احمد رهدار، رئیس موسسه فتوح اندیشه گفت: علمای مشروعه و مشروطه خواه در مبانی و اهداف با هم اختلافاتی نداشتند لذا اختلاف مبنایی دراهداف نبوده بلکه در روشها وتطبیق مصادیق اختلافاتی بوده است.
به گزارش شبکه اجتهاد، نهضت مشروطه دوران پر فراز و نشیبی را به خود دید. در این مسیر طیفها و جریانات مختلف فکری تلاش کردند تا آنچه را که به مبانی فکری خود نزدیک تر می دیدند به عنوان پایههای این نهضت قرار دهند. جریان مشروطه خواه و مشروعه خواه در این بین شاهد اختلافاتی بودند که بنا به اعتقاد حجت الاسلام رهدار این اختلافات تنها در انتخاب مسیر جهت دستیابی به اهداف مشترک شان بوده است.
حجتالاسلام احمد رهدار، رئیس موسسه فتوح اندیشه و استاد علوم سیاسی دانشگاه در گفتوگو با مهر، از جریانهایی سخن میگوید که در پررنگ کردن اختلافات خط فکری مشروطه و مشروعه نقش اساسی داشتند.
ارزیابی شما از نقش روحانیت در نهضت مشروطه چیست؟
رهدار: نقش روحانیت از دو زاویه قابل بررسی است، یک تجارب این طیف که قرنها به عنوان نماینده مردم در حکومتهای غیر مردمی حضور داشتند. یعنی این قشر مهم ترین طبقه یا لایه جامعه مدنی ایران اسلامی هستند که به لحاظ تاریخی واسطه حکومت نبودند.
اگر از این زاویه بخواهیم نقش روحانیت را بررسی کنیم، باید بگوییم که نهضت مشروطه در میانه تجربه تاریخی روحانیت در عرصه سیاست بوده که نسبت به نمونههای پیشین خود برجستگیهایی دارد. به لحاظ تاریخی پیش از این در نهضتهای دیگر از جمله تنباکو و جنگ ایران و روس نهضت علما را فرض کنیم. آن زمان هم در پارلمان دینی حضور داشته و هم نقش رهبری ایفا میکردند که نتیجه برخی از آنها پیروزی و برخی شکست و برخی از آنها مقطعی بوده است. در برخی از این نهضتها تعداد کمی از علما مشارکت داشتند و برخی دیگر عموم علما. به نظر من نهضت مشروطه در یک رسالت سنگین تر، گسترده تر و در یک نظم و تشکیلات پیچیده تر معطوف به یک اقدام بزرگ تر تاریخی که مستلزم اندیشه ورزی سنگین است، بار تاریخی تجربه روحانیت را به نمایش میگذارد.
زاویه دوم رسالت دینی روحانیت در مشروطه است. در عصر مشروطه لایه فرهنگ غرب در ایران خود را نشان داد، لایه ای که میتوان از آن به عنوان لایه فرهنگی و نرم افزاری یاد کرد.
این هجوم فرهنگی و نرم افزاری غرب در جامعه ایران نیازمند یک پاسخ دینی بوده و علی القاعده این پاسخ را باید عالمان دینی میدادند. این رسالت مستقیماً معطوف به نقش دینی عالمان دینی بود.
در مسیر نهضت مشروطه طیفهای مختلف روحانیت را شاهد هستیم که اغلب با این نهضت موافق بودند، اما شیخ فضلالله نوری به عنوان یکی از سرشناس ترین چهرهها در بین روحانیون مخالفت کرد. چه دلایلی باعث شد تا شیخ فضلالله نوری با نهضت مشروطه مخالفت کند و اساساً روحانیت مشروطه خواه و روحانیت مشروعه خواه در چه مواردی اختلاف داشتند؟
رهدار: نهضت مشروطه دارای دو جهت بود. یکی جهت روشنفکری نهضت مشروطه که نوع نگاه این طیف به نهضت اساساً با مجموعه مفاهیم، روشها و اصول و نهادهای غربی همخوانی داشت که امروزه در حوزه اندیشه سیاسی و نظامهای سیاسی غرب به آن مشروطه غربی میگوییم.
این در حالی است که در تفسیر عالمان دینی از این نهضت، المانهایی که هستی بخش و دوام بخش نظام سیاسی مشروطه غربی بوده، محلی از اعراب نداشت. روح مقابله با استبداد، روح تلاش برای قانون گرایی، روح تلاش برای مشارکت عمومی و عقلانیت جمعی در اداره اجتماع مدنظر عالمان دینی بود تا در کالبد نهضت مشروطه دمیده شود.
البته باید تاکید کرد که اختلاف بین جریان مشروطه و مشروعه خواه روحانی در نهضت مشروطه به جز تطبیق مصادیق نبوده است. یعنی جریان مشروعه خواه و مشروطه خواه هر دو دنبال مساوات مردم، قانون گرایی، برابری، آبادی و مقابله با استبداد بودند اما جریان مشروعه خواه در نحوه پیاده کردن این مفاهیم و این دغدغهها اختلاف داشت. آنها چهرههای سرشناس مشروطه خواهان یعنی جریان روشنفکر سکولار را دارای پتانسیل پیاده کردن این اهداف نمیدانستند.
آخوند خراسانی در نجف عنوان میکرد که آزادی و مساوات می خواهیم و خیلی صحیح به این موضوع اشاره کرد که اسلام نه تنها با آزادی مشکلی ندارد، بلکه برای تحقق آزادی مردم آمده است. به این ترتیب فتوا میدهد که حمایت از نهضت مشروطه واجب است و مخالفت با آنها نیز در حکم محاربه با امام زمان است. شاید مهم ترین دلیل این فرمایش آخوند خراسانی نزدیک نبودن به وقایع بود که در اختناق خبری آن دوران از اتفاقاتی که رخ میداد بی خبر بود. این درحالی است که جریان مشروطه خواه به این مفاهیم روی کاغذ اکتفا نکرد.
از طرفی شیخ فضلالله نوری در تهران به نحوه فعالیت مشروط خواهان مسلط تر بود و از نزدیک، عمل کسانی که روی کاغذ مینوشتند که ما آزادی و مساوات میخواهیم را نیز میدید. در عمل دید با این آدمها آن آزادی ای که ادعا میکنند، محقق نمیشود. تفاوت روحانیت مشروطه خواه و روحانیت مشروعه خواه از چنین مواردی نشات میگرفت، یعنی دقیقا در تطبیق مصادیق بود.
در واقع مشروطه خواهان و مشروعه خواهان اهداف یکسانی داشتند، اما مسیر دستیابی به این اهداف بین مشروطه و مشروعه خواهان متفاوت بود.
رهدار: آنها در مسیر رسیدن به اهداف اختلافاتی بیشتر اجتهادی داشتند. به هر حال علمای موثر در نهضت هر یک مجتهد بوده و این مقدار تفاوت را خودشان درک میکردند، ولی روشنفکران سکولار در تلاش بودند تا از این آب گل آلود ماهی خود را صید کنند. البته ماهیت اینها برای برخی بزرگان بیشتر و برای برخی کمتر شناخته شده بود.
مرحوم آخوند خراسانی باتوجه به حضور در نجف به اجبار ارتباط خود را با ایران تنها از طریق تلگرافها و مفاهیمی که روی کاغذ ثبت شده برقرار میکرد اما وضعیت شیخ فضلالله نوری این نبود. شیخ نوری ناگزیر سخنان روشنفکران را روی کاغذ میخواند، این آدمها را از نزدیک میدید و برخلاف آخوند خراسانی، میدید فردی که میگوید ما آزادی میخواهیم منظورش فقط آزادی از استبداد حکومتی نیست. حتی دایره این آزادی تا آزادی و رهایی از دستورات و فرامین دین نیز پیش میرود. شیخ فضلالله نوری میدید که این آقایی که در روزنامه اش مینویسد ما در مشروطه دنبال مساوات و برابری هستیم منظورش فقط برابری نیست، بلکه برابری شیعه و ارمنی نیز مدنظر او بود. چون این اتفاقات برخلاف مبانی اسلام دیده شد فتوا داد که همکاری با آنها در حکم محاربه با امام زمان و مخالفت با آنها واجب است.
