اختصاصی شبکه اجتهاد: تقابل موافقان و مخالفان فلسفه، دعوایی جدید و نوظهور نیست. هم دعوا تکراری است و هم ترفندها و شیوههای مجادله. هم اتهام جهل و بیسوادی با گوشها آشناست و هم اتهام کفر و الحاد. به اندازه کافی، کتاب و مقاله و سخنرانی و یادداشت از هر دو طرف دیدهایم که از پیش، میدانیم چگونه استدلال خواهند کرد و چه جواب خواهند داد.
اما هر دو گروه بر سر یک نقطه اقرار دارند که هر گفتنی، شنیدن دارد و هر نقد کردنی، نقد شدن. هیچ چیز و هیچ کس، حرف آخر را نمیزند. حرف آخرِ یکی ممکن است اول کلام فرد دیگر باشد و خاتمهالکلامِ یکی، محل نزاع فرد دیگر.
مگر میشود جدال سخت عالمانی چون شیخ مفید و شیخ صدوق را بخوانی و درس آزاداندیشی نگیری؟ مگر میشود زبان تیز نقد را بر این و آن فرود آوری اما متکبرانه خودت را مصون و مبرا از هر گونه نقد بدانی؟ این، یعنی “ادب گفتگو”.
هنوز حوزویان باسابقه مشهد به یاد دارند که استاد علامه طباطبایی، بزرگوارانه به دیدار بزرگان مکتب تفکیک میرفت و آنان نیز، بزرگوارانه پذیرایی شایانی از ایشان میکردند. به خاطر دارم یکی از بزرگان مکتب تفکیک به مرحوم استاد مصباح یزدی گفته بود “یکی از ویژگیهای مثبت شما حریت در نقد و شخصیتزده نبودن شماست.”
اما متأسفانه امروزه در حوزه علمیه مشهد با جریانی مواجهیم طرفدار تصوف و عرفان، آنچنان مات و مبهوت انظار و شهودات خویش است که سنت دیرین حوزهها را زیر پا نهاده و بیمحابا با استفاده از مغالطههای کهنه، حق نقد را از همگان، پیر و جوان و فیلسوف و تفکیکی، سلب کرده و به نام علم، تعصب را ترویج میکند.
عالمان شهر چه کنند وقتی اولیات و بدیهیات شما افتاده در محل نزاعشان؟!
ریشسفیدان شهر چگونه سخن بگویند وقتی زبان مشترکی با شما جز استناد به مکاشفات پیر و مرادتان نمییابند؟
شما بگویید، ارباب عقل و نقل، چگونه نقد کنند که به تریج قبای پیر و مرادتان بر نخورَد؟
“فردی که اولیات ما را نقد میکند، تخصص ندارد و کسی که بدون تخصص سخن میگوید گناه کبیره مرتکب شده است” به همین راحتی باب علم را به نام علم بستهاند.
کار به جایی رسیده که جوانی که چند صباحی است حلقهای از شاگردان، دور خود دیده، برای منتقدان پیشکسوت و ریشسفید، خط و نشان میکشد، تهدید به شکایت میکند و آنان را بیسواد میخواند. چرا؟ تنها به این دلیل که وقتی ما تخصص شما را تأیید نکردهایم نباید درباره ما سخن بگویید!
تواضع و ادب، میوه علم است. هر درختی را باید از ثمراتش شناخت؛ نه ادعاهای باغبان. فرمود: “انّ علی کل حقّ حقیقهً و علی کل صواب نوراً”
یکی از ریشههای این حجم از دگماتیسم و جزماندیشی، اصل دانستن کشف و شهود و تحت الشعاع قرار دادن استدلال عقلی و نقلی است. کشف و شهودی که عملاً نه اثباتپذیر است و نه ابطالپذیر، اما به درک عقلی و درک نقلی جهت میدهد و دیگران را به جای گفتگو، فقط به تبعیت دعوت میکند.
ناگفته معلوم است، فقهی که بر این اساس، بنیان نهاده شده و میشود، هیچگونه گفتگوی واقعی و مبتنی بر دلیل را برنمیتابد و فقط میتواند دیگران را به پیروی کور و مبتنی بر ایمان به قطب و مرشد دعوت کند.
کار که بدین نقطه رسد، باید پایان فقه جواهری و آغاز فقه اقطاب صوفیه را رسماً اعلام کرد.
بحث در اصطلاحات کتابهای شخص یا گروه خاصی نیست
بحث در اصطلاحات کتب فلسفی و عرفانی است که سالهاست نوشته شده و مخاطب آن آشنایان فلسفه و عرفان هستند که تفکیکیان همیشه آن کتابها را اشتباه میفهمند و لذا نباید در این عرصه اظهار نظر کنند
متاسفانه این متن به نظر حقیر سر شار است از اهانت و برخورد های غیر اخلاقی در حالی که توصیه خود این متن به طرف مقابل رعایت اخلاق و ادب گفتگو است.
ضمن این که سراسر از عبارات احساسی استفاده کرده است تا منطق و استدلال
ممنون میشویم اگر ادله ای دارید با رعایت انصاف و اخلاق بیان بفرمایید.
خیلی جالبه که ضمیر، چقدر زود مرجعش رو پیدا میکنه!
در این یادداشت اسمی از کسی برده نشده اما انگار خود آقایون فهمیدند درباره کی داره صحبت میشه!
چقدر شایسته است شبکه اجتهاد با نشر چنین نوشته های حاوی دروغ و تهمت و لحن غیر علمی، به حیثیت و جایگاه خود لطمه نزند.
دروغ و تهمتش کجاست ؟!
دوران تفسیق و تکفیر گذشته، در گفتگو باید مراعات ادب را به دور از تعصبات فرقه ای، مسلکی، … داشت.
شما بدون مصداق و دلیل، نویسنده را متهم به دروغ و تهمت کرده اید!
این متن الآن مصداق مراعات ادب به دور از تعصبات است؟
دفاع شما از این متن خود مصداق تعصب نیست؟
ادعاهای متن با دلیل و مستند است؟
چند نمونه ادعای خلاف واقع:
1) «استناد به مکاشفات پیر و مرادتان» (چه کسی و کجا به مکاشفه بزرگی استناد کرده است؟)
2) تحریف: «وقتی ما تخصص شما را تأیید نکردهایم نباید درباره ما سخن بگویید!» اصل حرف این بوده که کسی که به شهادت ناآشنایی شدیدی با اصطلاحات یک علم تخصص در یک علم ندارد نباید پیرامون مسائل دینی اظهار نظر کند.
3) تهمت دگماتیسم و جزم اندیشی
4) تهمت فقه مبتنی بر شهود (با وجود تصریحات متعدد اهل معرفت بر اینکه فقیه فقط باید به مرّ دلیل فتوا بدهد، و حتّی انسان کامل در استنباط رجوع به باطن ندارد)
5) اصل قرار دادن کشف و شهود و تحت الشعاع قرار دادن استدلالهای عقلی و نقلی
6) هیچگونه گفتگوی واقعی و مبتنی بر دلیل را برنمیتابد.
گفتید کشف و شهود را در فقه دخالت نمیدهند. چطور این حرف رو میزنید در حالی که یکی از شرایط ولی فقیه شما این است که انسان کامل باشد با تعریف مد نظر خودتان. خودتان هم بهتر میدانید که این تعریف خاص از ولی فقیه بر رهبر معظم انقلاب صدق نمیکند مگر این که ماذون از انسان کامل باشند. تاثیر بر فقه، بیشتر از این؟!
برادر محترم؛
تفسیر مِن عندی از اصطلاحات یک علم که «احدی» از ارباب آن علم چنان معنایی از آن اصطلاح اراده نکند، اسمش حرّیت در اندیشه نیست. (حالا اسمش را چه باید گذاشت که به تریج قبای آقایان برنخورد، واقعاً مسألۀ دشواری است!)
اگر کسی گفت: «اصطلاح را طبق “ما اصطلح علیه القوم” معنا کنید» معنایش این است که: «با بدیهیات ما مخالفت نکنید»؟!!
بگذریم؛ متن جانبدارانه و خصمانه با شعار آزاداندیشی هم تحفه ای است!
هر دو گروه بر سر یک نقطه اقرار دارند که هر گفتنی، شنیدن دارد و هر نقد کردنی، نقد شدن. هیچ چیز و هیچ کس، حرف آخر را نمیزند. حرف آخرِ یکی ممکن است اول کلام فرد دیگر باشد و خاتمهالکلامِ یکی، محل نزاع فرد دیگر.
حالا بر فرض بپذیریم ده ها نفر از بزرگان مکتب تفکیک با معنای اصطلاحی الفاظ آشنا نیستند. محققین معروفی چون آقای شیخ محمدتقی سبحانی و شیخ رضا برنجکار و ده ها نفر منتقد عرفان و تصوف جریان مشهد هم با اصطلاحات آشنا نیستند؟ یعنی اصطلاحاتی به کار رفته در کتاب های شما که هیچ کس معنایش را نمی فهمد جز طیف شما! پس اصلا برای کی کتاب نوشتند؟!