قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / فقه بدون منظومه، شریعت بدون کرامت!/ با فقه تکه‌تکه نمی‌توان در دنیا سربلند بود/ فقه بدون عقلانیت، شایسته شریعت پیامبر(ص) نیست
فقه بدون منظومه، شریعت بدون کرامت!/ با فقه تکه‌تکه نمی‌توان در دنیا سربلند بود/ فقه بدون عقلانیت، شایسته شریعت پیامبر(ص) نیست

استاد علیدوست مطرح کرد:

فقه بدون منظومه، شریعت بدون کرامت!/ با فقه تکه‌تکه نمی‌توان در دنیا سربلند بود/ فقه بدون عقلانیت، شایسته شریعت پیامبر(ص) نیست

الآن فضا به‌گونه‌ای شده که بعضی تلاش می‌کنند اثبات کنند: نه «عقل» توانایی درک دارد، نه «مقاصد» باید لحاظ شود، نه خداوند در تشریعش عادل است، نه نظام فقهی داریم؛ فقط با احکام اتمیکِ بریده بریده مواجه‌ایم که باید به هر قیمتی به آن‌ها عمل شود!

به گزارش خبرنگار اجتهاد، در سنت فقهی امامیه، استنباط احکام شرعی بر پایه متون معتبر دینی، اصول عقلایی، و قواعد اجتهادی دقیق استوار است. بااین‌حال، در سده‌های اخیر و به‌ویژه در تعامل با چالش‌های نوپدید اجتماعی، توجه به «مقاصد شریعت» به‌عنوان یکی از ظرفیت‌های نظام‌مند در فهم و تفسیر شریعت، نزد برخی اندیشوران فقهی مورد توجه بیشتر قرار گرفته است. بر اساس این رویکرد، شریعت نه صرفاً مجموعه‌ای از احکام منفصل و اتمیک، بلکه نظامی هدف‌مند و غایت‌محور است که بر مبنای حکمت، عدالت، رحمت، و مصلحت انسانی بنا شده است.

با این‌همه، یکی از پرسش‌های بنیادین در نسبت میان «مقاصد شریعت» و «نصوص شرعی»، نحوه کاربرد این مقاصد در فرآیند فهم یا تفسیر احکام جزئی است. به‌ویژه در جایی که ظاهر برخی احکام یا روایات، به‌تنهایی و بدون در نظر گرفتن ساختار کلان و هدف‌مند شریعت، با اصولی چون عدالت یا کرامت انسان در تعارض به نظر می‌رسد. آیا می‌توان به مقاصد قطعی شریعت ـ در مقام تفسیر، تقیید، یا توسعه نصوص ـ استناد کرد؟ و اساساً چه نسبت معرفت‌شناختی و روش‌شناختی میان مقاصد کلان و نصوص خاص برقرار است؟

متن پیش‌رو، پاسخ استاد ابوالقاسم علیدوست به چنین پرسش‌هایی است. ایشان با تمایز دقیق میان «مقاصد» و «مجموعه شریعت»، ضمن دفاع از ضرورت فهم نظام‌مند و حلقوی از فقه، بر این نکته تأکید می‌ورزد که نسبت‌دادن مقاصد به شارع، نیازمند حجت معتبر و دقت اجتهادی است، و نباید جایگزین بی‌واسطه تحلیل نصوص شود. در عین حال، فقیه نمی‌تواند چشم بر تعارض‌های وجدانی یا نظام‌مند در برخی مصادیق ببندد و مقاصد عالی شریعت را نادیده بگیرد؛ بلکه باید در پرتو آن اهداف، نظام استنباطی خود را بازآرایی کند.

تلاشی در جهت بازاندیشی نسبت فقه و مقاصد، و دعوت به خوانشی دقیق‌تر، عقلانی‌تر و ساختارمندتر از شریعت که نه‌تنها به نصوص، بلکه به روح و اهداف کلان آن نیز وفادار بماند.

پرسش: مقاصد شریعت، در فرض اثبات قطعی، متعلق به کل شریعت‌اند، نه به یک حکم یا حتی یک بخش از آن. به‌عنوان یک تمثیل، اگر شریعت را همچون یک جورچین در نظر بگیریم، در صورتی که تمام قطعات این جورچین در جای خود قرار گیرند، مجموعه آن به مقاصد شریعت منتهی می‌شود؛ نه اینکه هر قطعه، به‌تنهایی، به آن مقاصد بینجامد. چه‌بسا اگر به یک قطعه از دین به‌صورت مستقل نگریسته شود، خلاف برخی از مقاصد شریعت به نظر برسد. برای مثال، اگر تنها به حکم وجوب نفقه بر شوهر توجه شود، ممکن است این حکم خلاف عدالت تلقی شود؛ همان‌گونه که تمرکز صرف بر وجوب تمکین زن، می‌تواند خلاف عدالت به نظر آید.  حال، پرسش این است: چگونه می‌توان مقاصد قطعی‌ای را که متعلق به کل شریعت‌اند، مبنای توسعه یا تضییق نصوصی قرار داد که تنها مبیّن یک حکم (یعنی یک قطعه از این مجموعه) هستند؟

پاسخ: مقاصد نیز همچون هر امر دیگری که به شارع نسبت داده می‌شود، باید با حجت معتبر ثابت شود. حالا این حجت معتبر گاهی دلیل قطعی است (که معمولا مقاصد به همین شکل اثبات می‌شوند)، غیر از علل و فلسفه‌های خرد احکام. مقاصد عالی و اهداف اساسی شریعت معمولاً به نحو قطع ثابت می‌شود. اما اگر با حجت معتبر دیگری هم اثبات شود، می‌توان آن را به شارع مقدس نسبت داد.

