شبکه اجتهاد: نوشتار حاضر مروری بر فعالیتهای آیتالله میلانی، برگرفته از کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی» است. پیشتر، چه در همان کتاب و چه در نوشتههای دیگر، درباره آیتالله میلانی نوشتهام. با این همه، در این ایام که یادونام ایشان مطرح است، مناسب دیدم این متن نیز برای علاقهمندان در دسترس قرار گیرد.
فعالیتهای سیاسی آیتالله میلانی
یک نکته توجه به مراجع محلّی و در شکل ساده تر، مجتهد محلّی(۱) است که ریشههای تاریخی عمیقی دارد. بسیاری از علمای ایرانی تحصیل کرده در عَتَبات، پس از تحصیل، به دعوت مردم شهر خود به آن شهر مراجعت میکردند و به دلیل عدم دسترسی مردم به مراجع بزرگ در عتبات، عملاً به صورت مرجع محلی در میآمدند. این پدیده تا این اواخر ادامه داشت، اما به مرور و هم زمان با تقویت مرجعیت اصلی در مراکز علمی، به ضعف گرایید.
در اینجا باید از چند مرجع محلی مقیم شهرهای ایران یاد کرد که هر کدام به نوعی، در تحولات سیاسی ـ مذهبی ایران این دوره و در جریان تحولاتی که به خرداد ۴۲ منجر شد و پس از آن تا حوالی انقلاب ۵۷ تأثیر داشتند. این افراد که به هر روی از عنوان مرجعیت برخوردار بودند، عملاً نوعی مصونیت مذهبی ـ سیاسی داشته و در فعالیتهایشان، آزادی خاص خود را داشتند. طبیعی است که شماری از آنها از جمله آیتالله میلانی، حوزه نفوذ گستردهای داشتند، درحالی که برخی از آنان مانند مرحوم آیتالله خادمی یا آیتالله صدوقی و بسیاری دیگر، صرفاً در حوزههای استانی و شهرستانی خود ذی نفوذ بودند.
در وهله نخست باید از آیتالله محمدهادی میلانی (۱۲۶۲ش (۷ محرم ۱۳۱۳ق) ـ ۱۷ مرداد ۵۴ (۲) و دفن در ۱۸) یاد کرد که پس از سال ۱۳۳۰ به مشهد آمد.(۳) آیتالله میلانی که در فقه و تدریس آن شهرت داشت، عملاً حوزه مشهد را وارد مرحله تازهای کرد و به آن رونق بخشید. زمانی که جریان قم آغاز شد آیتالله میلانی با قدرت وارد میدان مبارزه با شاه شد و چنان که از اسناد و مدارک برجای مانده آشکار است، در برخوردهای مبارزاتی و موضع گیریهای سیاسی پس از امام نفر دوم به حساب میآمد. امام مشتاق بود تا آیتالله میلانی به قم بیاید. به نقل از شیخ علی تهرانی، وی و آقایهاشمی رفسنجانی از طرف امام مأموریت یافتند تا این پیشنهاد را با ایشان در میان بگذارند اما آیتالله میلانی رها کردن حوزه مشهد را که به دست او رونقی یافته بود، به مصلحت ندانست.(۴) پس از دستگیری امام، آقای محمد هاشمیان رفسنجانی طی نامهای که به آیتالله میلانی نوشت، از وضعیت متشنّج قم و اظهار علاقه فضلای انقلابی قم برای درخواست از ایشان برای آمدن به قم سخن گفته، مینویسد:
ما سرپرست نداریم، حضرتعالی اگر برای همیشه هم حاضر نیستید به قم بیایید تا موقعی که حضرت آیتالله العظمی خمینی از چنگال یزیدیان نجات یابند در قم، حوزه را حفظ فرموده و نگذارید این کانون تشیع از هم بپاشد.(۵)
اما ظاهراً این درخواست مقبول آقای میلانی نبوده است.
