اختصاصی شبکه اجتهاد: یکم. مبانی انقلاب اسلامی مانند هر حرکت سیاسی-اجتماعی دیگر باید در سه ساحت تعریف شده و از سایر انقلابها متمایز گردد:
الف: وضعیت موجود جامعه، اجزای آن و نهادهای اجتماعی؛ ارزشها، اندیشهها، فرهنگها، نظام سیاسی و نظام اجتماعی حاکم بر جامعهی امروز چیست؟
ب: وضعیت مطلوب و آرمانی جامعه؛ چه تصویر واقعی و عینی از جامعهی آرمانی وجود دارد؟ چه روابطی میان اجزای جامعهی آرمانی برقرار است؟ جایگاه عدالت، آزادی، مالکیت، ثروت، قدرت و … در این جامعه کجاست؟ آیا در جامعهی آرمانی، باز هم شاهد ارتکاب جرم هستیم؟ آیا در جامعهی آرمانی، ظلم وجود دارد؟
ج: راهکار و نسخهی رسیدن از وضعیت موجود به مطلوب؛ برنامه و راهکار مشخص برای خروج از وضعیت موجود و رسیدن یا نزدیک شدن به وضعیت ایدهآل چیست؟ به عنوان مثال، راه از میان برداشتن اختلاف طبقاتی و تبعیض چیست؟ چگونه میتوان فقر را ریشهکن کرد؟ چگونه میتوان احترام به حقوق دیگران را در جامعه نهادینه کرد؟
نزاع میان نظامهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به اختلاف نظر در این سه ساحت بازمیگردد.
دوم. حوزههای علمیه با ابزار علم فقه که به فرمودهی امام راحل، علم ادارهی جامعه است پا به میدان میگذارند و مطابق با رسالت خود، فرآیند انقلاب اسلامی و قالب جمهوری اسلامی را نقد میکنند. نقد جمهوری اسلامی در دو عرصه انجام میشود:
عرصهی اول: فاصلهی وضعیت موجود با وضعیت مطلوب؛ بدون تردید، ورود ما به این عرصه، همواره تحتالشعاع نگرش ما در ساحت اول و دوم است. «فاصله» با مبدأ و مقصد، معنا مییابد. وضعیت فعلی جامعه را چگونه ارزیابی میکنیم و چه وضعیت آرمانی را در ذهن ترسیم کردهایم؟ این عرصه از عرصهی بعد، سادهتر و در دسترستر است. اما در عین حال، ارزیابی سادهانگارانهی وضعیت فعلی یا ترسیم جامعهای تخیلی به جای جامعهی آرمانیِ منطبق با واقعیت میتواند نقد ما در این عرصه را به یک نوع سیاهنمایی یا سفیدنمایی محض تبدیل کند.
عرصهی دوم: نسخه و نقشهی حرکت برای رسیدن یا نزدیک شدن به وضعیت مطلوب؛ پس از درک واقعی از فاصلهی میان وضعیت فعلی و وضعیت آرمانی، نقشهی راه چیست؟ چالشها، آسیبها و خطرات در این عرصه، دوچندان میشود. از یک سو درک خطا از فاصله با آرمان و از سوی دیگر، بیراههها و مسیرهای انحرافیِ موجود برای رسیدن به آرمان، این عرصه را به شدت تهدید میکنند. بسیاری از فرقهها، گروهکها و جریانهای التقاطی در این عرصه رخ مینمایند.
نقد جمهوری اسلامی در عرصهی نخست، معطوف به پاسداری و مرزبانی از آرمانها است. بنابراین باید بدون مصلحتاندیشی و با امانتداری، جامعهی آرمانی را به تصویر کشیده و نسبت وضعیت فعلی را با آن سنجید. اما نقد جمهوری اسلامی در عرصهی دوم، معطوف به بررسی حرکت نقطه به نقطهی جمهوری اسلامی برای نزدیک شدن به جامعهی آرمانی است. بدون تردید، برای این کار، باید قابلیتهای جمهوری اسلامی و فشارهای بیرونی و درونی در برابر حرکت، لحاظ شود.
سوم. نقدهای فقهی حوزویان در هر دو عرصه، دچار آسیبهایی شده و میشوند:
۱- بی توجهی به بُعد کلان در وضعیت آرمانی؛ اساساً بسیاری از نقدهای وارده از سوی حوزویان، خالی از بُعد اجتماعی است. جامعهی آرمانی از نگاه اینان، جامعهای است که افراد آن، به احکام فردی همچون مناسک عبادی پایبند هستند. ارزشهای اجتماعی، روابط اجتماعی و نهادهای اجتماعی، زمانی در نگاه آنان جایگاه مییابند که به احکام فردی مرتبط شوند. به عنوان مثال، روابط عادلانهی اقتصادی یا حقوق شهروندی در جامعه زمانی مهم خواهند بود که بر انجام مناسک عبادی تأثیرگذار باشند.