طبیعی است کسی که می‌خواهد این مقصد را به عنوان قرینه حافه برای یک روایت موسع‌نما قرار دهد، باید تمام احکام را رعایت کند. مثلاً اگر دید ارث زن نصف مرد است و این امر با عدالتِ مورد ادعا تعارض دارد، باید توجه کند: اولاً ارث، حق نیست؛ اعطا است. در برخی کشورها اصلاً چیزی به نام ارث وجود ندارد. ما ترک، به بیت‌المال می‌رود و سپس اگر وارث نیاز داشت، بهره‌مند می‌شود. ثانیاً باید توجه کرد که نفقه بر عهده‌ی زن نیست و بر عهده‌ی شوهر است. بنابراین اگر کسی بخواهد نظر بدهد، باید به آن جورچین و نظام حلقوی که ما به اندازه‌ی تأکید بر مقاصد به آن اهمیت می‌دهیم، توجه کند. یا نظام هرمی؛ این‌ها باید در نظام فهمِ شریعت دیده شوند.

فرض کنید ما به این دلیل رسیدیم که خداوند ـ چنان‌که در تکوین عادل است ـ در تشریع نیز عادل است؛ یعنی حکمی را جعل نمی‌کند که ظالمانه یا جابرانه باشد. ما هم اشعری نیستیم؛ چون در قرآن خواندیم که خداوند حکیم است. حکیم یعنی کسی که فعلش چارچوب دارد، از جمله این چارچوب‌ها ظالم نبودن است. اشعری می‌گوید خدا حکیم است اما نباید برای فعل خدا چارچوبی فرض کرد؛ عدالت همان است که شارع می‌فرماید. حکمت نیز همان است که شارع می‌فرماید. لذا احمد بن منیر اسکندری می‌گوید: اگر شما بگویید خدا غایت دارد، این فاعلیت خدا را محدود کرده‌اید و این شرک و کفر است!

ما اما از این اعتقادات عبور کرده‌ایم. خدا را حکیم می‌دانیم، در تشریع عادل می‌دانیم. عدالت را هم باید در آن جورچین معنا کنیم. حالا با عبور از همه‌ی این مراحل، به روایتی می‌رسیم که وجداناً ظالمانه است: روایتی که مثلاً می‌گوید اگر دختری مبتلا شد به بدترین مرد عالم ـ مردی که انواع شکنجه‌های روحی را به زن تحمیل می‌کند ـ فقط هر چهار ماه یک بار به‌قدر رفع نیاز با او نزدیکی می‌کند، خوراکش را می‌دهد اما اجازه خروج از خانه ندارد، اجازه طلاق هم نمی‌دهد، چون «الطَّلَاقُ بِیدِ مَنْ أَخَذَ بِالسَّاق» است. خب، این زن باید هفتاد–هشتاد سال صبر کند؟

ما این را می‌گذاریم کنار مقاصد الهی که عدالت است، یا قرآن کریم که می‌فرماید: وَلَا تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا (۲۳۱ بقره)، برای این زن دو گزینه دارید، فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ (۲۲۹ بقره) اما گزینه‌ی ضرار را ندارید و این رفتار بلوجدان ضرار است، با هیچ‌کدام از مفاهیم جورچین، پازل یا نظام حلقوی قابل توجیه نیست.

نمونه عینی‌اش: همین الان شخصی داریم که به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهد همسرش به خانه‌ی پدر و مادرش برود. می‌گوید من اذن نمی‌دهم. از طرفی حق طلاق هم نمی‌دهد.

در اینجا دیگر اطلاق برای این روایت نمی‌بینیم؛ تازه این روایت سند هم ندارد. اما وقتی بحث می‌شود، آقایان به این روایت و امثال آن تمسک می‌کنند.

یا مثلاً وقتی شما به این نتیجه می‌رسید که نظام اعتماد و صداقت از مقاصد خدواند است، یعنی خداوند تشریعی نمی‌کند که مملو از دروغ و حیله و کلک باشد. در مقابل، برخی «توریه» را به‌گونه‌ای تفسیر کرده‌اند (مثل امثال شیخ انصاری) که فرد بتواند هر دروغی را راحت بگوید. یا تهمت بزنند. از آن طرف قرآن کریم می‌فرماید: وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا، اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ (۸ مائده) و تهمت زدن خلاف عدالت است. پس روایاتی که خلاف این معناست، کنار گذاشته می‌شود.

امام صادق و امام باقر (علیهم‌السلام) هم فرمودند؛ یازده روایت داریم که اگر چیزی با قرآن نساخت، کنار بگذارید. حتی فرمودند: اگر شاهدی از قرآن برایش نیافتید، کنار بگذارید. پس کسی که برای مقاصد شارع احترام قائل است، چنین روایت‌هایی را کنار می‌گذارد. وقتی امام می‌فرماید روایت را کنار بگذار، مراد روایت ضعیف نیست؛ بلکه روایت با سند است.

آن‌که مقاصد را مطرح می‌کند، باید دقت داشته باشد: اگر مقاصدی را به شارع نسبت داد و این مقاصد با نصوص مسلم و معتبر شرعی که از طریق قرآن یا عقل به دست آمده‌اند، هم‌راستا بود و اهداف اساسی عالیه شریعت است، آن‌گاه در استنباط احکام، این نظام حلقوی و جورچین باید رعایت شود.

نکته جالب این است که شما احکام را به‌صورت اتمیک و موردی نگاه می‌کنید، اما فقها زیر بار این رویکرد نرفته‌اند. مثلاً آقای فیاض کابلی می‌گوید: “اینکه زن حق ندارد از خانه‌اش خارج شود، فقط در جایی است که با حق شوهر منافات داشته باشد. اما اگر خروج، منافاتی با حق شوهر نداشته باشد، ولو برای دیدن مادر و پدر به مدت کوتاه، اشکالی ندارد”.

این همانجاست که فقیه با ذوق علمی‌اش مسئله نگاه می‌کند. مرحوم سید هم حق طلاق را از انحصار شوهر بیرون می‌آورد؛ البته فحش هم می‌خورد و جسارت هم می‌‌بیند، اما می‌ایستد.

آیت‌الله سید محمد محقق داماد «توریه» را به آن شکل قبول ندارد و معتقد است نباید به شکلی باشد که باب دروغ‌گویی باز شود. یا محدث مجلسی «روایت باتوهم» را قبول نمی‌کند.

اگر تک‌تک این موارد را نگاه کنید و اگر کسی این مباحث را نظم دهد، در یک چارچوب روشن، و بگوید ما باید نصوص مبین اهداف عالیه شریعت را توأمان مد نظر قرار دهیم، کار خوبی کرده است.

چون پرسش محترمانه بود پاسخ دادم، وگرنه در برابر برخی از جلسات و سخنان مانند آنچه آقای اسلامیان می‌گویند، سکوت من معنایش عقب‌نشینی نیست.

متأسفانه حرف را نمی‌بینند، جامع هم نمی‌بینند، راحت هم هستند. درست هم مباحث را نخوانده‌اند یا اگر خوانده‌اند، طوری خوانده‌اند که فقط به دنبال اشکال باشند. مثل گرسنه‌ای که کتابخانه را «کباب‌خانه» می‌خواند و فکر می‌کند درست خوانده است!

الآن فضا به‌گونه‌ای شده که بعضی تلاش می‌کنند اثبات کنند: نه «عقل» توانایی درک دارد، نه «مقاصد» باید لحاظ شود، نه خداوند در تشریعش عادل است، نه نظام فقهی داریم؛ فقط با احکام اتمیکِ بریده بریده مواجه‌ایم که باید به هر قیمتی به آن‌ها عمل شود!

اگر با عقل نسازد! مگر عقل توان درک دارد؟ اگر با مقاصد نسازد! مگر ما حق داریم سراغ مقاصد برویم؟ اگر با کرامت انسانی نسازد! مگر انسان کرامت دارد؟ این‌ها چه حرف‌هایی‌ست! اگر نظام اقتصادی فاسد شد! باز هم می‌شود ربا را با قوطی کبریت جابه‌جا کرد! اگر نظام صداقت در گفت‌وگو و معامله نداشتیم! راحت می‌توانی دروغ بگویی، فقط نیتت را درست کن! اگر کسی پرسید «پول داری؟» بگو: «نه، خدا می‌داند ندارم» و منظورت باشد که کف دستم پول نیست! مرد به زن دروغ بگوید، زن به شوهر، برادر به برادر… همه به‌هم! نظامی پر از توریه!

با این فقه و با این نظام فقاهت، نمی‌توان در دنیا سربلند بود. ما نظام فقاهت نفیس و شایسته‌ی امیرالمؤمنین (ع) و پیامبر اکرم(ص) می‌خواهیم. این شریعت، درخور شأن پیامبر (ص) نیست. من به این جریانات خیلی بدبینم و فکر نمی‌کنم این وضعیت طبیعی باشد. بارها هم گفته‌ام هیچ عالمی شیعی مقاصدی نیست و اگر کسی به ما نسبت بدهد، روز قیامت حق مطالبه داریم.

امیدواریم خداوند متعال همه‌ی ما را به راه حق هدایت فرماید. الحمدلله رب العالمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky