قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / روحانیت باید بگوید که دین جامعه عدالت گون می‌خواهد/ چقدر خرافات برای مردم گزارش می‌کنیم!
روحانیت باید بگوید که دین جامعه عدالت گون می‌خواهد/ چقدر خرافات برای مردم گزارش می‌کنیم!

استاد مهدوی‌ راد ضمن گفتگویی تصریح کرد:

روحانیت باید بگوید که دین جامعه عدالت گون می‌خواهد/ چقدر خرافات برای مردم گزارش می‌کنیم!

شبکه اجتهاد: نهاد روحانیت از دیرباز جایگاه ویژه‌ای در میان مردم ایران داشته و رفتار روحانیت همواره مورد توجه مردم بوده است اما اخیرا انتقادهایی نسبت به عملکرد بخشی از روحانیون و فاصله گرفتن از کارکرد خود بعد از انقلاب اسلامی  و کاهش محبوبیت این قشر مطرح می‌شود. حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی مهدوی‌راد، قرآن‌پژوه در این زمینه می‌گوید: مخصوصاً در حوزه‌ میراث مکتوب، باید بگویم با توجه به ادعای ما که داعیه‌های بزرگی مثل ام‌القرای جهان اسلام یا نظام جمهوری اسلامی را درانداختیم در حد الزامات و ضرورت‌های این شعار و ادعا کار نکردیم. متن گفت و گوی شفقنا با حجت‌الاسلام مهدوی راد را بخوانید:

اخیرا انتقاداتی نسبت به روحانیت مطرح شده مبنی بر اینکه بخشی از آنها پس از انقلاب اسلامی از کارویژه‌ی اصلی و تعریف شده‌ خود فاصله گرفتند، بعضاً ما می‌بینیم مباحث  با سند ضعیف یا بعضا خرافه آلود و آرایه‌های ناروا و مطالب بی‌ربطی مطرح می‌شود که دور از شأن روحانیت است. چرا چنین شرایطی ایجاد شده است؟

مهدوی‌راد: البته من به این کلیت قبول ندارم. یعنی بخش قابل توجهی از بدنه‌ روحانیت همچنان به آن کار اصلی خود یعنی هدایت‌گری، آگاهی‌گستری، بیداری‌آفرینی، تصحیح مسیر، نقد جریان‌ها و … اشتغال دارد. البته بعضاً هم اینطور نبوده است. حقیقت این هست که اول انقلاب هم حضرت امام و هم بسیاری از رجال و شخصیت‌های درجه اول نظام بر این باور بودند که وقتی انقلاب با تبلیغات، هیجان‌آفرینی، پیشتازی و پیش‌رویی و حرکت و همدلی مردم پیروز شد در مدت اندکی پایه‌های اولیه‌ی خود را شکل می‌دهد و بعد هم مسیر خود را ادامه می‌دهد و حضرات و علما هم سراغ تدریس و بنیان گذاری‌های جریان فکری و علمی می‌روند.

آنهایی که یادشان است می‌دانند که یکسری ضرورت‌هایی ایجاب کرد که عملاً عده‌ای حتی همان روزها به حوزه‌ی اجرای کشور وارد شدند مثل آقای‌هاشمی و بعد آقای مهدوی کنی که به وزارت کشور رفتند. الزامی که جریان شتابنده‌ انقلاب ایجاد کرد این بود که بخش قابل توجهی از نیروی روحانی را مخصوصاً در برخی از بدنه‌هایی که کار غیر روحانیون نیست، مثل دستگاه قضایی یا گرداندن عقیدتی سیاسی‌ها و امثال آن، وارد کرد.

پس اگر بر اثر ضرورت و حفظ نظام بخشی از روحانیت وارد کار اجرایی شد، این بخش باقیمانده که بخش قابل توجهی است، تا چه اندازه به رسالت خود عمل کرد؟

مهدوی‌راد: من بارها گفتم و بارها تاکید کردم که برآیند تلاش‌ها و فعالیت‌های یک مجموعه را یا با میراث مکتوب آن ارزیابی می‌کنیم یا با آنچه که در بیرون به لحاظ حضور، تعلیم داده یا تبلیغ کرده و اثر گذاشته است. اگر بخواهیم اینگونه ارزیابی کنیم مخصوصاً حوزه‌ میراث مکتوب را، باید بگویم با توجه به ادعای ما که داعیه‌های بزرگی مثل ام‌القرای جهان اسلام یا نظام جمهوری اسلامی را درانداختیم در حد الزامات و ضرورت‌های این شعار و ادعا کار نکردیم. ضمن اینکه باید از زحمات روحانیت قدرشناسی کرد که کارهای تا حدی درخور انجام دادند اما این کارها اگر هم با توجه به وضعیت، ابزار، جهت گیری‌ها و ضربه‌های موجود مطلوب باشد، مقبول نیست یعنی در آن حدی نیست که کسی ارزیابی کند و بگوید همان که باید می‌شد، انجام شد.

