مهدی نصیری در نشست نقد و بررسی کتاب «عصر حیرت» بیان کرد: یکی از نتایج غیبت معصوم در میان مردم و همچنین نداشتن بسط ید، منجر شده تا حتی با تشکیل حکومت اسلامی، امکان تحقق تمدن اسلامی به صورت کامل وجود نداشته باشد و در خوشبینانهترین حال تحقق ۳۰ درصدی داشته باشیم. حجتالاسلام پیروزمند اما معتقد است که این نظریه، نصیری را در دام نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت انداخته است.
به گزارش شبکه اجتهاد، اولین کرسی ترویجی عرضه و نقد دیدگاه علمی مدرسه حکمرانی شهید بهشتی با محوریت «کتاب عصر حیرت»، به صورت مجازی و با سخنرانی مهدی نصیری، نویسنده کتاب و پژوهشگر دینی و حجتالاسلام علیرضا پیروزمند، مدیر گروه اصول فقه احکام حکومتی در فرهنگستان علوم اسلامی، برگزار شد. در ابتدای این نشست، مهدی نصیری به ارائه توضیحاتی در زمینه نظریه خود پرداخت که در ادامه متن آن را به نقل از «ایکنا» میخوانید؛
محور اساسی دیدگاه عصر حیرت این است که وقتی خداوند انسان را خلق کرد، او بههادی و معلم نیاز داشت و انبیاء(ع) مأمور و مسئول این امر شدند و اولین انسان که آدم(ع) بود، خود نبی و معلَم به تعلیم همه اسماء و معارف بود. بشر نمیتوانست بدون هدایت آسمان و وحی، غافله زندگی خود را پیش ببرد و از اینرو بود که انبیاء(ع) مبعوث شدند و فرایند هدایت توسط خداوند آغاز شد.
تنها راه هدایت مطلوب چیست؟
مسئله این است که این پروژه هدایت بشر در صورتی به نحو مطلوب صورت میگیرد که یک حجت معصوم الهی در میان جامعه حضور و بسط ید داشته باشد؛ یعنی موفق شود که حاکمیت تشکیل دهد و در حیطه نظر و عمل امر هدایت را برای مردم و جامعه بشری توضیح بدهد و تمام و تکمیل کند. تنها در چنین صورتی است که جریان هدایت به نحو مطلوب محقق میشود. اگر حجت معصوم میان مردم باشد، اما بسط ید نداشته باشد که دلیلش میتواند موانع مختلف باشد، باز هم این پروژه و پروسه هدایت ناقص و ناتمام میماند و خداوند در چنین شرایطی حجت هدایتش را بر مردم تمام نمیکند.
در قرآن آیاتی به این مضمون داریم که «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا»؛ یعنی ما مردم را عذاب نمیکنیم، مگر اینکه پیامبری برگزینیم. معنای آیه این است که صرف مبعوث شدن پیامبر، فارغ از اینکه مردم با او همراهی کنند یا خیر و طواغیت به او اجازه امر هدایت را بدهند یا ندهند، دین تمام نمیشود؛ یعنی صرف بعثت رسول کافی نیست.
پیامبر(ص) باید مبعوث شود و بسط ید داشته باشد و مردم همراهی کنند تا امر هدایت محقق شود، یا اگر شرایطی باشد که حجت معصوم غایب شود نیز امر هدایت ناقص میماند. بر اساس روایات عدیده، چنین تصویری برای شرایط غیبت ارائه شده است که اولین نتیجه غیبت این است که حجت خداوند به نحو مطلوب بر مردم تمام نمیشود؛ یعنی در عرصه نظر و عمل این اتفاق نمیافتد که دلیلش فقدان حجت معصوم است.
نتایج مترتب بر عصر حیرت
نتایج دیگری هم این دوران غیبت به همراه دارد که میتوان به این موارد اشاره کرد؛ بیان صحیح شریعت متوقف میشود، حق از باطل تشخیص داده نمیشود، غیبت حجت معصوم موجب بروز خلل در دین و دنیای مردم میشود و نکته آخر اینکه، جهان و جامعه، جز به حضور امام معصوم به نحو مطلوب اصلاح نخواهد شد. به دلیل همین مسئله از عصر غیبت به عنوان عصر حیرت در روایات ما یاد شده است و گاهی نیز به عصر شبهه تعبیر شده است و در روایت دیگری، تعبیر به عصر اندوه شیعه شده که ناشی از عدم حضور و عدم دسترسی مردم و جوامع به حجت معصوم خداوند است.
