فقه نظامی که امروزه طرح میشود، یک نوع عقبگرد نسبت به دوره شهید صدر است. شهید صدر ادعا کرد و تمامی تلاشش را هم کرد برای اینکه این مکتب را درست بکند؛ اما این آقایان حتی برنگشتند یک بازخوانی داشته باشند و ایرادات وارده به شهید صدر را پاسخ دهند!.
به گزارش شبکه اجتهاد، چهاردهمین نشست علمی پژوهشکده اندیشه دینی معاصر(آدم) با ارائه حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا یوسفی عضو هیئت علمی دانشگاه مفید با موضوع «تبارشناسی فقه نظام با تأملی بر اندیشههای شهید صدر» در روزهای پایانی آذرماه برگزار گردید. دکتر یوسفی در این نشست ابتدا به تبیین جایگاه کسانی که اخیراً بحث فقه نظام را مطرح میکند پرداخته و در ادامه با بررسی ادعای انتساب آنها به شهید صدر به تبارشناسی این دیدگاه پرداخت و تفاوتهای مرحوم شهید صدر با کسانی که در حال حاضر این بحث را مطرح میکنند را بیان کرد.
استاد دانشگاه مفید با اشاره به تفاوت معانی مورد نظر از مفهوم فقه نظام و مکتب در نزد کسانی که در حال حاضر پیگیر آن هستند با معانی این مفاهیم در علم اقتصاد و در دیدگاه مرحوم صدر به تبیین این مفاهیم از نظر لغوی و اصطلاحی پرداخت. او در ادامه به تفصیل دیدگاه شهید صدر را در خصوص فقه نظام توضیح داد و در پایان به طرح ایراداتی و انتقاداتی پرداخت که نسبت به دیدگاه شهید صدر وارد شده است. در ادامه گزارشی از این نشست را ملاحظه میکنید.
نقدهایی که منجر به انزوای مباحث شهید صدر در حوزه شد
مرحوم شهید صدر در اواخر ۱۹۵۰ یا اوائل دهه۶۰، کتاب «اقتصادنا» را تدوین کرد و میخواست که یک طرح نظامند از فکر دینی ارائه بدهد که مبتنی بر فقه باشد. ایشان بر فقه تأکید داشت و منظورشان، فقه موجود بود، همین چیزی که الآن در حوزههای علمیه تدریس میشود و فتوا داده میشود. در زمان خودشان به عنوان یک فکر بدیعی مطرح شد که مورد تمجید گروههای بزرگی قرار گرفت. گرچه ایشان این ایده را در «اقتصادنا» مطرح کرد ولی در کتابهای فقهی دیگر خود، همان روال عادی فقها طی کرد و مثل بقیه آقایان فتوا میداد که برخلاف اقتصادنا است؛ اما در اقتصادنا چنین ادعایی کرده است. در زمان انقلاب هم پیرو درخواست تعدادی از شاگردان، ایشان جزواتی را نوشت که همان بسط اقتصادنا محسوب میشد، در “الاسلام یعقود الحیاط المدرسۀ الاسلامیه” یک چنین کاری را انجام داده است. بعد از انقلاب، این نظر مورد نقد و بررسی قرار گرفت و نقدهای جدی بر آن شد، از جمله آقای حائری، شدیداً این بحث را مورد نقد قرار دادند. نقدها و پرسشهایی که به راه افتاد، باعث شد که این نظر کنار گذاشته شود و به انزوا کشیده شود و دیگر کسی آن را در محافل علمی مطرح نکند. هیچ وقت هم حوزههای علمیه در این بحث ورود نکردند و دیدگاه متداول خود را پیش بردند. مرحوم شهید بهشتی، بعد از انقلاب یک بحثی در سخنرانی مالیات دارد که آنجا یک دیدگاهی شبیه دیدگاه صدر مطرح میکند.
اما اخیراً مدتی میشود که گروهی از حوزویان به طرح دیدگاهی پرداختهاند و عناوین مختلفی را نسبت به آن به کار میبرند مثل: فقه اجتماعی، فقه کلام، فقه الحکومه، الفقه النظام و تعابیر متعدد دیگر که مختصر تفاوتهایی با هم دارند و همینطور با همین عناوین مراکزی نیز تشکیل شده است. به عنوان نمونه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پنج تا پژوهشکده راه انداخته است و یکی، از پژوهشکدههای آن، پژوهشکده نظام اسلامی است؛ یعنی دغدغه این گروه همین هست. یا دو سال پیش، پژوهشگاهی تأسیس شد، تحت عنوان پژوهشگاه فقه نظام در شهریور ۹۵، همچنین چیزی تأسیس شد توسط آقای اراکی. امسال هم جایی به نام موسسه علوم اسلامی و مطالعات اجتماعی مفتاح در قم، اعلام موجودیت کرده که یک سری دروس خارج فقه نظام در آنجا تشکیل میشود. در تهران هم موسسهای تحت عنوان امام رضا(ع) هست که در آنجا همچنین چیزی مطرح میشود؛ و در واقع همه این موارد نشان میدهد که یک چنین افرادی هستند که دارند این مسئله را دنبال میکنند و این موضوع یک بحث جدی است.
