شبکه اجتهاد: اظهار نظر پیرامون طب اسلامی امروزه بازار گرمی دارد اما نکتهای که از آن غفلت میشود اینکه موافقان و مخالفان بی آنکه التفاتی داشته باشند ذیل تلقی و رویکرد خاصی از «علم دینی» به نفی یا اثبات میپردازند و آن هم ضعیف ترین وجه ممکن از علم دینی است!
در یک طبقه بندی کلان، دیدگاههای موجود در فضای «علم دینی» را در یک سیر تکاملی میتوان در سه رویکرد دسته بندی کرد:
۱- رویکرد انتزاعی و مسأله محور: رویکردی که با نگاه انتزاعی به کثرات علم، علم را به گزارههای آن تقلیل میدهد و مستقیماً به بررسی تک تک موضوعات داخلی علم میپردازد. علم دینی در این رویکرد عبارت است از استخراج آموزههای اسلامی ناظر به هریک از موضوعات و مسائل علم و تجمیع آنها در کنار یکدیگر.
۲- رویکرد مجموعه نگر و مبنا محور: به تدریج جامعه علمی فعال در حوزه علم دینی به این تفطن دست یافت که مبانی یک علم در تار و پود یک علم ساری و جاری است و نظام مفاهیم و گزارههای علم را جهت میدهد. مبانی یک علم همچون ارکان و ستونهایی است که قوام مفهومی علم به آنهاست و مسائل علم همگی از این مبانی تغذیه میشوند. طبق این رویکرد نگاه موردی و انتزاعی به مسائل علم کافی نیست بلکه اگر مبانی یک علم فاسد بود، گستره وسیعی از نفوذ آن مبانی درون علم نیز فاسد میگردد. بنابراین دستیابی به مبانی علوم انسانی از منظر دینی میبایست در دستور کار قرار گیرد تا بتوان به علوم انسانی اسلامی دست یافت؛ مبانیای همچون هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی که از منظر دینی حتماً متفاوت با مبانی مادی و سکولار است، میتواند سرنوشت مسائل و گزارههای علمی را از موضعی فراتر تغییر دهد.
۳- رویکرد تکاملی و روش محور: این رویکرد علاوه بر تحفظ بر جایگاه مبانی علوم و نقش کلیدی آن در ساماندهی مفاهیم علم به کیفیت امتداد مبانی در گزارههای علمی نیز توجه دارد. فرآیند تغییر و تحول مفهومی یک مبنا تا رسیدن به یک گزاره علمی جز با کاربست روش علمی مناسب ممکن نخواهد بود. مبانی حاکم و فائق بر یک علم آنگاه میتواند در علم مادون جریان یابد که طی مراحلی از علم مبداء به علم مقصد فرآوری شود و در هر مرحله صبغه علم مقصد را به خود بگیرد که این مأموریت مهم جز با «روش» محقق نمیگردد. همچنین ترکیب سازی مبانی مختلف به منظور ساماندهی و بهینه سازی یک علم در گذر زمان، شیوه استناد علم به منابع و… همگی مستلزم روش و منطق تولید علم است. روشهای مختلف علوم همچون روش نقلی، عقلی و تجربی نیز میبایست در نهایت در یک نظام روشی به هماهنگی برسند تا بتوان به «نظام معرفتی» منسجم و یکپارچه و البته کارآمد و متناسب با نیازهای زمانه دست یافت.
مبتنی بر آنچه گذشت، این پرسش جای طرح دارد که طب اسلامی به کدام روایت از علم دینی، مقصود موافقان و مخالفان است؟ به نظر میرسد آنچه تاکنون از «طب اسلامی» ارائه شده است، فراتر از رویکرد اول (انتزاعی و مساله محور) نیست؛ بدین گونه که برای هر مساله (بیماری)، گزارههای نقلی مرتبط جمع آوری و ارائه شده است. طبق این رویکرد، روایات طبی و ناظر به حوزه سلامت اهمیت ویژهای پیدا میکند. مخالفین نیز از عدم کفایت این روایات برای پاسخگویی به تمام مسائل طبی و عدم اعتبار بسیاری از آنها سخن گفته اند.
اما از منظر رویکرد دوم (مجموعه نگر و مبنا محور)، این مبانی مفروض در علم است که بیش از همه به علم جهت میدهد؛ دانش پزشکی مدرن نیز همچون دیگر دانشها از مفروضات متعددی بهره میبرد که در بالاترین سطح بر پیش فرضهای هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی تکیه زده است. بدیهی است که تحول در این مبانی، سرنوشت کل علم را دستخوش تغییر میسازد.
در یک تحلیل کامل تر، فراوری مبانی بالادستی علم و ترکیب و نظام سازی آنها به نحوی که معطوف به طب باشد، ما را به «مکتب طب اسلامی» میرساند که از سه طیف گزارههای توصیفی، تکلیفی و ارزشی بهره برده است. «مکتب طب اسلامی»، جامع معارف و آموزههای دینی در حوزه سلامت است که میتواند با روش متناسب، در «علم طب» جریان پیدا کند. بنابراین نمیبایست بین «معارف مستند به وحی» با «دانش طب» خلط کرد و ایندو را ادغام نمود و علم دینی را به علم نقلی از گزارههای مأثور تقلیل داد، بلکه دانش طب، در امتداد نظام معارف مستند به وحی (مکتب) قرار میگیرد. این تفکیک به ما اجازه میدهد که میان روشهای استناد به وحی (کتاب و سنت) با روشهای علمی (عقلی، نقلی، تجربی) تفکیک نموده و میان حوزه «تفقه» با حوزه «علوم و دانشها» تفاوت قائل شویم، هرچند ایندو حوزه را به نحو همآهنگ و در امتداد یکدیگر تصویر میکنیم. هماهنگی کامل دو حوزه «تفقه» و «علم» از طریق هماهنگی روشها و در یک نظام جامع روشی واقع میشود، چرا که در غیر اینصورت تشتت در روش، موجب گسست مکتب از علم خواهد شد. این نظام روشی جایگاه هریک از روشهای عقلی، نقلی و تجربی را بر محور وحی مشخص میسازد. براین اساس برای دستیابی به طب اسلامی، در گام نخست میبایست مکتب طبی اسلام را از مجموعه معارف دینی به دست آوریم به گونهای که از بنیادی ترین آموزهها همچون مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی معطوف به حوزه سلامت تا جزئی ترین دستورالعملهای طبّی را در یک نظام منسجم جای دهد، سپس در گام بعد میبایست این مکتب از طریق روشهای علمی تا علم طب امتداد یابد. دستیابی به مکتب اسلامی حتماً میبایست توسط یک تفقه متکامل و بالنده صورت پذیرد تا بتواند أسناد را اعتبار سنجی کند، قرائن و مولفههای دخیل در دلالت أسناد را شناسایی نماید و با عرضه روایات بر یکدیگر به یک نظام منسجم دست یابد.
سخن آخر اینکه؛ تحقیقات پیرامون طب اسلامی در ابتدای راه قرار دارد، هرچند همین آموزههای موجود، کارآمدی چشمگیری دارد اما تا رسیدن به مقصد، راه بسیار است و این مقدار کارآمدی نمیبایست ما را از ادامه مسیر باز دارد که آسیبهای آن نیز فراوان است. ادامه مسیر نیز تنها با تنقیح مبانی و روش تولید علم دینی میسر است. نه آنچه تاکنون به نام طب اسلامی عرضه شده است تصویر کاملی از طب اسلامی در قد و قامت یک علم است و نه ادله نافیان و نقدهای صورت گرفته، امکان طب اسلامی را منتفی میسازد و اساساً گفتگوهای دو طرف در مسیر صحیحی قرار ندارد. نزاع بر سر مقدار و اعتبار روایات طبّی نیز در رویکرد اول، حائز اولویت اول است، طبق رویکردهایی که بر مبانی و روش تأکید دارند دستهای دیگر از روایات نقش اصلی را ایفا میکند، براین اساس گفتگوهای پیرامون طب اسلامی میبایست به این سوال پاسخ دهند که: طب اسلامی به کدام روایت؟