مرحوم مدرس میگوید: من بعد از نهضت تنباکو به سامرا رفتم و خدمت میرزای شیرازی رسیدم و خدمت ایشان عرض کردم که الحمدالله فتوای شما خوب گرفته و نهضت به همه اهداف خودش رسیده. مرحوم مدرس نقل می کند وقتی به آقا این موضوع را منتقل کردم، میرزای شیرازی گریه کرد. گفتم آقا! نهضت بحمدالله خوب پیش رفت چرا گریه میکنید. میرزا پاسخ داد: می دانم. گریه من به خاطر این است که دشمنان و غرب به جایگاه مرجعیت در شیعه پی بردند و دیگر برای ضربه زدن به این جایگاه سرمایه گذاری خواهند کرد و ما در نهضت مشروطه این مهم را مشاهده کردیم.
اقدامات این جریان سرمایه گذاری برای تخریب روحانیت شیعه را در نهضت مشروطه به چه شکل میتوان تحلیل کرد؟
رهدار: این پیش بینی میرزای شیرازی مربوط به ۱۵ سال قبل از ورود دفاتر مراجع در نهضت مشروطه است. در زمان مشروطه جمعاً ۲۳ تلگراف خانه وجود داشت که بیشتر در اختیار بابیها بوده و ثمره اش را در نهضت مشروطه بهطور کامل نشان داد. وقتی نهضت مشروطه به ثمر نشست، آخوند خراسانی از طریق نظارت بر نهادها، نامهها و تلگرافهایی را برای مرکز ارسال می کرد و مسئولان تلگراف خانهها نامههای آخوند خراسانی را اگر به ضرر خودشان می دیدند، گاهی اوقات با دو ماه تاخیر به مجلس میدادند تا نامه ایشان دیگر اثر مثبت خود را نداشته باشد.
نحوه مدیریت این جریان در ایجاد اختلاف بین علمای شیعه به چه شکل صورت می گرفت؟
رهدار: در تمام سه سالی که پنداشته میشد به ظاهر بین خط نوری و خراسانی در تحلیل از مشروطه اختلاف وجود دارد، پسر شیخ فضلالله نوری در نجف تلاش کرد که به نمایندگی از پدرش نزد آخوند خراسانی رفته و عرض کند که «پدر بنده با مشروطه ای که شما میگویید هیچ مشکلی ندارد، اما مشروطهای که در تهران دارد عمل میکند، مشروطهای که شما میخواهید نیست.» در تمام این سه سال به رغم تلاشی که پسر شیخ فضلالله میکند موفق به ملاقات با آخوند خراسانی نمیشود و اولین ملاقاتی که به او میدهند، چند ماه بعد از شهادت شیخ فضلالله نوری بود.
عدم ملاقات کسی با شهرتی مثل پسر شیخ فضل الله نوری با آخوند خراسانی نشان میدهد که دشمنان بر اکثر علما و مراجع تقلید حساب باز کردند. بخشی از اختلافات بین علما معلول مهندسیهای نرم و پنهان عمدتاً افراد سیاسی وابسته به بیگانگان و ظرافت مدیریت آنها بود.
در این میان بصیرت و تحلیلهای سیاسی آیتالله بهبهانی در دوران مشروطه چطور بود؟
رهدار: به هر حال تحلیلهای سیاسی شیخ فضلالله نوری نسبت به سیدعبدالله بهبهانی بهتر و دقیق تر بوده و ربطی به نهضت مشروطه ندارد و از قبل به این شکل بود.
در نهضت تنباکو شیخ فضلالله نوری و سیدعبدالله بهبهانی در تهران بودند. ناصرالدین شاه علما را تهدید کرد که میرزای شیرازی خودش مجتهد است و فتوا داده تنباکو در حکم محاربه با امام زمان است، شما هم باید فتوا دهید و بگویید من مجتهد هستم و تنباکو را حرام نمیدانم.