در اینجا چند نکته وجود دارد؛ یکی اینکه این افراد و این مراکز، در عنوان آن با هم اختلاف نظر دارند؛ یعنی بعضیها میگویند، فقه اجتماعی، بعضی فقه نظام، برخی فقه الحکومه و تعدادی دیگر میگویند که ما اساساً فقه فردی نداریم و همه آن اجتماعی است. به هر حال اختلاف زیادی در نام و چگونگی آن با هم دارند و حتی در منابع استخراج آن نیز با هم اختلاف نظر دارند، مثلاً در یکی از مؤسسات همین آقایان میگویند، منابع ما چهارتا است اگر بخواهیم فقه اجتماعی متمایزی داشته باشیم، یکی از آن اصول اعتقادی است. وقتی هم از اصول اعتقادی میخواهند صحبت کنند، ناظر بر این اصل کلی است که حاکمیت مطلق از آن خداوند است و مالکیت مطلق هم از آن خداوند است و اصل دومی مطرح نمیکنند، همین اصل اولی را مطرح میکنند و میگویند، ما میتوانیم از اینها یک سری احکام استخراج کنیم. دومین منبع، قواعد اصولی مثل، باب تزاحم ـ فقط باب تزاحم را مثال میزنندـ میگویند، یکی از منابع استخراج فقه نظام ما هست. سوم، یک سری قواعد فقهی را میآورند، چهار قاعده فقهی نفی ضرر، نفی حرج، نفی عسر و قاعده تثبیت. آخرش هم میگویند که ما از مجموع احکام فقهی میتوانیم یک حکم کلی را استخراج بکنیم که بعضیها از تعبیر به فقه اکبر و فقه اصغر میکنند. فقه أصغر، همین فقه موجود را میگویند و از فقه اکبر به اندیشههای اسلامی تعبیر میکنند، حالا اندیشههای اسلامی دقیقاً منظور چی هست، معلوم نیست و تعبیراتی دارند که همه چیز را در بر میگیرد؛ یعنی همه چیز مبنای این فقه نظام ما میشود، اما چگونه؟ باز هم معلوم نیست.
تاکنون هیچ تلاش مدونی برای بحث فقه نظام دیده نمیشود
نسبت به بحثی که اخیراً آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی در این خصوص مطرح کردند از جمله جاهایی که به آن پاسخ دادند عبارتند از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، پژوهشگاه نظام، فرهنگستان علوم اسلامی و مذاهب اسلامی که مؤسس آن آقای اراکی است. این مؤسسات رسالت خودشان را اینگونه میبینند و ویژگیهای خاصی دارند. به لحاظ سیاسی هم دغدغههای خاصی را دارند و مراد آنها این است که ما یک حکومتی داریم و احکام این حکومت را نمیتوان از این فقه استخراج کرد، بنابراین ما باید یک فقه مناسب با این حکومت تنظیم کنیم؛ وقتی فقه نظام میگویند، آخر داستانش این هست و این دغدغهای است که اینها دارند. باز ویژگی دیگری که این گروهها دارند، اینها افرادی هستند که در درون حوزه نبوده و معمولاً وابسته به مؤسساتی هستند که در حاشیه حوزه هستند. با این حال تاکنون هیچ تلاش مدونی برای بحث فقه نظام از اینها دیده نمیشود یا اگر هم برخی از کارها انجام شده کارهای ضعیفی است؛ مثلاً، در یک مورد که فقه نظام اقتصادی هست از منابعی استفاده شده که متعلق به شصت سال پیش هست و حرف خاصی هم ندارد، به جز یک بازگویی از مرحوم شهید صدر. بیشتر حرفهای آن، در این نقد اخیری که کردند، ضرورت فقه نظام هست؛ یعنی مطلبی بالاتر از این نمیبینید و ضرورت فقه نظام را با تعبیرهای مختلف تأکید میکنند.
به لحاظ تبارشناسی خودشان را به مرحوم صدر وصل میکنند و اعتقاد دارند که این فکر از شهید صدر است و ما خودمان را وامدار آن میدانیم، اما وقتی از مطالب شهید صدر میگویند، بیشتر بازگویی مطالب شهید صدر است تا اینکه بازخوانی از شهید صدر صورت بگیرد و تا اینکه ایرادهایی که شاگردان شهید صدر و دیگر فقها به او گرفتهاند را پاسخ دهند؛ و مطالب را بیشتر بازگویی میکنند. بدون اینکه به این مسئله بپردازند که شهید صدر در حدود ۵۰ سال پیش این حرف را زده است و حوزه چرا استقبال نکرده است، این خود جای تحلیل دارد، مشکلات آنچه بوده است، هیچکدام از اینها مدنظر نیست، در عین حال ملاحظات دیگری نیز هست.
