اختصاصی شبکه اجتهاد: آیا مراجع و علمای دینی نسبت به امور عمومی جامعه باید اظهارنظر کنند یا بهتر آن است که سیاست سکوت در پیش گرفته و مقبولیت خود را برای روزی دیگر که امور دینی در خطر است نگه دارند؟ گروهی معتقدند ایشان نسبت به مسائل عمومی جامعه نباید موضعی اتخاذ کنند تا در بزنگاههایی که اسلام در خطر است با نفوذ کلامشان اسلام را حفظ کنند، چراکه اگر علماء در مسائل جاری جامعه ورود کنند دیگر کلامشان به هنگام مشکلات اساسی نفوذ لازم را نخواهد داشت. علاوه بر آن شاید حضرات آقایان در برخی از زمینههای تخصصی، اساساً اطلاعات لازم را نداشته باشند. به طور خلاصه مطلوب این است که اشتغال بزرگان به بحث و درس و حوزه باشد و شاگرد پروری کنند تا از عظمتشان در چشم مردم چیزی کاسته نشود تا احیاناً اگر اساس اسلام در خطر افتاد، ورود کنند و تنباکوها تحریم کنند که در این صورت مردم حتماً مطیع خواهند بود.
در این رابطه اما این پرسش به ذهن میرسد که اگر در مسائلی مثل گران شدن بنزین یا طرح ۲۰۳۰ یا انحرافات فکری و عملی برخی سیاسیون یا … که در متن زندگی مردم مؤثر هستند سکوت پیشه کنیم و از زبان مردم و در کنار مردم دادخواهی نکنیم، آنگاه چرا مردم به حرف گروهی که مشغول تدریس و تدرّس هستند و دخلی در گرفتاریهایشان ندارند باید گوش بدهند و به عرصه بیایند؟ چرا مردم با کسی که در مشکلات فراوان همراهشان نبوده باید همراهی کنند؟
در این میان برخی معتقدند اینگونه مسائل تخصصی هستند و با توجه به اینکه علما تخصص لازم را ندارند فلذا بهتر است ورود پیدا نکنند؛ اما باز این پرسش به میان میآید که آیا وقت آن نرسیده که درون حوزه، گروههای مختلفی در عرصههای مختلف مثل اقتصاد و فرهنگ و رسانه و شهرسازی و روابط بینالملل و امثالهم متخصص بشوند و در هنگام مسائل با شناخت دقیقی که از عنصر زمان و مکان دارند به جهتگیری علماء و حوزه کمک کنند؟ آیا تا آخر باید اسلام را در چهارچوب طهارت تا دیات بفهمیم و در مسائل اساسی مطرودش بگذاریم؟ آیا عدم آگاهی بزرگان حوزه به نحوهی ورود و حل مسائل جامعه، خودش امارهای بر این نیست که باید روندمان را عوض کنیم؟
ممکن است گفته شود با وجود ولیفقیه بهتر است علماء در مسائل ورود نکنند تا دوگانگی و اختلاف پیش نیاید؛ اما پرسش این است که مگر چه بر سر حوزههای علمیه آمده است که در آن، هیچکس نمیتواند بهسان رهبری، مسائل را طبق منطق صحیح تحلیل کند و همه باید منتظر تحلیل ایشان باشیم؟ آیا این امر باعث نمیشود که کمکم قوهی تحلیل اجتماعی را بهکلی از دست بدهیم؟ آیا اگر رهبری به خاطر جایگاهی که دارند در مسئلهای ورود نکردند، صحیح است که باب تحلیل بسته شود؟ آیا نباید به این فکر کرد که شاید در قضیهای وظیفهمان این باشد که با تحلیل درست و روشنگری برای مردم، راه را برای ورود رهبری باز کنیم؟
باری، به نظر میرسد اگر چشم طلاب جوان به بزرگترهای خود است، برای تربیت طلاب جوان هم که شده، اساتید حوزه باید با شناخت صحیح از زمانه، تبیین و روشنگری و عدالتخواهی کنند.
اگر نسخه سکوت در مقابل وقایع روز صحیح بود، نه هیچگاه میرزای شیرازی فتوای تنباکو را میداد و نه به هنگام ستمهای شاه فقید، مردی بهسان امام، از خویش برون میآمد و کاری میکرد.