اختصاصی شبکه اجتهاد: توفیق رفیق این کمترین شد و بهعنوان نماینده از طرف حوزه علمیه خراسان دعوت شدم که در محضر مقام معظم رهبری چند دقیقهای صحبت کنم. انصافاً این پیشنهاد برای من بسیار مغتنم بود و از تمام کسانی که من را قابل دانستند تشکر دارم.
بعد از شور و مشورت با دوستان و اساتید مشخصاً به این جمعبندی رسیدیم که چند مطلب را مراعات کنم.
۱- نسبت به بزرگان حوزه حقشناسی و اظهار ادب داشته باشم.
۲- اشارهای به تاریخ درخشان حوزه علمیه خراسان داشته باشم.
۳- ترکیب انتصابی حضرت آقا را برای مدیریت حوزه فرصت بدانم.
۴- مهمتر از همه یک صحبت خنثی، فرمایشی، بدون بیان دغدغه طلاب نداشته باشم.
بعد از آماده شدن متن شب سهشنبه با من تماس گرفتند که باید فردا ساعت ۵ قم باشید جهت اینکه متنهای آماده شده کل مدعوین ملاحظه شود تا تداخلی در صحبتها نباشد! با اینکه نیمه شعبان امسال توفیق تشرف به قم را داشتم، صبح سهشنبه به تهران رفتم و از آنجا به قم و در جلسه شرکت کردم. تذکرات خالی از لطف نبود و بیشتر شکلی بود. بعد از شنیدن تذکرات مطالب را در قالب هشت نکته به نام ثامنالائمه در جوار حرم مطهر حضرت معصومه تنظیم نهایی کردم و آماده ارائه شدم.
هنگام دعوت از این جانب قرار بود مجری یادی از اخوی شهیدم جناب سروان احمد رضایی داشته باشد ولی متأسفانه یادش رفته بود! لذا من هم بعد از دعوت شدن بهمحض استقرار و نام خدا، خدمت حضرت آقا عرض کردم دو نمایندگی نصیب این حقیر شده است: ۱- نمایندگی از طلاب. ۲- نمایندگی از شهیدی که سه سال پیش در سوریه در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا شرکت کرد و شهید شد و خیلی دوست داشت شما را ببیند. لذا از طرف ایشان هم سلام علیکم که با واکنش بسیار مثبت آقا و حضار مواجه شد. جواب سلام دادند و فرمودند خداوند ما را با آنها محشور نماید. با کسب اجازه از آقا و حضار شروع به صحبت کردم. بند اول اظهار ارادت علمی بنده به آقا بود. شاید به جرأت بتوان گفت در تاریخ تشیع عالِمی نداشتهایم که چنین افقی را در برابر چشم مردم و مسئولین ترسیم کند.
بند دوم دغدغه اصلی من بود و از قبل حدس میزدم واکنش مثبت آقا را برانگیزاند. گفتم: فاصله وجودی بین طلاب جوان و حضرت شما زیاد است و با پوزش بیشتر فاصله ادراکی بین بعضی از بدنه حوزه و ادراک حضرتعالی خیلی معنادار است! لذا چند پیشنهاد کردم: الف) در گام اول میطلبد فهم و باور دقیق حداقل همین بیانیه در بدنه حوزه صورت گیرد. ب) اساتید حوزه جهت پرچمداری از اندیشهی متعالی امام راحل و حضرتعالی، ترجمان اندیشه امام راحل و دیدگاههای حضرتعالی باشند. ج) زندگی علمی دوران طلبگی حضرتعالی مورد مطالعه جدّی طلاب جوان قرار گیرد تا به جامعیّت حضرتعالی حتی در دوران طلبگی پی ببرند.
آقا هنگام شروع به صحبت با اینکه من چهارمین نفر در ارائه بحث بودم و بلافاصله این موضوع جوانی خودشان و فاصله ادراکی بین بعضی طلاب و حضرت آقا را متذکر شدند و فرمودند وضعیت شما از وضعیت آن زمان بهتر است. این جمله بندی این تعابیر، ادبیات بیان نشانه پیشرفت است ولی به نظر خودم از تواضع شان بود.
بند ۳: فرازی از بیانیه گام دوم را آوردم که شما فرمودهاید جوانان محور تحقق نظام هستند و در همه میدانهای سیاسی، اقتصادی شانههای خود را زیر بار مسئولیت دهند.
عرض کردم حضرت آقا ولی نه اینقدر که یک جوان ۴ – ۵ مسئولیت بپذیرد اتفاقاً بند تنش برانگیزی بود و دوستان هم چندین مرتبه پرسیدند مقصودتان کیست؟ ما هم گفتیم الف و لام عهد ذهنی است.
بند ۴: حالت انفعالی حوزه.
بند ۵: اشاره به مدرسه تربیتی امام راحل داشتم که آقا توضیحی هم پیرامون این مطلب فرمودند.
بند ۶ و ۷: متذکر ضرورت زبان فارسی و عربی شدم.
بند ۸: ضرورت نظام سازی خدمات اجتماعی حوزه.
بعد از اتمام صحبت فرصت را غنیمت شمرده و به دستبوسی آقا مشرف شدم. آداب و تشریفات را بلد نبودم. خیلی هم حواسم سر جای خود نبود. حالتی بین شور و شعف و بهت داشتم. دست مبارک آقا را بوسیدم. عرضه داشتم آقا مشهد مدرسه سلیمانیه مشغول فعالیت هستیم. طلاب شما را سلام رساندند. آقا فرمودند: به طلاب و اساتید مدرسه سلیمانیه سلام ویژه برسانید.
پرسیدند کجایی هستید؟ گفتم از شهرستان کاشمر. حضرت آقا با تکان سر فرمودند بله کاشمر طوری که حاکی از تصویر خوب در ذهن مبارکشان بود. در آخر جسارت کردم عرض کردم انگشتر مبارک را هدیه میدهید؟ فرمودند چشم. حتماً بله میدهم بعد از اتمام سخنرانی محافظ حضرت آقا آمد و انگشتر متبرک را به من هدیه داد.
خوشحال بودم و بعد از اتمام جلسه منتظر واکنش دوستان و اساتید بودم. آیتالله صادقی رشاد مدیر محترم حوزه تهران من را دیدند ایستادند فرمودند احسنت به منظر من پختهترین بحثی که ارائه شد بحث شما بود. همچنین آیتالله شیخ جواد مروی هم اظهار لطف ویژهای داشتند. در هر صورت تصاویر بسیار زیبایی از این دیدار در ذهن من نقش بسته است و خدا را شاکرم.