از جمله روایتی که از دیدگاه خودشان مطرح میکنند با دیدگاه مرحوم صدر متفاوت است؛ یکی از تفاوتها: تفاوت در دغدغه است. مرحوم صدر در سال ۱۹۶۰ دغدغه این را داشت که در برابر تفکرات سوسیالیستی و سرمایهداری، بگوید که ما هم یک مکتبی داریم و مکتب ما هم نظام وار هست و تفکر ما نظام وار هست، اما اینها دغدغه حکومت دارند که حکومت نیاز به یک سری احکام متناسب دارد و با فقه فردی نمیشود حکومت کرد.
از نظر جایگاه علمی نیز کاملاً متفاوت هستند. مرحوم صدر، نبوغ فراوانی داشت و این کار را بهصورت فردی انجام داده، اما اینها با اینکه از امکانات مالی فراوانی برخوردارند و پیوندهای سیاسی خاصی دارند ولی جایگاه علمی آنها حتی در حوزههای علمیه آنطور که باید باشد، نیست.
شهید صدر همین فقه فردی را به عنوان فقه قبول میکند
تفاوت سومی که میتوان مطرح کرد، تفاوت فکری هست. مرحوم صدر اعتقاد دارد که دین برای هدایت مردم آمده است، بنابراین در مسائل علمی ورود نمیکند، در برنامهریزیهای اقتصادی ورود نمیکند، این موارد متعلق به علم است، ولی کسانی که اخیراً به این موضوع پرداختهاند اعتقادشان بر این است که دین در روشها نیز ورود میکند، در برنامهریزیهای اقتصادی، برنامه پنج سال و امثال آن، دین باید وارد شود.
تفاوت دیگری که اینها دارند این است که معتقدند دین پاسخگوی تمام مسائل اقتصادی و اجتماعی و حتی مسائل ریز آن هست، در حالی که شهید صدر تا این حد معتقد نبود.
آخرین نکتهای که به عنوان تفاوت این دو گروه عرض میکنم این است که مرحوم صدر همین فقه فردی را به عنوان فقه قبول کرده بود، در حالی که اینها فقه فردی را قبول ندارند، اما اینکه چگونه میخواهند از فقه فردی راحت بشوند، راه روشنی ندارند.
خب این بخش اول سخنان من که سعی کردم که یک سیری را عرض کنم و با توجه به ادعای تبارشناسی که دارند، تفاوتهای آنها را با شهید صدر ذکر کنم.
بحث بعدی، مفاهیم است. یک سری مفاهیمی گفته میشود، مثل، مفهوم نظام، یا مفهوم مکتب؛ اینجا من لازم میدانم که چند تا مفهوم را بگویم و تا برسیم به دیدگاه مرحوم صدر. ما در اقتصاد و موارد فکری، یک مفهومی داریم به نام مکتب که شهید صدر به فارسی زیاد کلمه مکتب را به کار میبرد و به عربی مذهب میگوید و به انگلیسی، دکترین گفته میشود و معمولاً یک مجموعه عقاید خیلی کلی است که یک هدفی را دنبال میکند که این اعتقادات، اعتقادات پایهای هست. مثلاً در مکتب اسلام، اعتقاد به خداوند، نبوت نبی، به قرآن جزء اصول اعتقادی است که هویت مسلمانی را تعیین میکند. مکتب هم همینطور هست، مکتب در حوزه اقتصاد یعنی گروهی در یک جا جمع میشوند و یک سری تفکراتی دارند که هویت آنها را تعیین میکند.