به نظر من دو رسالت اصلی بر دوش روحانیت است: یکی تعلیم و تعلم که نسل معاصر را بر اساس آرمان‌ها، اندیشه‌ها، فکر، اخلاق و کرامت انسان تربیت کند و دومین رسالت تصحیح است. یعنی تصحیح کج روی‌ها، کج‌اندیشی‌ها، کج گویی‌ها و کج حضوری‌ها. در قسمت اول ما میدان تقریباً قابل توجهی داریم، یعنی این بزرگواران در دانشگاه‌ها، ادارات و مجالس حضور دارند اما اصلاً وجه تعلیمی، تعلمی و ابلاغی روحانیت را در همین محدوده‌ها جدی نگرفتیم چون جدی نگرفتیم اگر یک بزرگواری که زمینه و امکانات آن را هم دارد، در یک محفلی عمامه‌ای بر سر و قبایی بر تن و عبایی بر دوش، یک ساعت حرف حسابی بزند شاید نصف همین جمعیت بعدا به او بگوید اینها چه بود که گفتی! یک چیزی می‌گفتی که الان این بنده خدایی که اینجا نشسته، اجمالاً احساس رضایت می‌کرد. من شخصا اینها را دیدم که می‌گویم.

من امسال روز تاسوعا در میان یک جمعیت بسیار مفصلی درباره حضرت ابوالفضل العباس سخنرانی کردم، بعد یک بزرگواری به من گفت که این سخنرانی به این مهمی و خوبی نباید اینجا گفته می‌شد،‌ مرادشان این بود که اینجا مطالب عادی گفته شود. من به اینها گفتم انسان در هر جایی که هست انسان است و نیاز به فکر دارد و حق دارد که حرف استوار بزنیم. نهایت اگر هنر این را داشتیم که آن حرف استوار را در حدی زدیم که آن مخاطب سطح پایین هم فهمید آنوقت هنر کردیم یعنی یکی از مهم‌ترین عوامل شکل گرفتن تعلیم و تعلم، ابلاغ و تصحیح درست و کوبیدن بر طبل تحریف و تخریب است که ما جریان را جدی نگرفتیم و به کمیت دلخوش کردیم تا کیفیت.

متأسفانه این مساله به دانشگاه‌های ما هم سرایت کرده است یعنی برای استاد مهم است که بگویند ۴۰ مقاله و ۲۰ کتاب دارد حال اینکه در این ۴۰ مقاله چه نوشته با کرام‌الکاتبین است. یعنی ما به کمیت گرایش پیدا کردیم لذا برای ما مهم است که منبری برویم که دو هزارنفر جمعیت داشته باشد و برای الزام اینکه دو هزار نفر جمعیت داشته باشد حرف‌های نااستوار بزنیم و برای اینکه دل آن آقای معرکه گیر را که بتواند دو هزار نفر را جمع کند به دست بیاوریم و  کاری کنیم که آقای صاحب مجلس هم خیلی سرخوش شود که جمعیت این چنینی دارد از او هم الکی تعریف می‌کنیم و در نهایت اینگونه حرف‌ها را برای مردم می‌گوییم. من در همین صدا و سیما خودم با گوش‌هایم پخش منبرهایی را شنیدم که حداکثر نصف آن مورد شک و تأمل بود، نمی‌گویم دروغ بود!

