شبکه اجتهاد: هنر امام خمینی با طرح نظریه انسان قوسی دو ساحتی در عرصه اندیشه سیاسی؛ ایجاد تعامل منطقی و عقلانی میان دو حوزه ارزشهای فطری انسان و واقعیتهای جاری و طبیعی زندگی سیاسی است؛ ایجاد این تعامل که با مکانیزم اجتهاد سیاسی پویا و کلام سیاسی پویا و نیز با استفاده از تجربه علم سیاست ایجاد شده، توانسته است میان الزامات زمانه با آرمانهای دینی و همچنین آرمانگرایی و واقعگرایی پیوند عقلانی و منسجم ایجاد کند.
این تحقیق با این پرسش اصلی شروع شده است که مبنای انسانشناسی سیاسی امام خمینی(ره) بر «چه مفاهیمی» استوار است، لازمه منطقی آنها «چه نظریهای» است و «پیامد های سیاسی نظریه فوق»، چه می باشد؟
این پژوهش میکوشد تا ضمن کالبد شکافی از؛ دو مفهوم کلیدی مطرح شده در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» توسط امام خمینی ره (فطرت مخموره و فطرت محجوبه)، پیامدهای سیاسی آن را از منظر ایشان رمز گشایی نماید.
نوآوری و یافته های این تحقیق آن است که انسان از منظر امام خمینی(ره) «مستخدم بالطبع و مستهدء بالفطره» بوده و «امر سیاسی» از درون و میانه آن دو قابل فهم است؛ در واقع نظریه امر سیاسی از منظر حضرت امام؛ یک «نظریه قوسی دو وجهی» می باشد که در میانه قوسِ صعود و نزول قرار دارد و تمام تلاش آن ایجاد ارتباط منطقی بین وضع مطلوب (فطرت توحیدی) و وضع موجود و واقعی(فطرت طبیعی) است.
انسان دو فطرتی و امر سیاسی قوسی
تفسیر «دو ساحتیِ قوسی فوق از انسان»، بر روی مفهوم سیاست، روش شناسی سیاست، نظریه حکومتی حضرت امام، کارویژه های نظام سیاسی و جامعه مدنی مطلوب اسلامی و تمامی مقولات سیاسی، تأثیر مبنایی و مهمی دارد که این نظریه آن را مورد کاوش قرار داده است؛ امروزه در غرب، مباحث مربوط به ماهیت انسان، رویکرد جامعه شناختی و عرفی (انسان حیوان اجتماعی است) پیدا کرد که لازمه آن سیاست و حکومت متعارف (قرار داد اجتماعی بین الاذهانی) است.
از منظر امام خمینی(ره) انسان دارای دو ساحت «طبیعت» و «فطرت» است، فطرت انسان، به احسن تقویم (فطرت مخموره) سرشته شده؛ ولی به اسفلالسافلین (فطرت محجوبه) رانده و هبوط یافته است، براین اساس، در درون انسان «دو نقشه راه» (دو فطرت یا دو نفس) سرشته و الهام شده است و انسان در میانه آن دو، مسیر شدن و کمال را طی طریق می کند.
به نظر میرسد رمز گشایی از «جعبه سیاهِ فطرتِ دو وجهی و قوسی انسان، از منظر امام خمینی» نه تنها میتواند اسرار بیشتری از زوایایِ پنهانِ انسان را تبیین کند؛ بلکه در فهم زیربناهای اندیشه اجتماعی و سیاسیِ حکومت دینی و نیز مدینه فاضله و دولت دینی مطلوب، کمک مؤثری میکند.
چینش منطقی مفاهیم فوق، نظریه بین الفطرتین است، به تعبیر دیگر انسان شناسی سیاسی امام خمینی(ره) مبتنی بر دو مفهوم کلیدی: «فطرت توحیدی» و فطرت طبیعی» است، بنابراین انسان موجودِ «دو ساحتی» است؛ در حقیقت «کتابِ هدایت الهی» چیزی جز «تجلی حروفیِ فطرت مخموره» و نیز «انسانِ هادیِ کامل؛ کسی جز «تجلی واقعیِ فطرت مخموره» نیست، از این رو؛ می توان نتیجه گرفت که گوهرِ هستی که انسان است؛ مسیر و جهتِ «انا لله و انا الیه راجعون» دارد که اوج آن؛ « قاب قوسین او ادنی» است.
