آیین اسلام برای همه مردم و همه زمانها آمـده اسـت، لذا اسلام پاسخگوى همه احتیاجات انسان است، لیکن شکل پاسخگویى به نیازهاى انسان در زمانهاى مختلف فرق میکند که این با دخالت زمان و مکان در اجتهاد قابل تحقق است. آنچه امروز به عنوان مسائل مستحدثه مطرح است، دستاورد عنصر زمان است؛ که پرسمانها و مسائل نوپیدا در حوزههای گوناگون مسایل عبادی تا مسایل معاملات و پدیدارهای طبی و همانند آن را در بر میگیرد.
شبکه اجتهاد: بی شک اسلام یک دین جهانی و جاودانی است، لذا جهان شمول است زیرا قرآن، رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را برای تمام جهانیان بیان کرد [۱] و در آیات متعددی از قرآن هدف بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نزول قرآن هدایت «ناس» به معنای عموم مردم جهان ذکر شده است.[۲]،[۳]
بدین ترتیب در اسلام یک سلسله قواعد کلى وجود دارد که پاسخگوى همه مشکلات در تمام اعصار است.[۴] و به همین جهت هر سؤالى از ما در مورد مسائل جدید بشود به کمک آنها پاسخگو خواهیم بود و هیچ بن بستى وجود ندارد.[۵]
بنابراین در آموزههای اسلامی هیچ واقعهای خالی از حکم نیست؛ حتی ارش الخدش (دیه خراشی که بر بدن دیگری وارد میکند)؛ و آنچه امت اسلامی تا آستانه قیامت به آن نیاز دارد در قوانین اسلامی پیش بینی شده است، منتها باید تلاش کرد و آنها را دریافت.[۶]
از این رو علماى دین و زعماى امت اسلامى باید با تحقیق و تدبر در منابع غنى اسلامى و به ویژه با تمسک به فقه پویاى تشیع، راهکارهاى مناسب و عملیکه کاملاً منطبق بر اراده شارع مقدس باشد در این راستا ارائه نمایند، و با ایفاى نقش بسیار مهم خود از ارتکاب بسیارى از گناهان و مفاسد فردى و اجتماعى جلوگیرى نمایند.[۷]
حقیقت این است که ما درباره احکام مورد نیاز مکلفین در امور عبادى و سیاسى و اقتصادى و اجتماعى، به اندازه کافى روایات از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام در دست داریم،[۸] لیکن براى کشف احکام در «مسائل مستحدثه» یعنى مسائلى که با گذشت زمان در زندگى بشر وارد شده[۹] خصوصیات و جزئیات آن در هر عصر و زمانى بر اساس نیازمندىهاى آن زمان خواهد بود.[۱۰]
بدین جهت پیشوایان و مراجع دینى اختیاراتى دارند که حدود آن به طور دقیق در فقه اسلامى تعیین شده و با استفاده از این اختیارات در موارد لزوم میتوانند نیازمندىهاى ویژه یک محیط یا یک زمان را تأمین کنند. حکم معروف تحریم موقتى «تنباکو» و محاصره اقتصادى یک شرکت استعمارى خارجى که به وسیله یکى از مراجع دینى براى قطع نفوذ بیگانگان در سال ۱۳۰۹ هجرى قمرى صادر شد، از این قبیل است.[۱۱]
لذا فقیه باید پیرو زمان و مکان باشد[۱۲] مقصود از تـغییر و دگرگونی تغییر حکم نیز جدای از تغییر موضوع نیست. که حلال محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا روز قیامت حلال است و حرام محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا روز قیامت حرام.[۱۳] بلکه هر تغییر و دگرگونی در حکم با تـغییر و دگـرگون شدن موضوع صورت میپذیرد.[۱۴]
لازمه این وابستگی حکم و موضوع، آن است که اگر موضوع تغییر یابد، حکم نـیز پیرو آن عوض میشود.[۱۵] از این زاویه روشن است که زمان و مکان میتواند در دگرگون شـدن موضوعهای بیرونی، اثر و دخـالت داشـته باشد.[۱۶]
