زمانی که مشروطه اتفاق افتاد تعارضی بین سلطنت و مشروطه رخ داد، اینجا فقها وارد میدان شدند و این انحطاط موجود در کشور را گوشزد کردند، مهمترین عامل انحطاط هم استبداد حکومت بود، چنین چیزی فقه متناسب با خود را میطلبید.
شبکه اجتهاد: بعد از ائمه اطهار (ع) فقها براساس اخبار فتوا میدانند مثل مکتب قم، امثال مرحوم کلینی که در حوزه ری بودند اینها صرفاً به روایات بسنده میکردند.
بعدش ما شاهد یک اجتهاد هستیم که از زمان شیخ مفید و شیخ مرتضی، شیخ طوسی و علامه حلی ادامه دارند تا رسیده به شهید اول و محقق اردبیلی و غلبه اخباریون که در ادامه شاهد یک مرحله جدید از اجتهاد هستیم که با بالندگی اصول انجام میگرفت، یعنی اصول فقهی که آقا وحید بهبهانی شروع کرد و شاگردانش هم همین راه را رفتند.
سپس این اصول بسط یافته به فقه صاحب جواهر وارد شد و کاربست پیدا کرد، چرا میگویند فقه جواهر آنقدر مهم است چرا که مرحوم صاحب جواهر این اصول را در یک دوره فقه کاربست داد، شاگرد او شیخ مرتضی انصاری متوجه میشود که هنوز اصول نیاز به اصلاح دارد بنابراین برخی مباحث را به آن اضافه میکند و به بسط اصول و بسط کاربست اصول بهویژه در مباحث معاملات و عقود میپردازد.
حال من در واقع دوره اول را اجتهادی از زمان شیخ مفید میدانم زمانی که شیخ مفید فقه را به بالندگی رساند و تا دوره اخباریها ادامه پیدا کرد، سپس آقا وحید بهبهانی میآید، تا پایان شیخ انصاری که اصول دیگر فربه شده و بالندگی پیدا کرد، دوره سوم را از میرزای شیرازی نام بردهام، سال ۱۳۱۲ که فتوای تحریم تنباکو مطرح شد این کاربست اجتهاد در مسائل سیاسی مستحدثهای است که جنبه کاملاً اجتماعی دارد.
اینجا ما با مسئله تنباکو روبهرو هستیم که یک معادله مدرن است در واقع مسائل مدرن را باید با فقه رایج بدان پاسخ داد این یک اجتهاد خاص میطلبد از همان دستاوردهای موجود استفاده کرد. چنین چیزی از میرزای شیرازی آغاز و دیگران و بقیه شاگردان شیخ انصاری و آخوند خراسانی این روش را ادامه دادند.
عصر مرحوم آخوند که از شاگردان میرزای شیرازی هم بوده چنین نمونهای دیده میشود وی از کسانی است که شاهد مسائل مدرن در فقیه بوده و بدانها پرداخت است. زمانی که مشروطه اتفاق میافتد تعارض بین سلطنت و مشروطه رخ میدهد اینجاست که فقها وارد گود میشوند و متوجه میشوند که ایران و دیگر کشورها دچار انحطاط شدهاند و مهمترین عامل انحطاط هم استبداد حکومت است اینها پیشفرضهایی است که قبول داریم، پس حکومت و سلطنت مشکل دارد، این را همه قبول داشتند که باید یک اتفاقی بیافتد.
یک فقه حکومتی ناظر بر وضع موجود باید نوشته میشد، مرحوم شیخ فضلالله نوری براساس همین فقه، فقه عدالتی مینویسد در رسائل او موجود است بعد که نتیجه نمیگیرد و مشروطه رواج پیدا میکند فقه مشروطهِ مشروعه را بیان میکند بعد هم که دیگر مشروطه به سمت فضای سکولار و ضد دینی رفت و نفی احکام دینی صورت گرفت، فقه سلطنت را مطرح کرد، یعنی مطرح کرد که همین سلطنت محمدعلی شاه باشد ولی برای اینکه جلوی استبداد را بگیریم باید مجلس شورا داشته باشیم. این مجلس باید سلطنت را کنترل کند شورایی از فقها هم باشد که نظارت بر مجلس کند تا حکم خلاف شرع ندهند این طرح شیخ فضلالله بود.
بنابراین مرحوم آخوند خراسانی حدود بیست شاگردانش را بهعنوان ناظر بر مجلس دوم فرستاد، برخی از آنها هم از نجف آمدند. چند مجلس اول که پیش رفت طوری شد که دیگر فقه مرحوم آخوند، جواب نمیداد بحث دولت تملیکیه و دولت ولایتی مطرح شد و خود یک دعوا راه افتاد سپس بحث دیگر شورا و مجلس شورا، مالیات و خمس و زکات، شرع و قانون و … مسائلی بود که فقها هم اختلاف داشتند و از آن سمت انگلیسیها هم بر شاه نفوذ داشتند خود بحرانی را ایجاد کرد.
برخی انقلابیون هم مثل میرزا کوچک خان جنگلی و شیخ خزعل از جنوب اوضاع به گونهای به هم خورد که تقریباً همه فقهای طرفدار مشروطه به این نتیجه رسیدند که کشور در حال تجزیه و از بین رفتن هستند بنابراین به فکر دولت دیگری افتادند لذا مجلس مؤسسان دولت قاجار را عزل و پهلوی که سردار و فرمانده جنگ بود بهعنوان اولین نخستوزیر مطرح و سپس سلطنت را به دست گرفت.
تنها فردی که با رضاشاه از فقهای مشروطه مخالفت کرد، آیتالله سیدحسن مدرس بود علی رغم اینکه وی از طرفداران فقه مشروطه بود. وی معتقد بود رضاشاه وزیر جنگ بماند اما یک عنصر نظامی اگر سیاست به دست بگیرد مشکل درست میشود و نباید قدرت سیاسی را به یک نظامی داد لذا رضاشاه وقتی به قدرت رسید با علما مخالفت میکند و حرف مدرس عملاً تحقق پیدا کرد.