امثال شیخ فضلالله نوری، مرحوم آشتیانی و این بزرگواران با یک دقت و بصیرت در برابر ناصرالدین شاه مقاومت و موضعگیری کردند، این در حالی بود که سیدعبدالله بهبهانی از معدود علمایی به حساب میآمد که آن موقع وسط یکی از میدانهای تهران در بین مردم، قلیان را در دست گرفت و کشید و این جمله را گفت: میرزای شیرازی یک مجتهد است که فتوا داده حکم استعمال تنباکو در حکم محاربه با امام زمان است و من هم یک مجتهد هستم و فتوا میدهم که استعمال توتون و تنباکو هیچ مشکلی ندارد.
سیدعبدالله بهبهانی آدم بی تقوایی نبود اما به بصیرت تحلیل تاریخی نداشت و گرنه بهبهانی در ماجرای اعدام شیخ فضلالله نوری خیلی هم متاسف شد. بهبهانی در زمان اعدام شیخ در تبعید بود. وقتی از تبعید بر میگردد به یک مجتهد دیگر میگوید چرا شما نرفتید و طناب را گردن خودت نینداختی و نگفتی اگر شیخ را می خواهید اعدام کنید اول من را باید اعدام کنید که آن بزرگوار پاسخ میدهد من را دور زدند و قرار نبود چنین جنایتی مرتکب شوند، ما علمای مشروطه خواه اساساً راضی به این نتیجه نبودیم.
شما وقتی پیامدهای مشروطه را مطالعه می کنید متوجه میشوید علمای مشروطه خواه از عبدالله مازندرانی، میرزاحسین خلیلی و آخوند خراسانی یکی یکی تصریح کردند که اشتباه کردند و مرحوم آخوند خراسانی میگوید: «ما می خواستیم سرکه درست کنیم، اما مشروب شد.»
نقش روشنفکران و مثلاً حزب دموکرات را چگونه ارزیابی می کنید؟
رهدار: در نهضت مشروطه حزبی به نام حزب دموکرات بود. این حزب دموکرات اگر به شکل امروزی آن قیاس کنیم، تقریباً بالای ۷۰ درصد چیزی شبیه حزب مشارکت در زمان دوم خرداد است. از نظر بی اصالت بودن، عدم صداقت در خدمت به مردم و تندرو بودن و نتایج به دست آمده شبیه به یکدیگرند. اگر عملکرد حزب مشارکت را مطالعه کنیم، به وضوح میبینیم که از آرمانها و حرف مردم فاصله داشته و درمی یابیم که تا چه اندازه آدمهای این حزب پررو، بی قید و افراطی و تندرو هستند. در زمان مشروطه نیز حزب دموکرات دارای چنین مختصاتی بود.
افراد حزب دموکرات و روشنفکران اتفاقاً نه جریان مشروطه خواه و نه جریان مشروعه خواه، هیچ کدام را قبول نداشتند.
رهدار: از طرفی میرزاحسن مجتهد تبریزی، مرحوم غلامعلی زنجانی و محمدتقی عاملی مشروعه خواه تبعید می شوند و از طرف دیگر سیدعبدالله بهبهانی مشروطه خواه را در داخل خانه اش ترور میکنند، آخوند خراسانی مرجع اصلی مشروطه خواه در نجف مسموم میشود، حاج نورالله اصفهانی مشروطه خواه با آمپول هوا کشته میشود یعنی به مشروطه خواه هم رحم نکردند. اساساً در به روی کار آمدن جریان سکولار حزب دموکرات نقش ویژه ای ایفا کرده و البته وابستگی آشکاری نیز به سفارت روس داشتند. با قدرت گرفتن روشنفکران یکی یکی انتقام گرفته شد و آشکارا علمای مشروطه خواه یا مشروعه خواه را حذف کردند.
طبیعتاً علمای مشروعه و مشروطه خواه در مبانی و اهداف با هم اختلافاتی نداشتند. عالمان مشروعه خواه و مشروطه خواه همگی شاگردان مستقیم مکتب میرزای شیرازی بودند. اینها نمیتوانند از یک استاد درس گرفته باشند و تا این اندازه در مبانی در تضاد و اختلاف باشند. پس در مجموع می توان نتیجه گرفت که اختلاف مبنایی در اهداف نبوده، بلکه در روشها و تطبیق مصادیق اختلافاتی بوده است.