سنخ قدرت درونی است که به معنای واقعی اقتدارزا است، زیرا در این سطح قدرت آفریده شده و منشأ ایجاد آن خود فرد است نه شرایط، امکانات و تجهیزات بیرونی. در این حالت ما خود آفریننده و موجد قدرتیم آن هم به پشتوانه آن مؤلفههای معنوی و ایمانی و تهذیبی.
شبکه اجتهاد: سید محمدحسین کاظمینی دانش آموخته حوزه علمیه و دکترای حقوق عمومی دانشگاه تهران یادداشتی را با موضوع مولفههای قدرت آفرین در حکومت اسلامی به نگارش درآورده که در ادامه مشروح آن از نظر میگذرد.
مقدمه
به این نکته مقدِّمی و البته کلیدی باید توجه نمود که متناسب با دستگاه فکری، فلسفی و معرفتی حاکم بر جامعه (اعم از حاکمان و افراد)، مؤلفههای قدرت زا و استحکام بخش آن جامعه متفاوت یا از درجه اعتبار مختلفی برخوردار خواهند شد و در نتیجه تحلیلها و پیش بینیها نیز تغییر خواهد کرد. از این رو در دستگاه معرفتی اسلام یا به تعبیری در پارادایم انقلاب اسلامی مؤلفههایی سازنده این اقتدار میباشند که الزاما در دستگاه فکری و معرفتی رقیب و معارض آن مؤلفهها مورد توجه نیستند یا بالعکس مبتنی بر دستگاه معرفتی غیر توحیدی و سکولار مؤلفههایی دارای اولویت و محوریت اند که الزاما مبتنی بر بنیانهای معرفتی توحیدی دارای اولویت و تأکید نخواهند بود.
عوامل سازنده و استحکام بخش قدرت در نظام اسلامی را در سه عامل محوری میتوان دسته بندی نمود. عامل معنوی و ایمانی، عامل علمی و معرفتی و عامل ظاهری و مادی.
عامل معنوی و ایمانی
با بررسی اجمالی آیات قرآن کریم به نمونههایی در سیره و زندگی انبیاء و پیامبران میتوان اشاره نمود که نشانگر همین مسأله است. یعنی صبر، استقامت در مسیر الهی، اعتقاد راسخ به وعدهها و سنن الهی و … از جمله مهمترین عوامل اقتدار زا است که کاملا برخاسته و مبتنی بر همان مبانی معرفتی توحیدی است. نگاهی گذرا بر تاریخ زندگی و سرنوشت گذشتگان نشان میدهد اقتدار منحصر در نیروی انسانی بسیار، مال و ثروت زیاد، تجهیزات نظامی و بناها و شهرهای پیشرفته نیست. بلکه عواملی دیگر از جنسی متفاوت نیز میتوانند اقتدار آفرین بوده نسبت به آنها هم منشأ اثر بیشتری باشند. به عنوان نمونه خداوند متعال در سوره غافر آیه ۲۱ اینگونه میفرماید:
«أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مِن وَاقٍ و آیا آنها در زمین سیر نکردند تا بنگرند عاقبت کار کسانى که پیش از آنها بودند چگونه بوده؟ آنها از اینان از نظر نیرو (ى انسانى و مالى) و آثار وجودى در روى زمین (مانند قلعهها، شهرها و بناها) بیشتر و قوىتر بودند، پس خدا آنها را به کیفر گناهانشان مؤاخذه کرد و براى آنها نگهدارندهاى از (عذاب) خدا نبود.» در مقابل تقوی و ایمان الهی عاملی برای پیشرفت و نزول برکات (مادی و معنوی) است:
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ، ۱ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مىگشودیم، ولى تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم.»
