اختصاصی شبکه اجتهاد: معمولاً وقتی درباره یک علم سخن میگوییم و وضعیت کنونی آن را ارزیابی میکنیم یا برنامهای برای توسعه آن ارائه میدهیم، جدا از بررسی منابع انسانی و متون و محتوای آن، میزان گسترش مسائل آن را موردتوجه قرار میدهیم.
شبکه موضوعات و مسائل یک علم، در یک مدل مفهومی به نام «ساختار دانش» سامان مییابد. مبانی و پیشفرضهای عالمان آن علم و نوع مواجهه ایشان با مسائل و بخشهای مورد تأکید و رو به گسترش آن علم، همه و همه منطقی را برای ایجاد ارتباط میان مسائل آن علم، به دست میدهد. ازاینروست که مراحل تحول هر علم ـ ازجمله علم اصول ـ نهتنها در نقد آرای پیشین و ابداع نظریات تازه، بلکه در سازماندهی نوین مباحث آن علم، تجلی پیدا میکند.
در دانشی مانند «علم اصول» که بایستی نقش «منطق فقه و اجتهاد» را ایفا کند و «عناصر مشترک در استنباط فقهی» را به دست دهد، تحول و گسترش «علم فقه» نیز بر فهرست مسائل آن اثرگذار میشود. طبیعی است که گسترش فقه به عرصههای جدید ازجمله: تقنین و مدیریت اجتماعی، روابط و مناسبات بینالمللی، هنر، رسانه و …، نیازمند تکمیل و توسعه منطق استنباط در این عرصههاست؛ منطقی که هم حکمشناسی دقیقتر و استوارتری برای مستحدثات داشته باشد و هم موضوعشناسی را از واقعیت و چابکی لازم برخوردار سازد.
از سوی دیگر، تأملات فلسفی و معرفتشناختی و روششناختی در اجتهاد و استنباط ـ چه در مرزهای علوم اسلامی و چه خارج از آن، در علوم انسانی و فلسفههای رایج ـ ما را ناگزیر میسازد پاسخ و نظریه اصولی خود را در قبال آنها روشن سازیم و این، موجب طرح مسائل جدید و نیاز به سامان جدید میشود.
و در آخر، مسیر موفقی که اصول فقه در تاریخ هزارساله خود پیموده است، و کمتوانی تاریخ سایر علوم اسلامی ـ از کلام و فلسفه گرفته تا علوم قرآن و حدیث ـ در ترسیم یک منطق عقلانی و همزمان مستند به وحی برای استنباط و اجتهاد، موجب شده تا نخبگان علوم اسلامی در دهه اخیر به این نتیجه برسند که برای تدوین اصول استنباط و اجتهاد عام در همه معارف اسلامی، بهرهگیری از ظرفیت علم اصول فقه، بسی میسرتر و موفقتر خواهد بود، تا ایجاد اصولهای اختصاصی برای هر یک از علوم اسلامی که کارنامه ناکارآمدی آن در چند دهه اخیر، روشن شده است.
همه و همه اینها، یعنی آنکه چشم همه به اصول فقه دوخته شده؛ که آیا میتواند خود را نوسازی و ارتقا بخشد و در نقش یک مُنجی ظاهر شود تا منطق عام اجتهاد و استنباط معارف اسلامی ـ از احکام و اخلاقیات تا اعتقادیات و … ـ را تأمین کند؟
بدیهی است رشد منطق درونی اصول فقه و پیدایش طرحوارهای برای انسجام بخشیدن به ابحاث اصولی، شرط اصلی ارتقای ساختار اصول فقه است. بدون یک پشتوانه نظری قوی و مبتکرانه که بتواند تا حدودی، متخصصان اصولی را با خود همراه سازد، نمیتوان به تکامل ساختار مباحث اصول فقه، امید بست. طرحهایی که از پشتوانه نظری قوی برخودار نیستند و یا در انزوای یک حلقه درسی و شفاهیات یک استاد، خلق میشوند، نه ثبوتاً و نه اثباتاً ظرفیت اثرگذاری بر ساختار موجود را ندارند.
در این مسیر باید مراقبت کرد تا توسعه و تکمیل ساختار موجود، موجب قطع ارتباط تحقیقات و تعلیمات اصولی با میراث اصولی گذشته، نشود. ازاینرو بایستی این اصلاحات، بهتدریج و ابتدا از حوزههای پژوهشی آغاز شود و آنگاه به متون آموزشی راه یابد.
همچنین ساختارهایی که بر اساس مبانی اصولی معیّنی شکل بگیرند و به اصطلاح «علی المبنی» باشد، توفیق زیادی برای نشر و ماندگاری نخواهد داشت. یکی از رموز مانایی ساختار پیشنهادی شیخ انصاری (ره) در «رسائل» این است که تقسیمات را بر اساس پرسشها چیده است نه بر مبنای پاسخها و نتایج. از این رو اگر به احتیاط در شبهه بدویه هم قائل شویم، تقسیم وی در اصول عملیه تغییری نمیکند. ساختارهای علی المبنی فقط کارآیی آموزشی دارند و بس. چه این که سرعت یادگیری را افزایش میدهند و یادگیرنده را گرفتار تقسیمات پیچیدهای که همه اقوال را در خود جای دهد، نمیکنند.
و در آخر،
اینک باید منتظر بود و دید آیا متخصصان و نخبگان اصول فقه، راه توسعه این دانش ارزشمند و فخیم را هموار میکنند و با توسعه و بازتنظیم ساختار آن، ظرفیت گسترش محتوا و مسائل آن را فراهم میکنند، یا ساختارهای کموبیش رایج را چونان مناسک شرعی، «توقیف»ی میبینند و حفظ و تکرار آن را وظیفهای علمی و دینی؟ دهه پیش رو نشان خواهد داد!
چهل سال است که تنظیم جدید اصول فقه را شهید صدر در حلقات انجام داده، اما وقتی خودمان را به خواب بزنیم، تازه دنبال تغییر ساختار هستیم… ساعت خواب!
بالاخره باید از یک جا شروع کرد. بعد هم باید منصفانه نگاه کرد، الآن تغییرات شهید صدر ره هم کفاف تحولات لازم را نمی دهد و باید جلوتر رفت
فکر نکنم به این زودی علمای اصولی ، همچین جسارت و شجاعتی داشته باشن !