یک نفر به خودش حق می‌دهد که کار ناپخته‌ای را در فضای این چنینی بگوید و صدا و سیما هم اراده می‌کند آن را پخش کند. یک مورد ساده‌اش را به شما بگویم، روز عاشورا منبری را از یک بزرگواری که تقریباً هم مشهور است پخش کردند. برای اینکه یک درسی برای امروز بگیرد گفت «شب عاشورا امام همه را جمع کرد و گفت شما می‌توانید بروید، عبا را به سر کشیدند و بعد از این حرف امام بسیاری رفتند و آنهایی هم که رفتند توبه کردند و در توابین قرار گرفتند، اما دیر شده بود، هرکاری باید در جایش انجام شود». درحالی که این حرف از ریشه دروغ است. یعنی در شب عاشورا از چهره‌های منور و پیراسته جان و پاک باخته یک نفر هم نرفت. افرادی مثل حضرت ابوالفضل عباس گفت” چهره‌ آن زندگی سیاه باد که بدون تو باشد و بعد از تو باشد، زندگی بعد از تو یا بدون تو چه ارزشی دارد” برادران مسلم همین را گفتند، زهیر بن قین هم آن حماسه را سرود. خب مرد بزرگوار دوتا کتاب بخوان!

در همین تلویزیون بنده شنیدم که معاویه در دوران امامت امام حسین (ع) برای اینکه نیرنگی داشت و جامعه را فریب داده بود، حرکتی نکرد و حتی به دیگران گفت که یک قراردادی با اینها داریم و ما برخلاف این قرارداد عمل نمی‌کنم. البته این مساله کمی جای گفت و گو دارد اما مستندات تاریخی هم این را تکذیب می‌کند. اولاً این‌که معاویه بلافاصله بعد از ماجرای مدائن، قرارداد را پاره کرد و به زیر پا انداخت؛ پس دیگر قراردادی وجود ندارد. ثانیاً امام حسین (ع) دو سال مانده به مرگ معاویه در منا آن خطبه‌ حیرت انگیز را ایراد کرده و از مردم خواست که اگر این حرف‌ها را قبول دارید به شهرهایشان بروید و آنها را برای مردم شهر خود هم بخوانید تا علیه طاغوت زمان قیام کنیم. این مساله که همه جا هست و در کتاب بسیار خوب سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا کربلا هم آمده است پس چرا ما بدون تحقیق حرف می‌زنیم و مهمتر از آن حرف‌های عجیب و غریب‌تر دیگر هم می‌زنیم. امام حسین (ع) و یارانی که همراه ایشان بودند به قدری ارزش داشتند که نمی‌شود برای آن وزنی تعیین کرد، آن وقت یک چنین ارزش با این عظمت را چقدر برای مردم بازگو کردیم؟ چقدر در مجالس از جایگاه حضرت زینب(س) به صورت تحلیلی بحث کردیم. ما همیشه منتظریم شب نهم، دهم و یازدهم  فرا برسد تا از مظلومیت حضرت زینب(س) روضه‌ای بسازیم. خطبه‌ حضرت زینب (س) در عظمت بلاغت، شانه به شانه‌ خطبه‌های پدرش است و در این بیست و دو خط که شاید چند دقیقه بیشتر طول نکشید، در این فرصت کوتاه آیه‌ها و جمله‌ها را طوری انتخاب کردند که تمام بافته‌های پنجاه سال اموی را نقش برآب کرده است اما ما با حضرت زینب (س) به این بزرگی در محافل و مجالس چطور برخورد می‌کنیم؟ من مقاله‌ای را درخصوص نگاه تاریخی به خطبه حضرت زینب(س) در حدود ۸۰ صفحه نوشتم و نشان دادم اگر این آیه را انتخاب کرده برای این بوده که این پایه‌ فکری از اموی را نابود کند. اگر این جمله را انتخاب کرده برای این است که این مؤلفه خلافتی که درست کردند را خراب کند، اگر این را انتخاب کرده برای این است که جایگاهی که معاویه و امویه برای خودشان در کنار پیامبر(ص) ساخته بودند، خراب کند. در برابر حضرت زینب (س) با این همه عظمت فقط حسین جان حسین جان را از زبانش می‌گوییم که از مردم غش بگیریم؟!

چرا بعضا شاهد این هستیم که عده‌ای یا سخنان ضعیف السند یا بی سند بیشتر به دنبال گریاندن مردم هستند تا  اینکه مثلا به فلسفه اصلی رخداد بسیبار مهم و تعیین کننده عاشورا بپردازند؟

مهدوی راد: برای اینکه بدون علم و آگاهی سخن گفتن سطح جامعه را فرا گرفته است.