بنابراین ایجاد و دست یابی به اقتدار و قدرت، الزاما محدود به امکانات و تجهیزات مادی و ظاهری نمیگردد. و این امر برخاسته از تحلیل مسأله مبتنی بر بنیانهای معرفتی اسلام است. در جریان به فرمانروایی رسیدن طالوت نیز همین امر مورد توجه است. در رویکرد توحیدی طالوت توانایی و صلاحیت قدرت یافتن را داشت اما در مقابل در نگاه غیرتوحیدی و مادی گرا طالوت شایسته حکومت و فرمانروایی نبود. زیرا از لوازم و مؤلفههای قدرت آفرین مورد نظر آنها برخوردار نبود: «وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّـهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ۲، و پیامبرشان به آنان گفت: همانا خداوند طالوت را براى شما به عنوان فرمانروا برانگیخت. گفتند: چگونه او را بر ما فرمانروایى است در حالى که ما به فرمانروایى از او سزاوارتریم، و به او وسعت مالى داده نشده؟(پیامبرشان) گفت: بىتردید خدا او را بر شما برگزیده و او را در دانش و نیروى بدنى فزونى بخشیده، و خدا ملک و شاهى خود را به هر کس بخواهد مىدهد، و خدا (از نظر وجود و توان و رحمت) داراى وسعت است و داناست.»
با دقت در این آیات تفاوت در ملاکهای قدرت زا و استحکام بخش در دو رویکرد توحیدی و غیر توحیدی کاملا روشن میگردد. از جمله مؤلفههای کلیدی در دستگاه معرفتی غیر توحیدی و مادی برخورداری از ثروت، تجهیزات نظامی و… است. طالوت دارای این ملاکها نیست، پس صلاحیت فرمانروایی ندارد زیرا تواناییِ قدرت آفرینی نخواهد داشت. این استدلال نشانگر حاکمیت پارادایم غیر توحیدی در آن جامعه است. این در حالی است که از منظر اسلامی الزاما این امور قدرت آفرین نخواهد بود. در دستگاه فکری و معرفتی اسلام مؤلفهها و ملاکهایی مانند ایمان و تقوی، صبر و استقامت و… اضافه میگردد که معادلات و نتیجه را کاملا متفاوت میکند.
اگر شرایط مبعوث شدن انبیاء و تقابل آنها با پادشاهان و فراعنه زمان را با دقت مورد توجه قرار دهیم در تحلیل عوامل قدرت زای دو جبهه(انبیاء و پادشاهان و فراعنه) مبتنی بر پارادایم غیر توحیدی هیچ امید و امکانی برای پیروزی و موفقیت برای انبیاء وجود ندارد. اما در دستگاه معرفتی توحیدی نه امکان، بلکه اطمینان به چنین پیروزی روشن است. سؤال و نکته ای که باید بدان توجه نمود آنست که چرا به دو پاسخ متفاوت میرسیم؟ این پاسخهای متفاوت و متعارض به همان پارادایم معرفتی بازمی گردد که ذیل آن، مسأله را تحلیل میکنیم، عوامل قدرت زا و موفقیت را احصاء میکنیم و نوع و چگونگی ترابط و وزن آنها را مشخص مینماییم. در رویکرد غیر توحیدی عاملی به نام معنویت و ایمان جایگاهی ندارد، صبر و استقامت در مسیر الهی اهمیتی ندارد، اعتقاد راسخ به وعدهها و سنن الهی معنادار نیست و اِشراف و حاکمیت اراده خداوند متعال بر تمامی ارادهها نیز نقشی ایفا نمیکند. اما هنگامی که این جنس مؤلفهها در تحلیل اضافه گردند آنهم با ضریب تأثیر بالا نتیجه کاملا متفاوت خواهد شد. اقتدار و قدرت واقعی اینجا شکل میگیرد. ۳ در ادامه به برخی از این مؤلفههای معنوی و ایمانی به اختصار اشاره مینمایم.
۱-۱ صبر
صبر جزء همان مؤلفههایی است که از منظر اسلام ایجاد اقتدار نموده و قدرت زاست(اعم از فردی و اجتماعی). آیات ۲۴۹ تا ۲۵۱ سوره بقره ۴ که جریان تقابل طالوت و جالوت را بیان کرده به همین موضوع اشاره میکند. میفرماید هنگامی که همراهان طالوت تجهیزات و امکانات جالوت را دیدند گفتند ما توانایی مقابله با این لشگر مجهز را نداریم. (این همان تحلیل در دستگاه معرفتی غیر توحیدی است) اما در مقابل افراد اندکی از همراهان طالوت که رویکرد توحیدی و الهی داشتند بیان میدارند امکان دارد عده ای کم بر لشگریانی بسیار به اذن الهی پیروز گردند البته یک شرط دارد آن هم «صبر» است. نتیجه هم اینگونه میشود: «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّـهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ ..» ۵ طالوت جالوت را شکست میدهد و به اذن خداوند به فرمانروایی میرسد. با ورود یک متغیر به نام صبر تحلیل و نتیجه متفاوت میگردد.
لذا دو تحلیل است که این تحلیلها از دو پایگاه و مبنا برخاسته است. در یک منظر یک سری مؤلفه قدرت آفرین وجود دارد که به تناسب شدت و ضعف آنها قدرت نیز شدت و ضعف مییابد. در منظر دیگر یک مؤلفههایی از جنسی دیگر اضافه میگردد و اولویت مییابند که نتیجه جمع و تفریقها و محاسبات را متفاوت میکند.
شبیه به همین مسأله در زمان پیامبر اکرم ص اتفاق میافتد. که در آیات ۶۵ و ۶۶ سوره انفال بدان اشاره شده است: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ ﴿۶۵﴾ الْآنَ خَفَّفَ اللَّـهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّائَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۶۶﴾. خداوند به پیامبرش وعده پیروزی میدهد و میفرماید اگر بیست نفر صابر در میان شما باشند بر دویست نفر غلبه مییابید و اگر صد نفر صابر در راه حق باشید بر هزار نفر غلبه پیدا میکنید. در دستگاه معرفتی غیر توحیدی تعداد کم با تجهیزات کم نمیتواند بر لشگریانی بسیار با تجهیزات پیشرفته پیروز گردد اما در دستگاه معرفتی توحیدی با شرایطی این امر امکان پذیر است. و این مسأله سنت قطعی الهی است.
۱٫۲ استقامت
مؤلفه مهم بعدی که ذیل عامل معنوی و ایمانی مورد توجه است «استقامت» است. باید به این نکته توجه نمود که «استقامت» با مؤلفه پیشین که «صبر» بود تفاوتهایی دارد که در اینجا فقط به یک تفاوت اشاره میشود. «صبر» به معنای بردباری و شکیبایی در برابر ناملایمات است اما «استقامت» به معنای پایداری و استواری در مسیر و راه حق است. لذا استقامت با حرکت در مسیر و سلوک در راه حق معنا مییابد. از این رو، شناخت مسیر حق، حرکت در مسیر آن و پایداری بر آن نیز قدرت زا و اقتدار درونی آفرین است. «وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا» (جن، ۱۶)، و بىتردید اگر بر راه (راست اعتقاد و عمل) استقامت ورزند حتما آنها را از آب فراوان (و برکات مادى و معنوى) سیراب سازیم.» و یا در آیه ای دیگر میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (احقاف ۱۳)، به یقین کسانى که (از عمق قلب) گفتند: پروردگار ما تنها خداست، سپس استقامت داشتند، نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهى خواهند داشت.» استقامت و پایداری در مسیر حرکت الهی، از همان متغیرهایی است که معادلات را بر هم میزند.
ولایت پذیری
مولفۀ سوم ولایت پذیری است. در این باره فقط به آیات ۲۱ تا ۲۶ سوره مبارکه مائده ۶ اشاره میکنیم. در داستان حضرت موسی (ع) وقتی به آن وادی مقدس رسیدند. حضرت موسی (ع) به قومش فرمود وارد این سرزمین مقدس شوید. قوم حضرت موسی پاسخ میدهند ما وارد این سرزمین نمیشویم. چرا؟ چون حاکمان و مردمانی جبّار و مقتدر در این سرزمین زندگی میکنند و ما توان مقابله با آنها را نداریم. (دوباره توجه شما را به تحلیل مسأله در دو دستگاه فکری و معرفتی جلب میکنم.) در این هنگام دو مرد از قوم و همراهان حضرت موسی ع که همانند پیامبرشان و در همان افق و مبتنی بر همان دستگاه معرفتی مسأله را میفهمند و تحلیل میکنند میگویند اگر توکل بر خداوند داشته باشید و به یاری او امیدوار، میتوانیم آنها را شکست داده وارد سرزمین مقدس شویم.
