شبکه اجتهاد: حفظ اساس اسلام و نظام دینداری و در راستای آن، حفظ کیان جامعه اسلامی از خطر نابودی و اضمحلال با هجوم نظامی و غیر نظامی، یکی از مفاهیم مهم و پرکاربرد در فقه اسلامی است؛ چنانکه امامخمینی بارها از آن به عنوان «بزرگترین» وظیفه شرعی نام برده و حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران و چگونگی عملکرد آن را در راستای حفظ دین و چهره اسلام شمرده و از این منظر نیز بر اهمیت حفظ نظام اسلامی به عنوان «یکی از مهمترین» واجبها تاکید کرده است. ایشان حفظ دین و نظام اسلام را بالاترین فریضه شمرده و با این تعبیر که «هیچ فریضهای بالاتر از حفظ خود اسلام نیست»، از جمله حفظ اسلام در ایران،[۱] آن را سرآمد همه وظایف دینی و شرعی دانسته است.[۲]
فقهای دیگر نیز این وظیفه را که به فراخور اهمیت اصل اسلام، اهمیت دارد، در شمار اهداف جهاد و دفاع شمرده و به پیروی روایت صحیح یونس بن عبدالرحمن از امام رضا(ع) آن را حتی مجوّز جنگ در کنار زمامداران جائر دانستهاند[۳] و به عنوان یاری اسلام و دفاع از دار الایمان و نه همراهی با حاکم جائر واجب شمردهاند؛[۴] چنانکه کاشف الغطاء، آن را در اقسام جهاد دفاعی شمرده که حضور امام معصوم(ع) یا حتی حضور فقیه نیز در آن شرط نیست و بر همه مسلمانان، اعم از زن و مرد واجب است و بر این اساس وی به فتحعلیشاه قاجار اجازه شرعی برای فرماندهی و هر اقدام لازم در تجهیز سپاهیان و مقابله با روسیهای متجاوز داده است.[۵] چنانکه محقق نایینی به این دلیل تغییر رژیم سلطنتی خودکامه و جائر را به حکومتی عادل و شایسته از مهمترین واجبات شمرده است که موجب «حفظ بیضه اسلام» و «صیانت حوزه مسلمین» از استیلای کفار و منع از میانرفتن دیانت خواهد شد؛ آن گونه که در برخی سرزمینهای اسلامی مانند اندلس روی داد.[۶] نیز آیتالله حکیم حفظ رهبری دینی را به دلیل اینکه «نظام دین» و «قوام مذهب» وابسته به آن است و نبود آن مایه اختلال در کار دین و دنیا میشود، از مهمترین واجبات شمرده است.[۷]
امامخمینی از یک سو حفظ کیان اسلام و سرزمین اسلامی را در برابر هجوم نظامی و غیر نظامی دشمن، با هر ابزاری که بشود، واجبی مطلق بر عهده همه مسلمانان خوانده و تصریح کرده است که منوط به وجود امام معصوم(ع) یا اذن فقیه نیست[۸] و از سوی دیگر حفظ مرزهای اسلامی را نیز در راستای حفظ اسلام معرفی کرده و آن را بالاترین فریضه شمرده است؛[۹] چنان که ایشان همسو با فقهای دیگر،[۱۰] بر اساس برخی روایات[۱۱] و در راستای قاعده اهم و مهم، کشتن مسلمانان بیگناه را نیز که دشمن سپر بلای خود قرار داده در راستای حفظ اسلام و مرزهای آن واجب شمرده است؛[۱۲] نکتهای که برخی فقهای دیگر خاستگاه آن را در همین مسئله، به صراحت، اهمیت «حفظ بیضه اسلام و مسلمانان» دانستهاند[۱۳] و شرکت در دفاع را حتی بهرغم نهی پدر و مادر و بهرغم آزاردیدن آنان، به همین دلیل و با همین تعبیر واجب شمردهاند.[۱۴]