قرآن می‌گوید «لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» تا چیزی را که قطع نداشته باشی نگو«اگر کسی ده آیه‌ سوره‌ نور را که قصه‌ افک در آن آمده است را از آیه‌ ۱۱ تا آیه‌ ۲۰ به دقت بخواند کاملاً می‌فهمد که خداوند سبحان یک دستورالعمل عجیب، کارآمد و کارساز برای رویارویی با شایعه رقم زده است. پس چرا ما گوش نمی‌دهیم؟ یکی از مسؤولیت‌های روحانیت همین است نه اینکه خودش هم به شایعات دامن بزند.

من معتقدم آنجایی که غریب به اتفاق مفسران اهل سنت می‌گویند مصداق این آیات عایشه است دروغ است، شیعه‌ها که در مقابل آن می‌گویند مصداق معاویه است آن هم دروغ است، اصلاً این آیه‌ها مصداق مشخصی ندارد، این آیه‌ها مصداق مخفی دارد. چون خود خدا هم نمی‌خواسته مصداق مشخص شود. چون تهمت وقتی به پیشانی کسی بچسبد به این سادگی پاک نمی‌شود.

خدا یک قصه‌ای را بهانه قرار داده است تا به شما بگوید با شایعه‌ای که به صورت خوره جامعه‌ شما را می‌خورد چطور برخورد کنید. خدا می‌فرماید وقتی آمدند گفتند فلانی این کار را کرد شما چرا بر اساس حسن ظن به مومن نگفتید که ابدا مومن چنین کاری نمی‌کند. چرا زود قبول کردید و به زیر بار رفتید؟! و بعد هم دستور داده اگر آن کسی که شایعه را ساخته بیش از حد پافشاری کرد و گفت که راست می‌گوید به او بگویید شاهد بیاور و بعد خود خدا به انسان می‌گوید مطمئن باش که او نمی‌تواند شاهد بیاورد. آنچه که بر ظاهر زبانش آمده است خیلی کمتر از آن چیزی است که در درونش است و می‌خواهد شما را بهم بریزد و جامعه را متلاشی کند. خب ما چرا از این درس نمی‌گیریم؟

مرحوم دکتر شریعتی می‌گفت “یک موجود مقتدر عجیب و غریبی است که جامعه را بهم می‌ریزد همه هم به آن استناد می‌کنند و نمی‌شناسند، به نام آقای می‌گویند”! آن وقت جالب این است که صدا و سیمای ما هم می‌گویندی شده است!

کار روحانیت در بخش دوم تصحیح است. تصحیح فرهنگ همراه روش و عمل. یعنی خودش نباید در این دام بیفتد. وقتی فوت ابراهیم با آفتاب گرفتگی در مدینه مصادف شد آنهایی که به پیامبر(ص) خیلی علاقه داشتند و کمی هم حالت غلو هم داشتند، اعلام کردند که هستی هم با مرگ ابراهیم بهم ریخت. پیامبر(ص) مردم را در مسجد جمع کرد و گفت این مزخرفات چیست که می‌گویید؟! نظام گردش در تکوین است به تعبیر من «الشمس و القمر بحسبان» در مسیر خودش حرکت می‌کند و ربطی به این چیزها ندارد. اگر نعوذ بالله پیامبر(ص) در مسیر آوردن مردم به سوی خود و افسار انداختن به اذهان مردم بود  این حرف‌ها را تایید می‌کرد و می‌گفت بله هستی هم همراه ماست، اما پیامبر(ص) این کار را نکرد.  سر آنها فریاد زد و اجازه نداد مردم با این خرافات ذهن خود را به چیزی مشغول کنند اما ما چقدر از همین خرافات برای مردم گزارش می‌کنیم؟!

من بارها گفته‌ام که اگر ما به مردم بگوییم که با بدنه‌ آیات و روایات عمل کنند، زندگی آنها  در سایه سار ثقلین خواهد بود.

البته اگر بخواهند فقیه و فیلسوف شوند باید طوری دیگر مراجعه کنند. اما وقتی که قرآن به این صراحت می‌گوید خداوند مسرفان و دروغ گویان را دوست ندارد، اینکه دیگر تفسیر و تعبیر نمی‌خواهد، یعنی اگر می‌خواهی محب خداوند شوی نباید دروغ بگوییی و اسراف هم نباید کنید.

شما در بیانات خود گفتید که جامعه ما با اینکه داعیه ام‌القرای جهان اسلام را دارد نتوانسته است به صورت مقبول و مطلوب کار کند. خب چه عاملی باعث شد که جامعه ما نتواند در این مسیر به شکل مطلوب پیش برود؟

مهدوی راد: حرف من این بود که بر اساس ضرورت‌هایی، بخشی از روحانیت وارد کار اجرایی شد که الزامی بود و بخش دیگر باید کار مقبول در حد ادعای ما می‌کرد که نکرد. البته کار مطلوب داشتند و کارهای فکری و نظری زیادی داشتند و در دوران جنگ نیز حضور خوبی داشتند اما واقعیت این است که ادعایی که ما کردیم ادعای خیلی بزرگی است و برای تحقق بخشیدن به آن ادعا تلاش ما بسیار کم است.

معتقدم این اتفاق معلولِ دو علت بسیار بزرگ است که ما در جهت تعلیم و تعلم هم آنچنان که باید حرکت نکردیم، در جهت تصحیح اندیشه‌ها هم حرکت نکردیم. یعنی در حد معقول حرکت نکردیم. چون بالاخره هیچ کسی نمی‌تواند ادعا کند که یک چشمه سارانی از دامنه‌ی کوه حرکت کرد و ده‌ها کیلومتر رفت و همچنان زلال ماند. فکر هم وقتی به سطح جامعه می‌آید به طور طبیعی آلوده به مواردی می‌شود. آنچه رسالت روحانیت است، این است که این آلودگی‌ها را بزداید و این ناهنجاری‌ها را از بین ببرد و چهره‌ی شفاف و درست را عرضه کند.

این که امام رضا (ع) فرمودند«اگر کلام نیکوی ما را عرضه کنید مردم به صرف خودِ این کلام، می‌آیند نیازی ندارد که شما خیلی تلاش کنید». علامه طباطبایی فرمودند «اسلام زیباست، سعی کنید با رفتار خود، آن را بد جلوه ندهید» اگر کاری را بدون مشورت و تأمل به این صورتی که شما می‌فرمایید انجام دهند که واقعاً ناجور هست. بالاخره کسی که بار فرهنگی این اندیشه را به دوش می‌کشد و داعیه‌ این را دارد که ابلاغ کند، باید خیلی بهتر از این باشد.

مردم جامعه برای بسیاری از کارهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی خود به روحانیت مراجعه می‌کنند، خب اگر انحرافی در جامعه‌ روحانیت باشد قطعاً به سطح مردم هم سرایت می‌کند، در اصلاح موارد یاد شده چه راه حل‌هایی وجود دارد که آینده‌ دین داری مردم تضمین شود؟  

مهدوی راد: خود روحانیت باید دقیق عمل کنند. «کونوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم» «مردمان را به نیکی‌ها بدون زبان یعنی با عمل بخوانید». آن چیزی که درازمدت مهم است این است که روحانیت و هر مربی و مبلغ جامعه باید به لحاظ نظری به سوی تصحیح معیارهای زندگی حرکت کند که بعد در حوزه‌ عمل هم خودش را نشان دهد. اگر کسی بخواهد زندگی تازه‌ای را رقم بزند و بخواهد متوسط به پایین را بر اساس عرف جامعه شکل دهد نمی‌تواند، چون معیارها عوض شده است.

اوایل انقلاب مردم با کمترین امکانات ازدواج می‌کردند و به بهترین وجه هم زندگی می‌کردند. آنها هم آدم بودند، آنها که ملکه نبودند. برای اینکه معیارهای داشتتند که می‌دانستند به معنای واقعی کلمه این دنیا پلی است و انسان رد می‌شود و هرگز هم نگفتند از زیبایی‌ها و نیکویی‌های آن استفاده نکنید. «کلوا واشربو ولا تسرفوا» و نهایتا می‌گفتند «واعمل صالحاً». بعد که خوردید و کمی به حال آمدید عمل صالح انجام دهید. یعنی گرایش به مؤلفه‌ درست در زندگی انسان و اسلامی و دینی که درغیر اینصورت بدتر از آن چیزی می‌شود که حالا می‌بینید.

انتقادی هم نسبت به جامعه‌ روحانیت بعضا وجود دارد مبنی بر اینکه در رابطه روحانیت و حکومت، این روحانیت است که به حکومت نزدیک می‌شود و حکومتی می‌شود نه اینکه حکومت دینی شود، علاوه بر آن شنیده می‌شود افرادی از روحانیان نیز  وارد حوزه‌هایی خارح از رسالت خود مثل اقتصاد شده‌اند؛ این مساله چقدر می‌تواند در تغییر جایگاه روحانیت موثر باشد؟

مهدوی راد: من که خیلی موافق نیستم. روحانیت در همان حدی که ضرورت دارد حتی به لحاظ نظری باید وارد شود. یعنی ما نباید جایگاه‌ها را بهم بریزیم همانطور که پیامبر اکرم(ص) دعا می‌کردند «الهم أرنی الأشیاء کما هی» «خدایا اشیا را همانطور که هست به من نشان بده». همه‌ آنهایی که می‌خواستند مثلاً به کمک حکومت و رییس جمهور بیایند باید یادشان می‌بود که جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هرچیزی به جای خویش نیکوست و پیامبر هر روز اینطور دعا می‌کردند که هرچیزی را همانطور که هست به من نشان بده. روحانیت در ترسیم نگاه کلان چه در اقتصاد و سیاست و چه در اجتماعیات باید حرف خودش را بزند. او باید بگوید که دین، جامعه‌ عدالت گون می‌خواهد او باید بگوید که بر اساس تتبع و استنباط از دین، دین جامعه فرهیخته و فرهنگ مدار می‌خواهد.

اما اینکه به اینجا چطور می‌شود رسید کار یک متخصص است. حوزه اگر بخواهد در جریان‌های اقتصادی حکومت شرکت کند، باید خطوط کلی برگرفته شده از نظام دینی را عرضه کند.

اما اینکه به اینجا چطور و با چه فرمولی باید رسید برای اقتصاددان است، نه روحانیت. حالا شاید هم یک روحانی باشد که دانش اقتصاد را هم خوانده و در آن جهت هم واقعاً برای خودش یک متخصص باشد، من به او کار ندارم او را باید دولت تنظیم کند. اما کار اصلی ایدئولوگ و آن که فکر عرضه می‌کند این است که معیارها و مولفه‌ها و مشخصه‌ها را درست کند.

آیا این حد و ضرورت را حفظ کردند؟

مهدوی راد: شاید؛ نمی‌دانم. این سوال یک مطالعه‌ میدانی لازم دارد. همینطوری اظهارنظر کردن برخلاف آن چیزی می‌شود که از اول صحبت گفتیم، یعنی «لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ به علم». یک مطالعه‌ میدانی واقعاً ضرورت دارد که انجام شود که چقدر این حضور لازم بوده و چقدر  از آن لازم نیست ادامه پیدا کند.

یکی از انتقادها برگزاری همایش‌هایی نظیر مساپل زناشویی و یا ترویج چندهمسری به شیوه‌ای سطحی بود؛ آیا مشارکت فعال افراد روحانی در این گونه همایش‌ها و موضوعات متناسب با شان  یک روحانی است؟

مهدوی راد: در این مرحله‌ای که ما داریم زندگی می‌کنیم قطعاً اینگونه نیست. این مساله نیاز به یک تصحیح فرهنگی دارد. بر فرض اینکه کسی بگوید چند همسری در اسلام پذیرفته یا تأکید شده است، باید اولا بستر فکری آن را در جامعه درست کرد و بعد رفت آن کار را انجام داد وگرنه قطعاً نتیجه‌ عکس می‌دهد.

تا چه اندازه واقعا مشکل جامعه ما بحث چند همسری است؟

مهدوی راد: خب آن هم بحث دارد. آن هم یک بحث اجتماعی بسیار فنی‌ نیاز دارد که آمارها معلوم شود، مشکلات، نیازها و توان‌ها معلوم شود که یک مردی با گزینش همسر دومی همین اولی را خراب کند و به دومی هم آنطور که شایسته و بایسته است رسیدگی نکند همچنین بچه‌هایی که به دنیا بیایند همه با روحیه‌های کسل و  تربیت ناهنجار تربیت شوند. ابنها واقعا آسیب‌های بزرگی به دنبال دارد اگر هم یک چنین چیزی بخواهد انجام شود باید آسیب‌های آن کاملاً ارزیابی و جلوی آن گرفته شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics