شبکه اجتهاد: «اسلام از اول، وقتی زاییده شده است، آن روزی که اعلام شد به اینکه حالا دیگر باید قیام کرد در مقابل [طاغوت]، از آن روز برنامهاش این بود که بزند و بکشد و کشته بشود برای اصلاح حال جامعه. برای اینکه این دزدها و این خیانتکارها را قطع آیادیشان را بکند، قطع حیاتشان را بکند؛ اینها مضر به جامعه هستند. این باغدارها و این کارواندارهای قریش مضرِّ به جامعه هستند، اینها باید از بین بروند. اصلاً اول اسلام وضعش این بوده. وقتی دست من و شما رسیده، اسلام به این صورت در آمده که جز مطالعۀ کتاب، کاری دیگر نمیکنیم و کاری دیگر نمیگوییم بکنند.
خدا میداند که من براى حوزهها متأسفم. من براى حوزۀ نجف متأسفم. آقا، حیثیتش را دارد از دست مىدهد حوزۀ نجف؛ حیثیتش را پیش مسلمین دارد از دست میدهد. من متأسفم براى این. اشخاص [مهم] نیستند، من براى حوزه متأسف هستم. یک حوزۀ هزار ساله و هزار و چند صد ساله دارد حیثیتش را از دست میدهد. شما ملاحظه کنید، در تمام این صحبتهایى که در ایران هست، از اول تا آخر بروید مطالعه کنید، تمام اعلامیههایشان را مطالعه کنید، اعلامیۀ چه جناح متدین، چه جناح روشنفکر، چه جناح اهل علم، بروید مطالعه کنید، اسمى از نجف دیگر نیست؛ نجف مَنْسى است. به داد این نجف برسید شما آقآیان.
حوزۀ قم حوزۀ زنده است. کشته میدهد … اگر بتواند میکشد. الآن هم در تحت فشار هست و مع ذلک زنده [است]، مع ذلک ایستاده است. طلبۀ قم ایستاده است، … ملت قم ایستاده است. کتک میخورد و ایستاده است. طلبۀ قم کشته میدهد و ایستاده است و لهذا زنده است. اصلًا در اذهان مردم، هر چى هست قم است؛ و من براى نجف متأسفم. من قمى هستم اما براى نجف متأسفم. ما علاقه داریم به همۀ اینها. ما علاقه داریم به یک همچو حوزۀ هزار و چندصد ساله. نگذارید این حوزه از بین برود. نگذارید این حوزه مَنْسى بشود.»[۱]
اینکه حوزۀ[۲] قم، به دلیل زدن و خوردن و کشتن و کشته شدن، نسبت به نجف که در آن زمان کماکان قطب علمی علوم قدیمه بود، و البته هنوز هم داعیهدار آن است، برتری داشته باشد، مقداری غریب است. به نظر میرسد برای درک بهتر ملاک این ارزشگذاری توسط امام خمینی (ره)، باید اجمالاً حال و روز حوزه را بررسی کنیم. مشخصاً آنچه از فضای صحبتهای امام در این سخنرانی و بیانات فراوان دیگر برمی اید، حول تعریف کارویژۀ روحانیت و لوازم آن شکل میگیرد؛ حوزۀ قم کاری را میکرد که حوزۀ نجف بایگانیاش نموده بود. اولی رویکردی را اتخاذ کرده بود که دیگری حداقل عملاً آن را نفی مینمود.
خوب است مقداری به عقبتر برگردیم. این که در حدود ۱۰۰ سال اخیر، در حوزۀ قم چه گذشت و چه تیپهای کاریای پیشاروی روحانیون بود، برای فهم این شکاف ارزشی راهگشا خواهد بود. هرچند از درصدبندی محتوایی دغدغهها و کارکردهای روحانیون تاریخ معاصر ما به لحاظ سیاسی، اخلاقی، اعتقادی، اجتماعی و … در تبلیغ دین و تربیت دینی مردم، اطلاعات چندانی در دست نداریم، اما حرکتهای شاخص این نهاد، حداقل به لحاظ ساختاری، کم و بیش در تاریخ ثبت شده است.
