شبکه اجتهاد: عترت پپامبر (علیهم السلام) بر طبق نصوص و ادلهی فراوان متکفل و متصدی هدایت خلق پس از شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، آنچه برای تمام عترت اصل غیر قابل تنازل در همهی حالات و در جمیع شرائط بود، محور قرار دادن دعوت به قرآن و سنت نبوی بود. مهمترین برنامههای عترت در این موضوع مهم از این قرار است:
۱. وظیفهی اول آنها که در رأس برنامههای پیامبر هم بود، در قرآن کریم با واژههایی مثل، تبیین، تبلیغ و… ترسیم شده است، آنچه در اهمیت این امر میتوان گفت اینکه:
اولا: به گواهی تاریخ هنوز بسیاری از مطالب حتی برای اصحاب پیامبر، و در مراحل بعد تابعین و حتی فقهای نامدار در دوران عترت، معلوم نبود، هنوز برخی از آنها از اصلی ترین حقایق قرآن و عترت آگاهی نداشتند، تمام ائمه (علیهم السلام) از امیر المؤمنین تا امام حسن عسکری (سلام الله علیهم اجمعین) و نیز وجود مقدس صدیقه طاهره (سلام الله علیها) در پی تبیین حقیقتهای قرآن و سنت برای مردم بودند، تا پردههای جهالت و ضلالت را کنار بزنند و مردم رابا زلال قرآن و سنت آشنا کنند.
ثانیا: طبیعی است که با دور شدن مردم از عصر نبوی و آمدن نسلهای جدید که پیامبر را درک نکردهاند، کسانی که اطلاع آنها نسبت به اسلام در مقایسه با نسلهای گذشته کمتر بود، وظیفهی آگاهی بخشی سنگین تر میشد.
ثالثا: گذر زمان، ترقی و پیشرفت علم، گستردهتر شدن مرزهای اسلامی و رسوخ فرهنگهای غیر اسلامی به داخل جوامع مسلمین، از یک سو باعث طرح سؤالات و ایجاد شبهات کلامی، فقهی و تفسیری و… شد و از سوی دیگر مسائلی نوپدید به وجود آمد که پاسخ به آن پرسشها و حل این مسائل مستحدثه از متن قرآن و سنت کار هر شخصی که اطلاع اندکی به قرآن و سنت داشت نبود.
رابعا: وظیفهی عترت مثل خود رسول خدا «اتمام حجت» است، و روشن است که اتمام حجت بدون تبیین و تبلیغ ممکن نیست.
با توجه چهار نکته فوق است که میتوان به این واقعیتها پی برد که:
الف: روح واحدی در سیرهی تمام عترت جاری است و آن دعوت و «تبیین» است، و اختلافهای صوری در مواضع به شرائط زمانی و مکانی برمی گردد.
ب: اینکه در مورد پیامبر بزرگوار (صلی الله علیه و آله وسلم) وظیفهی دعوت و تبیینش را باید با توجه به جایگاه پیامبری ایشان تفسیر کرد، ولی عترت در عین داشتن ارتباط ویژه با عالم غیب، هرگز پیامبر نیستند، اما در عین حال رسالت تبلیغی مهمی بر دوش آنهاست.
ج: اصل دعوت و رسالت تبلیغی نباید توسط عترت ترک شود، اگر چه کیفیت تبلیغ باتوجه به شرائط قطعا متفاوت خواهد بود، و در این راه مقدس نباید از چیزی به غیر خداوند خوف و خشیتی داشته باشند.
«الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون أحدا الا الله و کفی بالله حسیبا»
۲. وظیفهی دوم که در راستای همان وظیفهی اول است زدودن آفت خطرناک بدعت از شجره طیبه دین است، آفتی که دین را از درون میپوساند، آفتی که حیات بخشی دین را از آن سلب میکند، بدعت به مانند داروی تقلبی است که نه تنها شفابخش نیست بلکه دردی را بر روی درد اضافه میکند، عترت تنها گروهی هستند که با توجه به علم به حقایق قرآن و سنت، میتوانستند پرچمدار مبارزه با بدعت باشند، آنها به قیمت بذل جان در مقابل بدعتها ایستادند. و در این راه نیز اتمام حجت به خوبی صورت گرفت.
۳. سومین وظیفهی عترت این است که به مردم این حقیقت را اعلام کنند که:
اولا: أولی و أحق برای حکومت بر خلق و برای إجرای قرآن و سنت، داناترین، معصومترین و شجاعترین انسانهاست. و از نظر مصداقی این ویژگی فقط در آنهاست و نه در غیر.
ثانیا: امامت همچون نبوت است و نصب و جعل الهی را میطلبد، و این نصب هم مصداقا فقط در عترت است لا غیر.
پس دعوت به سوی تحقق حکومت قرآن و سنت واقعی از طرف عترت همواره صورت گرفته و در این بخش هم اتمام حجت صورت گرفته است.
۴. امامت و حکومت از نظر عترت، مثل حکومت نبوی است که نخست دلها باید جلب شود، آنها هرگز حکومت را به هر قیمتی پذیرا نبودند، آنها حقیت خویش را بیان میکردند، اما:
الف: حاضر نبودند با زور و جنگ و ترور و حیله و عوام فریبی بر مردم حکومت کنند.
ب: حاضر نبودند در اثر حق خواهی آنان آسیبی به ریشهی شجرهی طیبه قرآن و سنت وارد شود.
ج: حاضر نبودند در اثر این حق خواهی بین امت واحده اختلافی ایجاد شود.
د: حاضر نبودند در اثر این حق خواهی به وظیفهی اصلی و اساسی آنها که تبیین دین و زدودن بدعتهاست آسیبی برسد.
۵. افرادی از عترت معصوم در زمانی که وظیفهی امامت را بر عهده ندارند در تبیین حقیقت ظلم ظالمان به دین و آسیبهای حکومت جائران آزادتر بودند، و تفاوت بیان فاطمی با بیان علوی، و نیز تفاوت بیان حسینی با بیان حسنی در زمان امامت امام مجتبی (علیه السلام) و پس از ماجرای صلح با همین نکتهی مهم قابل تفسیر است.