این تفسیر از سیاست نه مشکل تقلیل یافتگی «تاریخمندی» را دارد و نه مشکلِ ایستایی و جمود فکری دارد و نه نگاه دوگانه پارادوکسی به سیاست دارد، بلکه امر سیاسی و معنای زندگی سیاسی را از میانه دو فطرت، مطالعه می کند.
پیامدهای سیاسی نظریه بین الفطرتین قوسی
از منظر فلسفه سیاسی؛ برای ایجادِ جامعه و نظام سیاسی فاضله و مطلوب، ابزارهایی نیاز است، نخستین وسیله، هادی و راهنمای کامل است، راهنمایی که (هادی و انسان کامل زمان شناس) خود، عملا در مسیر تکامل و کمال فطری باشد، یعنی اولین پرسش معروف در فلسفه سیاسی؛ «چه کسی باید» (حق الزام سیاسی از آن چه کسی است) حکومت کند می باشد.
همچنین دومین پرسش مهم در فلسفه سیاسی؛ «چگونه» باید حکومت کرد است که نیازمند نقشه راه کامل فرازمانی (قانون/ کتاب هدایت) است تا فطرت انسان را در چارچوب الزامات زمان، بازنمایی کرده و راه شکوفایی فطرت مخموره را با توجه به زمان و مکان به وی نشان دهد، از این جهت، مقررات و احکام قرآن چیزی جز فطرت مخموره گشوده شدهِ انسان که در انسان کامل متجلی شده، نیست؛ بنابراین دو پرسش مهمی که کلیه مباحثِ فلسفه سیاسی و علوم سیاسی بر آن استوار شده؛ چه کسی باید حکومت کند؟ و چگونه باید حکومت کرد؟ از درون مبنای انسان شناسی فطری و طبیعی، قابل استنباط و استخراج است.
مدیریت سیاسی قوسی
با توجه به نظریه دو ساحتی قوسی فوق؛ مدیریت سیاسی نیز ترکیبی و دوساحتی قوسی می شود، به تعبیر دیگر مدیریت اجتماعی و سیاسی از تعامل منطقی و روشمند میان؛ آرمانگرایی و واقعگرایی، جمهوریت و اسلامیت، مشروعیت و مقبولیت، حق و تکلیف، متعالی و متعارف و…. ایجاد می شود.
به تعبیر دیگر؛ در مدیریت سیاسی و اجتماعی باید به هر دو جنبه؛ نیازهای فطری و نیازهای طبیعی توجه شود و میان آن دو بوسیله گزاره های دینی، تعادل و تعامل ایجاد کرد؛ چرا که ملاک قسط و عدل؛ قوانین الهی ( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ /حدید، ۲۵) می باشد که با مشروعیت رهبران الهی و مقبولیت و مشارکت مردم (لِیَقُومَ النَّاسُ) تحقق عینی می یابد.
سیاست قوسی دو ساحتی
برخلاف نظریه متداول که سیاست را «قدرت معطوف به هدف (منافع ملی- فطرت طبیعی)» یا «مدیریت معطوف به رفاه و امنیت ملی» تعریف می کنند که لازمه منطقی و عینی آن؛ سیاست تک ساحتی است؛ امام خمینی بر اساس نظریه بین الفطرتین قوسی، سیاست را قدرت معطوف به هدایت الهی از مجرای گزاره های الهی- انسانی تعریف می کند که لازمه منطقی و عینی آن اصالت یافتن ارزشهای فطرت توحیدی از مجرای ولایت و امام زمان است.