در نهایت قوم حضرت موسی ع از پیامبرشان و خیرخواهان قومشان تبعیت نکردند به عبارت دیگر ولایت پذیر نبودند. نتیجه چه شد؟ «قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ…»(مائده ۲۶) خداوند گفت: این سرزمین چهل سال بر آنها (به سزاى گناهانشان) حرام شد، (در این مدت) همواره در روى زمین (بیابان سینا) سرگردان خواهند ماند.» ولایت پذیری، قدرت آفرین است و نبود ولایت پذیری اثرات و تبعات منفی و مخرِّب بسیاری دارد. نکته مهم دیگر لزوم نزدیک سازی و هم افقی معرفتی و تحلیلی بین ولیّ جامعه، زمامداران و مردم است. دوگانگی در این افق که برخاسته از دوگانگی در دستگاه معرفتی حاکم است، دوگانگی در تشخیص و تحلیل مسائل را به دنبال دارد که نتیجه اش فاصله بین حاکمان و افراد جامعه است. البته خود حاکمان سطوحی دارند که در این بحث به طور خاص هماهنگی با ولیّ جامعه مدّ نظر است.
عامل علمی و معرفتی
از جمله مهمترین عوامل قدرت آفرین، تقویت و پیشرفت علمی در تمامی حوزههاست. در برخی روایات هم بر این مسأله تأکید شده است: «العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ، علم و دانش مایهی اقتدار است. کسی که این قدرت را پیدا کند، دست برتر را دارد و آن کسی که نتواند قدرت علمی را به دست بیاورد، بر او تسلط پیدا میکنند.» نکته کلیدی و بسیار مهم در این زمینه دست یابی به هر علمی نیست بلکه برخورداری از علمی است که برخاسته و مبتنی بر مبانی معرفتی ما باشد.
این علم به معنای واقعی اولا درون زا است و ثانیا قدرت زا. در غیر اینصورت پیشرفتها و تلاشهای علمی ما عملا باعث قدرت آفرینی برای جبهه رقیب و معارض خواهد شد. به عنوان مثال، علم انسانی _که از منظری نرم افزار مدیریت جامعه است_ اگر مبتنی بر مبانی معرفتی و بنیانهای نظری اسلام از یک سو و ناظر به نیازها و مسائل بومی از سوی دیگر تولید و توسعه نیابد، با ترویج، توسعه و تلاش علمی در علوم انسانیِ موجود و حاکم بر جامعه علمی و نخبگانی کشور در طول زمان نه برای جامعه خود، بلکه برای جامعه صاحب و مولِّد این دانش ایجاد اقتدار نموده ایم! این نکته مهمی است که نباید از آن غفلت کرد.
بنابراین تولید و توسعه علم آنگاه اقتدار آفرین و قدرت زاست است که از دستگاه معرفتی و ناظر به نیازهای بومی جامعه اسلامی ما بجوشد و خود صاحب، مولِّد و موجد دانش و اقتدار باشیم. اگر این دانش ایجاد نشود، اقتدار درونی نیز ایجاد نخواهد شد.
عامل ظاهری و مادی
این عامل دقیقا همان عاملی است که در ادبیات و دستگاه فکری غیر توحیدی و مادی گرایانه بر آن تأکید جدی شده دارای اولویت است و عملا ملازمه با اقتدار دارد. مؤلفههای قدرت آفرین در این عامل همان جنبههای فیزیکی و مادی مانند: ثروت و توان اقتصادی، امکانات و تجهیزات نظامی و… . از این رو دراین رویکرد کشوری که به عنوان مثال دارای تجهیزات پیشرفته نظامی باشد این ملازمه با اقتدار درونی آن کشور دارد. در مباحث قبلی اشاره شد که نگاه اسلام و توحید محور به این مسأله به گونه دیگری است زیرا در کنار عامل ظاهری و مادی، مؤلفهها و عوامل دیگری با اولویت و وزن بیشتر اضافه میشوند که تحلیل و نتیجه را متفاوت میسازند.
