فقه میتواند تلاش کند الگوی جهانی مطلوبی را ارائه دهد. مثلاً ما ایرانیها شهوداً میدانیم که استفاده ما از شبکههای اجتماعی معیوب است. فقه میتواند الگویی عینی و جهانی برای مصرف فناوریهای ارتباطی ارائه دهد. بسیار اهمیت دارد که این الگو، عینی و قابل اجرا باشد.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست علمی «فقه مصرف فرهنگی» با سخنرانی حجتالاسلام علی الهی خراسانی، مدرس حوزه علمیه مشهد و پژوهشگر فقه اجتماعی و دکتر حامد بخشی، جامعهشناس و دانشیار پژوهشی جهاد دانشگاهی، با مشارکت مرکز تخصصی آخوند خراسانی و مرکز آموزشی شیخ بهایی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی در روزهای پایانی اسفندماه در این نهاد برگزار شد. در ادامه برشهای مهم مطرح شده در این نشست از منظرتان میگذرد.
سخنان حجتالاسلام الهی خراسانی:
– بسمالله الرحمن الرحیم. در این نشست از منظر فقه به مسئله مصرف فرهنگی خواهم پرداخت و به مفاهیمی چون: «کالایی شدن فرهنگ»، «کمی سازی فرهنگ»، «عنصر سلیقه در مصرف فرهنگی»، «نیازهای فرهنگی» و «هویتیابی و عینیت یابی سبک زندگی» اشاره خواهم داشت.
– «کالایی شدن فرهنگ» که ما در فرهنگ اسلامی هم مواجه خواهیم شد به کمّی شدن امور دینی. «سلیقه» بسیار مهم است و از آنجا که اساس سبک زندگی بر اساس سلیقه و پسند اجتماعی و فردی است و از طرفی مصرف فرهنگی، محلی برای بروز سلیقههای مختلف است که بر فرهنگ و سلیقه اثر میگذارد.
– «نیازهای فرهنگی» در واقع مصرف فرهنگی مبتنی بر نیازهای فرهنگی است نه فقط نیازهای زیستی و از طرفی این نیازهای فرهنگی مرزهای جغرافیایی نمیشناسد.
– «هویت»؛ در واقع مصرف فرهنگی و فرهنگ مصرف تأثیر بسزایی در هویتیابی و عینیت یابی سبک زندگی دارد و از ارکان سبک زندگی به غیر از سلیقه و ذائقه تمایز است، چرا که مصرف فرهنگی تمایز بخش است و در یک فرهنگ متمایز و در چارچوب هویت قرار میگیرد.
پارادایم فقه موجود، هیچ نسبتی با پارادایم مصرف فرهنگی ندارد
– ما با دو جهان متفاوت یا حتّی متضادّ روبهرو هستیم. پارادایم فقه موجود، هیچ نسبتی با پارادایم مصرف فرهنگی ندارد. منظور ما از پارادایم منحصر به نظریههای عامّ نیست. دنیای این دو علم، فقه و علوم اجتماعی، رابطهای با هم ندارند. علّتش این است که فقه، اساساً مکلّف مدار است، دنبال منجزیت و معذریت است. یا یک تکلیفی دارد، یا تکلیفی ندارد. این تصویر هیچ نسبتی با دانشهای علوم اجتماعی ندارد؛ چون اساساً انسان آن دانشها، عبد نیست و کاری به مولا و تکالیف ندارد. مثلاً در عنصر سلیقه، در مصرف فرهنگی هر استفاده و مصرفی میتوانید داشته باشید و ارزش گذاری نمیشود. اگر کسی مصرف مستهجن داشته باشد، گفته میشود پیامدها و آسیبهایش این است؛ اصلاً سخنی از عصیان و حرمت نیست. در حالی که مثلاً در فقه کسی نمیتواند بگوید من سلیقهام این است که شراب بخورم.
