اشاره: حجۀالاسلام مهدی مهریزی، پژوهشگر قدیمی و پرکار حوزه علمیه قم و متخصص عرصههای مختلف فقه و حدیث است. او همچنین نظرات خاصی در رابطه با تمدن اسلامی دارد که کمی متفاوت با قرائت رسمی است.
چندی پیش، یادداشتی از ایشان با عنوان: فقه، مانع تمدن نشود؛ تمدن سازیاش بهجای خود! منتشر شد و واکنشهای مختلفی را بهدنبال داشت و همانگونه که در مقدمه آن آمده، دلایل تفصیلی مدعیات خود را در دو گفتگوی دیگر مطرح کرده است که به تدریج، تقدیم مخاطبان محترم خواهد شد.
تمدن چیست و بایستههای این تمدن را چه میدانید؟
مهریزی: تمدن مثل خیلی چیزهای دیگری که در اطراف ماست، از واژهها و مفاهیم دنیای جدید است. اگر به ۳۰۰ یا ۴۰۰ سال قبل برگردید، واژهای به نام تمدن اسلامی پیدا نمیکنید. از یک دوره زمانی به بعد بحث تمدن مطرح میشود و مسلمانان از کلمه تمدن استفاده میکنند به این صورت که تمدن را به تمدن اسلامی، تمدن قبل و تمدن سابقون تقسیم میکنند؛ بنابراین تمدن اسلامی، مفهومی است که در دورههای جدید مطرحشده است. ابتدا باید ببینیم، مؤلفهها و ارکان اصلی در همین ادبیات چطور معنی میشود. ما نمیتوانیم واژهای را بگیریم و بعد معنای جدیدی به آن بدهیم. مثل بحث دموکراسی، مجلس، تفکیک قوا و ریاستجمهوری که همگی مفاهیم جدیدی بودند که از غرب وارد ادبیات اجتماعی ما شدند ولی ما آنها را در معنای واقعیشان استفاده نکردیم. البته اقتباس مفاهیم از سایر کشورها، فینفسه مذموم نیست ولی بهتر است، خاستگاه و ارکان اصلی این واژه مشخص بشود و ما جعل اصطلاح نکنیم. مثلاً بگوییم تمدن ولی منظورمان چیز دیگری باشد. بهعنوانمثال؛ امروزه درباره نسبت دین و تمدن و تمدنسازی زیاد صحبت میشود ولی فقط مشترک لفظی است و در معنا متفاوت است.
در بررسیهایی که من انجام دادم، تمدنی که در این دورهها مطرح میشود، ۵ تا مؤلفه دارد.
اول بحث توسعه جغرافیایی است به این معنی که فردی، کشوری یا حکومتی، قلمروی جغرافیایی خودش را توسعه بدهد.
دوم توسعه در علوم و فنون است. مهارتهایی مثل معماری و هنر در گروه فنون مطرح میشود و علوم شامل ریاضی، شیمی، علوم تجربی و علوم انسانی است.
مؤلفه سوم تمدن، توسعه عمران و آبادانی است؛ یعنی راه، خانههای خوب، جادههای خوب و حملونقل قوی ساخته شود.
مؤلفه چهارم تمدن، تثبیت و توسعه اقتدار سیاسی است. کشوری که ارتش قوی و حکومت مرکزی قوی دارد و بر همهجا مسلط است، میتواند ادعای داشتن تمدن کند.
رکن پنجم هم التزام و تقیّد جمعی بهگونهای از آدابورسوم و تقسیمکار جمعی در مردم است؛ یعنی در جامعه تقسیمکار وجود داشته و مردم به آدابورسوم خاصی در حوزههای مختلف مثل حوزه انسانی پایبند هستند. در این جامعه، نظافت و بهداشت، دیدوبازدید، لباس پوشیدن و خوردن بر طبق آدابورسوم مخصوص آن جامعه انجام میشود و حسابوکتاب دارد. در چنین اجتماعی، نظمی بر آدابورسوم و رفتارها حاکم است.
اینها، مؤلفههای پنجگانه تمدن است.
این مؤلفههای تمدن به نحو عام مجموعی، محقق تمدن هستند یا بر نحو مانعهالخلو هم محقق تمدن میتوانند باشد؟
مهریزی: نه. به نظر من باید حداکثر این مؤلفهها وجود داشته باشد تا بتوان گفت تمدن شکلگرفته است. اگر جامعهای تنها یک رکن از ارکان تمدن را داشته باشد، جامعه متمدن نامیده نمیشود. قاعدتاً بعضی از مؤلفهها، اهمیت بیشتری داشته و درجهیک هستند؛ مثل بحث تثبیت اقتدار سیاسی و توسعه علوم و فنون. این دو مؤلفه حتماً باید وجود داشته باشند تا تمدن شکل بگیرد. البته ممکن است جامعه متمدن، بقیه ارکان مثل توسعه جغرافیایی را نداشته باشد. برای ایجاد تمدن، باید اکثریت این پنج رکن وجود داشته باشد که دوتای آن شامل اقتدار سیاسی و توسعه علوم و فنون، ضروری هستند. لذا من در یادداشت خودم نوشتم که وجود این ارکان در جامعه متمدن، شدت و ضعف دارد ولی مؤلفههای تمدن از این ارکان خارج نیست.
الآن کشوری مثل کشور ژاپن همه این مؤلفهها را دارد ولی ادعای تمدن نمیکند.
مهریزی: اگر کشور ژاپن ادعای تمدن ندارد، باید دلیل آن را از خودش بپرسید. البته شاید پیشینه هم یک رکن باشد ولی در نوشتههایی که من دیدم، وجود پیشینه، ملاک اصلی و رکن تمدن نیست؛ مثل تمدن آمریکایی که پیشینه و گذشتهای ندارد. غرب بهواسطه یونان باستان، دارای سابقه تمدنی است یا در ایران به لحاظ دوره هخامنشی یا در عراق صرف تمدن بابلی، میتوان ادعای پیشینه تمدن کرد. در ژاپن ظاهراً، اندیشه خاصی که نشاندهنده تمدن باشد، دیده نشده و ظهور و بروز پیشرفت فقط در حوزه فنّاوری بوده است. تمدن باید بتواند در افکار و اندیشه جهانی، تأثیرگذار باشد؛ مثل تمدن اروپا یا آمریکا که در اندیشه و فلسفه و افکار مردم جهان تأثیرگذار بودند. البته به نظر من: تأسیس و توسعه رشتههای علوم که در زندگی انسان تأثیرگذار هستند، نقش مهمتری در ایجاد تمدن ایفا میکند. پیشینه و هویت تاریخی ممکن است در پیشرفت تمدن، نقش داشته باشد ولی نقش کمرنگی دارد.
اگر واقعبینانه به موضوع نگاه کنیم، برای ساخت یک تمدن جدید، نباید هویت تاریخی قبلی وجود داشته باشد. بهعنوانمثال؛ وقتی میگویید تمدن اسلامی، منظور تمدنی است که در سایه ظهور اسلام ساختهشده و طبیعتاً پیشینه و هویت قبلی نداشته است. پس این نکته را باید در نظر بگیریم که وجود تمدن، منافاتی با نداشتن پیشینه ندارد. همانطور که قبل از تمدن اسلامی، تمدنی وجود نداشته و تنها جاهلیت در شبهجزیره عربستان بوده است. لذا نباید روی سابقه تأکید کرد؛ زیرا تمدن اسلامی نیز زیر سؤال میرود. درواقع، وجود پیشینه میتواند یک عنصر فرعی بهحساب بیاید ولی بحث علوم و فنون و فکر و اندیشه در اثبات تمدن، مهم و اساسی است. اسلام فکر و اندیشه تأسیس کرده و علومی را پایهگذاری نموده است؛ درحالیکه در ژاپن، تنها پیشرفت فناوری داشتهایم. در این کشور، اگر فکر و اندیشه هم تولیدشده، شاید به دلیل مشکل زبان، توسط سایر مردم دنیا دریافت نشده است. کشور چین هم ازنظر تولید اندیشه، زیاد قوی نیست و بیشتر سازنده فنّاوری و صنعت است.
آیا پیشرفتهای مسلمانان در قرون ۵ و ۶ را میتوان بهعنوان پیریزی «تمدن اسلامی» تلقی کرد؟
مهریزی: بله من هم اجمالاً قبول دارم که در این دورهها، مسلمانها در علوم و فنون واقعاً رشد داشتند، توسعه جغرافیایی و تثبیت اقتدار سیاسی ایجادشده و پیشرفت آدابورسوم فرهنگی و تقسیمکار در بین مسلمانان، نسبتاً قابلتوجه است؛ اما نکتهای که در بحث آخر میخواهم به آن بپردازم، این است که آنچه بهعنوان تمدن اسلامی میشناسیم، واقعاً تمدن اسلامی است یا تمدن شیعی؟ این موضوع بسیار حساس و درواقع لغزنده است. ازیکطرف، ما میگوییم تمدن اسلامی و منظورمان تمدن شیعی است و میخواهیم برتری شیعه را اثبات کنیم. از طرف دیگر وقتی به گذشته تمدن اسلامی نگاه میکنیم، میبینیم بیشتر این تمدن اسلامی ساخته اهلسنت است. تمدن اسلامی چه در اقتدار سیاسی، چه در علوم و فنون، چه در جنبههای دیگر بیش از هر کس، وامدار اهلسنت است. ما هم بهعنوان جزء در نظر گرفته میشویم و نهایتاً تلاش میکنیم بگوییم ما هم تأثیرگذار بودهایم. مرحوم سید حسن صدر کتاب «تأسیس الشیعه للعلوم الاسلامی» را نوشته تا نشان بدهد، مذهب شیعه در ایجاد تمدن اسلامی نقش داشته است. البته بخشهایی از این کتاب، قابل مناقشه است؛ چون ایشان ۱۴ تا علم را ذکر کرده و ادعا میکند شیعیان مؤسسش هستند، درحالیکه اثبات ادعای ایشان خیلی دشوار است.
بهطور مثال بهصرف این جملهی امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرموده: کل فاعل مرفوع، نمیتوان ادعا کرد شیعیان مؤسس علم نحو بودهاند.
از طرفی تأسیس علمی فضل نیست، پیشرفتش فضل است.
مهریزی: البته گفته شما درست است. مثلاً راجع به علم اصول میگوییم ما مقدمیم؛ چون هشام کتاب الالفاظ را نوشته است که امروزه در دسترس نیست و نمیدانیم مطالب آن چه بوده است، ولی اهلسنت، الرساله شافی را دارند که تا امروز باقیمانده و قابلبررسی است. این مغالطهها وجود دارد و باید تکلیف خودمان را معلوم بکنیم. ما میخواهیم نسبت تمدن اسلامی با فقه و نسبت فقه و تمدن شیعی یا تمدن اسلامی را بررسی کنیم. در این بررسی، باید اهلسنت را هم در نظر بگیریم؛ بنابراین پاسخ من به این سؤال این است که تمدن مؤلفههای پنجگانهای دارد که از این عناصر پنجگانه، دوتایش اصیل است: اول بحث علوم و فنون و دیگری بحث اقتدار سیاسی. مسائل دیگر هم باید در حاشیه مطرح شود. اگر در جامعهای این ارکان وجود داشته باشد، تمدن ایجادشده است و مسلمانها در قرون پنجم و ششم این مؤلفهها را داشتند. دقت کنید که میگوییم مسلمانها، نه شیعیان؛ زیرا شیعه هم جزئی از جهان اسلام بوده است.