نکته دیگر در این عامل ارتباط نزدیک توان ظاهری با جنبههای روانی یا روان شناختی است. بدلیل ظاهری بودن، ملموس بودن یا حسّی بودن این عامل تأثیر بیشتر و ارتباط بهتری با جنبههای روانی برقرار میسازد. به همین دلیل است که ممکن است به اشتباه تصور گردد کشوری که دارای این عامل است الزاما کشوری قدرتمند و مقتدر است. که گفته شد ادبیات توحیدی این ملازمه را نفی میکند. البته باید توجه نمود دست یابی به اقتدار ظاهری و انتقال این اقتدار به واسطه اطلاع رسانی یا… به مردم جامعه(جنبه روانی) حایز اهمیت خواهد بود. در سوره انفال آیه ۶۰ اینگونه آمده است:
«وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّـهُ یَعْلَمُهُمْ … و در برابر آنها آنچه توانستید از نیرو (ى انسانى، سلاحهاى روز و هزینه نبرد) و اسبان بسته و آماده شده (وسایط نقلیه مناسب) آماده سازید که بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خود و دشمنان دیگرى را غیر آنها که شما آنها را نمىشناسید، خداوند آنها را مىشناسد، بترسانید… ».
نکته مهمی که در این آیه شریفه به آن اشاره شده بالابردن توان و قدرت ظاهری و نظامی است تا آنجا که در دل و روان دشمن ایجاد ترس نماید. ۷ لذا جنبه روانی که بیان شد خود در دو سطح مثبت درونی یعنی ایجاد مباهات و اطمینان برای مردم جامعه و منفی بیرونی یعنی ایجاد رعب و وحشت در دشمنان باید مورد تحلیل قرار گیرد.
در پایان این نوشته _که جای تفصیل و تشریح بیشتر دارد اما در مجال و مقالی دیگر_، باید توجه داشت این اقتدار آفرینی باید از فرد فرد جامعه آغاز گردد. با توجه به عواملی که بدانها اشاره شد به ویژه عامل معنوی و ایمانی، دست یابی به مؤلفههای آن مانند ایمان و تقوی، صبر و استقامت، ولایت پذیری و… وظیفه تک تک افراد جامعه بویژه و بویژه متولیان و حاکمان است. درونی ترین لایه اقتدار را در همین لایه و سطح باید جستجو کرد. چه بسا بتوان از این سطح به اقتدار باطنی هم یاد نمود. دقیقا همین سنخ قدرت درونی است که به معنای واقعی اقتدار زا است. زیرا در این سطح قدرت آفریده شده و منشأ ایجاد آن خود فرد است نه شرایط، امکانات و تجهیزات بیرونی. در این حالت ما خود آفریننده و موجد قدرتیم آن هم به پشتوانه آن مؤلفههای معنوی و ایمانی و تهذیبی. اگر چه این نافی و به معنای چشم پوشی از عوامل و امکانات مادی نخواهد بود. وسائل
پی نوشتها:
۱٫ اعراف، ۹۶
۲٫ بقره، ۲۴۷
۳٫ برای نمونه به آیات ۶۱ الی ۶۷ سوره شعرا که در باره قوم حضرت موسی و شکافته شدن دریا است نیز میتوان اشاره نمود: فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ ﴿۶۱﴾ قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ ﴿۶۲﴾ فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ ﴿۶۳﴾ وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِینَ ﴿۶۴﴾ وَأَنجَیْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ ﴿۶۵﴾ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ ﴿۶۶﴾ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ ﴿۶۷﴾ هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم!» ﴿۶۱﴾ (موسی) گفت: «چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بزودی مرا هدایت خواهد کرد!» ﴿۶۲﴾ و بدنبال آن به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن!» (عصایش را به دریا زد،) و دریا از هم شکافته شد، و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود! ﴿۶۳﴾و در آنجا دیگران [لشکر فرعون] را نیز (به دریا) نزدیک ساختیم! ﴿۶۴﴾و موسی و تمام کسانی را که با او بودند نجات دادیم! ﴿۶۵﴾سپس دیگران را غرق کردیم! ﴿۶۶﴾مسلماً در این [واقعه] عبرتى بود، و[لى] بیشترشان ایمانآورنده نبودند. ﴿۶۷﴾