گفتنی است اهمیت و توجه به مقوله زمان و مکان تا آنجا ضرورى تلقى میشود که فقیه معروف صاحب کتاب جواهر الکلام در موارد بسیارى شرایط زمانى و مکانى را ناشى از اختلاف در عادات و رسوم دانسته و ملاحظه زمان و مکان را امرى اجتناب ناپذیر بر میشمرد.[۱۷]
جهان شمولی اسلام
گفتنی است آیین اسلام، ویژگیهایی از قبیل جـهانی بـودن، هـمیشگی بودن، فراگیر بودن نسبت به همه جنبههای زندگی فراتر از چهارچوب زمان، یـا مـکانی معین،گروه، یا طبقهای از ملت، یا نژادی جدای از دیگران را در خود جای داده است[۱۸]؛ لذا افزون بر دلیل عـقل و افـزون بر طبیعت اسلام و قوانین آن، دلیلهای نقلی فراوان به ویژه آیات قرآن کریم به روشنی بر این حقیقت دلالت مـیکنند.[۱۹]
به عنوان نمونه آیاتی کـه در آنها، به عموم مکانی و حتی عموم زمانی و آیین اسلام تصریح شده اسـت: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرَىٰ لِلْعَالَمِینَ[۲۰]؛ این کتاب، جز یادآوری برای جهانیان نیست». و نیز در فراز قرآنی دیگر میخوانیم «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً؛[۲۱]ای مـردم! من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم»[۲۲]
بدیهی است همه آیاتی که در آنها خـطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ» آمده که شمار آنها از ده افزون است. فرد فرد آدمـیان را تـا روز رستاخیز در جای جای زمین، در بـر مـیگیرد، بـیآن که بین آنـان، فـرقی بگذارد.[۲۳]
هم چنین آیاتى از قرآن مجید که دلالت بر کمال دین اسلام، تمامیت این شریعت آسمانى، و فراگیرى آن نسبت به تمام احکام مورد نیاز انسان دارد.[۲۴] آیه ۳ سوره مائده به وضوح دلالت بر این مطلب دارد؛ میفرماید: «اَلْیوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً؛[۲۵] امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آیین (جاویدان) شما پذیرفتم».[۲۶]
نتیجه این که دین اسلام قادر است تمام نیازهاى انسان را پاسخ دهد و در همه زمینههاى زندگى انسان در هر زمان و مکانى حضور داشته باشد؛ اعم از زمینههاى عبادى، روحى، امور تربیتى، اخلاقى، اقتصادى و مسائل حقوقى و همچنین مسائل فردى یا اجتماعى.[۲۷]
زیرا اگر بپذیریم که اسلام حتى در یک مورد از نیازهاى زندگى بشر حکمى ندارد و قادر به حل مشکلات انسان در آن زمینه نمیباشد، این خود اعتراف به ناتمام بودن اسلام و نرسیدن به حد کمال است.[۲۸]
لذا ممکن است امروز ما نتوانیم به خاطر موانعى به بعضى از احکام واقعى اسلام دست پیدا کنیم، ولى مانعى از رسیدن به حکم ظاهرى وجود ندارد.[۲۹] چرا که ما هیچ فقیهى را در هیچ عصر و زمانى نمییابیم که حتى نسبت به یک موضوع و یک واقعه معتقد باشد که در ارتباط با آن حکم ظاهرى نداریم و مردم نسبت به آن آزادند تا به هر شکلى که مایلند عمل نمایند.[۳۰]
فقه جهان شمول؛ لازمۀ خاتمیت دین اسلام
گستردگى قلمرو فقه تعبیر معروفى است که میگوید: «فقه تئورى واقعى و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است» و از بعضى از بزرگان فقهاى معاصر[۳۱]، صادر شده است و البته تعبیر گزافى نیست زیرا «فقه» تأمین کننده نظام تشریعى دین در گستره زندگى است و علمى است براى شناخت شریعت،[۳۲] شریعتى که یک نظام هماهنگ و منسجم است، نظامى که با توجه به خاتمیت دین، به گونه اى سامان داده شده که امکان آن را دارد تا در شرایط و مراحل مختلف زندگى بشر تا قیام قیامت، با تکیه بر اصول کلى خود، به وضع قانون و مقررات بپردازد.[۳۳]
پویایی فقه در گرو رسالت فراگیر پیامبر (ص)
باید اذعان نمود رسـول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای همه مردم، عرب و غیر عرب، سیاه و سفید، شرقی و غربی و در هر جا و در هر زمان کـه بـاشند برانگیخته شده و دعوت او، از سویی دربرگیرنده همه مردم و از سویی دیـگر، در بـرگیرنده هـمه جنبههای زندگی آدمی است و برای همه دشواریهای زندگی، راه حلهایی، فرا روی انسان سرگشته قرار میدهد.[۳۴]
اینگونه است که پیروان این دین گویا از آغازین لحظات ایمانشان معتقدند که باید در جهت عرضه اسلام و گسترش آن در جهان تلاش کنند، چنانکه خود پیامبر اسلام در آغاز، سپس پیروان وى همان وظیفه را انجام دادند و سر از چین و هند درآوردند. بر خلاف بسیارى از ادیان و آیینها که رنگ قومى و جغرافیایى داشته و پیروان آن درصدد جهان شمول شدن دینشان نیستند.[۳۵]
لذا در آموزههای قرآنی آیاتى که دلالت بر خاتمیت شریعت اسلامى دارد، و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را آخرین پیامبر خداوند معرفى میکند. دلالتش بر عمومیت اسلام، و شمول آن نسبت به همه زمانها و مکانها، غیر قابل انکار است[۳۶] در کلام وحی میخوانیم؛«وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَهً لِلعالَمینَ[۳۷]؛ تـو را نـفرستادیم، مگر آن که رحمتی برای جهانیان بـاشی»،«وَما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً؛[۳۸] تو را بـه پیـامبری نفرستادیم، مگر برای همه مردم، تـا آنان را مژده دهی و بـیم دهـی.».[۳۹]
شکی نیست که آیات مذکور شامل تمام مردم، در سرتاسر جهان و تا قیام قیامت میگردد و هیچ تفاوتى بین آنها از جهت رنگ، جنسیت، قوم و قبیله، ملیت و منطقه جغرافیایى و غیر آن نگذاشته است.[۴۰]
هم چنین با تأمل در این فرازهای قرآنی، فلسفه لزوم به پرداخت به مسائل مستحدثه در فقه اسلامی روشن میشود زیرا از یک سو گسترش اسلام به مناطق مختلف جهان سؤالاتی را به وجود میآورد،[۴۱]از جمله اینکه در مناطق قطبی یا نزدیک به قطب و بالای مدار ۶۷ درجه که شبها و روزهای بسیار طولانی دارد نماز و روزه چگونه باید انجام شود؟ ..و اگر مسافرتهای فضایی را در نظر بگیریم تکلیف نماز و روزه در فضا چه میشود؟. [۴۲] از سوی دیگر با گذشت زمان مسائلی مطرح شده است که در گذشته وجود نداشت. به عنوان نمونه پیوند اعضای بدن انسانها به یکدیگر، مخصوصاً خرید و فروش اعضا برای پیوند در سابق وجود نداشت، اما در عصر ما یکی از ضرورتهاست و باید حکم فقهی آن روشن شود. [۴۳]
هماهنگى فقه اسلامى با «فطرت»[۴۴]
از جمله امتیازات فقه اسلامى هماهنگى آن با فطرت شفاف و زلال توحیدى است؛ اگر بر اساس آیه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛[۴۵] روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتى است که خدا انسانها را بر آن آفریده».[۴۶] لذا همه انسانها در مجموعه «دین» بر فطرت الهى و توحیدى سرشته شده اند، در این صورت فقه و شریعت که رکنى از ارکان سه گانه «دین» است نیز فطرى خواهد بود، لذا در تفسیر کلمه «معروف» که شریعت، پیوسته به آن امر میکند و از ضد آن (منکر) نهى مینماید بعضى از مفسران بزرگ تصریح کرده اند: «با توجه به این که اسلام شریعتش را بر اساس فطرت و خلقت اولى انسان بنا نهاده، «معروف» نزد اسلام، چیزى است که مردم- اگر در مسیر فطرت قدم دارند و از حالت اولیه خلقت تجاوز نکنند آن را میشناسند»[۴۷] ،به تعبیر دیگر: «معروف» و «منکر» یعنى «شناخته» و «ناشناخته»، اشاره روشنى است به این حقیقت که کارهاى نیک با روح و فطرت انسان آشناست و کارهاى زشت، ناآشناست.[۴۸]
به بیان دیگر بر خلاف آنچه بعضى میپندارند فطرى بودن «دین» منحصر به اصل توحید و خداپرستى نیست بلکه شامل تمام اصول و فروع میشود؛ البته منظور کلیات فروع است، فى المثل «جهاد» یک امر فطرى است چرا که هرکس با فطرت خود درک میکند که در مقابل تهاجم دشمن باید از خود دفاع کند، «حج» که یک عبادت دسته جمعى است با فطرت اجتماعى بودن انسان هماهنگ است، «نکاح و ازدواج» که براى ارضاى سالم غریزه جنسى است به فرمان فطرت انجام میشود و «حسن عدل و قبح ظلم» از فطریات است.[۴۹]
از برکات این ویژگى این است که همچنانکه فطرت انسانى امرى ثابت و پایدار و همگانى و همه زمانى است قوانین و مقررات دینى نیز کهنه نمیشود و براى همه اعصار و امصار سریان و جریان دارد. [۵۰]
لذا دوام و استمرار فقه، لازمه خاتمیت دین است زیرا خاتمیت دین اسلام اقتضا دارد که آیین و قوانین اسلامى به حد تمام و کمال رسیده باشد و در بستر زمان و طول دوران با همه فراز و نشیبها و مقتضیات و مطالبات مختلفش قابل تطبیق و پیاده شدن باشد.[۵۱]
گستردگی و تحول فقه اسلامی
بی شک لازمه فطرى بودن و خاتمیت دین، استیعاب و فراگیر بودن فقه اسلامى نسبت به همه اعصار و امصار و در نتیجه توان پاسخگویى آن نسبت به همه نیازهاى انسانى در طول زمان است،[۵۲] از این رو یک اصل اساسی در فقه این است که هـیچ مـوضوعی در زنـدگی فردی و اجتماعی انسانها نیست مگر اینکه مشمول یک حکم فقهی میباشد، خواه اینکه حکمی مـخصوص بـه خـود داشته باشد، و یا از مصادیق یک حکم کلی و عمومی فقهی باشد.[۵۳]
زیرا قوانین وضعى دنیا معمولا کارى نسبت به[۵۴] زندگى فردى افراد و رابطه انسان با خودش ندارد بلکه تنها روابط اجتماعى انسان را رقم میزند.[۵۵]
در حالی که اسلام و فقه اسلامى هم در حوزه اجتماع و آنچه به مصلحت عامه ارتباط دارد قوانینى را وضع کرده، نظیر جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، قصاص، حدود و دیات و به طور کلى عدالت اجتماعى و هم در حوزه فرد و زندگى فردى انسان، ضوابطى قرار داده و به رابطه انسان با خودش و خالقش نظام بخشیده است، مثل اینکه براى حفظ عقل او، مشروبات الکلى را تحریم کرده، و براى سلامت جسم او و خلوص روح و رشد و تقویت اراده او، روزه را واجب ساخته و براى صحت و بقاى سلامتی اش اضرار به نفس را حرام کرده است و … .[۵۶]
بنابراین قرآن مجید به روشنی میگوید «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ؛[۵۷]ما چـیزی را در قـرآن فروگذار نکردیم» و نیز میگوید«فیهِ تِبْیانُ کُلِّ شِیْء[۵۸]؛بیان همه چیز در قرآن است».[۵۹]
حال اگر«همه چیز»را بـه مـفهوم وسیع کلمه تفسیر نکنیم لااقل همه اموری را که مربوط به سرنوشت و سـعادت انـسانها مـیباشد در بر میگیرد و در قرآن منعکس است،به صورت یک حکم خاص و جزئی، یا تحت یک اطلاع یا عموم.[۶۰]
و اگـر مـیبینیم در احـادیث اسلامی شدیداً مساله فتوا دادن یا قضاوت کردن به رای ممنوع شده به خاطر این است که چیزی ناگفته در فقه اسلام نیست که انـسان بـخواهد به رأی خود و صلاحدید خویش عمل کند.[۶۱]
باید دانست «بدعت گـزاری» شدیداً در اسلام تحریم شده یک دلیلش همین است کـه احـکام اسلامی چنان شمولی دارد که جائی برای حکم دیگر باقی نمیگذارد.[۶۲]
هم چنین باید تصریح نمود فقیه اسـلامی هـیچ نیازی به قیاس کردن ندارد زیرا برای هر موضوعی در فقه اسلامی حکمی وجود دارد کـه از نـاحیه پروردگار نازل شده است، منتها گاهی ایـن احـکام بـه صورت یک سلسله اصـول کلی است که هزاران حکم بر آن تفریع میشود.[۶۳] و گاهی نیز جزئیات ساده احکام به صورت مشروح در روایات اسلامی ذکر شده است، تا تصور نشود هـمه جا باید به سراغ کلیات رفت.[۶۴]
حتی قرآن مجید که از نظر بیان قوانین معمولاً به سراغ کلیات میرود بیشتر شباهت به قانون اساسی دارد همچون آیه ۲۸۲ سوره بقره[۶۵]؛ گاهی چنان ریزه کاریهای احکام فقهی و جزئیات آن را بـیان میکند که انسان حیران میشود.[۶۶]
لذا موضعگیری خاص قرآن در این گونه مسائل نشانهای است از این واقعیت که در زنـدگی انـسانها هیچ موضوعی بدون حکم اسلامی موجود نیست.[۶۷]
در تبیین این حقیقت میتوان گفت دگرگونی پیوسته و همیشگی، از ویژگیهای جهان ماده است و همه جلوههای زندگی آدمی را در برگیرد، از ساختار، تا وسائل زندگی و نیز روابط بین افراد، یا جوامع و یا حکومتها، این امر، فقه را به رویارویی، با دو پدیدار نوین، ناگزیر ساخته است: الف؛ رخ نمودن گزارههایی تازه برای احکام شرعی که پیش از این وجود نداشتهاند. مانند مالیت پولهای اعتباری به عنوان پدیداری نوخاسته در مقابل طلا و نقره مسکوک در گذشته.[۶۸]
ب؛ موضوعها و گزارههایی وجود دارند که در گذشته نیز بودهاند؛ اما شرایط و اوضاعی بر آنها عارض شده که قیدهای آنها را دگـرگون کـردهاند. چـیزهای نجس، چنین حالی دارند. پیش از این، نجس، مالیت نداشته و بـیارزش بوده؛ اما پیشرفتی که در دانش پزشکی پیش آمده و نیز کشف منافع بسیار برای برخی از چیزهای نجس، بسان خـون، سـبب شـده که چیز نجس هم، نزد خردمندان، مالیت داشته باشد.[۶۹]
بر این پایه، فقیه میبایست حکم شرعی را به هر دو حـالت (پیـش و پس از دگـرگون شدن موضوع و قیود آن) روشن کند و در بحث و فتوا، به مسائل متعارف نوشته شـده در کـتابهای فـقیهان پیشین، بسنده نکند.[۷۰]
اصول کلی و قواعد فراگیر فقهی؛ راهبرد کلیدی در پویایی فقه در هر زمان و مکان
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد پاسخ به این سؤال است، اگر این مسایل در محدوده کشور اسلام در گذشته وجود نداشته و در عصر و زمان ما یا مناطق دوردستی که اسلام اکنون به آنجا پاگذاشته است مطرح نبوده، چگونه میتوان احکام آن را از کتاب و سنت دریافت؟ پاسخ این سؤال با توجه به یک اصل اساسی روشن میشود و آن این که در منابع اسلامی یعنی کتاب و سنت، قواعد رسومات و اصطلاحات کلی و اساسی وجود دارد که از آنها میتوان پاسخ هر حکم مسئله مستحدثهای را پیدا کرد. مثلا وقتی که قرآن میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛[۷۱]ای کسانی که ایمان به خدا دارید، نسبت به قراردادهای خود وفادار باشید». این حکم، تمام قراردادهایی که در گذشته و حال بوده یا خواهد بود را شامل میشود. تمام قراردادهایی که شرایط کلی معاملات را از قبیل عقل و اختیار و علم به موضوع و معین بودن تمام جهات قرار داد و موجب ضرر و زیان و فساد نبودن در آن جمع باشد، مشمول این اصل کلی میباشد. [۷۲]قاعده لاضرر، لاحرج. الناس مسلطون علی اموالهم، ان اللّه اذا حرم شیئا حرم ثمنه و الوقوف علی حسب مایوقفها اهلها و امثال این قواعد کلید حلی است برای تمام مسایل مستحدثه.[۷۳] وجود این اصول کلی و قواعد فراگیر یکی از نشانههای جاودانگی و جهان شمول بودن اسلام میباشد که میتواند در هر عصر و زمان و در هر منطقه و مکان، جواب گوی تمام نیازهای فقهی مردم جهان باشد.[۷۴]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت آیین اسلام برای همه مردم و همه زمانها آمـده اسـت[۷۵]لذا اسلام پاسخگوى همه احتیاجات انسان است، لیکن شکل پاسخگویى به نیازهاى انسان در زمانهاى مختلف فرق میکند که این با دخالت زمان و مکان در اجتهاد قابل تحقق است.[۷۶] آنچه امروز به عنوان «مسائل مستحدثه» مطرح است، دستاورد عنصر زمان است.[۷۷] که پرسمانها و مسائل نوپیدا در حوزههای گوناگون مسایل عبادی تا مسایل معاملات و پدیدارهای طبی و همانند آن را در بر میگیرد.[۷۸]
بنابراین مذهب شیعه در این گونه پرسمانها، بر پنج مبنا تأکید میورزد؛ ۱٫ هر مسالهای در شرع دارای حکمی است و نوبت به قیاس و استحسان نمیرسد. ۲٫ ایـن حـقیقت پذیـرفته همگان است که زمان و مکان دارای جایگاه و اثری ویژه در اجتهاد است. ۳٫ احـکام شـرع در قالب قضایایی حقیقی آمدهاند که همه افراد و مصداقهای موجود بالفعل و نیز افرادی که در زمانها آینده پدیـدار خـواهد شـد، در بر میگیرند. ۴٫ اطلاق در پارهای از موارد، از برخی افراد، انصراف آغازین دارد و آنها را دربر نـمیگیرد. ۵٫ بـسیاری از پرسـمانهای نوپیدا در زیر عنوانهای ثانوی میگنجند و این عنوانها نیز تنها در ضرورت منحصر نمیشود. [۷۹]
به خواستخداوند، در ادامه این زنجیره نوشتار، بررسی یـکایک ایـن پرسمانها[۸۰] و مباحثی از قبیل مقصود از زمان و مکان و مراد از تأثیر این دو در اجتهاد، قلمرو و چگونگى تأثیر زمان و مکان و مباحث دیگر در این زمینه مورد بحث و واکاوی قرار خواهد گرفت.[۸۱]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ دفتر آیتالله مکارم شیرازی
————————————————-
[۱] سوره انعام ؛ آیۀ۹۰٫
[۲] در سوره ابراهیم آیه ۱ آمده است: «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ» این کتابی است که به تو نازل کرده ایم تا همه مردم را از تاریکیها (ظلمات، جهل و کفر و گناه) به سوی نور خارج کنیم.
[۳] پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به همایش ملی فقه و مسائل مستحدثه؛ ۱۳۸۹/۸/۱۲٫
[۴] استفتاءات جدید ؛ ج۳ ؛ ص۱۴٫
[۵] همان.
[۶] انوار الفقاهه (المکاسب المحرمه)، ص ۳٫ انوار الفقاهه (کتاب البیع). ج ۱، ص ۵۵۳٫
[۷] احکام بانوان ؛ ص۱۸۰٫
[۸] اعتقاد ما، ص: ۹۹٫
[۹] همان.
[۱۰] اسلام در یک نگاه ؛ ص۶۶٫
[۱۱] همان.
[۱۲] « فقه اهل بیت »؛ شماره ۸؛ ص ۳۹٫
[۱۳] همان.
[۱۴] همان.
[۱۵] همان.
[۱۶] همان.
[۱۷] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۲۷۱٫
[۱۸] «فقه اهل بیت »؛ شماره ۷؛ ص۸۰٫
[۱۹] همان.
[۲۰] همان.
[۲۱] همان.
[۲۲] همان.
[۲۳] همان.