دانش فقهی و توان آقای میلانی در تعلیم و تربیت شاگردان نیز رتبتی خاص برای وی در مشهد به وجود آورده بود. نفوذ او در خراسان بسیار نیرومند بود، آن چنان که برخی از شاعران معاصر او را سلطان بی تاج و تخت نامیده بودند. (۶) در مسائل سیاسی، صراحت او در برخورد با مسائل، تعابیر تند و کوبنده و حساسیت او روی مسائل مختلف سیاسی، در سراسر اعلامیههایی که از وی انتشار یافته، آشکار است. آیتالله میلانی در مبارزه با مفاسدی که رسماً غیرشرعی بود میایستاد که از آن جمله مخالفت با کارخانه تولید شراب بود که پس از مخالفتهای وی، به دستور شاه، به قوچان منتقل شد. (۷) وی محور مبارزات مشهد بود. البته در همان زمان وی در مشهد در میان روحانیون، مخالفان فراوانی ـ مانند شماری از معارفیها، میرزا احمد کفایی، حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و غیره ـ داشت، اما به دلیل موقعیت علمی استوار او، کسی تاب مخالفت جدی با او را نداشت. علاوه بر دانش، تحولات خرداد ۴۲ و حضور قاطع آقای میلانی سبب شد تا بر موقعیت وی و آقای قمی افزوده شده و موقعیت آیتالله فقیه سبزواری و کفایی در درجه سوم قرار گیرد. (۸) در یک گزارش از ساواک آمده است:
«پس از جریانات دو سال اخیر آیات کفائی و فقیه سبزواری تقریباً در درجه سوم از نظر مردم قرار گرفته اند؛ به طوری که منزل آیتالله کفایی که همیشه مورد مراجعه مردم بود، امروز شبانه روز ۲۰ نفر مراجعه میکنند… آیتالله شاهرودی که نماز او در مشهد اول نماز از لحاظ جمعیت بود، اخیراً مشاهده گردیده در نماز مغرب بیش از ۳ الی ۵ نفر پشت سر او نماز نمیخوانند». (۹)
آیتالله میلانی فعالیت سیاسی خود را محدود به مشهد نکرد بلکه فعالانه در بیشتر قضایای مهم سیاسی این دوره شرکت داشت. ساواک روی وی حساسیت زیادی داشت و از ملاقاتهای او با دیگران سخت مراقبت میکرد. در این مدت، از بسیاری از شهرها، نامههایی برای آیتالله میلانی فرستاده شد و در غیاب امام، از ایشان کسب تکلیف میکردند. (۱۰) در جریان دستگیری امام در خرداد ۴۲، زمانی که بیشتر علمای شهرستانها به تهران آمدند، آیتالله میلانی به رغم آنکه یک بار هواپیمای حامل ایشان را از میان راه به مشهد باز گرداندند، بار دیگر عازم تهران شدند و رهبری فعالیت مراجع و علما را برای آزادی امام در دست گرفتند. (۱۱)
آقای میلانی که پیشینه مرجعیتش به قبل از زمان مرجعیت امام میرسید، به شدّت مبلّغ امام بود و حتی گاه و بیگاه در اعیاد، رساله ایشان را به عنوان عیدی به دیگران میداد. (۱۲) علاقه وی و حساسیت روی فشاری که به امام وارد کرده بودند، برای همه مشهود بود.