– راه نزدیکی این دو جهان چیست؟ یک تصویر این است که فقه را بهمثابه قانون ببینیم. یعنی مکلّف را به جای عبد، شهروند ببینیم. اگر فقه را به پارادایمهای حقوقی و قانونی تبدیل کنیم، تا حدّی این دو فضا قابل ترابط و گفتگو هستند.
فقه را به پارادایمهای حقوقی و قانونی تبدیل کنیم
– جامعهشناسی با حقوق بیگانه نیست؛ بهویژه حقوق معنوی. البته بحث حقوق معنوی و حقوق فکری، علیرغم کارهایی که انجام شده، مغفول مانده است و آن قدر که باید، پرداخت شده و مورد اتفاق نیست. حقوق معنوی، قانونهای مفصلی در دنیا دارند.
– سالها پیش میخواندم که در کره، بانک ایده وجود دارد و ایده را مبادله میکنند؛ در حالی که ما از بزرگان فقهای معاصر کسانی را داریم که حقوق معنوی را به رسمیت نمیشناسند. دلیلش هم این است که پایهاش سیره عقلا است و این سیره در زمان معصوم، سابقهای ندارد.
– بهطور کلی تمامی سیرههای کاملاً نوظهور و بدون سابقه، این مشکل را در فقه دارند. این سیره که خودشان دلیل شرعی نیستند، معاصر با معصوم هم نبودند که امضا شوند. البته آیتالله سیستانی و مقام معظم رهبری اساساً یک فتوای عمده دارند، که میگویند هر چه تبدیل به قانون شد، ملزم به رعایت هستید. به همین خاطر معمولاً دو نظر دارند، میگویند اگر قانونی باشد که باید رعایت باشد و اگر نباشد، نظر این است.
فقه باید متحول شود و ملاک، مخاطب و مقاصد را در خود جای دهد
– تصویر دوم، که من طرفدار آن هستم، این است که الگوهای رفتاری را پیشنهاد دهیم و در معرض انتخاب جامعه قرار دهیم. یعنی بگوییم ما ارزشها و هنجارهایی داریم که با هر نگاهی مطلوب است. ارزشی مثل حیا، بینالمللی است.
– فقه میتواند تلاش کند الگوی جهانی مطلوبی را ارائه دهد. مثلاً ما ایرانیها شهوداً میدانیم که استفاده ما از شبکههای اجتماعی معیوب است. فقه میتواند الگویی عینی و جهانی برای مصرف فناوریهای ارتباطی ارائه دهد. بسیار اهمیت دارد که این الگو، عینی و قابل اجرا باشد. مثلاً وقتی میخواهیم الگوی حجاب بدهیم، باید سبک زندگی هر قشری را در نظر داشته باشیم. حجاب خانه با بیرون، کارمند با خانهدار و … تفاوت دارد.
– دو مؤلفه مهم الگو، تعمیمیافتگی و عنیت است. نمیشود الگویی بدهیم که فقط به درد مراجع تقلید بخورد. نمیشود یک الگویی برای مصرف موسیقی بدهید که عملاً مصرف آن را صفر کند. مثلاً در موسیقی، فتوای آیتالله صافی حرمت مطلق موسیقی است و دایره غنا را وسیع میدانند؛ تا حتی نقاره حرم. در حالی که فتوای مقام معظم رهبری یا آیتالله سیستانی بسیار تعمیمپذیرتر است. یا نظر آیتالله هاشمی شاهرودی که نزدیک به نظر فیض کاشانی است و حرمت موسیقی را عارضی میداند.
– پیشنهاد من این است که فقه باید متحول شود و ملاک، مخاطب و مقاصد را در خود جای دهد و با دانشهای دیگر سهیم شود تا بتواند الگوهای رفتاری را بسازد و سپس مورد «انتخاب» قرار گیرد. الگوی رفتاری تحمیلی یا قانونی، ضدّ سبک زندگی است. ما نیازمندیم مفهوم «اراده» و «آزادی» را در فقه و فرهنگ بازخوانی کنیم. بهویژه در نهجالبلاغه. امثال شهید بهشتی، امام موسی صدر و شهید مطهری از معدود کسانی هستند که به این مفاهیم توجه ویژه داشتهاند.
سخنان دکتر بخشی:
– ما تقریباً هر چه به قرن ۲۱ نزدیکتر میشویم وجه مصرف پررنگتر میشود و انتظار میرود جامعهشناسان بیشتر بر آن متمرکز شوند. ما باید به مفهوم مصرف بازگردیم، در سخنان کسانی مانند ماکس وبر که از جایگزینی منزلت به جای طبقه سخن میگوید. بر اساس نظر وبلر همه سعی میکنند خودشان را متمایز جلوه دهند. تمایز، وجه اصلی فعالیتهای اجتماعی است. در ابتدا، تظاهر فراغت یک متمایز کننده بود. اینکه نشان بدهند میتوانند فراغت داشته باشند، نشان میدهند از طبقه پایین متمایز است. فراغت متظاهرانه را افراد طبقه بالای اجتماعی نمایش میدادند.
– هر چه گذشت، جایگاه مصرف پررنگتر شد. آن طور که وبلر مطرح میکند، در عین اینکه من مصرف را نمایش میدهم، منبع آن را پنهان میکنم. نمیگویم چقدر درآمد دارم.
– کالاهای مصرفی یک وجه نمادین میتوانند داشته باشند، یک وجه غیر نمادین. مثلاً کتاب وجه نمادینش را مصرف میکنیم، امّا مصرف آب دیگر ربطی به نماد ندارد. وبلر متذکر میشود که در مصرف کالای فرهنگی، وجه نمادین و غیر نمادین با هم ممزوج است. من هم خودم را میپوشانم، هم منزلتم را نشان میدهم.
– مقاله «صنعت فرهنگی» هایمر و آدورنو که فرانکفورتی هستند، به مسأله تولیدات فرهنگی انبوه در جوامع جدید میپردازد. تولید ماشینی فرهنگ، مصرف ماشینی و تولید شدن مصرف کنندههای خودش را در پی دارد. واژه مصرف، برای کالاهای فرهنگی از همین دوره باب شد. با تولید انبوه کالای فرهنگی، مسأله مصرف آن هم پیش میآید. ما میتوانیم استفاده کنیم، یا میتوانیم مصرف کنیم.
– واژه مصرف را وقتی به کار میبریم که آن کالا را به گونهای استفاده کنیم که دیگر اعتبار استفادهاش تمام شود. مثلاً آب را میشود مصرف کرد. امّا زمین یا کتاب را که چند بار استفاده میکنیم که نمیشود گفت مصرف. اما الآن میگوییم مصرف کتاب و مصرف فیلم. این یعنی ما کالاهای فرهنگی را تنها یکبار استفاده میکنیم. فیلم فرهادی را دیدم، دیگر صبر میکنم تا فیلم بعدی. ما کتابها، فیلمها و اشعار را مصرف میکنیم. مصرف در تناظر با کالا و صنعت قرار میگیرد. برای نشان دادن صنعتی شدن فرهنگ، واژه مصرف به کار میرود.
نظر پیر بوردیو درباره سرمایه و مصرف فرهنگی
– وجه بعدی، سرمایه فرهنگی است. آیا همه ما میتوانیم هر کالایی را مصرف کنیم. بیشتر از همه پیر بوردیو به سرمایه فرهنگی پرداخته است. اساساً بحث سرمایهها را مطرح میکند. میگوید ما سه گونه سرمایه داریم که ترکیب و حجم این سرمایهها جایگاه فرد در جامعه را تعیین میکند. بوردیو میگوید ما سه یا چهار نوع سرمایه داریم(چون برخی سرمایه نمادین را جدا و برخی زیر مجموعه سرمایه فرهنگی میدانند) سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی، که مربوط به رابطههای ما است و نمیتواند مانند سرمایه اقتصادی یا فرهنگی، فردی باشد. من اگر بخواهم سرمایه اجتماعی خودم را اندازه بگیرم، باید ببینم با چه کسانی رابطه دارم، از هر پیوند بالقوه چقدر میتوانم برداشت کنم، مثلاً پول قرض کنم. در حوزه پیوندها مباحث مفصلی مطرح است که به آن نمیپردازیم.
– سرمایه فرهنگی یعنی کالاهای فرهنگی در اختیار من است و توانایی من در استفاده از آنها. مثلاً یک پیانیست، توانایی استفاده کارآمد از پیانو را دارد. این سرمایه فرهنگی او است.
– ترکیب اینها، یعنی سرمایههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، جایگاه من را در جامعه تعیین میکند.
ذائقه را جایگاههای اجتماعی شکل میدهد
– بوردیو این ترکیب را که به منش، عادت و ریختار ترجمه شده است، مینامد. این منش، خیلی در تشکیل سلیقه و «ذائقه» ما تأثیر دارد. ذائقه را جایگاه اجتماعی ما تشکیل میدهد و اکتسابی است. ذائقه یعنی توانایی درک یک کالای فرهنگی. اینکه یک نفر از تئاتر الیور توئیست لذت میبرد و من حظی از آن ندارم، چون او در فضایی رشد کرده که توانایی استفاده کارآمد از این تئاتر را کسب کرده است.
– افراد بر اساس سرمایه فرهنگی و ذائقه خود، مصارف فرهنگی متفاوتی خواهند داشت. این نگاه بوردیو از زاویه سرمایه فرهنگی، به مصرف فرهنگی است.
– سه پارادایم در مصرف فرهنگی داریم که در حقیقت برای مصرف به شکل عام هستند. ۱- برخی مصرف کننده را منفعل میدانند، ۲- رویکرد ارتباطی(بوردیو)، ۳- رویکرد ابداعی. متناظر با این سه پارادایم، حوزه تأثیرگذاری رسانهای را هم میتوانیم مورد بحث قرار دهیم. نظریات منفعل، بیشتر با رویکرد فرانکفورتی است. صنعت فرهنگی، تا حدّ زیادی مصرف کننده خودش را میسازد. عمدتاً معتقدند که مصرف، در قلمروی قدرت و در دست قدرتمندان است. گرامچی آن را هژمونی مینامد. تسلط فرهنگی و فکری باوری، که غیر از تسلط فیزیکی است. زمانی که حکومت بتواند به هژمونی دست یابد، شهروندانی پیرو را خواهد داشت.
– در حوزه فرهنگ، قدرتمندان را شکل دهندگان مصرف فرهنگی میدانند. در حوزه رسانه هم با استعاره سوزن تزریق توضیح دادهاند. تأثیرات قدرتمند رسانهها بر مخاطبین ممکن است، به شرط آن که چگونگیاش را بدانیم.
– پارادایم دوم، ارتباطی است که بوردیو بیشتر مطرح میکند. مصرف فرهنگی، رفتاری برای تمایز بخشی خود از دیگران و دیگر اقشار است. من تئاتر میروم که خودآگاه یا ناخودآگاه، تمایز خودم را از دیگری بازتولید کنم. کارکردی که بوردیو بر آن تأکید دارد، تمایز بخشی است که ارتباطی است. تأثیرات ضعیف، معتقد است که رسانهها نمیتوانند تأثیر جدی بر مخاطبین بگذارند؛ بلکه با گفتگو میتوانند تأثیرگذار باشند. این، واکنشی به نظر قبلی بود.
تفسیر مصرف کننده از کالا، قطعه آخر پازل
– نظریه سوم، که دکتر کاظمی آن را مطرح کرده است، نظریه ابداعی است. اینطور نیست که همواره مخاطب، نسبت به محصولات فرهنگی منفعل باشد. تولیدات همیشه ناقص هستند و این مصرف کننده است که آن را کامل میکند. تفسیر مصرف کننده از کالا، قطعه آخر پازل است. تأثیر مشروط، متناظر با این نظریه است. مخاطبان، از رسانهها تأثیر میپذیرند، امّا مشروط به گفتگو با دیگران. مثلاً وقتی این تبلیغ بر او تأثیرگذار است که گفتگوهایی همسو با آن، با دوست خودم داشته باشم.