۴٫ فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّـهِ کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۲۴۹﴾ وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۵۰﴾ فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّـهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَـکِنَّ اللَّـهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿۲۵۱﴾ و چون طالوت با لشکریان [خود] بیرون شد، گفت: «خداوند شما را به وسیله رودخانهاى خواهد آزمود. پس هر کس از آن بنوشد از [پیروان] من نیست، و هر کس از آن نخورد، قطعاً او از [پیروان] من است، مگر کسى که با دستش کفى برگیرد. پس [همگى] جز اندکى از آنها، از آن نوشیدند. و هنگامى که [طالوت] با کسانى که همراه وى ایمان آورده بودند، از آن [نهر] گذشتند، گفتند:» امروز ما را یاراى [مقابله با]جالوت و سپاهیانش نیست. «کسانى که به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند:» بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار، به اذن خدا پیروز شدند، و خداوند با شکیبایان است.(۲۴۹) و هنگامى که با جالوت و سپاهیانش روبرو شدند، گفتند: «پروردگارا، بر [دلهاى] ما شکیبایى فرو ریز، و گامهاى ما را استوار دار، و ما را بر گروه کافران پیروز فرماى. (۲۵۰) س آنان را به اذن خدا شکست دادند، و داوود، جالوت را کشت، و خداوند به او پادشاهى و حکمت ارزانى داشت، و از آنچه مىخواست به او آموخت. و اگر خداوند برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمىکرد، قطعاً زمین تباه مىگردید. ولى خداوند نسبت به جهانیان تفضّل دارد.(۲۵۱)
۵٫ بقره، ۲۵۱
۶٫ یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتِی کَتَبَ اللَّـهُ لَکُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِینَ ﴿۲۱﴾ قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ ﴿۲۲﴾ قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّـهِ فَتَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿۲۳﴾ قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّاهاهُنَا قَاعِدُونَ ﴿۲۴﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّی لَا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَأَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۵﴾ قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۶﴾. اى قوم من، به سرزمین مقدسى که خداوند براى شما مقرر داشته است درآیید، و به عقب بازنگردید که زیانکار خواهید شد(۲۱) گفتند: اى موسى، در آنجا مردمى زورمندند و تا آنان از آنجا بیرون نروند ما هرگز وارد آن نمىشویم. پس اگر از آنجا بیرون بروند ما وارد خواهیم شد.(۲۲) دو مرد از [زمره] کسانى که [از خدا] مىترسیدند و خدا به آنان نعمت داده بود، گفتند: از آن دروازه بر ایشان [بتازید و] وارد شوید؛ که اگر از آن، درآمدید قطعاً پیروز خواهید شد، و اگر مؤمنید، به خدا توکل کنید.(۲۳) گفتند: اى موسى، تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو[ید] و جنگ کنید که ما همین جا مىنشینیم.(۲۴) [موسى] گفت: «پروردگارا! من جز اختیار شخص خود و برادرم را ندارم؛ پس میان ما و میان این قوم نافرمان جدایى بینداز(۲۵) خدا به موسى فرمود: [ورود به] آن [سرزمین] چهل سال بر ایشان حرام شد، [که] در بیابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.(۲۶)
۷ . در این رابطه به آیه ۱۲۳ سوره توبه نیز میتوان اشاره نمود: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ، اى کسانى که ایمان آوردهاید، با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند، و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.