در واقع؛ هنر امام خمینی با طرح نظریه انسانِ قوسی دو ساحتی، در عرصه اندیشه سیاسی؛ ایجاد تعامل منطقی و عقلانی میان دو حوزه ارزش های فطری انسان و واقعیتهای جاری و طبیعی زندگی سیاسی است، ایجاد این تعامل که با مکانیزم اجتهاد سیاسی پویا و کلام سیاسی پویا و نیز با استفاده از تجربه علم سیاست ایجاد شده، نه تنها توانسته است میان الزامات زمانه (زندگی متعارف) با آرمانهای دینی (فطرت مخموره)، پیوند عقلانی و منسجم ایجاد کند، بلکه توانسته است میان دو نظریه متداول و بظاهر پارادوکسیکال یعنی آرمانگرایی و واقعگرایی، رابطه منسجم، معنادار و کارآمد را به وجود آورد.
مدنیت و تمدن قوسی دو ساحتی
در درون انسان نقشه راهِ دو مدنیت متفاوت و متضاد الهام (فالهمها فجورها و تقواها) شده است و لذا در عالم خارج، ما شاهد دو نوع تمدن و مدنیتِ مختلف هستیم که هر دو محصول ظرفیت های درونی انسان است، اما اسلام مدنیت مخموره تک ساحتی را به رسمیت می شناسد و هرگز مدنیت محجوبه ای و استخدامی را نیز برنمی تابد، در حقیقت؛ درون انسان، صحنه درگیری دو سبکِ مدیریتِ الهی (فطرت آسمانی) و حیوانی (فطرت زمینی) است، انسان به حسب نفس انسانی اش؛ دو وجهی، خلق شده است.
نفس محجوبه؛ زمینی و حیوانی می اندیشد و در برابر خداوند مدعی ربوبیت بوده و منادی انا ربکم الاعلی (مدوِّن قانون و مدیریت) است، ولی نفس مخموره؛ ندای ربوبیت و مدیریت توحیدی را از درون طبیعت ندا می دهد، در حقیقت انسان؛ دو چشم راهبردی دارد، با یک چشم افقِ و خیر بی نهایت را هدف قرار داده است و با چشم دیگر به زندگی اجتماعی و واقعیات آن نظر دارد که لازمه منطقی آن، مدنیت قوسی و تمدن دو وجهی است، اوج تلاقی منطقی و عینی این دو در وجود انسان کامل (این السبب المتصل بین الارض والسماء) تجلی یافته است.
خاستگاه مدنیت انسان؛ انسان مدنی قوسی دو ساحتی
یکی از پرسشهای مبنایی در انسانشناسی سیاسی، پرسش از طبع و سرشت انسان درباره اجتماعیبودن انسان است که منشا و علت اجتماعی و مدنیبودن انسان چیست؟
نظریه دو فطرتی قوسی حضرت امام، افق جدیدی را به روی ما می گشاید، دیدگاه امام خمینی «مدنیت معطوف به فطرت قوسی» است؛ یعنی خاستگاه مدنیت انسان؛ اولا درونی است، ثانیا قوسی است، ثالثا دو ساحتی است؛ از یک طرف نگاهش به زمین است ولی از سوی دیگر، افق دیدش به آسمان است و لذا انسان هادی و دولتِ کریمه اسلامی در پی ترسیم جامعه هادیهِ دو ساحتی و کیفیت ارتباط آن دو است.
نتیجه اینکه انسان به حکم هویت دوساحتی قوسی اش؛ ماهیت مدنیتش دوساحتی، متعالی و متعارف است؛ یعنی تمدن مطلوب و فاضله وی دو وجهی هلال گونه است، امام خمینی از این دو سیاست؛ سیاست حیوانی و سیاست انسانی تعبیر می کند؛ لذا وی «سیاست حیوانی و متعارف» را رد نمی کند، بلکه جزء ناقصی از سیاست تعبیر می کند که انبیاء به دنبال تحقق هر دو جنبه مدنیت بودند.
ساختار قوسی حکومت دینی؛ مشروعیت الهی معطوف به مقبولیت عرفی
بر اساس نظریه بین الفطرتین قوسی، کما اینکه در نمودار ملاحظه شد خاستگاه و ساختار حاکمیت؛ نه جمهوریت محض و نه اسلامیت محض و نه جمهوری و اسلامی است، بلکه جمهوری اسلامی است؛ یعنی مشروعیت حاکمیت، به فطرت مخموره معطوف است، ولی جریان قدرت در درون حاکمیت، مشارکتی است و این دو از هم تفکیک ناپذیرند، به تعبیر دیگر بر خلاف نظریه فطریِ و طبیعی ارسطو (دولت محصول فطرت طبیعی انسان است).
نظریه زور و تسلط (الحق لمن غلبه)، نظریه قرارداد اجتماعی (دولت محصول توافق و قرارداد است) و نظریه اقتصادی (دولت محصول نزاع طبقاتی و حافظ منافع طبقه حاکم است)؛ امام خمینی معتقد به «نظریه بین الفطرتین قوسی» است و توجه به مشروعیت الهی را، مانع از عدم توجه به عرف و جمهوریت نمی دانست.
در واقع خاستگاه دولت از منظر حضرت امام، هم به لحاظ حقوقی (قانونیت) و هم به لحاظ فلسفه سیاسی (حقانیت) مبتنی بر فطرت مخموره الهی و استهدایی است؛ یعنی مشروعیت سیاسی؛ الهی (نصی) و نصبی (جعلی) است، نتیجه اینکه؛ ساختار حکومت اسلامی ایشان،(جمهوریِ اسلامی؛ متعارفِ متعالی) مبتنی بر امر سیاسیِ قوسیِ دو وجهی است.
در بخش متعالی از گزاره های معطوف به فطرت مخموره، بهره می گیرد و در بخش متعارف از آخرین دستاوردهای حکومت داریِ زمانه، برای تحقق آرمانهای الهی- فطری بهره می گیرد.
دولت قوسی بین الامرینی؛ دولت حداقلی، دولت حداکثری
یکی دیگر از آثار سیاسی نظریه بین الفطرتینی، مربوط به سرشت انسان است؛ لازمه فطرتِ نیک انسان، اعتماد و توجه جدی به کرامت و مشارکت فعال انسان در زندگی سیاسی (دولت حداقلی) و لازمه گرایشات استخدامی و خودخواهی طبیعی انسان، حضور فعال دولت (دولت حداکثری) در زندگی سیاسی است.
در نتیجه؛ دولت اسلامی مبتنی بر امر سیاسی قوسی، در میانه دولت حداقلی و حداکثری قرار دارد، میزان دخالت دولت در امور عمومی مردم، بسته به شرایط و اقتضائات زمان و مکان (اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) در قوس صعود و نزول قرار دارد؛ یعنی بین دولت حداقلی و حداکثری در رفت و برگشت است و لذا نظریه دولت امام خمینی(ره) همانند فقه سیاسی پویای ایشان، ماهیت پویا و از خصلت هوشمندی برخوردار است.
حقوق سیاسی شهروندی قوسی
یکی دیگر از آثار نظریه دو وجهی انسان (استهدایی و استخدامی)، دو ساحتی شدن مقولاتِ حقوق سیاسی از قبیل: حق حیات، حق آزادی سیاسی، مشارکت سیاسی، عدالت، سعادت و …. است، از منظر حضرت امام؛ «عشق به حریت به حسب فطرت الله غیرمتبدله، در انسان [به] ودیعه گذاشته شده است»؛ اما این آزادی فطری، وقتی با طبیعت استخدامی و گرایش به فجور و تجاوز به حقوق دیگران مواجه می شود، ضرورت وجود قانون و دولت برای مقید نمودن آن در چارچوب الزامات اسلام و حکومت اسلامی را ایجاب می کند، دو نکته مهم در عبارت حضرت امام، نهفته است: اول اینکه، ایشان آزادیخواهی را کنشی عاشقانه و عارفانه تلقی میکند که نشان از ریشهداشتن آن در عمق فطرت، جان و روان انسان است.
دوم اینکه، این آزادی در عین اینکه در زندگی و آدابِ اجتماعی و عرفی حضور فعال دارد، جهتِ الهی، خیرخواهی عمومی و کمالطلبیِ نیز دارد یعنی آزادی اجتماعی آن، «جهت دار» و در «قوس صعودی» قرار دارد؛ بر این اساس، میتوان گفت انسان آزاد، کسی است که هم حاکم بر خود (فطرت محجوبه) بوده و هم عبد و مطیع خودِ خویشتن (فطرت مخموره) است، بدین لحاظ «آزادی انسان از میان دو فطرت و در قوس کمال الهی» قابل تفسیر و فهم است، بنابراین بر اساس نظریه استهدایی، حقوق سیاسی شهروندی را نمی توان اومانیستی و سکولاری تفسیر کرد.
چون بر مبنای انسان شناسی سیاسی دو ساحتی حضرت امام، با سرشت الهی و فطرت مخموره انسان ( فطره الله التی فطرالناس علیها) تناسب ندارد و نیز نمیتوان از روش ها و مکانیزم های زمانه در خصوص آزادی سیاسی و مشارکت سیاسی غفلت کرد، بدین لحاظ؛ حقوق شهروند، اعم از آزادی و عدالت، تک ساحتی نیست، هم جنبه مادی و عصری دارد و هم جنبه معنوی و ناظر به زندگی فطری است، یعنی در پی هم افق کردن زندگی زمینی با زندگی آسمانی است.
روش شناسی قوسی دوساحتی
در روش شناسی های متعارف، مطالعات پدیده های سیاسی یا مبتنی بر عقل حسی و تجربی (روش پوزیتویستی) است یا مبتنی بر تفهم و فهم روشهای تفسیری یا مبتنی بر انتقاد از وضعیت جبر گونه ساختار ها ( روش انتقادی) است که عمدتا، از الگویِ «عقلانیت معطوف به اهداف طبیعی و آزادی دنیوی» و گزاره های تاریخی، تبعیت می کنند، ولی نظریه بین الامرینی فطری، کنش سیاسی را بر اساس ماهیت انسان؛ دوساحتی قوسی تفسیر می کند، عقلانیت قدسی و عقلانیت مادی را تفکیک نمی کند.
بدین لحاظ؛ روش شناسی ماتریالیستی و ابزاری، لازم است، ولی کافی نیست، چون بخشی از رفتارها و کنش های سیاسی انسان، معطوف به عقلانیت فطری و توحیدی است، نمونه عینی آن جمهوری اسلامی ایران است که تلاش دارد تا رفتار سیاس خود را با ملاحظه فطرت توحیدی دنبال نماید.
نتیجه:
امام خمینی، انسان را بین الامرینی قوسی(مستهدء بالفطره؛ مستخدم بالطبع) میبیند که لازمه آن اندیشه و عمل سیاسی قوسی است، انسان را در میانه «فطرت مخموره» و «فطرت محجوبه» می بیند که دائما در حال شدن از «فطرت محجوبه» به «فطرت مخموره» از مجرای آموزه های وحیانی (کتاب هدایت) و انسان کامل و ولایت (رهبر هادی) است.
بدین لحاظ نظریه «بین الفطرتین قوسی» حضرت امام؛ نظریه های متعارف و متدانی، در خصوص انسان شناسی سیاسی را نقد هوشمندانه و مبنایی می کند و طرحی نو در سیاست و حکومت می اندازد که مطابق با هویت و حقیقت قوسی انسان (قوس صعود و نزول) است که البته این بحث جای تامل بیشتر دارد و مطالب فوق صرفا طرح بحث می باشد.
کجای این مقاله فقهیه؟!
مگر قرار نیست سایت اجتهاد، مطالب فقهی کار کنه؟
مطلب کم آوردین؟