شبکه اجتهاد: آنچه نگارنده طی پژوهشهای خود بدان دست یافته، این است که «فقهپژوهی» افزون بر آنکه در یک چارچوب عام بهعنوان شاخهای از مطالعات اسلامی مورد بررسی قرار گرفته، دست کم در شروع خود نیز به گونهای خاص دارای ارتباط تنگاتنگ با مبحث تاریخگذاری حدیث است. بدینسان «گلدزیهر» یا «شاخت» که بیشتر تلاشهایشان معطوف به بررسی اصالت روایات بوده، هنگام تاریخگذاری احادیث بناچار با روایات فقهی نیز روبه رو شده و آنها را مورد گفتوگو و دقتنظر قرار دادهاند. بهطورکلی، در مورد فقه اسلامی در غرب و تعیین خاستگاه و اصالت آن، کار بهطور عمده با «زاخائو» و «گلدزیهر» آغاز شد و سپس با کسانی چون شاخت، موتسکی، شولر، کلبرگ، کرون، گیلیو و… ادامه یافت.
در همین راستا، آنچه بیشتر مورد اهتمام اسلامشناسان غربی بوده، متون فقهی اهلسنت است و فقه شیعه بسیار کمتر مورد توجه بوده است. البته در دوران معاصر از افراد بارزی که در عرصه فقه شیعی تحقیقاتی را انجام دادهاند، میتوان از «اتان کلبرگ» نام برد که بهطورمثال در مقالهای به بررسی مفهوم و ماهیت جهاد از منظر فقه امامیه پرداخته و طی آن منابع شیعی گوناگون در این زمینه را واکاوی کرده است.
شاید برخی خوانندگان اینگونه تصور نمایند که بسیار بعید به نظر میرسد که آثار غربیان در عرصه فقه -که خود دربردارنده دریایی از مسائل متنوع و پیچیده است- دارای قوت لازم باشد؛ گویا چنین تصوری به ابتنای نوعی قیاس اولویت در ذهنشان نقش بسته است. به دیگر بیان، ممکن است اینچنین استدلال نمایند که آثار بسیاری در دانشگاهها و فراتر از آن در حوزهها پیرامون فقه و اصول و حقوق اسلامی تألیف شده و با آنکه همگی در محیطی با غلبه مباحث فقهی و اصولی نوشته شدهاند، دارای اشکالات فراوانی هستند، چه رسد به آنکه این متون در فضایی بیگانه و در سرزمینهای فرنگی تألیف شوند. این تصور گرچه از یک زاویه صحیح بوده و نمود واضحی در برخی آثار عدهای از فقهپژوهان غربی نیز دارد، اما باید اشاره کنم که در برخی زمینهها همچون تاریخ فقه (بخصوص در مورد تاریخ فقه شیعی اثنیعشری، زیدی و…) و اسلام سیاسی، فعالیتهای علمی ارزشمندی در زمینههای فقهی توسط آنها انجام پذیرفته است و متأسفانه باید اشاره کنم که در اینسو پیرامون بسیاری از زمینهها اثر محققانه و شایسته توجهی در خود سرزمینهای اسلامی نوشته نشده است. این را نه از سر ناامیدی یا خودباختگی در برابر فعالیتهای علمی در غرب بیان میکنم، بلکه امیدوارم تنها تلنگری باشد برای کسانی که قلبشان برای تراث علمیمان و زحمات فراوان پیشینیان میتپد.
بهطورمثال، در عرصه تاریخ فقه زیدی و شیعی و همچنین تاریخچه مسائلی همچون اجماع، «ویلفرد مادلونگ» کتابی مفید را درباره مذاهبی که در قرون اولیه اسلام به ایران نفوذ کرده و گسترش یافتهاند، به نگارش درآورده است؛ (که ترجمه بخشی از آن توسط رسول جعفریان نیز منتشر شده و در دسترس است) یا آنکه در زمینه اسلام سیاسی (که با فقه سیاسی پیوند دارد) «پاتریشیا کرون» کتابهای مفصل و قابل ستایشی را نوشته که در نوع خود بینظیر بوده و دارای نظم مطالب بسیار قابل توجهی است که بر سراسر کتاب بهصورت یک زنجیره حاکم است.
بهعنوان یک نمونۀ دیگر ابتدا مقدمهای را میآورم که خود تا حدی تصویری از موج فقهپژوهی در غرب را نیز به دست میدهد: «در میان خاورشناسان، برخی همچون گلدزیهر معتقد بودند فقه اسلامی در بیشتر مسائل خود متأثر از فقه رومی و عهدین است و اساساً در قرون اولیۀ اسلامی متون مدونی وجود نداشته که بتواند بهمنزله قوانینی برای اداره جامعه اسلامی به شمار رود.»
در همین راستا وی یکی از خاستگاههای گسترش استفاده از «رأی» را همین کمبود احادیث مورد نیاز میداند. همچنین معتقد است، کمبود متون حدیثی افزون بر استفاده از رأی، کار را به اقتباس از نظامهای حقوقی سرزمینهای دیگر بویژه رومیان کشانید. به همین منظور او، جوزف شاخت و برخی دیگر به تاریخگذاری برخی نمونههای فقهی مبتنی بر احادیث همت گماردند و بسیاری از آنها را جعلی دانستند که به باور آنها وضع و انتساب آن متون به پیامبر نیز تنها برآمده از نیاز و کسب مقبولیت و توجیه اعمال حاکمان در جامعه مسلمین بود. علاقهمندان میتوانند مسائلی همچون قاعده فراش، وصیت (مانند وصیت سعدبنابیوقاص) و نکاح و… را در آثار اسلامشناسانی چون شاخت، اسپیت و موتسکی پیجویی کنند.