امامخمینی تشریع تقیه را نیز، همان گونه که در روایتی هم آمده،[۱۵] در راستای حفظ اسلام و مذهب میشمارد و قلمرو آن را احکام فرعی میداند و از این رو وقتی اصل اسلام و حیثیت آن در خطر باشد آن را مجاز نمیداند؛[۱۶] چنان که در تزاحم میان حفظ احکام فرعی با حفظ اصل اسلام، اصل اسلام مقدم است؛[۱۷] به این دلیل واضح که حفظ اصل اسلام از احکام اسلام بالاتر است.[۱۸] ایشان بر همین پایه در فرمان هشتمادهای خود که بر حریم شرعی و حقوق فردی افراد به تفصیل تاکید ورزیده، حساب توطئهگران و گروههای مخالف را که در صدد براندازی نظام اسلامی و ناامنی هستند، جدا کرده و تاکید ورزیده است با آنان در هر جایی که باشند، با حفظ حدود و شرایط برخورد خواهد شد.[۱۹]
در همین راستا یکی از دغدغههای همیشگی امامخمینی تاکید بر حفظ اساس اسلام از جمله با آسیبدیدن نظام جمهوری اسلامی ایران[۲۰] و آسیبندیدن چهره اسلام به دلیل رفتار نادرست مسئولان و ماموران حکومت[۲۱] بوده است. ایشان بارها با تصریح به هدف حفظ اساس اسلام و کیان اسلامی، بر موضوعاتی مانند حفظ وحدت و پرهیز از اختلاف،[۲۲] شرکت در انتخابات،[۲۳] حضور در دفاع،[۲۴] ایستادگی در برابر دشمنان[۲۵] و پذیرش مسئولیت و کنار نرفتن از همکاری با نظام اسلامی[۲۶] تاکید کرده است.
در استدلال بر وجوب حفظ اسلام و اساس جامعه اسلامی، بهترین دلیل، اصل ضرورت خود دین و شریعت اسلامی است؛ چنانکه فلسفه وجود امام(ع)، آن گونه که در دو روایت رضوی(ع) آمده[۲۷] و نیز بخشی از فلسفه تشریع جهاد[۲۸] و امر به معروف و نهی از منکر[۲۹] و آن همه تاکیدی که در آیات و روایات بر تعلیم و تعلم اسلام و شریعت و جلوگیری از بدعت و تحریف در دین و تجلیل از جایگاه عالمان دین شده، همه در راستای بقا و نیز گسترش اسلام است.
فقهاء نیز در احکام مختلفی اهمیت حفظ دین را نشان دادهاند[۳۰] و کشته شدن برای حفظ دین را نه تنها جایز بلکه واجب شمردهاند؛ چنانکه امامحسین(ع) با همین هدف تا سرحد شهادت ایستاد[۳۱] و پیش از آن امیرالمومنین(ع) تن به بیعت داد و از خلافت خود صرف نظر کرد؛ زیرا جز این را مایه از میان رفتن و آسیب دیدن اسلام دید[۳۲] و در اصل این حکم هیچ تردید و بحثی نیست.
آنچه به نظر نگارنده در اینجا و در سالگرد ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی، رضوان الله علیه، باید محل توجه قرار گیرد، دو نکته اساسی دیگر است؛ یکی تقدم حفظ اسلام بر حفظ نظام بهویژه حفظ نظام سیاسی است و دوم لزوم پرهیز کامل از تخریب و تشویه چهره و جایگاه اسلام و شریعت در آنچه که برای حاکمیت دین و نیز حفظ و تقویت نظام سیاسی صورت میگیرد؛ امری که با تاسف باید خاطرنشان کرد که به ویژه در سالهای اخیر، خواسته و ناخواسته به درستی عمل نشده و مایه نگرانی و دغدغه فراوان دستکم بخشی از دینداران و دلسوزان شده است.
یکم: تقدم حفظ اسلام بر حفظ نظام
در نگاهی کلی وقتی برپایی نظام صالح از جمله نظام اسلامی مشروع، به عنوان یک خردهنظام اجتماعی که جامعه بدون وجود آن نمیتواند قوام لازم را داشته باشد، از بزرگترین واجبات دینی است، پیداست حفظ چنین نظام موجودی نیز «از بزرگترین واجبات» خواهد بود و دستکم همان ادلهای که بر اصل وجوب تحقق آن دلالت دارد، بر وجوب حفظ و بقای آن نیز دلالت خواهد داشت. بر همین اساس امامخمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران، افزون بر اینکه بارها حفظ این نظام اسلامی را یک فریضه دینی شمرده[۳۳] و تضعیف آن را حرام دانسته و از آن باز داشته،[۳۴] به مناسبتهای مختلف، از جمله در تاکید بر شرکت مردم در انتخابات،[۳۵] لزوم حفظ تفاهم و وحدت[۳۶] و لزوم اهتمام دستگاههای مختلف کشور از جمله نمایندگان مجلس شورای اسلامی به انجام درست و کارشناسانه وظایف خود،[۳۷] بر وجوب حفظ و تقویت آن به عنوان یکی «از بزرگترین» فرایض دینی و شرعی تاکید کرده است.
اما یک نکته کلیدی در این موضوع این است که وجوب حفظ نظام بهرغم اهمیت آن، یک «واجب مطلق» و به عبارت دیگر بزرگترین واجب الهی به شمار نمیرود و آنچه «اطلاق» دارد و مهمترین و بزرگترین واجب است، حفظ خود اسلام است که در درجه نخست اهمیت قرار دارد. بر همین اساس امامخمینی که آن همه بر حفظ نظام تاکید دارد، اگر در جایی نیز حفظ نظام سیاسی را به عنوان یک واجب عینی و حتی «اهمّ واجبات»[۳۸] یا «اهمّ تکلیفهای» خداوند دانسته که حفظ آن از حفظ یک فرد حتی اگر امام عصر(ع) باشد، اهمیت بیشتری دارد،[۳۹] بیدرنگ دلیل آن را ضرورت «حفظ اسلام» معرفی کرده است که در نگاه ایشان، چنان که بارها خاطرنشان کرده، بزرگترین وظیفه دینی و شرعی است.
استدلال امامخمینی این است که امام عصر(ع) نیز خود را فدای اسلام میکند و همه پیامبران(ع) برای دین خدا جهاد و فداکاری کردند و پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) نیز برای حفظ اسلام به عنوان «ودیعه الهی» آن همه زجر دیدند و سختی کشیدند.[۴۰] ایشان حفظ اسلام را در مقطع کنونی به حفظ جمهوری اسلامی میدید؛[۴۱] چنانکه ایشان آن زمان تاکید داشت «الآن جمهوری اسلامی یعنی اسلام» و اینکه امانتی بزرگ است که باید آن را حفظ کرد؛[۴۲] از این رو تهافتی در سخن ایشان نیست که حفظ نظام را در مواردی به عنوان «یکی از مهمترین واجبات» شمرده و گاه آن را «مهمترین واجب»؛ چنان که ایشان خود به صراحت حفظ نظام و کشور را در مقایسه با حفظ اسلام، مسئولیت کوچک و حفظ اسلام را مسئولیت بزرگ شمرده و در ادامه اشاره خواهد شد.
از این رو اینکه کسی یا نویسندهای همه بیانات امامخمینی را در تاکید بر حفظ نظام و درجه نخست اهمیت آن، به سطح حفظ حکومت و نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران فرو کاسته و تاکید ایشان بر «حفظ اسلام» به عنوان «مهمترین» رکن در وظایف دینی و شرعی و حفظ جمهوری اسلامی به عنوان «یکی از» مهمترین واجبات را نادیده بگیرد، امری نادرست و تحریفی آشکار و نشاندهنده بیدقتی یا غرضورزی است.
در نگاه امامخمینی مستند تقدّم حفظ نظام بر سایر احکام، چنان که بارها یادآور شده، قاعده «تزاحم» و تقدم ملاک «اهم» بر ملاک «مهم» در مقام امتثال دستور شارع است و تقدم مصلحت جامعه بر مصلحت افراد، هرچند شخصیتی مانند امامحسین(ع) نیز بر همین پایه است؛[۴۳] امری که از نظر امامخمینی به عنوان یک امر عقلی و بر پایه اصلی عقلایی است. مصلحت نظام نیز در راستای مصالح جامعه اسلامی شکل میگیرد و زمامدار (یا نظام اسلامی) میتواند در موضوعات به فراخور مصلحت همه یا بخشی از مسلمانان عمل کند[۴۴] و تقدم مصلحت نظام بر همین اساس تبیین میشود. البته اینکه چه نسبتی میان حکم حفظ نظام عام اجتماعی و حفظ نظام سیاسی وجود دارد، پرسش مهمی است که در جای دیگر باید به آن پرداخت.
دوم: حفظ چهره اسلام و نظام دینداری
تردیدی نیست در کنار حفظ اصل دین، حفظ جایگاه و چهره آن از اهمیت فراوانی برخوردار است و در شرایطی ممکن است از اهمیت حفظ اصل دین نیز مهمتر باشد و یک دلیل آن، ازجمله به گواهی تاریخ این است که مبارزه مستقیم با اصل دین و دینداری در جوامع مختلف کار آسانی نیست؛ اما لکهدار ساختن چهره دین، آن هم از سوی طرفداران آن یا به نام طرفداری و حمایت از آن، آن گونه که در بسیاری از حکومتها که به نام دین بر مردم سلطه یافته و حکومت کردهاند، کاری است که میتواند بیشترین آسیب را به جایگاه دین و نظام دینداری جامعه وارد کند و آن را از کارآمدی و حیاتبخشی به فرد و جامعه که قرآن کریم آن را دستاورد پایبندی به آن شمرده است،[۴۵] باز دارد.
قرآن کریم گرچه چند بار کسانی از مخالفان دین الهی را نکوهش کرده است که مانع راه خداوند میشوند و در پی منحرف ساختن و کج کردن راه آن هستند،[۴۶] اما پیداست این مهم وقتی اهمیتی دوچندان مییابد که حکومتی دینی و یا نظامی سیاسی به نام دین شکل گیرد و با توجه به برخورداری طبیعی از اهرمهای قدرت مادی و معنوی، استواری و بقای حکومت و نظام سیاسی در سطح یک واجب مطلق به شمار آید و اصل دین و شریعت نیز در این راستا تفسیر و اجرا گردد و در واقع پایمال خواستههای نفسانی و منافع فردی و گروهی شود.
امامصادق(ع) در پیامی به زراره بن اعین که از یاران بزرگ ایشان بود و سوء تفاهمی برای او پیش آمده بود، ازجمله به وی این واقعیت تلخ را خاطرنشان کرد که مردم (و در واقع جریان حاکم) پس از پیامبر(ص) با تغییر، جابجایی، تحریف و کم و زیاد کردن دین خداوند، چهره آن را عوض کردند و امروز هیچ چیز از دین در دست آنان نیست مگر اینکه متفاوت با چیزی است که با وحی از پیش خداوند نازل شد.[۴۷] یک شاهد آن، سخنی از انس بن مالک صحابی است که به حدود نیم قرن پیش از سخن امام صادق(ع) برمیگردد و صحیح بخاری نقل کرده و مجال بازگویی آن نیست.[۴۸]
این در حالی بود که حکومت و قدرت در دست کسانی بود که نه تنها به نام اسلام بلکه به عنوان جانشین پیامبر اکرم(ص) حکومت میکردند و طبعا بخش اصلی این تحریف و تبدیلها از سوی «خود» آنان یا در سایه «حمایت» آنان یا برای حمایت از آنان و «مشروعیت» دادن به رفتارهای آنان صورت میگرفت؛ چنانکه امام صادق(ع) در اشاره به یکی از رفتارهای بنیامیه با دین، خاطرنشان شده است که آنان آموزش ایمان و توحید را برای مردم آزاد گذاشتند ولی آموزش معنای شرک را آزاد نگذاشتند تا وقتی مردم را به شرک کشاندند، آنان نفهمند.[۴۹] این است که امامحسن(ع) هنگام نکوهش یاران پیمانشکن خود که نتیجه آن قدرت گرفتن و ماندگاری بنیامیه و از میان بردن حقیقت اسلام به نام خود اسلام بود، این سخن پیامبر(ص) را یادآور شد که اگر از بنیامیه تنها پیرزنی فرتوت مانده باشد، در پی کج کردن و مشوه ساختن چهره اسلام خواهد بود.[۵۰]
با توجه به همین موضوع حیاتی و بسیار مهم است که امامخمینی پس از برپایی نظام اسلامی در ایران، دچار این دغدغه مهم میشود که کسانی که به قدرت رسیدهاند، خواسته یا ناخواسته به گونهای رفتار کنند که به چهره پاک دین و شریعت آسیب برساند و از این رو بارها به این مهم توجه داده است؛ چنانکه ایشان در ماههای نخست پیروزی در دیدار گروهی از مسئولان سپاه پاسداران، به دو نوع «مسئولیت کوچک» و «مسئولیت بزرگ» توجه میدهد و مسئولیت کوچک را حفظ کشور، «حفظ نظام» و پیشبرد نهضت بهرغم اهمیت آن میشمارد و مسئولیت بزرگ را «حفظ مکتب و چهره اسلام» میداند که اگر به فرض، انجام مسئولیت نخست به شکست بیانجامد، اما چهره اسلام با رفتارهای افراد در نظام جمهوری اسلامی آسیب نبیند، گرچه شکست بزرگی است، اما سرانجام، پیروزی به شمار میرود.[۵۱]
توضیح امامخمینی در این باره این است که پیامبر اکرم(ص) در برخی جنگها و امیرالمومنین(ع) در جنگ صفین و امامحسین(ع) به ظاهر در کربلا شکست خوردند اما مکتب آنان شکست نخورد و از این رو پیروزی نهایی برای آنان بوده است. در انقلاب اسلامی و در نظام جمهوری اسلامی نیز شکست واقعی وقتی است که چهره زیبای اسلام و مکتب با رفتارهای ناصواب مسئولان و متولیانی مانند روحانیان و سپاهیان حفظ نشود.[۵۲] بر همین اساس حفظ چهره اسلام در واقع بزرگترین دغدغه امامخمینی به عنوان بنیانگذار نظام اسلامی در ایران بوده است و باید دید به این دغدغه چه اندازه بها داده شده و میشود و در سالگرد رحلت ایشان، این مهمترین پرسش است و نوع پاسخ به آن مهمترین چارچوب برای ارزیابی میزان دستاوردها به شمار میرود و السلام.
مطالب مرتبط:
ادله فقهی وجوب حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی؛ گفتاری از استاد عباس کعبی
وجوب قاعده حفظ نظام در فقه؛ گفتاری از حجتالاسلام سید سجاد ایزدهی
پژوهشی پیرامون «قاعده حفظ نظام» اثر حجتالاسلام محسن ملک افضلی اردکانی
حفظ نظام، واجبی مطلق یا مشروط؛ با رویکردی به اندیشهی سیاسی امام خمینی(ره)
———————————————
[۱]. صحیفه امام، ۱۷/۳۸۳.
[۲]. همان، ۱۵/۳۲۹؛ ۱۷/۳۸۳؛ ۲۱/۴۰۳.
[۳]. ازجمله: مبسوط، ۲/۵؛ دروس، ۲/۳۰
[۴]. الکافی فی الفقه، ص۲۴۷؛ جواهرالکلام، ۲۱/۱۴ و ۴۷-۴۸.