برخورد آیتالله میلانی با رژیم بسیار تندتر از سایر مراجع بود و دراین باره سیاسی تر و سنجیده تر میاندیشید. همچنین عباراتی که وی در اطلاعیههای خویش مینوشت، سرشار از مفاهیم سیاسی روشن و از سر آزادی خواهی و قانون گرایی بود. در اطلاعیهای که به مناسبت آمدنش به تهران صادر کرد، آمده است:
«… به تهران آمدم تا به دنیا اعلام کنم این قیام و نهضت به هیچ وجه صورت ارتجاعی ندارد، بلکه نهضتی است که ملتی مسلمان برای مقابله حکومتهای جابرانه با پیشوایی مقامات عالیه روحانی تعقیب میکند. هدف ملت مسلمان این است که بیش از این به مصالح دنیایی و دینی آنان تجاوز نشود. باید حکومت مردم را به مردم سپرد و حق مردم را باید به خودشان واگذار کرد. قانون باید حکومت کند نه فرد و در هیچ آئینی افراد حق ندارند به میل خود قانون وضع کنند». (۱۳)
موقعیت آیتالله میلانی تا به آن پایه بود که شیخ شلتوت، با وی اظهار همدردی کرد و ایشان هم نامه مفصلی در شرح اوضاع ایران برای وی نوشت. (۱۴) در واقع آقای میلانی برای مصریها هم شناخته شده بود و زمانی که دکتر عبداللطیف بدوی، رئیس دانشگاه الازهر، به ایران آمد، به مشهد عزیمت کرد و از آیتالله میلانی هم دیدن کرد.
مشروح گزارش این دیدار که ضمن آن از مدرسه تخصصی آیتالله میلانی، با نام مدرسه عالی حسینی، هم دیدار کرد،(۱۵) در کتابچهای با عنوان «رئیس دانشگاه الازهر در مشهد» توسط انتشارات مدرسه عالی حسینی و با ترجمه عبدالکریم عبداللهی در سی و نه صفحه به سال ۱۳۵۲ش منتشر شده است. متن عربی سخنرانی سید فاضل میلانی از طرف آیتالله میلانی و سخنرانی عبداللطیف به عربی در این کتاب آمده و ترجمه آن هم درج شده است.
از مجموعه اسناد برجای مانده از ایشان، ارتباط نیرومند او با آیتالله قاضی طباطبائی در تبریز، آیتالله خادمی در اصفهان، آیتالله محمدتقی آملی در تهران، آیتالله خویی در نجف و بسیاری از اعلام دیگر، برای ایجاد هماهنگی به دست میآید. یک بار هم ایشان با شنیدن اینکه آیتالله شریعتمداری نامه مشترک علما را امضا نکرده است، با نوشتن نامهای به ایشان، از خطراتی که به خاطر تفرقه همه را تهدید میکند، یاد کرد.(۱۶) آقای شریعتمداری شرح مفصلی درباره علت عدم امضای خود برای ایشان نوشت. (۱۷) در همین نامه، شرحی هم درباره تأسیس دارالتبلیغ برای آیتالله میلانی نوشته که آن هم به دلیل استفسار آیتالله میلانی بوده است.
در نامهای که آیتالله میلانی، در هیجدهم خرداد ۴۴ برای آیات مشکینی و ربانی شیرازی نوشته از پنج خواسته روحانیت در کشور، به این شرح یاد میکند:
«در این مملکت قانونی بر خلاف قوانین مذهبی مجری نگردد. این مملکت تحت استعمار کفر نباشد. مجلس منتخب ملت و نمایندگان وکلای حقیقی ملت باشند. طراز اوّل ناظر باشند. ملت به حقوق خود از این همه منابع ثروت در جهت اقتصادی و از سایر جهات در مرحله حیثیات و شئونی برسد». (۱۸)
شاه در سفری که در ۱۷ فروردین ۴۴ به مشهد رفت، تلاش زیادی برای ملاقات با آیتالله میلانی کرد که سرسختی ایشان مانع از انجام این ملاقات شد. (۱۹) پیش از آن در سال ۴۱ نیز یک بار که ایشان حاضر به رفتن به حرم برای دیدار شاه نشد، وقتی روزنامهای خبر آمدن آیتالله میلانی را اعلام کرد، ایشان به شدّت آن را تکذیب نمود. (۲۰) شدّت برخورد آقای میلانی با دستگاه پهلوی در صدور حکم اعدام منصور از سوی وی آشکار میشود. (۲۱) به هر روی سابقه مبارزات پردامنه آیتالله میلانی با رژیم پهلوی با وجود آن همه اطلاعیه و نیز آنچه در حال حاضر انتشار یافته، کاملاً روشن است. (۲۲)
با آرام شدن اوضاع سیاسی و به دلایلی چند، فعالیت سیاسی آیتالله میلانی کاهش یافت. آقای فاکر (۲۳) که از نزدیک با آیتالله میلانی ارتباط داشت، اظهار کرد: «کسانی با کشاندن آیتالله میلانی به سمت بحث ولایت اهل بیت، به تدریج ایشان را از سیاست جدا کردند. همین مسأله بود که سبب شد ایشان در سالهای آخر عمر، تحرّک سیاسی خود را از دست بدهد».
شیخ علی تهرانی که به گفته خود، در کار پاسخگویی به استفتائات، دستیار آیتالله میلانی بوده، میگوید، پس از آنکه شاه دو پزشک را در عمل جراحی آپاندیس آقای میلانی فرستاد، در سفر شاه به مشهد، آقای میلانی حاضر به دیدار نشد، اما پسرش محمدعلی را برای قدردانی فرستاد. به همین دلیل، من دیگر به سراغ ایشان نرفتم. علت را پرسیدند، گفتم چرا با آن سفت و سختی با شاه مخالفت کردید اما بعد فرزندتان را برای اظهار قدردانی به دیدنش فرستادید؟ تهرانی با اشاره به اینکه شاید دلیل آن این بوده که ایشان دیده است که مبارزات به چپ گرایی کشیده میشود، میگوید، پس از یازده سال ارتباط من با ایشان قطع شد. (۲۴)
عزّت الله سحابی میگوید که وقتی در سال ۴۹ به مشهد رفته و خواسته است با آیتالله میلانی دیدار کند، طاهر احمدزاده گفت است که ابتدا با آقای خامنهای مشورت کنند و ایشان موافق دیدار آنان نبوده است. سحابی مینویسد: آقای میلانی آن زمان مورد اعتراض مبارزین قرار داشت، زیرا تحت نفوذ پسرش از مبارزین فاصله گرفته بود. (۲۵) در واقع باید گفت یکی از جریانهای مخالف حرکت روحانیون انقلابی، جریانی بود که به ولایتیها شهرت داشته و در قم، مشهد و اصفهان نفوذ داشت. این در حالی بود که آقای میلانی در جریان حوادث سالهای ۴۱ ـ ۴۴ میان مراجع، پس از امام خمینی و در کنار آیتالله قمی، تندترین مواضع را بر ضد رژیم داشت. (۲۶) درباره ایشان در موارد دیگری هم در این کتاب سخن گفتهایم.
—————————————————————————
۱- آیتالله زند کرمانی در شرحی حالی که برای خود در حوالی سالهای ۲۴ـ۱۳۲۰ نوشته اند، در تعریف مجتهدین محلی مینویسد: بعد از قضاوت، «مجتهدین محلی» بودند که اغلب مدارس محلی را نیز اداره نموده و در محل خود فتوا میدادند و رتق و فتق امور مالی و وجوهات شرعیه اغلب بر عهده این مجتهدین بود. بنگرید: فطرت بیدار زمان، ص ۵۷.
۲- پرونده وی محتوی بر اخبار روزمره زندگی و نیز بیانیهها و اطلاعات دیگر درباره ایشان در سه جلد تحت عنوان آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک به چاپ رسیده است. (تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۰).
۳- نشریه ندای حق در شماره ۳۲ (فروردین ۱۳۳۰) ایشان را از نوابغ قرن اخیر دانسته و نوشته است که وی در کربلای معلی و نجف اشرف است.
۴- خاطرات، ص ۲۷ ـ ۲۸.
۵- بنگرید: آیتالله العظمی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۵۱ ـ ۵۲.
۶- همان، ج ۳، ص ۱۷۵.
۷- مرجع آگاه، ج ۱، ص ۲۲۰ ـ ۲۲۱. جالب است که در این کتاب که توسط فرزند ایشان سید محمدعلی فراهم آمده، گویا هیچ ارتباطی میان آقای میلانی و ماجراهای نهضت اسلامی از خرداد به بعد نبوده است!
۸- آیتالله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۷۱.
۹- همان، ص ۷۱ (در متن به غلط: میخوانند) تاریخ گزارش ۱/۵/۴۳.
۱۰- برای نمونه عید نگرفتن آغاز سال ۱۳۴۴ که آقای میلانی طی نامهای به آیتالله خادمی در اصفهان از وی خواستند تا از روحانیون بخواهند که در غیاب امام عید نگیرند. (آیتالله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۲۹۵).
۱۱- دراین باره اسناد ساواک بسیار گویاست. بنگرید: آیتالله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۲۰ ـ ۳۸۶. نواده ایشان آیتالله سید علی میلانی (متولد ۱۳۲۷ش) دراین باره روز یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹ به بنده گفتند:
همکاری آقای میلانی با آقای خمینی زمانی بود که اصلاً شناختی از ایشان نداشت، زیرا ایشان نجف بود و آقای خمینی در ایران. تشخیص ایشان در آن وقت این بود که شخصیتی به هدف امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده پس باید به او کمک کرد. کسی به من گفت: به آقای میلانی گفتم: شما برای آقای خمینی خیلی مایه میگذارید. ایشان پاسخ داد: حتی اگر یک طلبه لمعه خوان هم برای امر به معروف قیام کند من وظیفه خود میدانم تأیید کنم. ایشان به حمایت از آقای خمینی وارد تهران شده و در منزل حاجی محمدتقی پورقدیری که از مقلدین ایشان بود وارد گشت. آن خانه بسیار وسیع و تالار بزرگی داشت که جلسات دورهای علمایی که به تهران آمده بودند، وقتی نوبت ایشان بود در این تالار تشکیل میشد. من خود شاهد بودم. مجلس پر از علمای بلاد بود. ایشان نماز مغرب و عشاء را به جماعت میخواند. بعضی وقتها محاصره خانه شدید شده، اجازه رفت و آمد داده نمیشد. یک روز پاکروان آمد. آیتالله میلانی او را خواسته بودند. آقای میلانی خیلی با شدت با او صحبت کرد و از او پرسید که چرا جوانانی که روی وظیفه اعلامیههای ما را پخش میکنند دستگیر کرده و شلاق میزنید. پاکروان تکذیب کرد. آقای میلانی از برخی از این جوانان خواست حاضر شوند و پاکروان دید و خیلی شرمنده شد. من خود شاهد بودم. روزی هم که آقای خمینی آزاد شدند و به منزل نجاتی رفتند، به مجرّد آنکه آقای میلانی از آزادی ایشان مطلع شد به دیدن ایشان رفتند. به نظرم آقا صادق روحانی و شیخ بهاءالدین محلاتی همراه ایشان بودند. ماجرای حمایت ایشان ادامه یافت تا اینکه آقای خمینی به ترکیه رفت و از آنجا به نجف آمد. من آنجا بودم و شاهد بودم. سال ۴۸ بود که ایشان درس ولایت فقیه را شروع کرد. این جزوات که به دست آقای میلانی رسید ایشان استفاده کرد که آقای خمینی به فکر تأسیس حکومت است. من این را از کسی شنیدم که ممکن است راضی نباشد اسم او را بگویم. این برای خود من سؤال بود که آقای میلانی که آن قدر تند بود چطور ساکت شد. نتیجهای که من به آن رسیدم همین بود که این جزوات به دست ایشان افتاد. نتیجهای که من گرفتم این بود که نظر آقای میلانی تأسیس حکومت نبود. به این دلیل که ما حدوثا و بقاءا توان این کار را نداریم و نمیتوانیم به انجام برسانیم. این فهم من با توجه به سؤالاتی که دراین باره کردم. رابطه پدر دکتر شریعتی هم با جد ما خوب بود. از کانون هم حمایت میکرد. ایشان هم با دوستانش میآمدند در بیرونی آقا نشسته و گعده میکردند. ایشان از انجمن حجتیه هم حمایت میکرد و آنجا میآمدند. همین آقای سجادی میآمدند. زمانی آقای حلبی خواستند سجادی به تهران بیاید، اما آقای میلانی خواستند در مشهد بماند که ماند. اما وقتی شریعتی آن حرفها را زد، آقای میلانی موضع گرفت. چون پدر دکتر هم از پسرش دفاع کرد، رابطه خراب شد. سر همین ماجرا رفت و آمد زیاد شد که مسأله را حل کنند. ایشان در نهایت نوشت که شرکت در حسینیه درست نیست. حتی خانمی که در آنجا احکام میگفت به امر ایشان دیگر به آنجا نرفت. خوب این سبب شد تا شریعتی هم آن جملات را راجع به آقای میلانی بگوید. همان موقع عموزاده ما، آقای سید فاضل میلانی جزوات «دکتر چه میگوید» را نوشت که آن هم مؤثر بود. (مرحوم آقای میلانی با سید صدرالدین جزائری باجناق بودند). پسر آقای میلانی، یعنی عموی ما سید محمدعلی، دختر خاله اش را گرفت که خواهر سید مرتضی جزائری بود. ایشان که با آقای بهشتی خیلی رفیق بود نقش موثری داشت. داستان از این قرار بود که برای تکمیل مسجدهامبورگ، آقای محققی، پس از درگذشت آیتالله بروجردی، نزد علمای نجف رفت، اما نتیجه نگرفت. بعد به مشهد نزد آقای میلانی آمد. آقای میلانی حاج قاسم همدانی را با آقای مهندس شهرستانی را فرستاد. آنان به آلمان رفتند و مسجد را تکمیل کردند. آقای محققی البته برنگشت. بنا شد کسی را بفرستند، آقای بهشتی از طرف آقای میلانی رفت. بعدها که برگشت، جملهای از ایشان شنیده شد که گفته بود ما باید چه و چه بکنیم. یعنی در امر وحدت، و این سبب شد تا مرحوم سید صدرالدین خیلی ناراحت شد و طبعاً سید مرتضی و بعد آن ماجراها پیش آمد.
۱۲- اندیشه ماندگار، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶.
۱۳- آیتالله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۸۷.
۱۴- علم و جهاد، ج ۲، ص ۷۳ ـ ۷۴ (در محرم ۱۳۸۳ / خرداد ۱۳۴۳).
۱۵- درباره مدرسه عالی حسینی و برنامههای آن بنگرید: مرجع آگاه، ج ۱، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۷.
۱۶- علم و جهاد، ج ۲، ص ۲۱۴.
۱۷- همان، ج ۲، ص ۲۲۷ ـ ۲۳۱.
۱۸- همان، ج ۲، ص ۱۲۹.
۱۹- آیتالله میلانی گفته بود: «کدام پل را اعلیحضرت بین خودشان و روحانیون سالم گذاشته اند؟ آیا هتک حرمت روحانیون بیشتر از این میشود». بنگرید: آیتالله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۳۳۳.
۲۰- آیتالله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۲۵ ـ ۲۷.
۲۱- نهضت روحانیون ایران، ج ۷، ص ۲۳۳ به نقل از آیتالله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۳۴۰. حضرت آیتالله انواری نیز تأیید کردند که امام این حکم را تأیید نکردند اما آیتالله میلانی کشتن شاه را تأیید کرد که بعد چون بچهها نتوانستند شاه را به دست آورند، منصور را کشتند. اخیراً جناب آقای بادامچیان ضمن نوشتن مقالهای به نقد آن اظهار نظر پرداخته و با سپاس از نقش آیتالله انواری، و بیشتر ناظر به بیانات آقای انواری که بنده در مقالات تاریخی دفتر شانزدهم چاپ کرده ام، نشان دادهاند که ترور منصور با رضایت شرعی آیتالله میلانی همراه بود. واسطه این کار نیز عباس مدرسی، حاج سید تقی خاموشی و حاج علی اکبر حیدری بودند. ایشان میگوید که بنده هم پس از آزادی در سال ۴۴ به مشهد رفتم و خدمت آیتالله میلانی رسیدم. ایشان به من گفتند که دوستان در زندان گفتهاند که کشتن منصور به حکم من بوده است. مگر آنجا جای راست گفتن است؟ بنگرید: نشریه شما، ش ۵۶۳، شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷، ص ۱۴. در این زمینه کتابی با عنوان «فتوای ترور حسنعلی منصور» (قم، ۱۳۹۶) توسط دوست عزیز جناب آقای کاظم استادی منتشر و نشان داده شده که فتوایی در کار نبوده است. جالب است که به باور وی، گروه بخارایی بیش از آنکه با مؤتلفه باشند، با نهضت آزادی در ارتباط بودند.
۲۲- این سوابق را بیش از همه علما و مبارزان مشهد میدانند. اما ببینید دکتر شریعتی پس از ستایش از گورویج یهودی با اشاره به او مینویسد: «[گورویج]… از مرجع عالی قدر شیعه حضرت آیتالله العظمی میلانی که تاکنون هرچه فتوا داده است در راه تفرقه مسلمین بوده یا کوبیدن هر حرکتی در میان مسلمین و یک سطر در تمام عمرش علیه بیست و پنج سال جنایات صهیونیسم و هفت سال قتل عام فرانسه و صد سال استعمار و صدها سال استبداد ننوشته و ولایت برایش مقام نان و دکان نان و چماق دست بوده است، به تشیع نزدیک تر است». بنگرید: با مخاطبهای آشنا، ص ۱۳. اینها مطالبی است که وی پس از ایجاد اختلاف میان استاد شریعتی و آقای میلانی مطرح میکرد؛ و الاّ در گذشته نزدیک ترین ارتباط ممکن میان استاد شریعتی و آیتالله میلانی وجود داشت.
۲۳- ایشان عصر روز ۲۱ بهمن ۱۳۸۸ در قم درگذشت. این زمان، نماینده مجلس و رئیس کمیسیون اصل نود بود.
۲۴- خاطرات، ص ۵۷.
۲۵- نیم قرن خاطره و تجربه، ص ۳۰۳.
۲۶- آیتالله خامنهای در ارتباط با فعالیتهای آقای میلانی و شرحی که دراین باره در ص ۱۴۲ چاپ سوم این کتاب بوده، چنین نوشته اند: آنچه در باب اقدامات آقای میلانی گفته شده، تقریباً درست است، ولی تصویری که از ایشان ارائه شده، مطلقاً مطابق آنچه ما از نزدیک در طول چند سال دیدیم منطبق نیست. خیلی چیزها را نویسنده این کتاب نشنیده و از آن بی خبر مانده است. در اقدامات مذکور ایشان هم موتور آقای میلانی کس دیگری بود که وقتی او از کار افتاد، از آقای میلانی دیگر چیزی دیده نشد. (علی القاعده منظور ایشان از موتور محرک آقای میلانی، سید مرتضی جزائری است که بعدها به طورکلی از مشی انقلابیگری و نوگرایی کنار کشیده و مخالف شد). جزائری به عبدخدایی گفته بود که شریعتی وهابی است. به گفته عبدخدایی، جزائری بر این باور بود که «در تمام این مبارزات انگشت خارجی در کار است… اگر ما نخواهیم با آدمهایی مثل علی شریعتی مبارزه کنیم ولایت را از دست میدهیم». (خاطرات عبدخدایی، ص ۲۹۸).
شبکه اجتهاد اجتهاد و اصول فقه, حکومت و قانون, اقتصاد و بازار, عبادات و مناسک, فرهنگ و ارتباطات, خانواده و سلامت