۲- خطا در ترسیم جامعهی آرمانی؛ برخی از نقدهای فقهی، علیرغم توجه به بُعد اجتماعی، دچار خطا در ترسیم این بُعد شدهاند. در آثار برخی از اندیشمندان حوزوی، جامعهی آرمانی، قرابت زیادی با آرمان کمونیسم دارد. برخی دیگر، جامعهای آرمانی شبیه جوامع نظامهای لیبرالیستی تصویر کردهاند. وقتی به قشر سنتی حوزه مینگریم، با اندیشههایی از جنس اقتدارگرایی روبهرو میشویم. این اختلاف، نشان از وجود آرمانهای تخیلی در ذهن بسیاری از حوزویان دارد. مغایرت آرمان ذهنی ما با آموزههای دین، فاحشترین خطا در نقد جمهوری اسلامی است.
۳- سطحینگری در تحلیل وضعیت موجود؛ بسیاری از نقدهای فقهی، حاکی از عدم تحقیق علمی و روشمند درباره وضعیت موجود جامعه است. در بسیاری از موارد، وضعیت مشاهدهشده از خانواده و اطرافیان یا گزارشی که از سوی نزدیکان به فرد رسیده است مبنای تحلیل و نقد قرار گرفته است. همچنین در بسیاری از موارد، به تحلیل رفتارهای ظاهری افراد جامعه اکتفا شده و لایههای پنهان شخصیتی و روانی، مورد بررسی قرار نگرفته است. نمونهی این موارد را میتوان در نقدهای مربوط به میزان دینگریزی جوانان یا نقدهای مربوط به میزان حیا و عفاف جامعه یافت.
منشأ این سطحینگری در برخی از حوزویان، بی اعتمادی به نقش ابزاریِ علوم تجربی مثل جامعهشناسی، روانشناسی و اقتصاد است. همچنین بی توجهی به فرهنگهای موازی که نیازها و اقتضائات متفاوتی در انسان ایجاد میکند، در این سطحینگری بیتأثیر نیست.
۴- سادهاندیشی در ارایهی راهکار و نسخه برای رسیدن به وضعیت مطلوب؛ هنوز در میان قشر وسیعی از حوزویان، نخستین و مهمترین ابزار و راهکار برای ایجاد تحول اجتماعی و رسیدن به وضعیت ایدهآل، ابزار قانون و الزام حاکمیت است. با انقلاب اسلامی و تغییر نظام سیاسی، طبعاً این رویکرد در ایجاد تغییر اجتماعی، تشدید شد و علیرغم تلاش اندیشمندان انقلابی نظیر شهید مطهری، شهید بهشتی و آیت الله خامنهای برای به کار بستن ابزارهای نرم و تربیتی، توجه به فرهنگ و رسانه و ترویج گفتگوهای جدی علمی در پیش و پس از انقلاب، ابزار الزام و دستور، بیشتر مورد استقبال قرار گرفت.
از جملهی عوامل تمایل افراطی به ابزار دستور و الزام، بی اطلاعی از راهکارهای مؤثرتر دیگر یا شتابزدگی در گرفتن نتیجه است؛ از این جهت که همواره فعالیتهای فرهنگی و تربیتی، زمانبر هستند.
۵- خلط عرصهی اول با عرصهی دوم؛ موانعی که بر سر راه رسیدن به وضعیت مطلوب وجود دارد و پیچیدگی این مسیر، موجب میشود برخی از حوزویان، وضعیت مطلوب را به فراموشی سپرده و به توجیه وضعیت فعلی بپردازند. به عنوان مثال، میان وضعیت فقر در جامعهی امروز ما با وضعیت فقر در جامعهی آرمانی، فاصلهای بسیار میبیند. اما چون خویش را عاجر و درمانده از ارایهی راهکار برای رسیدن به آن وضعیت آرمانی مییابد دست از آرمان خود کشیده و وضعیت فعلی فقر را توجیه میکند. این اشتباه بدین خاطر است که نقش یک حوزوی در عرصهی اول با نقشی که باید در عرصهی دوم ایفا نماید خلط شده است.
برخی نیز در مقام نقد کارنامهی جمهوری اسلامی که مربوط به عرصهی دوم و حرکت این نظام برای رسیدن به جامعهی آرمانی است به جای بررسی پیشروی یا پسرویِ نسبی جمهوری اسلامی در آن مقطع، صرفاً به دلیل فاصلهی بسیار از آرمانها کارنامه را سیاه اعلام میکنند. بررسی کارنامهی یک دانشآموز، زمانی منطقی و اصولی است که وضعیت پیشین او، استعدادهای او و فشارهای بیرونیِ وارد بر او را لحاظ کنیم. اعلام اهداف یک دانشاموز مثل پایههای تحصیلیِ آینده، چشمانداز شغلی و تشکیل خانواده، در مقام بررسی کارنامهی درسی او، منطقی نیست؛ اگرچه برای حفظ آرمانهای او لازم است.
آن استاد فرزانه مرحوم حاج شیخ علی صفایی حایری، چه ظریف فرمود: «در برابر ضعفها و مشکلات، توجیه، حماقت است؛ تضعیف، خیانت است؛ تکمیل، رسالت ماست.»