد، این علاقه خیلی مهم است.