در ادامه این مطالعات «هارالد موتسکی» که آثار فراوانی در زمینه فقه به تحریر درآورده است، در کتاب خود با نام مبانی فقه اسلامی، نظری کاملاً مخالف با شاخت و گلدزیهر دارد و این نظر را تنها یک ادعای غیرقابلاثبات میداند که حتی معتقد است شواهد تاریخی خلاف آن را اثبات میکند.
در سرزمینهای اسلامی، اقدام قابل توجهی در مورد تراث فقهی و مسائل مطرحشده در آن صورت نپذیرفته است. در عصر اخیر مرحوم بروجردی(ره) به ریشهیابی و تعیین اصالت مسائلی همچون اجماع، تعارض، شهرت و… پرداختند و این امر توسط برخی شاگردان ایشان تا حدی دنبال شد، اما متأسفانه همچنان مورد توجه محافل علمی شیعی (اعم از حوزوی و دانشگاهی) نیست. بهعبارتدیگر، گرچه حالت آرمانگرایانه آن است که محققان مسلمان پیشدستی نمایند و پیش از آنکه شبههافکنیهایی ازاینقبیل مطرح گردد آثار و یافتههای علمیشان را عرضه نمایند؛ اما حتی در مقام پاسخگویی نیز هیچگونه فعالیت قابل توجهی مشاهده نمیشود. جالب آنکه برخی از معدود نگاشتههایی که حاصل سالها رنج و زحمت فراوان محققان وطنی هستند هم مورد اهمال و غفلت و بیمهری واقع میشود؛ بهطورمثال، با توجه به مسئله پیشگفته، مرحوم محمدتقی دانشپژوه فهرستوارهای از آثار فقهی را تهیه کرد که تمام آن حاصل جستارهای فراوان وی در میان نسخ خطی است. او در این مسیر حتی به کشورهای گوناگون نیز سفر کرده و افزون بر آثار و نسخ موجود در فقه اسلامی، منابع فقه رومی را نیز مشاهده کرده و خود وی هم در جایجای کتاب و ازجمله در مقدمه، یکی از اهدافش را همین تعیین نسبت فقه اسلامی با رومی معرفی کرده است. این فهرستواره گرچه محتاج بهروزرسانی است، اما در نوع خود واقعاً بینظیر بوده و میتواند الگوی مناسبی برای محققان داخلی باشد تا تلاش ایشان را تکمیل کنند و زحمات این استاد گرانقدر نیز به هدر نرود.
آنچه تا اینجا بیان شد، بیشتر تصویری از فعالیتهایی با رویکرد اصالت متون را به دست میدهد، در مقابل، رویکرد دیگری وجود دارد که فارغ از متون و منابع فقه، بیشتر ناظر به مسائل نوظهور است؛ بهطورمثال، آنچه در مورد پرداختن «اتان کلبرگ» به مسئله جهاد و شهادت در فقه امامیه یا اهتمام «پاتریشیا کرون» به اسلام سیاسی (که اکنون در غرب بهصورت یک رشته در آمده است) ذکر شد را میتوان در این زمره طبقهبندی کرد، زیرا در دورههای اخیر، این مباحث (جهاد و نسبت آن با تروریسم) همواره مورد گفتوگو بودهاند؛ یا آنکه کتاب مفصلی همچون «امر به معروف و نهی از منکر» اثر «مایکل کوک» همچنانکه خودش نیز در مقدمه ذکر کرده، بیشتر ناظر به اوضاع حاکم بر ایالات متحده و مطالعات خاص وی است، بدون آنکه در آن بحثی از اصالت متون به میان آمده باشد.
در این میان شایسته است، برای علاقهمندان و پژوهشگران به یکی از زمینههای مناسب فقهی (به تعبیر بهتر، فلسفه فقه و اصول) که بتازگی مورد توجه اسلامشناسان غربی هم قرار گرفته است و توجه به آنها میتواند فقه شیعه را به حرکت و پویایی وادارد، اشاره نمایم. توجه به مطالعات فقهی در غرب دیگر همچون سابق به کلیات و خاستگاهها محدود نیست؛ این پژوهشها به شکل قابل توجهی به برخی مباحث مهم همچون مقاصد شریعت و روح قانون نیز گسترش و تعمیم یافته است، مباحثی که البته مشابهتهای فراوانی با رشته فلسفه حقوق در دانشگاههای کشورهای غربی بویژه فرانسه و آلمان نیز دارد. اما باز هم متأسفانه جای آنها در میان محافل علمی شیعی اعم از حوزوی و دانشگاهی شیعی بشدت خالی است، درحالیکه توجه به آنها -همچون مطالبی که مرحوم شمسالدین و شهید صدر مبنی بر مقصد داشتن شریعت یا آنچه امام خمینی در مورد خطابات قانونیه و فضای قانونی بیان کردهاند در سطح بسیار پایینی است- و ضابطهمند کردن آنها میتواند بر نگرش ما نسبت به برداشت از بیانات و خطابات در متون دینی اثرگذار باشد و تفسیری اجتماعی و کاربردی و متفاوتتر از آنچه را تا به امروز مورد تصور بوده است، به دست دهد.