من خودم خیلی کم قرآن میخوانم روزی دو ساعت. برای حوری هم نمیخوانم، نه برای حوری میخوانم نه برای جنت. قرآن میخوانم برای دو چیزش، یکی ادبیات قرآن. الآن وارد ۷۳ سالگی شدم، چند روز قبل در فاعل و مفعول یک آیه گیرکرده بودم که این ضمیر چرا اینطوری است، در آخر، دیدم ضمیر شأن است. به ادبیاتش توجه میکنم. لذت از ادبیات قرآن، خودش لذت است. آدم حوری میخواهد چهکار کند؟ ثانیاً دقت میکنم. کم میخوانم که بتوانم دقت کنم. همینطور سریع چند جزء بخواند، هیچی هم نفهمد چه فایدهای دارد؟ کم میخوانم ولی دقت میکنم.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست سی و سوم از سلسله نشستهای علمی مدرسه فقهی امام محمدباقر علیهالسلام، تحت اشراف حضرت آیتالله سید موسی شبیری زنجانی، با موضوع «بازخوانی فقه سنتی در رخدادهای روز» در مدرسه امام محمدباقر علیهالسلام، برگزار شد. در این نشست که با حضور طلاب مدرسهی فقهی امام محمدباقر علیهالسلام و مهمانانی از انجمن فقه و حقوق و مجامع دانشگاهی برگزار شد، استاد سید مصطفی محقق داماد به سخنرانی پرداخت. وی در سال ۱۳۲۴ در شهر مقدس قم به دنیا آمد و ۲۴ سال بعد موفق به اخذ درجهی اجتهاد شد. دکترای حقوقش را در سال ۱۹۹۵ از دانشگاه لوون بروکسل اخذ نمودند. وی عضو شورای علمی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، استاد و رئیس گروه حقوق دانشگاه شهید بهشتی، رئیس گروه علوم و معارف اسلامی فرهنگستان علوم و سردبیر فصلنامه فرهنگستان علوم است و در سال ۸۷، پژوهشگر نمونه سال شد. محقق داماد آمده بود تا در این نشست چالشهای فقه در دنیای معاصر را به بحث بگذارد. گزیده سخنان وی در پی میآید.
اجتهاد، نهادی مقدس
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» موضوع محل بحث، اجتهاد مستمر شیعی در رویارویی مسائل عصر حاضر است.
گزاره اول این است که به نظر من اجتهاد یک نهاد مقدسی است که از نظر کلامی، توجیهگر خاتمیت نبوی است؛ یعنی اگر نهاد اجتهاد نباشد، خاتمیت نبوی با مشکل کلامی جدی روبروست؛ و تنها توجیهگر خاتمیت نبوی، اجتهاد مستمر شیعی است. اثبات این مطلب باید در جای دیگری بحث شود.
گزاره بعدی این است که اجتهاد مستمر در مقابل انسداد اجتهاد است. اجتهادی که مکاتب اهل سنت آن را منسد میدادند و در قرن دوم اعلام انسداد اجتهاد کردند. ولی شیعه معتقد به استمرار اجتهاد است.
گزاره دیگر این است که ما هماکنون در چه شرایطی در جهان قرار داریم؟ و ما امروز کهاینجا در مرکز اجتهاد، یعنی قم، نشستهایم، چه مسئولیتی به عهده داریم؟ الآن ما با ۵۰ سال قبل تفاوت داریم. موقعیت ما با ۵۰ سال قبل از چند جهت تفاوت دارد. اولاً در کشوری زندگی میکنیم که بهموجب قانون اساسی ۱۰ پست کلیدی کشور به شخصی به نام مجتهد یا فقیه دادهشده است. هر دو تعبیر در قانون اساسی آمده است.
این پستها، پستهای منزوی نیستند. پستهای کلیدی کشور هستند. از رهبر شروع کنید تا به رئیس قوه قضائیه، دادستان کل کشور، رئیس دیوان عالی کشور و ۶ فقیه صاحباختیار شورای نگهبان، برسید. منظور از صاحباختیار این است که اختیاراتی که در قانون اساسی برای فقیهان شورای نگهبان هست، اصلاً قابلمقایسه با اختیارات حقوقدانان نیست.
در قوانین عادی، مسئولیت وزیر اطلاعات را هم به مجتهد دادند. خبرگآنهم همینطور است. پس قانون اساسی ۱۰ پست کلیدی حساس که عالیترین سمتهای کشور است به فقیه داده است؛ که این فقیه در قم یا نجف مثلاً، تولید میشود. دانشگاه که مجتهد تربیت نمیکند.
اینیک پیام دارد و پیامش این است که قرار است کشور را، فقه اداره کند. وگرنه چرا چنین سمتهایی را به فقیه بدهند؟ حیثیت تعلیلیه ی مسئله این است که مدیریت کشور به دست فقاهت است. حالا در عمل همهمینطور است یا نه؟ حرف دیگر است. پس ما در چنین شرایطی هستیم.
در عصر انفجار اطلاعات، نمیتوان منزوی بود
فرق دیگری که ما با ۵۰ سال قبل داریم این است که امروز عصر ما را، عصر انفجار ارتباطات، نام نهادهاند. انفجار ارتباطات یعنی چه؟ الآن اینجا که من دارم صحبت میکنم ممکن است عیناً سخن و صدای من و کلمات من در سراسر جهان پخش بشود. امکانش وجود دارد. حالا پخش میشود یا نه حرف دیگری است. ولی امکانش وجود دارد. در زمان انفجار اطلاعات نمیتوانیم منزوی باشیم. یک فتوا سابق چگونه بود، الآن چگونه است. یک استفتاء از مرجع تقلید مثل آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی اگر ۵۰ سال قبل بود، یک مقلدی، یک سؤالی میکرد، آنهم جوابی میداد چقدر با پست چقدر طول میکشید تا به او میرسید، هیچکس دیگری هم نمیدید؛ اما الآن اینطور نیست. پس اولاً مدیریت کشور به دست ماست و ثانیاً در زمان انفجار اطلاعات قرار داریم. حال چه باید بکنیم؟ ازیکطرف مدیران خوبی باشیم؛ یعنی مدیریت مدیران ما، مدیریت علمی عقلانی صحیح دینی و منطبق با شریعت احمدی باشد، از طرفی هم «کونوا لنا زینا و لا تکونوا شینا» باشیم. آسیبی برای تشیع در جهان نباشیم. ننگی برای تشیع نباشیم. خداینکرده حرفی نزنیم که تشیع راستین علوی زیر سؤال برود. باید چه بکنیم؟
کشورهای شیعیمذهب، عضو سازمان ملل هستند. مقلدین شما ملیتی دارند و کشورشان، عضو سازمان ملل است. باید حواستان باشد. شما اگر کشورتان، یا مقلدتان عضو کشوری است که یکی از اعضای سازمان ملل است، یعنی منشور سازمان ملل را امضاء کرده و یک چنین مقلدی از شما سؤال میکند. حالا اگر از شما سؤال کند که من وظیفهام در مقابل کفار چیست؟
شما فتوا بدهید که همیشه ساتور در دستت باشد و هر کافری دیدی بکشی. در چنین شرایطی، اگر اینچنین فتوا دادید، چه عکسالعملی پیدا میشود؟ او در آن جامعه چگونه میتواند زندگی کند؟ اگر چنین فتوایی دادید که جهاد در زمان غیبت بر همه واجب است و مثل نماز میماند، باید مرتباً کافر بکشی، چه وضعی پیش میآید؟
اینها را اوّل بحث مطرح کردم تا ببینیم تا چه بکنیم. چگونه فقاهت کنیم؟ چگونه اجتهاد کنیم؟ این طرح بحث است. پس ببینید چالشهای عصر حاضر، بسیار مهم است. از طرفی هم میخواهیم پایبند به فقاهت خودمان باشیم. بنده بهعنوان یک طلبهی کوچک بعد از سالها تجربه به این نتیجه رسیدم که اجتهاد شیعی چنان توانی را دارد که در کنار نظامهای حقوقی جهان امروز، بدون هیچ کموکاست زندگی کند و قد، علم کند و عرضاندام نماید. این توان را اجتهاد شیعی دارد. باید این راه را پیدا کرد و فهمید اجتهاد به چه معناست و واقعاً ملا شد.
نباید از مبانی دست برداشت
بههیچوجه گوش به حرف کسی ندهیم که ما دست از مبانی برداریم. ما روش خاصی داریم. خیر. روش همان روشی است که ۱۴۰۰ سال گذشتگان ما این راه را طی کردند. از راه بیرون رفتن و منحرفانه سخن گفتن، از روی ناتوانی است؛ و گاهی از روی عدم اطلاع است.
اصول، خوب خواندن و یک دوره فقاهت اجتهادی قوی کار کردن، مقدمه این است که انسان بتواند حرف را روی حساب علمی بزند. ما باید بر روشمان پافشاری کنیم؛ اما بدانیم که اجتهاد استمرار دارد. ما قرار نیست مقلد باشیم. چقدر مسائل را بزرگان گاهی مختومه اعلام میکردند و تمامشده میدیدند اما فقیه بزرگ دیگر گفته اول الکلام از نو آغاز کرده و بازخوانی کرده است.
مسئله را هیچوقت مختومه تلقی نکنید. این روش ماست، معنای استمرار این است. مگر شیخ انصاری که به نجف وارد شد چند مسئله توسط صاحب جواهر مختومه اعلام شده بود و گفت دیگر تمام شد، دیگر جای بحث نیست. شیخ انصاری گفت نه این مسئله تمام نشده، بسم الله الرحمن الرحیم برای اینکه دعوت فضلای حاضر را اجابت کنم، مبحث ولایتفقیه را از نو آغاز میکنم ولو صاحب جواهر مختومهاش کرده باشد. مثل اینکه تابهحال بحث نشده، بحث میکنم.
اگر بخواهم از این مثالها بزنم زیاد است، اما میخواهم بحث دیگری بکنم. اولین کار این است که ما بدانیم که میتوانیم هر مسئله تمامشدهای را که بزرگانمان با حفظ احترام همه آنها، مختومه اعلام کردند، دوباره اجتهاد کنیم. فقط حواسمان باشد که اشتباه نکنیم، باید مجتهد شد.
شیخ انصاری که واقعاً کسی در اجتهادش تردیدی ندارد، دریکی از مباحث فقهی، میگوید نمیتوانم حرف بزنم. میگوید شاید این مسئله را چهره نورانی دیگری بیاید حل کند، من نمیتوانم حل کنم؛ یعنی امام زمان باید بیاید حل کند. در مکاسب ببینید. اینقدر متواضع است. پس اوّل این است که ما باید استمرار اجتهاد را بپذیریم؛ که ما دیگر مقلد نیستیم؛ یعنی قرار نیست که یک مسئلهای را که توسط یکی از بزرگان، مختومه تلقی شده، دیگرکسی کار نکند. این اصل اول است. حالا چهکار کنیم؟
امشب بحثی را خدمتتان تقدیم میکنم. ممکن است شما هیچچیزش را نپذیرید. بههیچوجه تعصبی ندارم که ناراحت بشوم. بههیچوجه بر این پافشاری ندارم، فقط یک اظهارنظری میکنم؛ و عرضم را تمام میکنم. پس از یکسو ما بایستی به روش اجتهادی مستمر شیعی خودمان پایبند باشیم و از سوی دیگر توجه داشته باشیم که در چه دنیا و در چه عصری هستیم و زندگی میکنیم و رسالت ما چیست؟ ما دیگر منزوی نیستیم.
استاد مرحوم ما میگفت: اگر یکدهم یا یکصدم نوآوریهایی که علامه حلی در زمان خودش ارائه داد، ما هم ارائه میدادیم، جامعه امروز ما هیچ مشکلی نداشت. بعد به شما عرض میکنم که مرحوم علامه حلی، نوآوریاش را چگونه به دست آورده بود. فقیهان نوآور تا همین قرن معاصر نیز وجود داشتند که انشاءالله دو جلد کتاب با عنوان «نوآوریهای اجتهاد شیعی در قرن معاصر» از من منتشر خواهد شد که در مورد سید محمدکاظم طباطبایی است و آخوند خراسانی است. عرض من این است که قرآن مجید در این آیهای که آغاز سخنم تلاوت کردم توصیه کرده که تفقه کنیم. «فلو لا نفر من کل فرقهٍ طائفه لیتفقهوا فی الدین»؛ اما آیا قرآن روش اجتهاد را هم بیان فرموده است؟ به نظر بنده قرآن مجید در این آیه روش نشان نداده است؛ اما در دو آیه دیگر که نزدیک هم هستند به ما روش اجتهاد را نشان داده است.
توجه به منابع اجتهاد یعنی کتاب و سنت
منابع فقه ما، کتاب، سنت، اجماع و عقل است. اجماع و عقل، بازهم به کتاب و سنت برمیگردد. پس منبع اصلی ما کتاب و سنت است. اجماع هم جزء سنت است. بیشترشان کتاب و سنت است. قرآن مجید برای ما آموزش داده که از کتاب و سنت چطور اجتهاد کنیم؛ و ما باید آن کار را بکنیم. ویژگی مکتب قم که یک مکتب خاص اجتهادی است، به نظر من این است که انگشتش را روی این منبع یعنی قرآن و سنت بیشتر از همه گذاشته است.
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوبٍ اقفالها». با یک سرزنشی میگوید قرآن را باید تدبر کرد. برای اجتهاد، قرآن را باید تدبر کرد. به نظرم آن روایتی را که امام صادق علیهالسلام در برخورد با ابوحنیفه میگوید، همین اشاره را دارد کهای ابوحنیفه! تو چهکارهای که مفسر قرآن بشوی، چون تو قدرت تدبر نداری.
این روایت، همان روایتی که شیخ انصاری علیه اخباریها نقل میکند چون اخباریها برای اثبات مسلک خود، به این روایت تمسک کردند، به همین روایتی که امام صادق به ابوحنیفه میگوید که «انما یفهم القرآن من خوطب به»، شیخ انصاری این روایت را درست علیه آنها استفاده میکند.
تدبر یعنی چه؟ تدبر یعنی چشم دل باز کردن، با چشم دل قرآن را فهمیدن. گفت چشم دل بازکن که جان بینی، آنچه نادیدنی است آن بینی. بهاصطلاح بصیرت.
درباره تدبر، مرحوم مصطفوی در التحقیق بعد از نقل کردن تمام منابع اهل لغت میگوید: «اما التدبر فهو تفعّل لمطاوعه التفعیل فحقیقه معناه حصول مفهوم التدبر و تحققه و اختیار ذلک المفهوم فیقال دبر الامر فتدبر تا آخر». آخرش میگوید که تدبر، به معنای این است که در چهار چیز استعمال میشود، دبر الخلق، دبر العمل، دبر القول و دبر النظر. «و اذ استعمل بمتعلق النظر یکون بمعنی الفکر و النظر و التفکر فی عاقبه الامر.» یعنی ظاهر قرآن را برای اجتهاد ببینیم، کارکرده است. این دستور منبع اول است.