از مداخلات کلان سیاسی روحانیت که به صورت مقطعی در نهضت تنباکو و قیام مشروطه و با ابزارهای سنتی آن زمان بروز یافتند که بگذریم، میتوانیم زمان ورود روحانیت با استفاده از قالبهای جدید به صحنۀ سیاسی- اجتماعی ایران را از سالهای دهۀ ۲۰ و سلطنت پهلوی دوم بدانیم. احزاب و تشکلهای اسلامی به تدریج از آن سالها و عمدتا با ریاست و یا پشتیبانی روحانیون همراه بودند. روحالله حسینیان در کتاب ۲۰ سال تکاپوی اسلامی شیعی در ایران، تعدادی از این تشکلها را نام میبرد. از نهضت ایجاد مدارس مذهبی دخترانه و پسرانه گرفته تا تشکلهای سیاسی، فرهنگی و انواع نشریات. عناوین کلی این گروهها عبارتند از:
– مدارس پسرانه و دخترانه که عمدتا به لحاظ نهادی کارکردهای فرهنگی- تربیتی داشتند (به استثنای دبیرستانی مانند کمال که فضایی سیاسی داشت.) گستردهترین این مدارس، جامعۀ تعلیمات اسلامی بود که در سال ۳۰ تقریبا ۱۵۰ شعبه در ایران داشت و احتمالاً مجموع این مدارس از ۲۰۰ کمتر بوده است.
– مطبوعاتِ وابسته به گروههای خاص: حدود ۴۰ نشریه نام برده شده است که عمدتاً گرایشات سیاسی داشتهاند.
– نشریات مستقل: از مجموع ۵۰ نشریۀ ذکر شده، حدوداً ۲۰ درصد به مباحث سیاسی نیز میپرداختند.
– تشکلهای فرهنگی با بروزات محدود سیاسی: حدود ۴۰ تشکل ریز و درشت.
– تشکلهای سیاسی: حدود ۱۰ تشکل سیاسی.
این شبهفهرست، آن هم از دهۀ ۲۰-۳۰ و به دلیل حجم زیاد تبلیغهای فردی، قطعاً برای ما نمایندۀ کاملی از مدلهای کاری روحانیت نیست، ولی تا حدی میتواند نسبت دغدغههای بدنۀ فعال حوزوی را نشان دهد. تخمیناً میتوان گفت اگرچه دغدغههای سیاسی، نسبت کمتری دارند ولی کاملا قابل ملاحظهاند. این گزاره زمانی معنادارتر میشود که دقت کنیم در آن برهه از زمان، سازمان رسمی مرجعیت تشیع، به زعامت مرحوم آیتالله بروجردی، برنامۀ سیاسی برجستهای را تعریف نکرده بود و آنچه بود، به سبب جریانهای فرعی حوزوی رخ میداد و متأثر از جریانهایی مانند آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام، که البته پس از کودتای ۳۲ و شکست نهضت ملی و تغییر راهبرد شهید نواب صفوی مقداری فروکش کرد.
در همان زمان شاهد ناامیدی جریان اصلاح حوزه نیز هستیم، مأموریتی که هدف آن با نظر به سایر قرائن رفتاری امام معلوم میشود: از کار انداختن مقدسین، برای اینکه کاری انجام شود، همان کاری که امام برای آن پیگیر زعامت مرحوم آیتالله بروجردی (ره) در حوزۀ قم بود.[۳]
این تفاوت رویکردها در دهههای ۴۰ و ۵۰ نیز قابل مشاهده است. اختلافاتی که بعضاً چالشبرانگیز میشوند. جریان فعالی به رهبری امام راحل که پیشانی حرکتش سیاسی است، جریانهای فرهنگی مانند حجتیه، روحانیون نوگرای اجتماعی- فرهنگی مانند دارالتبلیغ و علامه طباطبایی (ره)، و سنتیهای حوزوی.[۴] البته لزوماً این جریانات به لحاظ افراد فعالشان تباین نداشتند و چه بسا چهرههای برجستهای که در چند طیف، توأمان فعال بودند. ولی این “تیپهای کاری” را میتوان از هم تفکیک نمود. در این بازه، به تدریج به موازات کارکردهای فرهنگی و اجتماعی روحانیون، غلظت مسائل سیاسی، مخصوصاً در صحنۀ واقعی مبارزات مردمی بالاتر رفت، تا جایی که ائمۀ مساجد و علمای بلاد در سالهای منتهی به انقلاب، در مجموع محوریت جنبش سیاسی تودههای مردمی را عهدهدار بودند. در کنار این نقش رهبری، برجستگانی از فضلای حوزوی نیز پشتیبانی علمی اندیشهها را به عهده داشتند که البته خود نیز غالباً در متن حرکت جامعه بودند.
در این سالها، به تدریج حوزۀ قم، تبدیل به همانی میشود که امام خمینی (ره) فخرش را به نجف میفروشد،[۵] بدون آن که ویرایشهای مورد نظرش در جریان اصلاح حوزه محقق شده باشد، که بدتر از آن، حتی همان مرجعیت واحد هم دوباره تشتت یافته و به تبع، جریان مالی هم کمتر مدیریت میشود. چه رخ داده؟ حداقل بخش بسیار مؤثری از حوزه، جایگاه نهادی خویش را متناسب با شرایط خاص زمانی یافته است؛ زعامت دینی جامعه را به گونهای پذیرفته است که تمامی شئون حیات آن جامعه اعم از سیاسی، فرهنگی، اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی و … را بر اساس گفتمان اسلام ناب، دستخوش تغییر میکند. این یعنی عملیاتهای علمی، فرهنگی، تبلیغی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی ذیل این زعامت همهجانبه، که در بهدست گرفتن حکومت تبلور مییابد، تعریف میشوند.
این الگو طبیعتاً پس از استقرار حاکمیت اسلامی باید در ابعاد گوناگونی پیشرفت میکرد، حرکت به سمت تمدنسازی، آن هم ذیل مبارزۀ کلان حق و باطلی که امام تعریف کرده بود، اقتضائات بسیار بسیار پیچیدهتری داشت. اما ظاهراً نهاد دین در رستاخیز انقلاب اسلامی، کماکان در برزخ به سر میبرَد و بخشی از آشفتگیها ناشی از کش آمدن نهاد ذاتاً لَخت روحانیت بین موقف قبل و بعد از ایجاد حکومت اسلامی بوده است.
برای روشنتر شدن بحث، نگاهی به کتاب «شناسه: معرفی مراکز پژوهشی حوزۀ علمیۀ قم» خواهیم داشت. با مروری بر شرح فعالیتهای بیش از ۱۲۰ مرکز مذکور در کتاب، میتوان گفت کمتر از خمس شرح وظایف و اهداف مراکز، مخصوص شرایط پسا انقلابی است و سایر موارد حداقل به لحاظ نهادی (و عموما حتی محتوایی) در شرایط حکومت طاغوت نیز امکان عملیاتی شدن دارند. اگر در این ضریبِ ۰.۲، درصد واقعی بودن مسائل مطروحه نسبت به نیازهای انقلاب اسلامی را هم ضرب کنیم، یعنی مسیرهای اشتباهی را حذف نماییم، عدد نهایی به مراتب کوچکتر خواهد بود. این یعنی درصد ناچیزی از پردازندۀ نهاد روحانیت اختصاصاً مشغول پدیدۀ انقلاب اسلامی و لوازم آن است!
سؤال: مگر اساساً تمامی فعالیتها، تحت هر عنوانی باید ذیل انقلاب اسلامی تعریف شوند؟ مگر جامعه به غیر از سیاسیات، نیازهای دیگر ندارد؟ همانگونه که نظر دین در زمینۀ حکومتداری باید شناخته شود، در شئون فرهنگی، اجتماعی، کلامی و … هم که از قدیم در لیست کاری روحانیت قرار داشته نیاز به تلاش هست. اساساً حکومت در خدمت رشد بشر در این زمینهها است!
طبیعتاً هیچ کس منکر ضرورت عملیات در زمینههای مذکور نیست، ولی به همان وزان که امام راحل، با وجود انجام فعالیتهای علمی، فرهنگی، اجتماعی و بعضاً حتی سیاسی، سبد فعالیتهای حوزوی را دارای نقص میدانستند، در اینجا نیز باید بر روی برآیند مجموع اقدامات نهاد روحانیت متمرکز شد. این برآیند صرفا حاصل جمع تمام فعالیتها نیست، یک روح، یک جهتگیری کلی واحد و یک دستفرمان مشخص باید در تمامی کارها حضور داشته باشد. آیا با توجه به استقرار حکومت دینی و با توجه به گفتمان انقلاب اسلامی، حوزههای علمیه گارد کلان زعامت جامعه را پذیرفته و ملزومات محتوایی و نهادی آن را ایجاد نموده است؟
برای پاسخ به این سوال باید نگاهی به سبد کاری روحانیت بیندازیم. پس از گذشت دهۀ ابتدایی انقلاب که طعم مبارزات حاد انقلابی در آن کماکان حفظ شده بود، روحانیت به تدریج الگوی کارویژۀ خود را ایجاد نمود. پس از ۳۰ سال، تقریبا میتوان انواع تیپهای کاری روحانیون را بدینگونه دستهبندی کرد[۶]:
آموزشی- تحصیلی
۱- دروس حوزوی
۲- دروس معارف دانشگاه
پژوهشی
رهبری اجتماعی
۱– بیت مقام معظم رهبری
۲- بیوت مراجع
۳- ائمۀ جمعه
۴- ائمۀ مساجد
۵- نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها
۶- نهادهای کلان و برساخته از ارادههای حوزوی (مانند جامعه مدرسین، و مجمع نمایندگان طلاب)
۷- گروههای نوپای راهبری حوزوی
تبلیغی- فرهنگی
۱- مستقر (مانند عقیدتی- سیاسی نهادها)
۲- غیرمستقر (هیئات و مناسبتها)
۳- گروههای فرهنگی (با موضوعاتی مانند اخلاق، خانواده، حفظ قرآن، آسیبهای اجتماعی، فرق انحرافی و …)
۴- گروههای جهادی
۵- رسانههای فرهنگی
تربیتی (ارتباط مستمر مربی و متربی)
مانند حلقههای تربیتی کودک، نوجوان، دانشجویی
حاکمیتی
۱- دیدهبانی شریعت
– شورای نگهبان
-شورای فقهی بانک مرکزی
۲- سیاستگذاری
– نهادهای بالادستی (مانند کمیسیون حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگی و هیئت اندیشهورز مجلس خبرگان)
– اندیشکدههای حوزوی
۳- قوۀ قضائیه
– سیاسی
– تشکلها و احزاب سیاسی روحانیمحور
– رسانههای سیاسی
– بسیج مدارس علمیه و اساتید
– گروههای سیاسی-گفتمانی
در این تقسیمبندی هرچند تمامی عناوین، ذیل مقولۀ کلی “راهبری و هدایت دینی” میگنجند، یعنی میتوانند در خدمت این غایت نهایی قرار گیرند، ولی مفهوما با مقولۀ راهبری تفاوت دارند. تنها عنوانی که با راهبری، “اتحاد مفهومی” دارد، همان تیتر «رهبری اجتماعی» است که زیرعنوانهای آن حقیقتا از مقولۀ راهبری هستند، هرچند فقط برخی ابعاد جامعه را هدف گرفته باشند و یا دسترسیشان به اعماق لایههای درونی آن محدودتر باشد.
کم و کیف پراکندگی حوزویان به لحاظ فردی و نهادی در این عناوین، طبیعتاً نیاز به اطلاعات میدانی مفصلی دارد که در حال حاضر به علت غیررسمی بودن فعالیتها، که البته فینفسه پدیدۀ مذمومی نیست، نهادهای بالادستی حوزوی نیز فاقد آن هستند. اما معدود کارهای موجود در این عرصه را نیز باید مغتنم دانست. حاصل فرآوری دادههای یک پژوهش میدانی در این زمینه که یکی از گروههای پرتلاش طلبگی، سخاوتمندانه در اختیار ما گذاردند، نمودار زیر است. مجموعۀ آماری این مطالعه، ۵۵ گروه و مؤسسۀ حوزوی بودهاند که زمینههای کاری آنان به تفکیک عناوین، استخراج گردیده است.
نتایج حاصله با لحاظ اینکه این گروهها، از فعالان انقلابی حوزه محسوب میشوند و اینکه عمدتاً ذیل ابَرسازمانهای حوزوی تعریف نشدهاند، گویاتر خواهد بود. با چشمپوشی از میزان خطای این نمونۀ آماری، نسبت این قطاعها، به خوبی لاغری سهم مقولۀ راهبری در بدنۀ حوزه را نشان میدهد. طلاب و روحانیون بیشتر ترجیح میدهند به امور فرهنگی، آموزشی، پژوهشی و تبلیغی بپردازند. این ۴ مقوله بیش از ۶۰% رویکردهای حوزویان را به خود مشغول میکند.
ظاهرا ما طلاب به دلیل فاصلۀ ۱۴ قرنه از حاکمیت، کماکان امتداد امامت و راهبری جامعه را در قالب مفاهیم تجریدی مانند فرهنگ، علم و احکام میفهمیم. در حالیکه اساساً امامت جامعه مقولهای همهجانبه و البته دارای طرح راهبردی خاص خود است که گفتمان انقلاب اسلامی نسخۀ حقیقتاً بدیعی از آن ارائه میدهد.
حوزۀ علمیه بر اساس کارویژهای که انقلاب اسلامی بر دوشش نهاده، باید خود را بازخوانی کرده و سوالات زیادی را پاسخ دهد. سؤالاتی از این دست:
آیا نهاد روحانیت حرکتی رو به جلو و درخور داشته است؟ آیا با تحولات جامعهای که حکومتی دینی و با سردمداری همین روحانیون در آن برقرار است، نسبت درست و همپایی اتخاذ کرده است؟ بیشتر فعال بوده یا منفعل؟ کنش داشته یا واکنش؟ ملاک سنجش حرکت همپای تحولات چیست؟ در هر مسئلهای نظر دادن، از سینمای فرم گرفته تا امنیت ملی؟ قرین آخرین تکنولوژیهای رایج رسانهای بودن؟ جذب کردن نسل جوان و توییتری و تلگرامی کشور با کپسولهای اخلاقی و اعتقادی؟ از همۀ ایسمهای عالم سر درآوردن و مانوس مصطلاحات بودن؟ با تنازلات عالم سیاست همگام شدن و لبۀ تیز مطالبات شریعت را عرفی کردن؟ یا همان احکام رسالهها را مدام با قالبهای مدرن ابلاغ کردن؟
آیا در سیر حوادث پیچیده، چندلایه و سریع جامعه، روحانیت جایگاه مناسبی دارد؟ نسبت به شروع نهضت پیشرفت داشته یا رو به انزوا رفته؟ خود را و دینداری را به جامعه تحمیل کرده یا به کنجی خزیده و یا برخورد معقولی داشته؟ اصلاً در جایی که باید، حضور داشته؟ اعتماد مردم به روحانیت به عنوان نهاد مرجع اجتماعی- سیاسی بیشتر شده؟ به عنوان کارشناس فهم دین چه؟ به عنوان نماد اخلاق و معنویت چطور؟
روحانیت چند مسئله از مسائل اساسی که مستقیماً باید پاسخگوی آن میبوده را حل کرده؟ یا اساساً خود را مسئول حل چه مسائلی میداند؟ مقیاسی برای سنجش صحت و سقم پاسخها دارد؟ اصلاً روند حل مسئلههای واقعی در حوزه چگونه است؟ تفریع فروع، حاشیه و نقد بر علوم انسانی آن هم پس از احاطۀ قابل توجه بر آن، کشف ساختار بنیادین و نظاممند معرفت دینی با استفاده از رویکردهای عقلی یا نقلی، ورود متصدیانه در عملیات و مسائل عینی و سپس تأمین پشتوانۀ فکری (اگر امکانپذیر باشد) یا گزینۀ بعدی؟!
برای تحول و بهروزرسانی خود چه برنامهای داشته است؟ اصلا تحول معنی دارد؟ مگر همین انقلاب، محصول حوزۀ بالفعل کنونی نبوده است؟ یا تحول همان خواندن عمیقتر و وسیعتر کتابهای اساطین علوم قدیمه نیست؟ نوشتن کتابهای جدید و تغییر چارت درسی است؟ خلاصه و نموداری کردن متون کهن تحصیلی است؟ اضافه کردن دانشهای جدید غربی و شرقی به مجموعۀ دروس و قالب آکادمیک دادن به حوزه است؟ اساساً تحول از نهاد آموزش شروع میشود یا تربیت یا چیز دیگر یا حتی شهریه؟!
الگویی بهینه برای پیشرفت نهادی خود تعریف کرده است؟ همان نسبت استاد و شاگردی و بیتمحور قدیم باید حفظ شود؟ مؤسسات عریض و طویل آکادمیک ایجاد کند؟ گروههای خرد و چابک طلبگی گسترش یابند؟ بودجه اینها را از حکومت بگیرد؟ کاملاً مستقل باشد؟ یا قائل به تبعیض گردد؟
اصلاً نسبت نهاد نرم روحانیت با نهاد سخت حاکمیت چیست؟ ناقد باشد و همواره تهمزۀ «آسیبهای دین حکومتی یا در بستر حکومت» را در کلامش حفظ کند؟ یک سمنِ[۷] ایدئولوژیک یا یک نهاد بالادستی باشد که در هنگام عبور دستگاه حاکمه از مرزهای شریعت، آژیر میکشد؟ پشتیبان علمی و پاسخگوی مسائل و شبهات مدیران و متصدیان انقلاب است؟ آیا پلی نشده برای داخل کردن عمامهبهسرها به خیل مدیران، متصدیان و “کارمندان” فرهنگی نظام؟ روحانیت سینهچاکی سیاسی است؟ یا به دور از جنجالهای قدرت، مشغول کارهای نرم تربیتی و فرهنگی خویش است؟ نگاهبان عقیدتی جامعه در برابر شبهات ثانیهای گوناگون دنیای رسانههاست؟ در بستر حکومت اسلامی، در فکر بسط عمل به رسالههاست؟ گوش شنوای مردم و همیارشان برای حل مسائل و دغدغههای روزمرهشان است؟ همۀ اینها هست؟ هیچ کدام از اینها نیست؟
روحانیت خود را چگونه ارزیابی میکند؟ با میزان خروجی طلاب؟ یا تعداد آثار علمی؟ با قوت اجتهاد فضلای درجه یک و مراجع حال و اینده؟ معیار سادهزیستی در این نظام ارزشی دقیقاً چه جایگاهی دارد؟ تحفظات آدابی، خلقیات و صفای معنوی طلاب در چه حال و روزی است؟
————————-
پینوشتها
[۱] امام خمینی، مسجد شیخ انصاری نجف اشرف، ۲۳ اردیبهشت ۵۷، صحیفۀ امام، ج ۳، ص ۳۹۴
[۲] در این نوشتار حوزۀ علمیه و روحانیت معادل همدیگر فرض شدهاند.
[۳] امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامى- ویرایش جدید)، ص: ۱۴۲- ۱۴۵.
[۴] این مثالها در مقام احصای تام نبودهاند.
[۵] این قضاوت به معنای کامل بودن حوزۀ قم در آن زمان نیست، ولی به معنای صحت سمت و سوی کلانش است.
[۶] عناوین بهکاررفته در این دستهبندی بر اساس عرف موجود است و نگارنده برخی اطلاقات آن را اشتباه میداند. کما این که این معانی در فضای گفتمان امام و رهبری در حال تطور و توسعۀ معنایی هستند.
[۷] سازمان مردم نهاد