[۵]. کشفالغطاء، ۴/۲۷۸ و ۲۳۲-۲۳۳.
[۶]. تنبیهالامه، ص۸۰-۸۱.
[۷]. مستمسک العروه الوثقی، ۹/۵۸۴.
[۸]. تحریرالوسیله، ۱/۴۸۵-۴۸۷.
[۹]. صحیفه امام، ۱۶/۴۶۵.
[۱۰]. مانند: تذکرهالفقهاء، ۹/۷۴؛ جواهرالکلام، ۲۱/۷۱.
[۱۱]. کافی، ۵/۲۸.
[۱۲]. صحیفه امام، ۱۶/۴۶۵.
[۱۳]. عراقی، شرح تبصرهالمتعلمین، ۴/۴۰۵.
[۱۴]. همان، ۴/۳۳۸.
[۱۵]. بحارالانوار، ۷۲/۴۱۵.
[۱۶]. ولایت فقیه، ص۱۴۷.
[۱۷]. صحیفه امام، ۱۵/۱۱۵ و ۹۹.
[۱۸]. همان، ۲۰/۸۰.
[۱۹]. همان، ۱۷/۱۳۹-۱۴۳.
[۲۰]. ازجمله: همان، ۹/۴۷۶؛ ۱۱/۱۱۸.
[۲۱]. همان، ۸/۴۰۸؛ ۹/۴۷۶.
[۲۲]. همان، ۱۷/۳۸۳؛ ۱۸/۳۷؛ ۱۹/۲۳۷.
[۲۳]. همان، ۱۵/۱۶۱۷؛ ۱۷/۱۰۲.
[۲۴]. همان، ۱۵/۱۱۲ و ۱۱۷ و ۴۰۴.
[۲۵]. همان، ۱۸/۴۳۸؛ ۱۹/۵۴-۵۶.
[۲۶]. همان، ۱۸/۱۰۱.
[۲۷]. کافی، ۱/۲۰۰؛ عللالشرایع، ۱/۲۵۳.
[۲۸]. کافی، ۵/۳.
[۲۹]. وسائلالشیعه، ۱۶/۱۳۰.
[۳۰]. موسوعه الفقه الاسلامی، ۳۹/۲۸۶-۲۸۸.
[۳۱]. آیتالله خویی، صراطالنجاه، ۳/۴۲۲.
[۳۲]. نهجالبلاغه، نامه ۶۲.
[۳۳]. صحیفه امام، ۱۰/۱۲۲؛ ۱۵/۱۰۹ و ۳۲۶ و ۳۸۸.
[۳۴]. همان، ۱۳/۵۳۸؛ ۱۴/۱۷-۱۸.
[۳۵]. همان، ۱۵/۲۵۰.
[۳۶]. همان، ۱۷/۴۳۵.
[۳۷]. همان، ۱۹/۱۵۳.
[۳۸]. همان، ۱۹/۴۸۶.
[۳۹]. همان، ۱۵/۳۶۵.
[۴۰]. همان.
[۴۱]. همان، ۱۹/۴۸۶.
[۴۲]. همان، ۱۹/۱۷۳.
[۴۳]. صحیفه امام، ۱۵/۲۱۷.
[۴۴]. کتاب البیع، ۲/۶۱۹.
[۴۵]. انفال، آیه ۲۴.
[۴۶]. ازجمله: اعراف، آیه ۴۵؛ هود، آیه ۱۹.
[۴۷]. رجال کشی، ص۱۴۰.
[۴۸]. صحیح بخاری، ۱/۵۴۰-۵۴۱.
[۴۹]. کافی، ۲/۴۱۵.
[۵۰]. بحارالانوار، ۴۴/۴۳.
[۵۱]. صحیفه امام، ۱۰/۱۰۶.
[۵۲]. همان، ۱۰/۱-۶-۱۰۸.