[۲۴] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۴۶۱٫
[۲۵] سورۀ مائده؛ آیۀ۳٫
[۲۶] پیام قرآن ؛ ج۱۰ ؛ ص۷۷٫
[۲۷] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۴۶۱٫
[۲۸] همان؛ ص ۴۶۲٫
[۲۹] همان.
[۳۰] همان.
[۳۱] امام خمینى(ره)؛ بنیانگذار حکومت فقهى و جمهورى اسلامى( صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۹۸).
[۳۲] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۶۵٫
[۳۳] همان.
[۳۴] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۵۵۴٫
[۳۵] همان.
[۳۶] همان ؛ ص۴۶۱٫
[۳۷] سوره انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۳۸] سورۀ سبا؛ آیۀ۲۸٫
[۳۹] «فقه اهل بیت »؛ شماره ۷؛ص ۸۰٫
[۴۰] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۴۶۱٫
[۴۱] پیام حضرت آیت الله مکارم شیرازی به همایش ملی فقه و مسائل مستحدثه؛ ۱۲/۸/۱۳۸۹٫
[۴۲] همان.
[۴۳] همان.
[۴۴] «فطرت» در اصل به معناى شکافتن چیزى از طرف طول است و سپس به هر گونه شکافتن نیز اطلاق شده است و از آنجا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده عدم است یکى از معانى مهم این واژه، آفرینش و خلقت است(مفردات راغب، لسان العرب، ذیل واژه فطر)؛ البته واژه فطرت گاه در کنار دو واژه طبیعت و غریزه قرار مىگیرد ولى با آنها متفاوت است؛« طبیعت» به معناى ویژگىهاى ذاتى موجودات است و مشترک بین موجودات زنده و بىجان است ولى« غریزه» اختصاص به جانداران دارد گرچه مشترک بین انسان و حیوان است و به معناى انگیزهها و کششهاى غیر آگاهانهاى است که بدون دخالت اراده، تأثیر خود را مىگذارد در حالى که« فطرت» اختصاص به انسان و جنبه خودآگاهى دارد.( دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۷۶).
[۴۵] سورۀ روم؛ آیۀ۳۰٫
[۴۶] پیام قرآن ؛ ج۱ ؛ ص۱۹۱٫
[۴۷] المیزان، ج ۲، ص ۲۳۲٫
[۴۸] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۷۶٫
[۴۹] همان ؛ ص۷۷٫
[۵۰] همان.
[۵۱] همان.
[۵۲] همان.
[۵۳] «درسهایی از مکتب اسلام »؛ شماره ۲۸۵؛ ص ۱۲٫
[۵۴] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۷۸٫
[۵۵] همان؛ ص: ۷۹٫
[۵۶] همان.
[۵۷] سوره انعام؛ آیه۳۸٫
[۵۸] سورۀ نحل؛ آیۀ۸۹٫
[۵۹] «درسهایی از مکتب اسلام »؛ شماره ۲۸۵؛ ص ۱۴٫
[۶۰] همان.
[۶۱] همان.
[۶۲] همان.
[۶۳] همان.
[۶۴] همان؛ص۱۵٫
[۶۵] از طولانیترین آیات قرآن است که در مورد تنظیم اسناد کتبی در معامله یا وام وارد شده، هیجده حکم فرعی را یکجا در این زمینه بـازگو مـیکند.(درسهایی از مکتب اسلام ؛ شماره ۲۸۵؛ ص ۱۵).
[۶۶] درسهایی از مکتب اسلام ؛ شماره ۲۸۵؛ ص ۱۵٫
[۶۷] همان.
[۶۸] «فقه اهل بیت »؛ شماره ۷؛ ص ۷۹٫
[۶۹] همان.
[۷۰] همان.
[۷۱] سورۀ مائده؛ آیۀ۱٫
[۷۲] پیام حضرت آیت الله مکارم شیرازی به همایش ملی فقه و مسائل مستحدثه؛ ۱۳۸۹/۸/۱۲٫
[۷۳] همان.
[۷۴] همان.
[۷۵] «فقه اهل بیت »؛ شماره ۸؛ ص ۵۹٫
[۷۶] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۲۹۰٫
[۷۷] همان.
[۷۸] «فقه اهل بیت »؛ شماره ۸؛ص ۶۰٫
[۷۹] همان.
[۸۰] همان.
[۸۱] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۳۲۴٫