شهید صدر و نظام سرمایهداری
در حوزه اقتصاد معمولاً میگویند که دو سؤال اساسی در حوزه مکتب وجود دارد که آن مکتب باید به آن پاسخ بدهد. سؤال اول، اصل مالکیت خصوصی و دوم، حدود مالکیت خصوصی؛ اصلاً شما مالکیت خصوصی یا دولتی را قبول دارید؟ مالکیت خصوصی که قبول دارید، آیا برای آن حدود قائل هستید؟ این میشود سؤال اول. سؤال دوم، بحث آزادی اقتصادی هست و حدود دخالت دولت. هر مکتبی که میآید در حوزه سرمایهداری یا سوسیالیسم و یا اسلام، باید این دو سؤال را جواب بدهد. مرحوم صدر میگوید، هدف من پاسخ دادن به این سؤالها در رقابت با نظام سوسیالیسم و سرمایهداری است، منتهی من این دوتا سؤال را نمیتوانم از دل فقه بیرون بیاورم؛ یعنی دغدغههایش اینها هست. میگوید، جواب اینها را من نمیتوانم از دل فقه بیرون بیاورم،
اینها را از روشی که به اصطلاح کشف هست، میتوان به دست آورد. به طور طبیعی هر مکتبی بر طبق اصول خودش این کار را انجام میدهد؛ مثلاً نظام سرمایهداری معتقد به آزادی اقتصادی هست، این آزادی اقتصادی یک اصلی است که مبتنی بر یک مبانی ارزشی هست و یک جهتگیری خاصی را دنبال میکند. سوسیالیستها، آزادی اقتصادی را قبول ندارد و یک مبانی ارزشی برای خود دارد و هدفی را دنبال میکند. مرحوم صدر میگوید، ما هم همینطور هستیم، اما این که کدام اصل هست، بماند، ولی این یک مبانی ارزشی دارد و یک هدفی دارد که آن هم عدالت اجتماعی هست و آن مبانی که خدمتتان عرض کردم؛ بنابراین یک پیوند این چنینی بین مبانی و این دوتا اصل و هدف شکل میگیرد. خوب این راجب به مکتب که دغدغه شدید مرحوم صدر هم همین هست و غیر از این هم در حوزه اقتصاد، چیزی را دنبال نمیکند.
دومین مفهومی که لازم است درباره آن صحبت شود، مفهوم نظام هست، نظام از نظر معنای لغوی، مجموعه در هم تنیده و منسجمی است که جهت و هدف معینی را دنبال میکند، حالا این مجموعه میتواند به صورت، ارگانیکی یا مکانیکی باشد، فرقی نمیکند، ولی یک جهتگیری خاصی را دنبال میکند، این معنای لغوی آن هست. معنای دومی که در نظام مطرح میشود و در حوزه اقتصاد هم مطرح میشود، نظامهای عینی هست؛ یعنی مجموعهای منسجم از نهادهای حقوقی، اجتماعی، امکانات فنی، شرایط جغرافیایی که از آن تعبیر به نظام میکنند.
ویژگیهای نظام اقتصادی
نظام اقتصادی چهارتا ویژگی دارد که یکی ویژگی آن، نظام حقوقی هست که نظام حقوقی درباره قانون واردات، صادرات، دخالتهای دولت و این دست موارد که آیا نرخ ارز را تعیین کنیم، نکنیم، قانون بودجه باید چطور باشد و امثال اینها بحث میکند. ویژگی دوم، سطح تکنولوژی است که تعیین کننده یک نظام اقتصادی است؛ مثلاً، تکنولوژی که در آمریکا هست، اقتضائات خودش را دارد و نوع روابطی که ایجاد میکند متفاوت از جامعهای است که در آن تکنولوژی وجود ندارد. به عنوان مثال، یک تکنولوژی ساده مثل آسانسور را نگاه کنید، شما میبینید تأثیراتی را که آسانسور روی روابط اجتماعی و اقتصادی میگذارد، خیلی متفاوت است. ما قبل از اینکه پدیدهای به نام آسانسور بیاد، معمولاً خانههایی که داشتیم، یک طبقه یا دو طبقه بود، دیگر بالاتر از این نمیشد، به مدد آسانسور ما از این آسمان خراشها میتوانیم داشته باشیم، بعد نوع تعاملات، نوع حقوقی که تعریف میشود، نوع روابطی که مطرح میشود، اینها تحت تأثیر یک مفهومی است به نام آسانسور؛ بنابراین سطح تکنولوژی هم یکی از عناصر مهم آن نظام هست. ویژگی سوم، وضعیت جغرافیایی است؛ یعنی اینکه شرایط جغرافیایی شما چگونه هست؟ اگر یک کشوری کنار دریا باشد، طبیعتاً خانههایی که ساخته میشود و نوع فعالیتهای اقتصادی که خواهد داشت، متفاوت خواهد بود با یک منطقهای که سردسیر هست، معمولاً شغل آنها در کنار دریا، ماهیگیری هست، تور ماهیگیری و لنج میسازند و جغرافیا جور دیگری است و روابط جور دیگری خواهد بود. ویژگی چهارم هم نظام ارزشی همان مکتب است؛ یعنی ما با این چهارتا اصل به ترتیب مواجه هستیم.
دوستانی که دارند مفهوم نظام و یا حتی نظام اقتصادی را به کار میبرند، ذهنیتی که دارند چیزی نیست که معمولاً در اقتصاد به کار میرود؛ و عمدتاً میخواهند یک چیز را بسازند مثل نظام سرمایهداری و سوسیالیستی و میگویند، ما میخواهیم یک چیز را بسازیم، آن چی هست که میخواهیم بسازیم؟ آن مفهوم لغوی اول است که یک مجموعه منسجمی هست که میخواهیم طراحی بکنیم که در حوزه تولید چگونه باید باشیم، در حوزه توزیع چگونه باید باشیم؟ در حوزه مصرف چگونه باید باشیم؟ یک ماکتی را اینها میخواهند بسازند، مثل یک مهندس برخورد میکنند و تعبیر به مهندسی فرهنگی هم میکنند، حالا این مهندسی نظام سازی را در واقع دارند دنبال میکنند و این را منتسب به مرحوم صدر هم میکنند که ایشان دنبال نظام بوده است. بله گاهی وقتها تعبیرهایی مرحوم صدر دارد درباره نظام، اما منظور شهید صدر از نظام چیزی نیست که اینها میگویند. منظور مرحوم صدر از نظام این است که، همان اصول مکتبی یک مبانی ارزشی متناسب با مکتب دارد و یک جهتگیری نهایی هم دارد که اینها باهم دیگر هماهنگ هستند، اصلاً با این چیزی که اینها در حوزههای مختلف دارند بیان میکنند، قدری متفاوت هست.
با تعبیری که عرض کردم، یک مکتب میتواند نظامهای متعددی داشته باشد، مثل مکتب سرمایهداری که معتقد به آزادی سرمایهداری و مالکیت خصوصی هست. در مقام تحقق و با توجه به آن چهار ویژگی که عرض شد، میتواند نظامهای سرمایهداری نوع ژاپن، نوع آمریکا و نوعهای متعددی را به دست دهد به دلیل اینکه سطح تکنولوژی فرق میکند، به دلیل اینکه شرایط جغرافیایی آنها فرق میکند. حتی یک کشور در دو زمان میتواند نظام اقتصادی متفاوتی داشته باشد؛ مثلاً آمریکای امروز و دویست سال پیش، دو نظام اقتصادی متفاوت دارند، چرا که سطح تکنولوژی و مسائلی که پیش پای هر نظامی قرار میگیرد، متفاوت هست.
شهید صدر و مکتب اقتصادی
مرحوم صدر میگوید، ما مکتب اقتصادی داریم، یعنی ناظر بر آن دو اصل کلی حتماً داریم. دو تا ادعا برای صحبت خودش میآورد و سعی میکند این ادعاها را مدلل کند. اول اینکه، دین تنها در عرصه فردی نیست، بلکه ناظر بر مسائل اجتماعی هم هست و برای ادعای خودش هفت دلیل میآورد که حالا من از دلیلهایش میگذارم، نهایتاً به این جمعبندی میرسد که دین ما یک دین اجتماعی است و تنها فردی صرف نیست، بنابراین موضعگیری کرده است. دومین مقدمهای که مطرح میکند این است که خداوند چون حکیم است، احکام و ارزشهایی که وضع میکند به طور طبیعی یک مجموعه هماهنگ خواهند بود و این بر اساس حکمت الهی است. این ارزشها باید متجانس و منسجم باشند که بتوان آن معیار عادلانه را تحقق بدهند. بعد از این، این سؤال مطرح میشود که حالا ما قبول کردیم که این دو تا مقدمه ما را به این برساند که دین یک ارزشهای منسجم دارد، خوب این ارزشها کجا هستند؟ ایشان میگوید، ارزشهای منسجمی که معتقدیم وجود دارد، به این دلیل که متون دینی ما مثل کتابهای آموزشی نیستند که فصلبهفصل برای ما تدوین شده باشند و یک فصل بگوید که ویژگیهای مالکیت این است، فصل دیگر، از آزادیهای اقتصادی بگوید، بنابراین ما با یک مجموعه پراکنده مواجه هستیم و دسترسی مستقیم به این اصول کلی که نداریم. خوب حالا که دسترسی نداریم، چکار باید بکنیم؟
احکام شرعی در واقع تجسم آن ارزشها است که خداوند متعال آنها را در شکل احکام و بایدها و نبایدها بیان کرده است؛ بنابراین ارزشهایی که معتقدیم وجود دارد، اما در هیچ جا مستقیم وارد نشده است، از طریق احکام به دست میآید و این را میگوییم، روش کشف؛ یعنی ما از طریق احکام، کشف میکنیم ارزشهای منسجم الهی را، ما از آنجا متوجه میشویم و به قول ایشان احکام نقش کلیدی دارند. بعد وقتی که به اینجا میرسد، یک سؤال برای خودش مطرح میکند که خوب شما میگویید، احکام الهی منسجم هستند و ما را به آن ارزشها میرسانند، کدام احکام الهی؟ میگوید، آن احکام الهی که خداوند وضع کرده است، آنها مدنظر من هستند. خود خداوند متعال وضع کرده است، آنها منسجم هستند؛ اما آن احکامی که پیش ما هست، چون ما دسترسی به احکام واقعی نداریم، اینها احکام اجتماعی و ظاهری هستند. این احکام اجتهادی من میتوانم بگویم که اگر بخواهم به قاطعیت صحبت کنم، پنج درصد آن را شاید نتوانم بر ذمه بگیرم که اینها احکام واقعی هستند؛ تعبیر پنج درصد است. آن وقت همه چی خراب میشود، آمدیم ارزشها را منسجم کردید، مبتنی بر احکام واقعی کردید، حالا رسیدید به احکام اجتهادی، آن وقت الآن میگویید احکام اجتهادی پنج درصد آن واقعی هستند؟!