ممکن است یکحرفی عرض کنم که امشب خیلی از من نپذیرید. قرآن میگوید باید در قرآن تدبر کرد. مقابل تدبر چیست؟ اگر تدبر نکنیم چه میکنیم؟ یعنی همینطور بهظاهرش عمل کنیم.
و اما منبع دوم خبر است. قرآن مجید برای ما روشی یاد داده که از اخبار چگونه استفاده کنیم. یک، روش صدوری که درباره صدورش تحقیق کنیم. آن آیه چیست؟ «یا ایها الذین آمنوا ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین.»
میگوید در ناقل روایت تحقیق کنید که مبادا فاسق باشد. اگر فاسق باشد. در ذیل آیهی شریفه حکمت این قضیه را بیان کرده است؛ یعنی ذیل آیه اگر علت نباشد لااقل حکمت است. «ان تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین.» چرا تحقیق کنیم ببینیم گوینده عادل است یا نه؟ تا در این جهت کار جاهلانه نکنیم و پشیمانی برای ما اتفاق نیفتد. آیا قبول میکنید که پشیمانی فقط از طریق فسق و عدل نیست. آیا فقط از طریق فسق و عدل است که آدم کار جاهلانه بکند؟ اشتباه بکند؟ هیچوقت عادل اشتباه نمیکند؟ اگر عادل شد ما دیگر بهاشتباه نمیافتیم؟ اگر مخبر عادل شد دیگر هیچوقت اشتباه نمیکند؟ برای ما دقیق نقل میکند؟
یا اینکه قضیه فسق یک نمونه است؟ ما برای فهم یک روایت باید چه بکنیم؟ فقط در بعد عدالت کار نکنیم. الآن اساتید بزرگوار درایه کار میکنند، بسیار خوب. در آخر هم میگویند موثق است، ضعیف است، همهاش، روی بُعد عدالت، بحث میشود و علتش هم همین آیه است. یکی از ادلهی حجیت خبر واحد هم همین آیه است. بعداً به شما میگویم چه نتیجهای میخواهم بگیرم.
پیشنهاد میکنم که در این آیه دقت کنید. همان تدبری که گفتم در اینجا دقت بفرمایید که برای برخورد با اخبار، معیار این است که کار جاهلانه نکنیم. «ان تصیبوا قولاً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین» نباشیم.
در رد یا قبول خبر واحد، عدالت راوی کافی نیست
پس یکی از معیارهای قبولی اخبار، این است که مخبر باید عادل باشد. از این آیه میفهمیم باید رئیس تلویزیون عادل باشد. رئیس روزنامه عادل باشد. خبرنگارها باید عادل باشند؛ و الا قولشان حجت نیست. قولشان حجیت ندارد. اخبار شرعیه هم یک معیارش فسق است. آدمی که احتمال میدهیم دروغ میگوید یعنی احتمال دارد که فاسق باشد و ملکهی عدالت نداشته باشد برای ما دروغ نقل میکند؛ اما ای آیه، فقط همین را میرساند یا خیلی چیزهای دیگر را هم بیان میکند؟
امروزه، روانشناسها میگویند یکی از چیزهایی که امروز در دنیا پذیرفتهشده و ما باید بازنگری کنیم، این است که این راوی منفعتی برایش داشته باشد. Conflict of interest نباشد؛ یعنی راوی تضاد منافع نداشته باشد. اگر راوی تضاد منافع دارد، همان جوری نقل میکند، عادل هم هست، اما همانطوری میفهمد که خودش دلش میخواهد. خیلی وقتها، این اتفاق میافتد.
حتی در قضا. چرا قاضی در شرایط خاص نباید به قضاوت بنشیند؟ اگر عصبانی است، اگر خوابش میآید، اگر خسته است، اگر پر خورده، اگر گرسنه است، چرا؟ برای اینکه فهم آدمی که گرسنه است با فهم آدم سیر فرق میکند. این را در فقه داریم. مخبر همانطوری است. شخص مجتهد باید خبر را زیر ذرهبین بگذارد. یک بُعدش عدالت است، اما بُعدهای دیگری هم دارد که باید مجتهد به آنها فکر کند. برای ما آیتاللهالعظمی خویی مرد بزرگی است. ایشان در عصر ما، یک هنگامهای است. چه شاگردانی، چه کتابهایی. ولی از ایشان تعجب میکنم. در کتاب منهاج الصالحین که گاهی ایشان به دلیل اشاره میکند مطرح میکند که آیا برده باید حتماً در جنگ برده شده باشد؟ یا جور دیگر هم میشود برده شده باشد؟ ایشان میگوید که نه لازم نیست که در جنگ برده شده باشد. چرا؟ به دلیل حدیث رفاعه نخاس که قال: قلت لأبی الحسن (علیه السلام): إنّ الروم یغیرون على الصقالبه فیسرقون أولادهم من الجواری و الغلمان، فیعمدون على الغلمان فیخصونهم ثم یبعثون بهم إلى بغداد إلى التجار، فما ترى فی شرائهم و نحن نعلم أنّهم قد سرقوا و إنّما أغاروا علیهم من غیر حرب کانت بینهم؟ فقال: «لا بأس بشرائهم، إنّما أخرجوهم من الشرک إلى دار الإسلام»
صقالبه همین اسلاوها هستند که در بوسنی هرزگوین بودند، عربها به اینها صقالبه میگفتند. صقالبه، روستاهای اهل روم را غارت میکنند و زنهایشان و دخترهایشان را میدزدند و میآورند در شط دجله به ما میفروشند و ما میدانیم اینها در جنگ اسیر نشدند. آیا جایز است بر ما اینها را بخریم و وطی کنیم و بفروشیم؟ قال لا بأس. سپس حضرت تعلیل آوردند، برای این دلیل که از دارالکفر به دار الاسلام آمدند. نتیجهی این فتوا چیست؟
نتیجه این فتوا این است که شما هر زن کافری ولو شوهردار از هر کشوری دزدید و به اینجا آوردی میتوانی بردهاش کنی. فقط باید بدزدی. نتیجه این فتوا چه میشود؟ مقلدین ایشان مگر کجا زندگی میکنند؟ مگر در همین کشورها نیستند؟ اگر دنیا بفهمد یک چنین فتوایی را مرجع تقلید این افراد داده چه کسی به اینها ویزا میدهد که به آن کشورها بروند؟
اول جلسه عرض کردم ما در کشورهایی زندگی میکنیم که عضو سازمان ملل هستند. ما منشور را امضا کردهایم. ما نمیتوانیم کسی را بردهی خود کنیم، حتی اگر جنگ کردیم و پیروز شدیم و اسیر گرفتیم، prison of war داریم، اما slave نداریم، نمیتوانیم برده کنیم. ما در چنین شرایطی زندگی میکنیم.
حالا ایشان، استنادش به یک روایت رفاعه نخاس است. نخاس یعنی بردهفروش. این ممکن است جوری نقل کرده باشد که به نفع خودش باشد. یکوقتی خدمت آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی عرض میکردم که دارم یک تحقیقی میکنم، ظاهراً تا آنجا رسیدم که این شخص، هر چه روایت نقل کرده راجع به برده است؛ و همهاش به نفع خودش است. عادل است و ما پشت سرش نماز میخوانیم، اما جوری حدیث را میفهمد که بتواند فردا بردههایش را بفروشد.
معیار اگر فقط عدالت باشد کاملاً حق با ایشان است. خبر واحد هست، صحیحه هم هست؛ و خبر صحیحه هم آیه شریفه حصر که در سوره محمد (ص) هست که میفرماید: «فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِکَ وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَ بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ» این حصر را بشکنیم و عبور کنیم. اگر فقط عدالت کافی باشد و هیچ محذور دیگری را هم فکر نکنیم این فتوا درست است. من عرضی ندارم. احترام ایشان هم شکی نیست، خیلی برای ما بالاست. ولی نظر قاصرانه بچه طلبهای مثل من، چیز دیگری است. هم هست. تا اینجا بحث مربوط به صدور بود.
اما راجع به دلالت. آیا در سوره مبارکه نساء آیه ۸۳ این آیه را میخوانیم: «وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ الا قَلِیل»
قرآن سرزنش میکند آنهایی که هر خبری را میشنوند به آن عمل میکنند. سرزنش میکند افرادی را که هر خبری برای آنها میآید، فوری برای این و آن نقل میکنند. هر خبری را میشنوند فوری پخش میکنند. هم عمل میکنند و هم پخش میکنند. پس خبر را چه باید بکنم؟ خبر را باید به دست استنباط بدهم. روی خبر باید استنباط بکنم. مجتهد کسی است که قدرت استنباط دارد. حالا استنباط چیست؟
روش صحیح استنباط از منابع
استنباط از ریشهی نبط است، به معنای بیرون آمدن آب زلال از اعماق زمین، از اعماق چاههای عمیق، آب بیرون کشیدن، معنای استنباط این است. ماده نبط را شما ببینید. میگوید «استخراج الماء من باطن بئر و قعره. استخراج الماء من قعر البئر او من باطن الارض.» استفاده از آبی که روی زمین است، استنباط نیست. خبر عادل، ازنظر صدور، مشکلی ندارد اما نباید با یک برداشت سطحی و ظاهری کار را تمام کرد. قرآن میگوید این استنباط نیست، همان است که مورد سرزنش قرآن است. آنهم در اخبار مهم. چه امری از امن و خوف، مهم تر است؟ روی کلمه نظریهپردازی کنید. امن او الخوف را فقط روی دو کلمهاش نایستید، نظریهپردازی بفرمایید. در جامعه امروز امن او الخوف چیست؟ بله مسائل امنیتی و سیاسی در کشور، امن او الخوف است.
اما در مباحث اجتهادی چیست؟ در مباحث اجتهادی به نظر بنده امروز وقتیکه ما امانتدار اهلبیت هستیم و داریم فقه شیعه را استنباط میکنیم، باید کاری کنیم که خداینکرده، بافهم غلط یک حدیث، یکمرتبه حق بخشی از جمعیت و ملت را پایمال نکنیم. مثلاً از یک حدیثی، مطلبی بفهمیم که حق نصف جمعیت مثلاً زنهای کشور را پایمال کنیم. در مبحث حجیت خبر واحد، غیرازاین آیات و روایات، در آخر دلیل حجیت خبر واحد را سیرهی عقلا، مطرح میکنند. مگر عقلا فقط ما هستیم؟
امروز در دنیا، عقلایی نیست؟ یک فتوایی که با حقوق یک عده زیادی از بشر درگیر میشود، بناست یک مسئلهای را مطرح کند که یکمرتبه، دنیا ما را ضد حقوق بشر، بخوانند، آیا صحیح است؟ شهید ثانی در شرح لمعه، در مبحث امربهمعروف، میفرماید که اگر کاری که شما کردید، خطر مالی یا جانی برایتان دارد، امربهمعروف و نهی از منکر واجب نیست. من تعجب میکنم چرا مصنف، عرض و آبرو را اضافه نکرد؛ یعنی اگر خطر عرضی هم دارد شما نمیتوانید نهی از منکر کنید. عرض یعنی آبرو. آبروی خودت یا آبروی یکی از مسلمانها در یکجایی. امروز ما درزمانی قرار گرفتیم که در منطقه ما به نام دین، خونریزی واقع میشود. به نام دین برده میکند، به نام دین سر میبرد، به نام دین مُثله میکند. اگر ما بهگونهای فتوا بدهیم که متهم به ترویج اینگونه مطالب بشویم، اینها درست است؟ این آبروی ما از بین نمیرود؟ ضربه نمیخوریم؟
پیشنهاد من، اوّل تدبر در قرآن سپس استنباط در اخبار است. در اخبار هم مسئله ناقلش را از جهات مختلف بررسی کردن، ازجمله فسق و عدالت، شرط لازم است ولی به نظرم کافی نیست.
چند سال قبل، مقالهای نوشتم که موضوعش، تفکیک روایات قضایی از روایات فقهی بود. خلاصهاش این است که مفاد بسیاری از روایات ما یک مسئله خاص است. به قول ما قضیه خارجیه است، نه اینکه حکم کلی برای همهجا باشد. این هم از اموری است که بحث مفصلی دارد. فقط عرضم این است، این هم یک کار اجتهادی بزرگ است که داشتیم. فقهای بزرگ قبلاً این تعبیر را داشتند که این قضیه فی واقعه بوده است.
داستانی جالب از مرحوم آیتالله محقق داماد
خدا همهی بزرگان گذشته را، رحمت کند یادم میآید، همراه مرحوم والدمان در یک مهمانی بودیم. دیدم که خربزه آوردند، پذیرایی میکردند. شیخی در مجلس بود، خربزه میخورد و به پشت دستش نگاه میکرد. دوباره یک قاچ دیگر میخورد و به پشت دستش، نگاه میکرد.
مرحوم والد ما به آن شیخ، گفت من میفهمم برای چه این کار را میکنی. بعد خنده کرد. گفت تو چقدر سادهای آ شیخ، تو به آن روایتی عمل میکنی که یک روزی پیغمبر داشتند خربزه میخوردند، یکی دو تا قاچ خوردند دیگر نخوردند. پیغمبر به شوخی گفتند هرکسی خربزه میخورد پشت دستش نگاه کند. تو خیال میکنی این کار مستحب است؟ یعنی خربزه آدم را چاق میکند. پیغمبر میخواهد این را بگوید که آدم زیاد بخورد چاق میشود.
تو حالا یک قاچ میخوری هی نگاه میکنی پشت دستت، این چه جور خبر فهمیدن است؟
باید روی خبر استنباط کرد که این برای چه صادرشده و کجا صادرشده؟ چه گونه صادرشده؟ چرا گفتهشده؟ در مقدمه چه بوده؟ مؤخرهاش چه بوده است؟ این را استنباط میگویند. شرایط زمانی و مکانی را ببیند.
مثلاً الآن عده زیادی با دست خوردن را ترجیح میدهند. درحالیکه آنوقت مقابل بااستخوان خوردن بود. استخوانهای گوسفند را مثل قاشق میکردند و کثیف بود، شسته نمیشد، دست، شسته نمیشد. حالا این برای قاشق ترجیح دارد؟ میتوانیم الآن این را بگوییم؟ ما باید به روایاتمان دقت بکنیم و ببینیم منظور چیست؟
در ادامه حضار سؤالاتی را مطرح کردند که بعضی از آنها اشاره میشود:
تفاوت مرز و میل متدی که فرمودید با استحسانات و قیاس چیست؟ همچنین حدومرز رعایت مبادی که دیگران تعریف کردهاند نظیر حقوق بشر در استنباط احکام فقهی و شرعی چیست؟
محقق داماد: راجع به قضیه است استحسان و قیاس، این خیلی مهم است که قیاس چیست. به نظر شما قیاسی که منهی ائمه است چیست. اصل قضیه قیاس خیلی پیچیده است، ساده نیست. کار سادهای نیست که فوری شما هر قیاسی را مردود کنید. قیاسی که موردانتقاد ائمه است کدامیک از اقسام قیاس است؛ و مباحثی که عرض کردم هیچکدامش، با آن قیاس باطل و است و استحسان تطبیق نمیکند.
استحسان یک ذوق روشنفکرانهی مردودی است که عدهای روشنفکر بدون اینکه معیار فقهی ارائه بدهند یک حرفهای بیربط میزنند و من خیلی روی این چیزها حساسیت دارم. هیچوقت هم از این حرفها خوشم نمیآید؛ اما اعمال ذوق کردن، اعمال فکر کردن، این است استحسان نیست.
اگر میگویم در ذیل آیه نبأ میگوید «ان تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین.» از این جمله، حکمت آیه را میفهمم یا علت. امام خمینی رضوانالله تعالی علیه در قضیهی حیل ربا فتوایش این بود که حیل ربا قابل عمل نیست. دلیلشان میدانید چه بود؟ عین عبارتشان را در کتاب البیع میخوانم. میگوید: «فلکم رئوس اموالکم لا تَظلمون و لا تُظلمون فنحن نفهم ان الظلم عله الحکم او حکمته.»
پس هر چه ظلم باشد، جایز نیست و حیلههای ربا از مصادیق ظلم است. فرمایش ایشان است. آیا این است استحسان است. مقاصد شریعت را فهمیدن مطلقاً است؟
نباید همه استحسانات را یکجا رد کرد. چند کتاب است که در جوانی نخوانده بودم و از اساتیدم گلهمندم که چرا ما را به بعضی از کتابها راهنمایی نکردند. ما در ادبیات عرب، فقط سیوطی و مغنی و جامی خواندیم، بعد هم رفتیم معالم خواندیم که اصلاً نمیدانستیم صاحب معالم کیست؟ برای چه قرنی است؟ اصلاً تاریخش را به ما نگفته بودند. اینها متد است.
اما حالا من به طلاب و فضلای جوان توصیه میکنم شمارا به خدا، کتاب شاطبی را مطالعه کنید. مقاصد الشریعه شاطبی، یک کتاب حقوق عمومی است. ابن قیم جوزی دو جلد کتاب در حقوق عمومی اسلامی در قرن خودش، نوشته است. نمیگویم به آن عمل کنید. ولی ما باید اینها را بدانیم. است استحسان و قیاس با اینها تفاوت دارد.
عرضم این است که حجیت خبر واحد مهمترین دلیلش بنای عقلاست. عقلا درجایی که نتیجهی فتوای من برده کردن مردم است، آیا عقلا به این خبر عمل میکنند؟ آیا عقلا به یک خبری که الآن نتیجهاش این است که بجنگیم، عمل میکنند؟ صاحب مجمعالبیان در شأن نزول آیه نبأ میگوید: پیغمبر اکرم (ص) ولید بن مغیره را برای گرفتن زکات فرستاده بود. او هم آنجا رفته بود با آنها دشمنی داشت، برگشت و گفت اینها کافر شدند. آنوقت مردم میخواستند بروند جنگ کنند، این آیه نازل شد و نرفت. بعد ان جائکم فاسق نازل شد. من به این کلام اشکالدارم.
حال سؤال این است که ولید بن مغیره، قبلاً فاسق بود یا الآن فاسق شده است؟ اگر فاسق بود چرا پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله، یک آدم فاسق را میفرستد تا زکات بگیرد؟ اصلاً این اشکال کلامی پیدا میکند. اگر شهرت به فسق داشت، یک آدم مشهور به فسق را برای گرفتن زکات، میفرستند نه اینطور نیست. به نظرم مجمعالبیان کملطفی میکند.
داستان این است که اصلاً حضرت رسول صلیالله علیه و آله، ولید بن مغیره را برای زکات، نفرستاده بودند. بلکه عدهای ابتدابهساکن آمده و گفته بودند که اینها کافر شدند و حزباللهیها را تحریک میکردند که برویم بجنگیم. حزبالله هم که آماده هست که مرتب بجنگد. در خود آیه شاهد دارم. قرآن را تدبر بفرمایید. من خودم خیلی کم قرآن میخوانم روزی دو ساعت. برای حوری هم نمیخوانم، نه برای حوری میخوانم نه برای جنت. قرآن میخوانم برای دو چیزش، یکی ادبیات قرآن. الآن وارد ۷۳ سالگی شدم، چند روز قبل در فاعل و مفعول یک آیه گیرکرده بودم که این ضمیر چرا اینطوری است، در آخر، دیدم ضمیر شأن است. به ادبیاتش توجه میکنم.
لذت از ادبیات قرآن، خودش لذت است. آدم حوری میخواهد چهکار کند؟
ثانیاً دقت میکنم. کم میخوانم که بتوانم دقت کنم. همینطور سریع چند جزء بخواند، هیچی هم نفهمد چه فایدهای دارد؟ کم میخوانم ولی دقت میکنم. خود آیه دلیل دارد. داستان این است که اینها آمده بودند میگفتند آنها کافر شدند، برویم با آنها بجنگیم. عدهای همدست به شمشیر کردند بروند حرکت کنند.
حضرت همه را نشاند، ساکتشان کرد. حضرت مولی صلواتاللهعلیه را فرستاد که بررسی کند. حضرت علی علیهالسلام رفتند دیدند همه مسلمان بودند، هیچ کافر نبودند. بعد این آیه نازل شد. اینگونه تفسیر، شاهدش چیست؟ آیهی بعد از آیه نبأ که میفرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رسولالله لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ أُولئکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
یعنی دیدید حرف پیغمبر عاقلانه بود. این آیه چه میگوید؟ میگوید دیدید حق با پیغمبر بود که گوش به حرفتان نداد. اگر گوشداده بود و عدهای از افراد بیگناه کشته میشدند، پشیمانی چه سودی داشت؟
معیار چیست؟ معیارش خیلی روشن است. بنا شد معیار بنای عقلا باشد. عقلا در مسئلهای که قرار است بردگی نتیجه بدهد، قرار است شمشیر زیر سرت بگذاری که در اتاق مسافرخانه لندن کسی را بکشی که بهشت بروی، به چنین خبری عمل نمیکنند.
نظرم این است که قرآن دارد سرزنش میکند که چرا فوری بهظاهر عمل میکنی؟ معیار چیز دیگری است.
آیا این رفتارهایی مثل بردهداری و رفتاری از این قبیل که فرمودید را از جهت شرایط فعلی و عنوان ثانوی نامناسب میدانید یا این قبیل رفتارها را دارای قبح ذاتی میدانید؟
محقق داماد: من دارای قبح ذاتی میدانم.
آیا اگر باب اینگونه برداشتها باز شود دیگر چه چیزی از فقه شیعه باقی میماند؟
محقق داماد: همهچیز باقی میماند. فقه صحیح شیعه باقی میماند و حق اهلبیت رعایت میشود. همهچیز باقی میماند. بنده مقالهای تحت عنوان حق استحصال در حقوق اسلامی، نوشتهام. متأسفانه من نه شهید صدر هستم، نه آخوند خراسانی هستم؛ و لذا شما حرفهای من را نمیخوانید. میگویید حضرت آیتالله فرمودند، چون شهید صدر گفته دیگر شما حرف نزنید.
من عقیده دارم آنچه پیغمبر صلیالله علیه و آله انجام نداده، لغو کردن بردگی است. بردههایی که نسل به نسل بودند باقی ماندند؛ اما آنچه پیغمبر لغو کرده منشأ تولید برده بوده است. منشان تولید برده، یکی دِین و یکی غارت و یکی هم جنگ بوده است. در دین رسولالله صلیالله علیه و آله، دیگر دِین ایجاد بردگی نمیکند. غارت ایجاد بردگی نمیکند. دیگر جنگ ایجاد بردگی نمیکند. تاریخ نشان نمیدهد که پیغمبر کسی را برده کرده بود. اسیر جنگی غیر از برده است.
قرآن میفرماید: «إِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» برای اسرای جنگی دو راه بیشتر وجود ندارد: یا کریمانه آزاد کنید، یا استرادش کنید، یعنی در مقابل گرفتن پول یا در مقابل گرفتن اسیر، اسیر آزاد کنید. تولید برده با آیات قرآن تبطیل شده است. ائمه اطهار بردگانی که داشتند نسلهای بردههای قبل بودند و قدمبهقدم آزاد میشدند و لذا دیدید برده تمام شد.
من یک کاری در قم کردیم که حقوق شیعه را با آنتن حقوقی دنیای امروز موازی کنیم تا مورداستفاده قرار بگیرد. دو جلدش منتشرشده است. آقای وحدتی و آقای عبدی پور و آقای براتی این بحثها را نوشتند و تنظیم کردند، دو جلدش منتشرشده است. اگر احیاناً شما آن را ببینید، ما یکذره از متد خارج نشدیم. تابهحال چند سال است از آن گذشته، چند چاپ هم خورده، کتاب سال هم شد، کتاب سال کشوری شد، یک نفر نگفت فلان جا شما از متد خارج شدید.
حتی یکی از مراجع تقلید پیشنهاد میداد که این دو جلد را به زبانهای خارجی ترجمه کنیم. تا دنیای حاضر از حقوق شیعه استفاده کند. از متد نباید خارج شد. من هیچ پیشنهاد خروج از متد ندارم. ولی باید روی آن فکر کرد. بزرگان قبل خیلی بزرگ هستند ولی ما بچه طلبهها هم حق فکر داریم.