شبکه اجتهاد: بررسى سیره عملى حضرت امام خمینی در برخورد با مراجع و بزرگان معاصر خود چه در دوران تحصیل، چه در دوران تدریس، چه دوران مبارزه و چه دوران رهبرى مىتواند الگویى باشد براى همه که چگونه على رغم داشتن دیدگاهى کاملًا متضاد با بزرگان و مراجع تقلید که پرچمدار هدایت جامعه هستند، همواره بر حفظ احترام آنها و تقویت موقعیت و جایگاه مرجعیت در میان جامعه تاکید داشته و حاضر نباشد کوچکترین اهانت و تضعیفى در حق آن صورت گیرد. این مجموعه چهار مقطع از زندگى حضرت امام را بررسى مىکند: که عبارتند از:
۱- دوران تحصیل و تحقیق
حضور حضرت امام در شهر مقدس قم همزمان است با تاسیس حوزه در این شهر توسط استاد اصلى ایشان در فقه و اصول و مربى بزرگ آن عصر یعنى مرحوم آیتالله العظمى شیخ عبدالکریم حایرى که به دعوت مردم و علماى قم در این شهر سکونت گزید و شاگردان خود در حوزه علمیه اراک را به قم فراخواند. اقدام آن مرحوم در تاسیس حوزه قم در شرایط بسیار بحرانى و خفقان آن زمان که مصادف است با آغاز دوره سیاه رضاشاهى، شجاعتى تمام و درایتى کامل مىخواست. چون رضاخان توسط انگلیسىها بر ایران مسلط شده و به تقلید از مصطفى کمال پاشا ملقب به آتاتورک (رهبر ترکیه) سعى بلیغ در حذف تمام شعایر مذهبى و آثار دیانت در کشور داشت.
در آن شرایط بحرانى مرحوم حایرى سیاست نرمش و ملایمت و مواظبت از دادن بهانه به رضا شاه را پیشه خود ساخته و هرگز حاضر به رویارویى مستقیم با رضاشاه نگردید. ایشان همه همت خود را مصروف حفظ نهال تازه پاى حوزه قم نموده بود و حضرت امام که خود از شجاعت ذاتى برخوردار بود و پدرش نیز در مسیر مبارزه با ظالمین به شهادت رسیده بود همواره احترام استاد را نگاه داشته و حاضر نشد قدمى برخلاف میل ایشان بردارد؛ با اینکه در همان دوران با مبارزان و مخالفان رضا شاه ارتباط زیادى داشت و همواره در محضر آنان حاضر مىشد. به عنوان مثال مىتوان از مرحوم آیتالله العظمى میرزا محمدعلى شاهآبادى نام برد که استاد اصلى حضرت امام در حوزه عرفان و اخلاق است و سالیان دراز امام در محضر آن بزرگوار کسب فیض مىنمود و علت حضور آن مرحوم در شهر قم اختلاف شدید با رضا شاه بود. همچنین مرحوم مدرس که دشمن سرسخت رضاشاه بوده و عاقبت نیز جان خود را بر سر این راه نهاد و پس از سالها تبعید در خاف توسط ایادى وى به شهادت رسید. حضرت امام به این شخصیت علاقه بسیار وافرى داشت و همواره وى را الگوى سیاستمداران مسلمان معرفى مىکرد و علىرغم بُعد مسافت {هر از چندی }در محضر درس آن مرحوم و محل مجلس شوراى ملى که وى از وکلاى آن دوره بود حضور مىیافت. یکى دیگر از افرادى که با رضا شاه به مبارزه علمى برخاسته و توسط وى مورد ضرب و شتم واقع و تبعید گردید مرحوم حاج شیخ محمدتقى بافقى است که سالها در شهر رى تبعید بود. حضرت امام، ضمن آنکه خود به دیدار آن مرحوم رفت، در درس اخلاق خود دیگران را به ملاقات و عیادت آن مرحوم تشویق نموده، مىفرمودند: هر کس بخواهد در این عصر مومنى را زیارت کند که شیاطین تسلیم او هستند و به دست وى ایمان مىآورند، مسافرتى به شهر رى نموده و بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) آقاى بافقى را زیارت کند. و گاهى شعر زیر را مىخواند:
چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار / زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار (زندگىنامه سیاسى امامخمینى، ص۱۳۰).
همچنین افرادى نظیر مرحوم آیتالله محمد آقازاده، آیتالله سیدیونس اردبیلى، آیتالله آقانورالله نجفى، آیتالله حاج آقا حسین قمى و… که همگى با رضا شاه درگیر شده و توسط وى تبعید شده یا به شهادت رسیدهاند مورد عنایت حضرت امام بودهاند و در آن عصر با این افراد ملاقات و مراوده داشتهاند. ولى رعایت احترام و حفظ جایگاه استاد آن چنان در نزد امام اهمیت داشت که در طول پانزده سال مرجعیت آن بزرگوار (۱۳۰۰ الى ۱۳۱۵ هـ.ش) حضرت امام تنها به درس و بحث مشغول بود و هیچ سخن یا نوشتهاى یا حرکتى از ایشان در خصوص مسائل روز سراغ نداریم. و به این نیز تنها اکتفا ننموده بالاترین تمجیدها و تعریفها را حتی در قالب شعر از آن مرحوم نموده است. (دیوان امام، ص ۲۷۸).
۲- دوران تدریس و تالیف
پس از رحلت مرحوم آیتالله حایرى در سال ۱۳۱۵ هـ.ش حضرت امام رسماً وارد حوزه تدریس شد و درس اخلاق خود را آغاز نمود. البته ایشان در دوران حضور مرحوم حایرى و در ایامى که در مدرسه دارالشفاء و فیضیه سکونت داشتند همواره در کنار تحصیل به تدریس هم مشغول بودند ولى عنوان مدرس حوزه و تدریس عمومى با تدریس اخلاق آغاز مىشود. با این وجود همواره مراعات حال رهبران و مراجع عصر خود را نموده و از آنان حمایت مىکردند. به عنوان مثال پس از رحلت آقاى حایرى مدیریت حوزه بر عهده سه تن از مراجع که به مراجع ثلاث مشهور شدند قرار گرفت که عبارتند از مرحوم آیتالله سید محمدتقى خوانسارى، مرحوم آیتالله سیدمحمد حجت و آیتالله سیدصدرالدین صدر. حضرت امام همواره مقید بودند در نماز جماعت آیتالله خوانسارى که در فیضیه نماز مىخواندند حضور یابند و دورى منزل از مدرسه مانع حضور دائمى ایشان در نماز نمىشد. حفظ احترام آقاى خوانسارى تنها به زمان مدیریت ایشان بر حوزه اختصاص نداشت بلکه تا پایان عمر آن مرحوم، حضرت امام بر حفظ جایگاه و موقعیت ایشان تاکید داشته و هرگونه خدمتى از دستشان بر مىآمد انجام مىدادند.
مرحوم آیتالله سیدابوالقاسم کاشانى که رهبرى نهضت ملى شدن نفت را در کنار دکتر محمد مصدق بر عهده داشت یکى دیگر از افرادى است که حضرت امام تلاش بسیار در حفظ جایگاه و موقعیت وى در میان جامعه و خصوصاً روحانیون داشتند. در عین حال که ایشان به {بعضی} روشها و سلوک سیاسى آن مرحوم اعتراض داشته و آن را قبول نداشتند. حضرت امام در این خصوص مىفرمایند: «در خلال نهضت آیتالله کاشانى و دکتر مصدق که جنبه سیاسى نهضت قوىتر بود، در نامهاى به کاشانى نوشتم که لازم است براى جنبه دینى نهضت اهمیت قائل شود. او به جاى اینکه جنبه مذهبى را تقویت کند و بر جنبه سیاسى چیرگى دهد به عکس رفتار کرد، به گونهاى که رئیس مجلس شوراى ملى شد و این اشتباه بود». (مصاحبه محمد حسنین هیکل با امام، روزنامه کیهان، ۲/۱۲/۵۷). ولى با این وجود، چون آیتالله کاشانى در مسیر مبارزه با شاه بود و رهبرى سیاسى روحانیت آن عصر را برعهده گرفته بود مورد حمایت همهجانبه ایشان بود و فرمود: «باید آیتالله کاشانى را که در کار است یارى و تایید کرد.» (پابهپاى آفتاب، ج۴، ص۳۰۲).
و در زمانى که به واسطه تبلیغات ضداسلامى و همراهى بعضى از مقامات کشورى که داعیه ملىگرایى داشتند آقاى کاشانى مورد بىاحترامى و هتک حرمت قرار گرفته بود امام همواره به ایشان احترام مىکرد. حضرت امام در این خصوص مىفرمایند: «شروع کردند به جوسازى. آنطور جوسازى کردند که یک سگى را عینک به آن زدند – و آنطور که من شنیدم – عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیتالله. و من خودم در یک مجلسى بودم که مرحوم آقاى کاشانى وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچکس پا نشد. من پا شدم و یکى از علماى تهران که الآن هم هستند و من جا دادم به ایشان – جا هم ندادند – این جو را درست کرده بودند براى آقاى کاشانى که دیگر از منزلش نمىتوانست بیرون بیاید.» (صحیفه امام، ج۱۸، ص۲۴۸).
اوج کرامت و عنایت حضرت امام نسبت به مرجعیت و رهبرى را مىتوان در تعامل ایشان با مرحوم آیتالله العظمى بروجردى مشاهده کرد. در سراسر دورانى که آقاى بروجردى در قم حضور داشتند یعنى از سال ۱۳۲۴ الى ۱۳۴۰ هـ.ش امام همواره به عنوان یار و مددکار آن مرحوم بود و از هیچ اقدامى براى عظمت ایشان کوتاهى نکردند. مرحوم حاج سیداحمد خمینى مىگوید: «از مسائلى که امام براى حیات علمى حوزه علمیه بعد از رحلت مرحوم آقاى حائرى یزدى ضرورى مىدانستند، حضور آیتالله بروجردى در قم بود؛ که از نظر علم و فضایل اخلاقى از علماى طراز اول بودند. لذا امام براى اقامت ایشان در قم تلاش وسیعى کردند و وقتى مرحوم آیتالله بروجردى براى عمل جراحى به بیمارستان فیروزآبادى شهر رى آمدند، طبق گفته مادرم، امام گاهى پنجاه تا شصت نامه براى علماى سراسر کشور دستنویس مىکردند که از آقاى بروجردى بخواهند به قم تشریف بیاورند و بالاخره بر اثر تلاشهاى همه جانبه علما و بخصوص حضرت امام، مرحوم آیتالله بروجردى براى اقامت در قم راضى شدند.» (مجله حضور، شماره ۱۰). پس از انتقال آقاى بروجردى به قم براى اینکه اقامت آن مرحوم در قم دائمى شود و مشکلات ایشان را از ادامه حضور در این شهر منصرف نکند به هر اقدام ممکن دست زدند از جمله در نامهاى خطاب به مرحوم محمدتقى فلسفى، از ایشان درخواست کرد با رایزنی با تجار تهران و تامین مخارج حوزههای علمیه به تقویت آیتالله بروجردی بپردازند. امام در این نامه مینویسند:
«قوام رشته تعلیمات دینیه اکنون به حوزههاى علمیه نجف و قم و اصفهان و مشهد و بعضى بلاد دیگر متقوم است که اکنون اداره و سرپرستى آنها نوعاً به حضرت مستطاب آیتالله العظمى آقاى بروجردى محول است، و اینطور که بنده مىبینم خطر انحلال به آنها متوجه شده است؛… جنابعالى را عموم طبقات مىشناسند و زبان گویاى شما در نوع موثر است. لکن صرف منبر فایده ندارد. این مطلب یک مجمع خصوصى لازم دارد که از تجار محترم خیرخواه و با کمک و مساعدت امثال آقاى حاج میرزا علی نقى کاشانى و آقاى شالچى و آقاى خسروشاهى و آقاى بازرگان و آقاى مصطفوى و هر که صلاح مىدانید مطلب را به طور وافى تذکر دهید بلکه بتوانند اولًا قروض ایشان را به فوریت ادا کنند و ثانیاً به طور اساسى یک تعهدى بکنند که مرتباً در هر ماه هرکس به مقدار مقدور مساعدت کند و اگر جزئى تسامحى شود مىترسم امر به جایى منجر شود که موجب تاسف و تاثر شود و نتیجه نداشته باشد» (صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۴- ۲۵).
امام به دلیل احساس وظیفهاى که نسبت به حوزه مىکردند، از هیچ کار و تلاشى به عنوان کمک به آیتالله بروجردى کوتاهى نمىکردند؛ حتى از انجام دادن کارهایى که در ظاهر در شان ایشان هم نبود، ابایى نداشتند؛ به طور مثال تلاش مىکردند که براى مرحوم بروجردى پشهبند تهیه و آن را نصب کنند و امثال اینها.» (برداشتهایى از سیره امامخمینى، ج ۵، ص ۱۵). یا گفته شده: «آیتالله بروجردى در سفر اولى که به قم تشریف آوردند، مورد توجه علما و مخصوصاً امام بودند. ایشان به اندازهاى به آقاى بروجردى توجه داشتند که من خودم دیدم یک بار که عباى آیتالله بروجردى نیاز به تطهیر داشت، امامخمینى عباى خودشان را بر دوش آیتالله بروجردى گذاشتند و عباى ایشان را بردند و آب کشیدند و آوردند.» (محسنى ملایرى، پابهپاى آفتاب، ج ۴، ص ۵۴).
حضرت امام براى تقویت جایگاه علمى و مرجعیت آیتالله العظمى بروجردى خود در درس ایشان حاضر شده و درس ایشان را نیز مىنوشتند که تقریرات حضرت امام از درس آقاى بروجردى اخیراً به چاپ رسیده است. جالب اینست که در آن زمان خود امام کرسى تدریس داشت و شاگردان زیادى پاى درس ایشان حاضر مىشدند. حضرت امام علاوه بر شرکت در درس حتى پس از پایان درس آیتالله بروجردى را تا در منزل ایشان مشایعت نموده و احترام را به حد اعلى مىرساندند.
این شیوه و منش حضرت امام تنها براى استقرار و مطرح شدن آقاى بروجردى بود، لذا به محض آنکه احساس کردند ماموریت خود را به اتمام رساندهاند به کلى از بیت آقاى بروجردى کناره گرفته و به درس و بحث خود مشغول شدند و مىفرمودند: «غرض این بود که بفهمانیم ایشان مرجع است. حال که به هدف رسیدیم ما هم یک طلبهایم باید درس خودمان را بخوانیم.» (پابهپاى آفتاب، ج ۲، ص ۳۱۹). آیتالله جعفر سبحانى در این خصوص مىگویند: «در دوران زعامت آیتالله بروجردى سکوت باشکوهى را از امام شاهد بودیم که از روز ورود مرحوم بروجردى به قم تا روز درگذشت ایشان گرد مسائل سیاسى نگشتند و کارى جز تدریس و تالیف و سعى در تهذیب نفوس و تذکر به مراجع، بالاخص مرجع بزرگ، مرحوم آقاى بروجردى نداشتند. درحالى که انتظار مىرفت که نویسنده کتاب کشف اسرار آن افکار سیاسى را در این فضاى نیمه باز سیاسى تعقیب کند ولى برعکس، جز سکوت و قلم زدن و تربیت شاگرد به چیزى نپرداختند». (مجله حوزه، شماره ۳۲).
این گوشه گیرى و انزواى حضرت امام هرگز باعث نگردید ایشان کوچکترین اهانتى یا اسائه ادبى را نسبت به آقاى بروجردى اجازه دهند بلکه همواره بر عظمت و احترام ایشان تاکید مىکردند. امام بارها مىفرمودند: «در سر حد کرامت است. یک پیرمرد، به این خوبى حوزه علمیه را، بلکه عالم تشیع را اداره مىکند.» (پابهپاى آفتاب، ج ۴، ص ۱۶۰).
و علىرغم اینکه بعضى از اطرافیان آقاى بروجردى برخوردهاى ناروایى با حضرت امام داشتند، ایشان همواره بر حفظ مقام و موقعیت آقاى بروجردى تاکید داشته و دیگران را از بىحرمتى نسبت به آن مرحوم پرهیز مىدادند. آیتالله العظمى فاضل لنکرانى مىفرمایند: «امام، حفظ موقعیت آیتالله بروجردى را شرعاً لازم مىدانستند. شاهد بر این مدعاً ماجرایى است که مرحوم آقاى اشراقى برایم نقل کرد. ایشان که از دوستان قدیمى من بود و مدتى هم با مرحوم حاج آقا مصطفى خمینى سه نفرى مباحثه مىکردیم، مىگفت: تازه با خانواده امام وصلت کرده بودم، تابستان بود و امام براى ییلاق به همدان رفته بودند. در همان زمان، روابط ایشان در ظاهر با آیتالله بروجردى خوب نبود، من براى دیدن امام به همدان رفتم، با خودم فکر کردم حالا که امام قدرى از آیتالله بروجردى رنجشخاطر دارد بد نیست انتقادى از آیتالله بروجردى بکنیم. تا شروع به صحبت درباره ایشان کردم، امام قیافهشان را درهم کشیدند و سرشان را پایین انداختند. بعد سرشان را بلند کردند و فرمودند: «آقاى اشراقى! من به کسى اجازه نمىدهم به زعیم مسلمین اهانت کند. هرکس و در هر مقامى که باشد». (پابهپاى آفتاب، ج ۴، ص ۵۷).
۳- دوران مبارزه و تبعید
پس از حمله رژیم به حوزه و مبانى دینى جامعه که با طرح لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و پس از آن با طرح انقلاب سفید آغاز گردید، حضرت امام ابتدا همه علما و روحانیون طراز اول حوزه را فراخوانده و سعى نمودند اقدامى جمعى انجام دهند و چند اعلامیه هم به صورت جمعى منتشر گردید. ولى کمکم حضرت امام در میان جامعه به عنوان مرجع تقلید اعلم شناخته شد و رهبرى مبارزه به دست ایشان افتاد. با این حال حضرت امام همواره بر حفظ حرمت سایر مراجع تاکید داشتند و اجازه هتک حرمت و کوچکترین اهانتى به سایرین نمىدادند. لذا پس از آزادى از زندان و حصر در فروردین ماه سال ۴۳ در اولین سخنرانى خود در مسجد اعظم از همه علما و مراجع حمایت نموده و نسبت به همه آنها چه کسانى که در مبارزه وارد شده بودند و چه افرادى که قیام نکرده بودند اداى احترام نمودند. امام در آن سخنرانى خود مىفرمایند:
«و من عاجزم از اینکه تشکر کنم از جمیع ملتهاى مسلمین، اسلام… از مراجع تقلید عظیمالشان؛… من لسانم ضعیف است که تشکر کنم از این افراد برجسته، از این علماى بزرگ؛ من نمىتوانم تشکر کنم؛ خداى تبارک و تعالى آنها را حفظ کند [آمین حضار]؛ خداى تبارک و تعالى سایه آنها را بر سر ما و مسلمین مستدام بدارد [آمین حضار]. ما همه یک هستیم؛ یک؛ افراد زیاد، لکن آرا واحد؛ یک هستیم؛ همه یک هستیم. گمان نکند که کسى گمان نکند که، بشود با پخش یک چیزهاى مسموم بتواند که بین علماى اسلام جدایى بیندازد؛ هیچ امکان ندارد این مطلب؛ ما همه با هم هستیم… من یک نصیحت مىکنم به بچههاى طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمدهاند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان متوجه باشید اگر چنانچه شطر کلمهاى به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمهاى اهانت بکند کسى به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خداى تبارک و تعالى ولایت منقطع مىشود. کوچک فرض مىکنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض مىکنید؟ اگر به واسطه بعضى از جهالتها لطمهاى بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقبید پیش خداى تبارک و تعالى؛ توبهتان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد مىشود… دیگر مىشود که این اشخاصى که ریششان را در اسلام سفید کردهاند، اینها خداى نخواسته برخلاف مصالح اسلام عملى بکنند؟ نمىشود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچهها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعه اسلامى است؛ اهانت به یک جامعه اسلامى است؛ وهن وارد شدن بر یک جامعه اسلامى است.من که اینجا نشستهام دست تمام مراجع را مىبوسم؛ تمام مراجع اینجا، نجف، سایر بلاد، مشهد، تهران هر جا هستند، دست همه علماى اسلام را من مىبوسم. مقصد بزرگتر از این است آقا. (صحیفه امام، ج۱، ص۳۰۵ الى ۳۰۸).
وقتى حضرت امام به نجف تبعید شدند همواره بر حفظ احترام و موقعیت مراجع نجف تاکید داشتند و هرگز حاضر نشدند اقدامى انجام دهند که کوچکترین بىاحترامى به آنها صورت گیرد. در بدو ورود به نجف هنگامى که امام براى بازدید از مرحوم آیت الله العظمى حکیم به منزل ایشان مىروند. به آقاى حکیم مىگویند: «من یکى از پیروان شما و از افرادى که اوامر شما را اطاعت مىکنند هستم. شما امر کنید ما اطاعت مىکنیم. شما دستور بدهید ما عمل مىکنیم. چطور شما گمان مىکنید مطیع ندارید و حال آنکه من یکى از آنها هستم». (سرگذشتهاى ویژه از زندگى امامخمینى، ج۵، ص۴۲). امام حتى حاضر نشدند کتاب تحریرالوسیله ایشان در نجف توزیع شود چون عبارت زعیمالاکبر براى امام روى آن نوشته بودند و ایشان آن را اهانت به دیگران مىدانستند. (برداشتهایى از سیره امامخمینى، ج۵، ص۵۹).
حضرت امام همواره در ملاقات با افراد و شخصیتها در نجف بر حفظ جایگاه و مرتبه آقاى حکیم و سایرین تاکید داشتند و سعى مىکردند هیچگونه اقدامى انجام ندهند که به این جایگاه لطمه بخورد و در زمانى که عبدالسلام عارف حاکم وقت عراق مىخواست براى تضعیف موقعیت آیتالله حکیم با سایر مراجع ملاقات بکند، امام اجازه چنین ملاقاتى را ندادند و به سایر مراجع هم پیغام فرستادند که چنین ملاقاتى انجام ندهند و فرمودند: «حوزه علمیه نجف رئیسش آقاى حکیم است. من در اینجا یک طلبه هستم و این موضوع درخور شان آقاى حکیم است.» (همان، ص۵۴).
۴- دوران رهبرى
کرامت و بزرگوارى حضرت امام اختصاص به موقعیت زمانى و مکانى و جایگاه اجتماعى نداشت بلکه ایشان در همه حال براى حفظ وحدت جامعه و احترام بزرگان اقدام مىکردند. در دوران رهبرى و امامت جامعه این روش و منش بسیار واضحتر و شدیدتر گردید و موارد متعدد و زیادى وجود دارد که قابل شمارش نیست ولی براى نمونه مىتوان به برخورد امام با حادثه ملاقات همسر شاه معدوم در اوج انقلاب با یکى از علماى نجف اشاره کرد که وقتى از امام براى تحریم شهریه آن مرجع از سوى طلاب و روحانیون سوال کردند ایشان اجازه ندادند. (همان، ص ۶۰).
و یا زمانى که عدهاى به حمایت از مرحوم آیتالله شریعتمدارى در شهر قم دست به تظاهرات زده، اقدام به پاره کردن عکس امام و اهانت به ایشان نمودند حضرت امام همگان را از هر گونه اقدامى منع کردند و اجازه ندادند کسى از امام دفاع کند. امام در آن ایام در اطلاعیهاى مىفرمایند: «من به شما دوستان اکیداً اخطار مىکنم که هر کس عکس اینجانب را پاره کند یا بسوزاند و به من ناسزا بگوید و اهانت کند کسى حق ندارد به او تعرض کند و از من طرفدارى کند.» (صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۷۴) و به این طریق حضرت امام هرگونه بىاحترامى و هتک حرمتى را براى خود خریدند تا نسبت به سایر مراجع اهانت نشود و مقام مرجعیت تشیع آسیب نبیند. و در ادامه حضرت امام حاضر شدند همهگونه اقدامى جهت حفظ جایگاه، آن مرحوم در میان جامعه انجام دهند. چنان که مرحوم محمدتقى فلسفى نقل مىکند امام خمینی زمانی که ایشان را مامور مذاکره با آیتالله شریعتمداری برای نجات از توطئههای حزب خلق مسلمان کردهاند فرمودند: « بگویید اگر حیثیت شما با اعلام عدم وابستگى به این حزب ضربه بخورد، ما شما را حفظ مىکنیم و جبران خواهیم کرد که کوچکترین ضررى به حیثیت شما وارد نشود… براى سومین بار آمدم خدمت امام و گفتم: «آقاى شریعتمدارى، با این وعده که من به او دادم و گفتم به منبر مىروم و آنطور که بخواهید صحبت مىکنم، موافقند؛ اما نگران هستند که شما با این امر موافقت نکنید. آیا شما موافق هستید؟» امام فرمود: بله انقلاب اسلامى و حفظ عز اسلام و کوتاه کردن دست اجانب، آنقدر براى من مهم است که با این طرح حتماً موافقت دارم و در مجلس هم شرکت مىکنم؛ مىآیم و مىنشینم. آنچه را هم که خود ایشان بخواهد و شما مصلحت مىدانید، در منبر بگویید… فردا صبح که نزد آقاى شریعتمدارى رفتم ایشان گفت: «رفقاى من موافقت نکردند و گفتند هم در قم و هم در آذربایجان حیثیت افراد بسیارى از بین مىرود؛ ضربه بزرگى هم به شما مىخورد؛ نباید اصلًا پیرامون این مطلب فکر کنید! بنابراین من آن نوشته را نمىنویسم. به منزل امام برگشتم و مطالب را به ایشان عرض کردم. امام متاثر شد. بعد هم پیشامدها آن شد که همه مىدانند. (صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۱۷۰ الى ۱۷۳).