در اینجا میگوید، ما باید برویم سراغ احکام ظاهری که از طریق احکام ظاهری به احکام واقعی برسیم. ایشان میگوید، طبیعتاً باید از روی اجتهاد پیش برویم، چون باید این اقدام را انجام بدهیم و احکام را استخراج کنیم. این احکامی که میخواهیم از طریق اجتهاد به دست بیاوریم، یک سری مشکلاتی دارد که احتمال اینکه ما به خطا برویم، کم نیست و چهارتا مشکل ایشان بیان میکنند و من از این مشکلات میگذرم. بعد هم راهحلهایی برای آن مشکلات بیان میکند، در عین حال هم میگوید این مشکلات وجود دارد. در نهایت راهحل شد، اجتهاد. میگوید، این اجتهادهایی که افراد انجام میدهند، یک احتمالی که هست این اجتهادات دقیقاً مطابق با نظام واقعی هستند از انسجام لازم برخوردار باشند، چون گفتیم، اینها منسجم هستند، پس احکام اجتهادی هم منسجم هستند. اگر اینطور باشد، ما مکاتب را استخراج میکنیم، چون روش شرعی، اجتهادی هست و روش اجتهادی هم معتبر هست، ما ممکن است با مکاتب متعدد اسلامی مواجه شویم.
مکاتب پنجگانه اقتصاد اسلامی
نکته بعد این است که ما مواجه میشویم با پنج تا مکتب اقتصادی اسلامی، حالا کدام را انتخاب بکنیم؟ میگوید، من سه تا معیار میدهم، یکی این که هر کدام از اینها قویترین عناصر را در مکتب داشت، همان را انتخاب میکنیم. دوم، معضلات اجتماعی را کدام بهتر حل میکند، آن را انتخاب میکنیم، سوم، اهداف دینی را کدام بهتر تحقق میدهد، همان را انتخاب میکنیم، سه تا معیار را میدهد و میگوید، اگر اینطور شود خیلی خوب میشود، ولی متأسفانه اینطور نیست؛ یعنی از نظر شهید صدر احتمال اینکه این احکامی که یک فقیه استنباط میکند، منسجم باشد، تقریباً صفر است؛ چرا که منطقی را که فقیهی بر طبق آن اجتهاد میکند بر اساس روایاتی که دم دست دارد انجام میدهد و بر این اساس روش آنها متفاوت هست و فهم آنها متفاوت میشود. ممکن است عام و خاصی باشد و فقیهی فقط خاص آن را دیده باشد و در جمع روایات مشکل پیدا کرده باشد و هزار چیز دیگری که ممکن پیش بیاید، فلان فقیه، فلان راوی را قبول دارد و فلان فقیه، فلان راوی را قبول ندارد؛ بنابراین احتمال اینکه منسجم نباشد، خیلی بالا است، بعد بر میگردیم خانه اول خودمان که چکار باید بکنیم که مسئلهمان را حل کنیم؟ میگوید، در اینجا ما یک فقیه از دو جایگاه برخوردار میشود؛ او(شخص فقیه) یک حیثیت فقاهت دارد و اینکه اجتهاد او معتبر است؛ بنابراین چون اجتهادش معتبر هست، به همین احکام غیر منسجم شرعاً عمل بکند و هیچ مشکلی ندارد؛ اما یک حیثیت نظام سازی و مکتب سازی هم دارد که آنجا باید نگاه بکند که مثلاً، ما ده تا حکم فقهی داریم، ۹ تای آن هماهنگ است و فقط یکی از آنها هماهنگ نیست، آن یکی که هماهنگ نیست را میگذاریم کنار، میرویم سراغ فتواهای دیگران و آن فتواهایی که متناسب با این ۹ تا هست را اینجا اخذ میکنیم و بعد مکتبمان را میسازیم؛ چرا؟ چون ما که در مقام عمل که نیستیم، ما داریم نظری کار میکنیم، مکتب یک اصل کلی و نظری است، بنابراین خدشهای هم وارد نمیشود که شما بگویید در مقام عمل من خطا دارم عمل میکنم، بلکه یک امر نظری است. این کلیت بحثی است که مرحوم شهید صدر، پیش گرفتند و به اینجا میرسانند که ما به این ترتیبی که گفتیم، مکتب را پا میگذاریم.
گزارشی از تبارشناسی جریانی که اخیراً با عناوینی مثل فقه نظام و فقه اجتماعی و… با شهید صدر و دیدگاه شهید صدر در این زمینه عرض شد و در ادامه به ایراداتی میپردازم که در این خصوص به دیدگاه شهید صدر وارد شده است.
ایراداتی به دیدگاه شهید صدر
از همان ابتدا تا به امروز چند تا ایراد جدی به شهید صدر گرفته شده است. یکی آنکه، احکام واقعی که صدر مطرح میکند، طبق مصالح و مفاسد تعیین شده است، بنابراین بر فرض اینکه ما مبانی شهید صدر را بپذیریم که دین یک امر اجتماعی هست و ناظر بر حوزه اجتماع هست، بنابراین عمل به آنها باعث میشود که ما در دنیا سعادتمند شویم با این تعبیری که ایشان میکند، چون در مسائل اجتماعی اینها مصلحت ملزمی دارند ما به آنها عمل میکنیم؛ اما واقعیت این است که ماهیت احکام اجتهادی فرق میکند. در احکام اجتهادی که ما اصلاً دنبال اینکه مصلحت ملازمه دارد یا ندارد، نیستیم، ما به عنوان یک مکلف دنبال این هستیم که یک حجتی عندالله داشته باشیم و در روز قیامت از باب منجزیت یا معذریت عذری داشته باشیم و بتوانیم خطایمان را توجیه کنیم؛ بنابراین ماهیت احکام اجتماعی به همین ترتیب خواهد بود. در این صورت صرف نظر از بحث انسجام و عدم انسجام، این احکام اجتماعی چون ضریب خطا دارند، حتماً ما را به اینجا نمیرسانند؛ یعنی ممکن است بر اساس احکام اجتماعی اجتهادی، به یک سری احکام منسجم هم برسیم که فاقد آن مصلحتی باشد که خداوند فرموده است؛ این احتمال با توجه به روشهای اجتهادی وجود دارد. ما چه دلیلی داریم که بگوییم این احکام اجتهادی دقیقاً مطابق با احکام واقعی هستند یا بگوییم اقرب به احکام واقعی هستند، ما دلیلی نداریم، مگر اینکه یک نفر بیاید بگوید ما از باب قاعده لطف من این را میگویم که اگر این باشد، ولی قاعده لطف تمام نیست و چون اینجا قاعده لطف تمام نیست، بنابراین یک فاصلهای از احکام الهی در اینجا وجود دارد، حتی اگر منسجم باشد.
در این صورت آن وقت ما به سبکی که ائمه اطهار داشتند، نگاه میکنیم، آن نظام واره مثل یک جدولی میماند که آن جدول یک سری پازلهای مختلفی دارد. حالا ما باید برای اینکه فکر بکنیم که آن چیز نظام وار در احکام اجتهادی تحقق پیدا کند، باید فرض کنیم که تمامی این پازلها پر میشود و احتمال اینکه این پازلها پر شود، تقریباً صفر است. از این جهت تقریباً میگویم، صفر است که مثلاً، بیست تا حکم هست و مثلاً محمد بن مسلم رفته پیش امام و سؤال کرده است، یوسف بن عبدالرحمان هم رفته پیش امام و یک سؤالی کرده است، زاره هم رفته پیش امام و سؤالی کرده است و اتفاقاً امام همه احکامی را که آن پازل را پر میکند بیان کرده است، آنها هم درست فهمیدند و بعد هم درست هم منتقل کردند و این پازل انسجام شکل گرفته است.
در حالی که این غیر ممکن است و عملاً هم همینطور هست. عملاً هم تحقق خارجی ندارد که شما بخواهید انسجام این چنینی را به دست بیاورید و حالا صرف نظر از جعلیاتی که وجود دارد و خطاهایی که در اجتهاد وجود دارد؛ بنابراین با این وصفی که بیان میشود، این ادعا که فقهی که مبتنی بر احکام ظاهری هست، یک فقهی است که دارای انسجام باشد، این تقریباً میشود گفت، محال است و با این روش تحقق خارجی ندارد. فلذا مرحوم صدر میگوید که من با اطمینان میتوانم بگویم که پنج درصد آن احکام واقعی است و به بقیه آن تعهدی ندارم و نمیتوانم بیان کنم؛ بنابراین اینکه از دل اینها یک چنین مجموعه منسجمی بیاید، همچنین چیزی نیست تا چه برسد به این ادعا که ما ادعا بکنیم این احکام ظاهری که ما داریم در مقایسه با بقیه چیزهای دیگر که ما داریم، برتر هستند و از بقیه نظامات اجتماعی بشری برتر هستند. اگر کسی درباره احکام واقعی چنین ادعایی کند، میتواند اما راجع به احکام ظاهری چنین چیزی نمیشود.
اشکالی دیگر به شهید صدر
ایراد دیگری که به مرحوم صدر گرفته شده است، همان انتخاب مکتب است. ایشان میگوید، ۹ تا از احکام منسجم بودند، دهمی منسجم نبود، در فتوای خودم از دهمی میگذرم، فتوای یک فقیه دیگری را میآورم، میگوید، به چه مجوزی شما این کار را کردید؟ آیا به لحاظ شرعی شما میتوانید اجتهادی که خودتان انجام دادید و در حق شما تمام شده است، بگذارید و فتوایی را که قبول ندارید به لحاظ مبنای فقهیتان، آن را انتخاب کنید، آیا همچین کاری را شما میتوانید انجام بدهید؟ همچین چیزی آیا حجت شرعی دارد؟
اشکال دیگری که به مرحوم صدر گرفته میشود، این است که اگر ایشان بگوید ایرادی ندارد که من فتوای آخری را از فقیه دیگری بگیرم، چرا؟ چون نمیخواهم به آن عمل بکنم و صرفاً جنبه نظری دارد. به ایشان دوتا ایراد شده است، فرض کنید که جنبه نظری باشد، شما این را به خداوند دارید نسبت میدهید و طبق آیه قرآن «قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لکم أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ» در واقع حتی اگر عملی هم نباشد، آیا میتوانید دینی را که قبول ندارید، اسناد به خداوند بدهید، نمیشود. دوم، اینکه اینطور نیست که فقط ذهنی و نظری باشد، بلکه این مکتب راهنمای عمل هست؛ یعنی شما بر اساس این میخواهید در حوزههای علمیه مختلف اقتصادی و اجتماعی نظر بدهید؛ بنابراین بر این تعبیر شما که میگویید از یکی از فتاوای خودم میگذرم و فتوای مکتب دیگری را میگیرم و ایرادی ندارد، چون جنبه نظری دارد، از دو جهت خدشه وارد میشود، اولاً، این فقط نظری نیست، اگر هم نظری باشد، شما دارید استناد به خداوند میدهید، استناد به دین میدهید و نمیتوانید یک همچین چیزی را به دین نسبت بدهید.
چکیده بحث:
۱) دیدگاه شهید صدر در رابطه با فقه و نظام اقتصادی چیست؟ طبق صحبتی که کردم مرحوم صدر بین فقه فردی و مکتب سعی کرده است ارتباط برقرار کند و روی نظام تأکید نکرده است، الا اینکه این مکتب مبتنی بر مبانی هست و اهدافی را دنبال میکند، اگر کسی این را نظام بگوید، مشکلی ندارد.
۲) چه نسبتی بین دیدگاه صدر و دیدگاه فقه نظام وجود دارد؟ همانطور که عرض کردم دیدگاه ایشان هم در مقام دغدغه، هم در مقام روش کشف و هم در مقام مبانی فکری با این آقایان کاملاً متفاوت هست. به جهات علمی هم که نگاه کنید، در فقه نظامی که امروزه طرح میشود، یک نوع عقبگرد نسبت به دوره شهید صدر دیده میشود. ببینید شهید صدر ادعا کرد و تمامی تلاشش را هم کرد برای اینکه این مکتب را درست بکند؛ اما این آقایان حتی برنگشتند یک بازخوانی داشته باشند و ایرادات وارده به شهید صدر را پاسخ دهند.
۳) آیا دیدگاه شهید صدر قابل اتکا است؟ خب این را در مورد احکام واقعی شهید صدر میشود پذیرفت، اما اینکه از احکام ظاهری موجود با حفظ فقه فردی، ما به ارزشهای منسجم برسیم، قطعاً امکان ندارد. اگر کسی بخواهد آن فکر خاص را دنبال بکند، حتماً باید بیاید در فقه موجود یک تلاشی دوباره بکند، یکی در مبادی فکر بکند؛ مبادی فقهی، روش استنباط و نوع نگاهش را متفاوت بکند، در حالی که افرادی که بحث فقه نظام را مطرح میکنند تلاشی در این زمینه انجام نمیدهند و یا بحثهایی هم که دارند، خیلی کلی هست و دغدغههای سیاسی اینها با دغدغههای دینی مرحوم شهید صدر، قابل قیاس نیست و یا اصلاً بگوییم دغدغهها بیشتر سیاسی است.