پیامبر اسلام(ص) مبعوث شدند تا جریان هدایت در آخرالزمان پا بگیرد و پروژه هدایت، بعد از مدتی که فترت رسولان وجود داشت، آغاز شود. رسول خدا(ص) آمدند و نهضت عظیم خود را بنیان گذاشتند، اما با رحلت ایشان به دلیل عدم عمل به توصیه ایشان و عدم مراجعه مردم به امام علی(ع) که سقیفه عامل آن بود، قطار اسلام از ریل خارج شد و این قطار تا ظهور حجت معصوم که بسط ید داشته باشد، به ریل برنمیگردد.
یعنی حتی در دورانی که امام علی(ع) حکومت را به دست میگیرند نیز ایشان بسط ید کامل نداشتند؛ بنابراین، حجت معصوم خدا بین مردم حضور دارد و حتی حکومت هم تشکیل میدهد، اما بسط ید کامل ندارد و دلیلش نیز گرفتاریهایی بود که خلفا ایجاد کردند. بعد از حضرت امیر(ع) نیز اهل بیت(ع) بسط یدشان ناقص بوده است و در این شرایط نمیتوانستند امر هدایت را برای بشریت و حتی محیط خود و جامعه خود تکمیل کنند تا مسئله به غیبت میرسد که از آنجا وارد دوران حیرانی شدید میشویم.
بهرهمندی از قرآن و سنت در عصر حیرت نسبی
در عصر غیبت، قرآن و سنت نبوی و اهل بیت(ع) را داریم و میدانیم که این دو منبع، منابع اساسی فقه شیعه هستند، اما سؤال اینکه آیا مراجعه به کتاب و سنت نمیتواند امر هدایت را تکمیل کند؟ نمیتواند امر اتمام حجت را تکمیل کند؟ پاسخ این است که به نحو نسبی این امکان را دارد، اما به نحو مطلوب خیر. ما با مراجعه به کتاب و سنت به یک معرفت نسبی دسترسی پیدا میکنیم، اما در بسیاری از موارد و عرصهها و همچنین موضوعات و احکام دچار اختلاف هستیم و نمیدانیم که در این موضوعات مختلف حکم واقعی خدا چیست. پس کتاب و سنت اگرچه هدایت نسبی را فراهم میکنند، اما این هدایتگری به میزانی نیست که از حیرت رهایی تام پیدا کنیم و مسائل و موضوعات برای ما شفاف باشد.
وقتی که به تاریخ فقه شیعه نگاه میکنیم، از طرفی تاریخی از مجاهدت و تلاشهای علمی را برای تأسیس دانش فقه و دیگر دانشهای اسلامی میبینیم که اعم از کلام و … هستند، اما همین تاریخ را اگر از منظر دیگری ببینید، مشخص است که مملو از اختلاف قرائات و اجتهادهاست و دیدگاههای مختلف و تضادهای بسیار شدید نظری بین بزرگان شیعه وجود دارد که این اختلاف اجتهادها تا امروز ادامه یافته و شاید از جهاتی نیز تشدید شده باشد.
فراتر از مسلمات دینی و مذهب، موضوعی نیست که فقها در آن اختلاف نداشته باشند؛ یعنی در اینکه نماز واجب است و شراب حرام است، بین اینها اتفاق وجود دارد، اما کار به فراتر از این مسلمات که میرسد، به هر مسئلهای که نظر میکنیم، با اختلاف قرائت مواجه میشویم؛ برای نمونه، سر اینکه وقت نماز صبح چه زمانی است، اختلاف وجود دارد تا اینکه به مسئله تشکیل حکومت میرسیم که در این زمینه نیز اختلاف وجود دارد. حتی این اختلافها به عرصههای کلامی هم کشیده میشود؛ یعنی در اصلیترین اصول دین که توحید است، اختلاف نظر را شاهد هستیم؛ یعنی، یک صفبندی اساسی بین متکلمان، عارفان و فیلسوفان وجود دارد.
این اختلافها معنایی جز حیرانی ندارد؛ یعنی نمیدانیم کدامیک از فقها و یا اجتهادات و قرائتها از دین، حق و منطبق با حکم واقعی خداست. البته ما در عصر غیبت به یک معنا دچار حیرت عملی نیستیم و در عمل بنبست وجود ندارد. به این معنا که شیعیان هریک، اگر با ملاکهای خود بروند و فقیهی را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کنند و به فتوای او عمل نمایند، کارشان را انجام دادهاند. مشهور است که میگویند آن فقیه نیز اگر فتوایش صحیح باشد، دو اجر دارد و اگر احیاناً فتوایش منطبق با حکم خدا نباشد، یک ثواب خواهد داشت. پس حیرت عملی به این معنا نداریم. هرکسی تابع مرجع تقلیدی است و آنچه آنها نظر میدهند را عمل میکند، اما حیرت نظری وجود دارد.
اما نکته این است که با چنین شرایط حیرانی، آیا میتوانیم یک جامعهسازی دینی مطلوب داشته باشیم؟ آیا میتوانیم یک تمدنسازی دینی ۸۰ درصدی داشته باشیم؟ حرف ما این است که خیر. چون اولین شرط تحقق این جامعهسازی و تمدنسازی، این است که یک الگوی شفاف در همه عرصهها داشته باشیم و با چنین حیرتی به الگوی شفاف نمیرسیم. بر اساس آن مسلماتی که بیان شد، با قطعیات دین و مذهب، درصدی از این جامعهسازی مقدور است و من میگویم در یک برایندسنجی، ۳۰ درصد میتوانیم چنین جامعهای را بسازیم، اما بیشتر از آن نمیشود و تکلیفی هم نداریم و حکومت دینی در عصر غیبت، موظف به این نیست. ضمن اینکه تحقق همین مقدار جامعهسازی و تمدنسازی دینی در عصر غیبت و در این روزگار نیز امر بسیار مهمی است و اساساً نباید آن را دستکم گرفت.
علاوه بر معضل غیبت و عدم دسترسی به حجت معصوم که موجب حیرانی شده، یک مانع جدید نیز داشتهایم که عبارت بود از ظهور مدرنیته و سیطره آن بر عالم. این مسئله دومین مانع اساسی است که این حیرت را تشدید کرده و به نظر بنده، یک شورهزار تمدنی برای تحقق الگوهای دینی و فقهی به وجود آورده که حیرتِ نظری و مشکلات عملی را تشدید میکند.
نقدهای پیروزمند بر نصیری
آقای نصیری ویژگیهایی دارند که ستودنی است و تلاش کردهاند تا مطلب را مستند بیان کنند و از این حیث، شایسته تقدیر است. بسیاری از مطالبی که در این زمینه میگویند که نیز مورد اتفاق اکثریت یا همه متدینین است. در نهایت نتیجهگیریهایی دارند که میتواند محل گفتوگو باشد؛ بنابراین سخن اول من این است که فرمایش ایشان دربردارنده نکات سلبی و ایجابی است که مورد توافق است و باید اینها را مطرح کنم تا روشن شود نقطه اصلی اختلاف نیستند.
مطالب سلبی مانند اینکه حجت یقینی و نظری به واسطه عدم حضور معصوم رخ نمیدهد، یقینی نبودن فتوای فقها، مانعیت مدرنیته، ضعف مدیریت حاکمان و ابهام در نقشه راه تمدن اسلامی که محدودیتهایی را ایجاد میکند و نمیتوانیم در اقامه حجت و تمدن اسلامی موفق ظاهر شویم. در نقطه ایجابی نیز اینکه وظیفه مسلمین و شیعیان تبعیت از فقهاست، قیام قبل از ظهور مشروعیت دارد، انقلاب اهمیت دارد و همچنین نظریه ولایت مطلقه فقیه صحیح است و اینها از جمله مطالب مهمی است که ایشان مورد توجه قرار دادند؛ بنابراین این را بیان کردم که بگویم مناقشه بر این موارد نیست.
چرا نظریه حیرت ثمربخش نبود
نکته نخست این است که اگر سخن ایشان برای نتایجی است که در انتهای این کتاب است، تلاش ثمربخشی را از این حیث نداشتهاند که اگر کل کتاب را نیز حذف میکردند و ۱۰ صفحه آخر را میآوردند، اکثر آنها مورد تأیید همگان بود و این همه حرف و حدیث هم میتوانست وجود نداشته باشد. ادعاهای ایشان در بخش سیاسی این است که همه احکام در همه شرایط قابل اجرا نیست، باید با جوانان باشفقت برخورد کرد، نگاه فرهنگی را باید بر نگاه قضایی اولویت داد، باید برای پیشگیری از انحراف تلاش کرد و همچنین سوءمدیریت فرهنگی در جاهایی موجب فاصله بین دینداران شده است. علاوه بر این موارد معتقدند که غرور علمی پسندیده است و حجت کامل، بدون معصوم تمام نمیشود.
اما مواردی از این قبیل، ربطی به اثبات عصر حیرت به تقریری که میفرمایند ندارد. اگر آن حرف را نیز نزنیم، این ادعایی که گفتهاند مورد تصدیق است. البته آنجا میگویند که احکام در جاهایی که مورد پذیرش نیست، نباید به اجرایش اصرار داشت. البته تبصرهای دارد که این گونه به صورت مطلق مطرح کردن مورد قبول نیست، لذا نتایجی که ایشان گرفتهاند، ربطی به ادعای ایشان ندارد.
واژگان مبهمی که نصیری استخدام میکند
نکته بعدی اینکه، به سراغ صحبت اصلی ایشان میآییم و آن اینکه این ادعاها و نتایج را مترتب بر این ادعا کردند که اولاً عصر غیبت، عصر حیرت است. ثانیاً فقهای ما «ظُنَنا» هستند و نتایج این دستگاه فقاهت قابل اطمینان نیست و حجیت کامل ندارد و ثالثاً با مانعی به نام مدرنیته روبهرو هستیم و نقص حاکمان در مدیریت کشور وجود دارد و نمیتوانیم ادعای تمدنسازی اسلامی داشته باشیم. سپس میگویند که به صورت مطلق چنین چیزی را نفی نمیکنیم بلکه معتقدیم که به صورت نسبی چنین امکانی وجود دارد. به ایشان میگوییم نفی و اثبات چیست؟ در حقیقت از واژههای مبهم استفاده میکنند. نکته بعدی، توجه دادن به ابهام و غیرقابل اثبات بودن این واژگانی است که با این واژگان تمایز صحبت ایشان با دیگران روشن میشود.
واژگان ایشان این است که مطلوب یعنی آنکه در زمان معصوم(ع) رخ دهد، در این عصر واقع نمیشود. این مسئله قبول است و امر جدیدی هم نیست. میگویند به صورت مقبول امکانپذیر نیست، اما مقبول به چه معناست و ملاکش چیست؟ اگر ملاک مقایسه با وضعیت مطلوب است که طبیعی است چنین مقایسهای روا نیست. اگر مقبول متناسب با شرایط، مقدورات، توانمندی و توکل به سنتهای الهی است، این قول میتواند رخ دهد. میگویند که به صورت محدود میتواند رخ دهد، میگوییم محدودیت درست است، اما اشکالش چیست؟ میگویند وقتی محدودیت زیاد شد، نباید بگوییم ۷۰ درصد، باید بگوییم ۳۰ درصد امکانپذیر است، اما سخن این است که شما این ۳۰ درصد را چطور میآورید و ملاک شما چیست؟
کدام احکام را چه اندازه اهمیت میدهید و به محاسبه میآورید و شما وقتی خودتان اذعان میکنید که عوامل مختلفی از اراده الهی تا اراده مردم و تا ظرفیت فهم فقهی و تا توان رقیب به صورت سیال در حال تغییر حرکت است، چطور میتوان حرکت کرد که لزوماً ۳۰ درصد و نه ۷۰ درصد رخ میدهد؟ لذا نه استناد روشنی برای اثبات این ادعا دارید و نه تفکیک مناسبی بین احکام دارید. احکام از اهمیت واحد برخوردار نیستند؛ برای نمونه اگر احکام اجتماعی نسبت به احکام فردی در مقام تعارض باشد، در اولویت قرار دارد.
نکته دیگر بنده این است که اگر ملاک کلماتی مانند رضایتبخش و مقبول توانمندی باشد، به تناسب شرایط اتفاق افتاده و میافتد. در همین رابطه نکته دیگر اینکه، بین آرمانهایی که باید دنبال کرد، با چیزی که محقق میشود فاصله وجود داشته و دارد، اما هیچوقت دلیل بر این نیست که آرمانها را مطرح نکنیم و یا تلاشمان را برای رسیدن به هدف محدود کنیم. ادعای ایشان که میگویند به صورت محدود، غیرمقبول و غیررضایتبخش میتوانیم تمدن اسلامی را محقق کنیم، این واژه مبهم و غیرقابل اثبات است و تکلیفی برای تعیین درصد نداریم و وظیفه ما فقط تلاش است.
اشتمال حیرت بر نتایج ناامیدکننده
نکته مهم ادعای ایشان، ادعای حیرت است. از زاویه کلامی، برکت حضور معصوم و بسط یدش و مقایسه حضور معصوم و بسط یدش، با زمانی که حضور ندارد و یا هست و بسط ید ندارد، این طور است که میتوان در مقام مقایسه بگوییم با حیرت مواجهیم، اما این واژه به شدت قابل سوءاستفاده و مشتمل بر نتایج ناامیدکنندهای است؛ لذا باید از تعابیری استفاده کنیم که بتوانیم مطلب را بهتر ادا کنیم و به این مناسبت میگویم جامعه تشیع با وجود مانع در مسیر هدایت و کمال حرکت کرده و با حیرتزدایی، کم شدن نقص در فهم و گسترش زمینه نفوذ مواجه بودهایم و اینها منافاتی با این ندارد که به واسطه عدم حضور معصوم حیرت وجود دارد.
نکته اخیر، زیر سؤال بردن تلقی از حیرتی است که ایشان ادعا دارند. خود ایشان نیز توجه دادهاند که با توجه به این ملاک، نهفقط در زمان ما، بلکه در زمان حضور معصوم نیز عصر حیرت بوده، چون مردم دسترسی به امام نداشتند و آنها که دسترسی داشتند نیز فهم مشترک نداشتند و یا امام به لحاظ تقیه حرفهای متناقضی میگفتند و طبیعی است که در مقام تصمیمگیریهایی که معصومین میکردند، مانند موضع امام(ع) در سقیفه و … همه به نتایج نسبی و محدودی رسیده است. حال آنکه این نتایج نسبی و محدود، با لحاظ بسط ید، وقتی نسبت به روند تکامل تاریخ نگاه میکنیم، مشخص میشود که بهترین مسئولیت را ایفا کردند و بیشترین نقش را داشتند، همچنان که مقبولترین موضع را اتخاذ کردند و این در زمان غیرمعصوم نیز صادق است و میتوان بر این اساس کار را پیش برد.
آفتاب پشت ابر مانع هدایت نیست
نکته بعدی، قضیه غیبت امام(ع) و شباهت آن با آفتاب پشت ابر است که این مسئله را تبیین نکردهاند. آفتاب پشت ابر مانع هدایت نیست و همان طور که فقدان آفتاب مانع آثار فیزیکی آن نیست، عدم رؤیت امام نیز مانع اثر وجودی امام(ع) در هدایت نیست. البته این بحثی است که باید در فلسفه غیبت به آن توجه کنیم.
دیگر اینکه عدم حضور امام(ع) را باعث صامت شدن شریعت فرض کردهاند، چنانکه صاحب نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، ادعای صامت بودن شریعت را میکرد، ایشان نیز به گونه دیگری به همان دام افتادند و این بحث، معرفتشناسی خاص خود را میطلبد که باید در موردش حرف زد که ببینیم تولی به معصوم چطور میتواند در فهمِ حجتمند و ارتقای حجیت در فهم قاعدهمند از کلام معصوم موثر باشد که با قاعده لطفی که در کتاب آوردهاند متفاوت است.
تلاش فقها موجب تکامل جامعه شیعی شد
نکته دیگر اینکه به پشتوانه تلاش فقها، جامعه تشیع گام به گام تکامل یافته و ایشان باید به این نکته توجه داشته باشند. البته هیچوقت حجیت به نحو تام، تمام نمیشود، اما حجیت، قابل تکامل بوده و جالب اینکه به بخشی از این مسئله خودشان نیز توجه دادهاند. در مقام فهم، یک زمانی دستگاه فقاهت ما انسدادی بوده و بعد انفتاحی از نوع اخباری شده و سپس انفتاحی از نوع اصولی شده است که به احکام فردی توجه میکرده و از اوایل انقلاب، تبدیل به نوعی از اصول شده که به مسائل اجتماعی توجه کرده است. البته از این نیز گام برتری را برداشته و وارد تبیین فقههای مضاف مانند فقه امنیت، شهرسازی و … شده است.
هرچند این تلاشها نوپا است، اما این اتفاق افتاده و هنوز گامهای استوارتری در بین است؛ بنابراین اینکه بگوییم فقها ظُنَنا هستند، دلیل بر این نیست که حجیت تمام نشود، بلکه تکامل در حجیت و فهم حجتمند اتفاق افتاده است. این یعنی در مقام نظر حیرتزدایی صورت گرفته است. اینکه گفتهاند در غیر از مسلمات بقیه فتاوا مورد اختلاف است، نیز محل تردید است. لازم نیست کار سختی کنید، بلکه مجموعه فتاوای مورد اتفاق نسبت به اختلاف را مقایسه کنید که در این صورت متوجه میشوید که آرای مورد اتفاق بیشتر است. نکته بعدی اینکه، در مقام تحقق نیز جامعه تشیع روز به روز قدرت بیشتری یافته و از تقابل با دولت عثمانی تا رسیدن جمهوری اسلامی و نفوذ منطقهای حرکتهای رو به جلو داشته است.
پاسخهای نصیری بر نقدهای پیروزمند
در بخش سوم این نشست نوبت به نصیری رسید که به این موارد مطرح شده پاسخ دهد. در ادامه پاسخهای نصیری به اشکالات وارد شده را میخوانید؛
فرمودند در روایتی از امام عصر(عج)، به آفتاب پشت ابر تعبیر شده و این درست است و مرحوم مجلسی در بحارالانوار، شانزده احتمال در معنای این روایت آورده است، اما هیچکدام این شانزده احتمال ناظر به این نیست که با وجود غیبت و با وجود اینکه ایشان مانند خورشید پشت ابر هستند، مسئله حیرت را حل میکند؛ یعنی اختلاف قرائتها و اجتهادها در مسائل فراتر از مسلمات و قطعیات دین وجود دارد.
این مسئله خورشید پشت ابر بودن، برای اینکه ما را به یک الگوی نظری شفاف و کماختلاف برساند که در ۹۰ درصد مسائل بین فقها تفاهم باشد، کمکی نمیکند و بسیاری از اختلافهای کلامی، فلسفی و فقهی از دوران غیبت شرع شده و همچنان هست و مهمترین اختلاف بر سر تشکیل حکومت است، چه این اختلافها عمیقتر هم شده است.
تفاوت نظریه عصر حیرت با قبض و بسط شریعت
فرمودند که این نظریه همان نظریه صامت بودن شریعت است، اما این طور نیست. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت میگوید به حقیقت دین و به احکام واقعی به نحو موجبه کلیه دسترسی نداریم و آن نظریه در حقیقت، سر از نسبیت معرفتی درمیآورد و حرف ما این نیست، بلکه این است که براساس کتاب و سنت و بر اساس دلیل عقلی، مسلمات دینی و مذهبی و قطعیات عقلی داریم و همین مسلمات و قطعیات، ما را از نسبیت مطلق و شکاکیت معرفتی نجات میدهد، اما به صورت موجبه جزئیه ما با مسئله اجتهاد و قرائتهای مختلف مواجه هستیم.
فرمودند که تولی به معصوم میتواند به فهم کمک کند، اما این را نمیفهمم. چه کار باید بکنیم و چه نوع تولی باید داشته باشیم که اجتهاد فقیه در عصر غیبت به واقع اصابت کند و در میان فقها چه کسی چنین تولی دارد؟ آیا آنها که قائل به تشکیل حکومت هستند تولی به معصوم دارند یا برعکس؟ میگویند جامعه تشیع در حجیت، تکامل یافته است. این را هم نمیفهمم و مثال ولایت فقیه را آوردند. بله این نظریه با ظهور انقلاب برجسته شد، اما رفع اختلاف صورت نگرفت و همچنان فقهایی داریم که قائل به ولایت مطلقه فقیه نیستند و این نزاعها وجود دارد. همان طور که در صدر مشروطه نیز مطرح بود.
گفتند که از انسداد به انفتاح رسیدیم، بله بر اساس یک دلیل علمی به ظنون مراجعه میکنیم و این ظنون را برای خود حجت میسازیم که در این بحثی نیست. این ظنون حجیت دارند و این حجیت به این معنا که شیعه دچار بنبست عملی نباشد، صحیح است، اما حجیت عملی که از آن به منجزیت و معذریت یاد میشود، رفع حیرتِ نظری نمیکند و باعث نمیشود که به الگوی شفاف برای جامعهسازی دینی برسیم. فرمودند فتاوای مورد تفاهم بیشتر است. بنده میگویم در مسائل فراتر از مسلمات، کمتر مسئلهای دارید که اختلاف در آن نباشد. هر مسئلهای که وارد میشوید، دو قول یا بیشتر در آن وجود دارد.
فرمودند جامعه شیعه با تشکیل حکومت به بلوغ رسید. اولاً در مشروطه دیدیم که چه اختلافات اساسی رخ داد و ثانیاً شیعه در اینکه توانسته تشکیل حکومت بدهد، اتفاق مهمی بوده است، اما این تشکیل به رفع حیرت منجر نشده است. در این سالها همچنان اختلافات اساسی در بسیاری از مسائل داشتهایم که اعم از اختلافات کلامی، فقهی و … بوده است.
فرمودند این دیدگاه موجب انفعال میشود. بله، شیعه در عصر غیبت چون دستش کاملاً باز نیست و امام معصومش در میان نیست، نمیتواند فعالیت تام داشته باشد. همچنان که امام علی(ع) نیز منفعل بود و امام حسن(ع) و تمام اهل بیت(ع) بعد از امام حسین(ع) در حالت انفعال و فعالیت نسبی بودند؛ لذا این طور نیست که در هر شرایطی شیعه میتواند فعال باشد. انفعال نسبی یک امر طبیعی است و فعالیت نسبی نیز وجود دارد و قائل به انفعال مطلق نیستیم، بلکه قائل به کشنگری نسبی هستیم.
در مورد ملاک درصدهایی که ارائه کردهام هم باید بگویم میتوانیم با ملاکهایی بگوییم در جامعه چند درصد مقید به نماز، حجاب و … شدهاند؛ بنابراین اینکه بگوییم این کیفیات را نمیتوان کمی کرد، صحیح نیست. اینکه این درصدها را بر چه اساس تعیین میکنیم نیز براساس تخمین و حدس است و اگر اصل نظریه جا بیفتد، باید مورد به مورد بررسی شود تا درصدها به صورت مشخص درآید، اما وقتی میبینیم چقدر اقتصاد و عدالت محقق شده و مردم چقدر به نماز و حجاب اهتمام دارند و همچنین جمهوری اسلامی ایران چقدر مستقل شده است، میتوانیم بر اساس حدسیات خود یک تخمینی را مطرح کنیم. مثلاً در استقلال سیاسی، ما بیش از ۹۰ درصد استقلال داریم و این را میشود با یک نگاه فهمید. از طرفی، وقتی به مقوله بانکداری نگاه میکنیم، میبینیم کاملاً عقبگرد کردهایم و ربویترین بانکها به وجود آمدهاند؛ بنابراین در برخی موارد توفیق بیشتر و در برخی موارد نیز توفیق کمتری داشتهایم که میتوانیم برایند اینها را محاسبه کنیم.