شاید وقتی هانری کربن به شاگرد ایرانیاش پیشنهاد داد برای ادامه تحصیل به فرانسه بیاید، تصور نمیکرد که روزی نگاه شیعه شناسان دنیا به وی معطوف شود.
اختصاصی شبکه اجتهاد: کتر محمدعلی امیرمعزی، استاد مدرسه مطالعات عالی دانشگاه سوربن است. وی که صاحب معتبرترین کرسی شیعهشناسی غرب است، شخصیتی کم نظیر را برای خویش رقم زده است. او در سوربن، بصائرالدرجاتِ صفّار را درس میدهد، پیرامون کافیِ کلینی مقاله مینویسد، دانشجویان علاقهمند به شیعه شناسی را از سراسر دنیا شیفته خود میکند و تمام این کارها را به زبان فرانسه انجام میدهد.
نگاه هانری کربن در شیعه شناسی، به تشیع متاخر معطوف بود؛ اما حس کرد میتواند به امیرمعزی اعتماد کند و مسئولیت شیعهشناسی با نگاه به تشیع متقدم را به وی واگذار کند.
امیرمعزی، از روش پدیدارشناسی بهره میگیرد. این روش، در پی کشف ذات و گوهر موضوع مورد نظر خویش است. او در این مسیر خود را از مطالعه تاریخ بینیاز نمیبیند، اما همه چیز را نیز در یافتههای تاریخی خلاصه نمیکند.
اما مگر وی چه میگوید که گروهی در سویی شیفتهی او گشتهاند و او را معرّف حقیقت تشیع میدانند و گروهی در سویی دیگر، پروژه او را نوعی بازگشت به تفکر غالیانهی شیعه میدانند؟
نویسنده کتاب «راهنمای الوهی در تشیع نخستین» معتقد است که شیعیان متقدم، «امام» را محور معرفت خویش قرار داده بودند. آنها با هدایت امامان، پی بردند که معادشناسی، هستیشناسی و حتی خداشناسی، جز از مسیر امامشناسی میسر نیست. آنان معرفت به امام و به خصوص جنبههای باطنی امام را به عنوان فصل ممیّزه خویش از دیگر تفکرات اسلامی میدانستند. تشیع نخستین، چیزی غیر از تشیعی است که پس از غیبت کبری ترویج شد. در دوره آلبویه و با روی کار آمدن عالمان کلامیِ عقلگرا و فقیهانِ متمحض در احکام شرعیِ عملی، شیعه از ذات خوش فاصله گرفت و قدم در مسیر همسانی با جریان اهل تسنن نهاد. غافل از اینکه حقیقت شیعه نه کلام و فقه است که باطن و رمز و راز است.
البته او به شدت مخالف پذیرش باطن و رهاکردن ظاهر است و میگوید: «ظاهر» آنگاه ژرفا میگیرد که «باطن» پُرمایه گردد و ظاهر نیز خود تکیه گاه اجتناب ناپذیر باطن است.
نویسندهی کتاب «تشیع، ریشهها و باورهای عرفانی» بر این باور است که اظهارات امامان علیهمالسلام نشان میدهد که ایشان گروهی از موالیان خویش را نه به سبب «آنچه گفتهاند»، بلکه از این رو که «چرا گفتهاند»، لعن کردهاند.
محمدعلی امیرمعزی، با فروکاهش تشیع به یک دست ارائههای کلامی و فقهی مخالف است و حوزههای علمیه را به واکاوی ذات شیعه که همان شناخت نورانیت، خلقت فرازمانی و حجت بودن امام است فرامیخواند.
این نگاه وی، مخالفین فراوانی دارد. از شاگردش دکتر حسن انصاری، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون آمریکا گرفته تا برخی دانشیان در قم و تهران که جلسات نقد تالیفات و نظریات وی را برگزار کردهاند، حرفهای وی را خیلی دقیق نمیدانند.
فارغ از این منازعات که باید در جای خویش کنکاش گردد، رهاورد این منهج سوربنی در حوزه «اعتبارسنجی احادیث شیعی» نیز قابل توجه مینماید.
در بسیاری از مناهج اعتبارسنجی سندی و بر اساس حکم به ضعف راوی، روایت از دایرهی اعتبار خارج میشود. وقتی به مبانی تضعیف این روات توسط رجالیون مراجعه میکنیم، میبینیم که عمدهی تضعیفات، بر اساس کجیِ باورهای ایشان به خصوص در حوزه امام شناسی است که از آن به غلو و مفاهیم شبیه به آن تعبیر میشود. اما نگاه امیرمعزی، در پی انهدام این روش تضعیف است. او تعبیر به «کجیِ باور» را برای روات معارفی برنمیتابد و استفاده کننده از آن را، جاهل به مقام باطنی و رمزآلود امام میداند.
در روشهای اعتبارسنجی مضمونی احادیث نیز همین منازعه در جریان است. اینکه مضمون روایتی غلوآمیز است یا نیست، ریشه در اتخاذ مبنایِ ارزیابِ روایت در امامشناسی دارد.
به هر شکل به نظر میرسد نگاه دکترِ پاریسنشین در حوزه اعتبارسنجی احادیث، نگاهی نیست که بتوان به راحتی پا روی آن گذاشت و لگدمالش کرد. به خصوص اینکه در میان مراجع رجالی فعلی شیعه نیز، گروهی با نظریات وی همگام هستند.