نائینی به دنبال دولت ملی کوچکی بود که مخالف شریعت نباشد، بلکه دنبال تحقق حقوق عمومی مردم باشد، حقوق عمومی که با جمعآوری، توزیع و مصرف درست مالیات گره خورده است. او تاریخی نگاه نمیکرد، بلکه تصورش این بود که دولت درست، دولت حداقلی است. به همین خاطر معتقد بود هرچه به وظایف دولت اضافه شود، به سمت دولت ناقص و در نهایت فاسد نزدیک میشود.
شبکه اجتهاد: حجتالاسلام دکتر داود فیرحی، استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران، اخیراً شرحی بر کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله فی لزوم مشروطیه (دستوریه) الدوله المنتخبه لتقلیل الظلم علی افراد الامه و ترقیه المجتمع نوشته که تحت عنوان در آستانه تجدد منتشر شده است. شرح فیرحی بر تنبیهالامه میتواند راهگشای مطرح شدن مباحث فقه سیاسی نایینی باشد؛ اندیشهای که به درستی در آستانه تجدد قرار گرفته و با تاخیری صد و اندی ساله از مشروطه ایرانی میتواند گشاینده فضایی باشد که در آن فکر مشروطه اینبار نه بر بستر منازعات سیاسی بلکه بر زمینه امکانات و توانمندیهای فقه سنتی زمینه بحث درباره مشروطه را فراهم آورد؛ گفتوگویی که با به میدان آوردن مخالفان و موافقان، زمینه ساز غنای مفاهیم و ایدهها باشد و به بر ساختن زبانی معیار و اندیشیده برای تاسیس فکر آزادی یاری رساند. به تازگی در دانشگاه تربیت مدرس نشستی درباره کتاب فیرحی با حضور او، محمد جواد غلامرضا کاشی و عباس منوچهری برگزار شد که گزارشی از آن ازنظر میگذرد:
هم مسلمان مکلف، هم شهروند حقمدار
داود فیرحی: مرحوم نایینی کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله را سال ۱۹۰۵ (۱۲۸۵ خورشیدی/۱۳۲۴ قمری) نوشته است. این کتاب از همان زمان مورد جر و بحث است، چند بار چاپ و اصلاح شده است. برخی جاها گفته شده خود مرحوم نایینی این کتاب را جمعآوری کرده است.۵۰ سال بعد از انتشار کتاب یعنی سال ۱۳۳۴خورشیدی یعنی دو سال بعد از کودتای ۱۳۳۲ مرحوم آیتالله طالقانی تلخیصی از این کتاب ارایه داده و تصحیحی نیز بر آن داشته است. در این سالها ایدهای در ایران تحت عنوان تغییر حکومت و همچنین بحث حکومت اسلامی مطرح شده بود. آیتالله طالقانی نیز بر اساس دیدگاههای دهه ۱۳۳۰ خورشیدی، برداشتهای بعضا شتابزده خود را از تنبیهالامه و تنزیهالمله نایینی ارایه داده بود. بعد از آن نیز شرح روشنی از این کتاب نبود. آخرین و مهمترین تصحیح از تنبه الامه و تنزیه الامه را آقای سید جواد ورعی در سال ۱۳۸۲ ارایه داد که شاید بتوان گفت بهترین تصحیح از نسخههای اصلی این کتاب است. تاکنون نیز دست خط مرحوم نایینی در این مورد پیدا نشده و در تصحیحات معمولا به همان نسخه سربی و بعدا نسخه سنگی ارجاع داده شده است.
مکتب فقهی و اصولی مرحوم نائینی در حوزه زنده است
بسیاری معتقدند تنبیهالامه و تنزیهالمله اثر مهمی است، دو ویژگی آن این است که اولا به زبان فارسی نوشته شده اما پر از اصطلاحات است، ثانیا بسیار فشرده است و نویسندهاش مرحوم نایینی شخصیت عجیبی است. کسانی که به خصوص زندگی علمی او را مدنظر قرار دادهاند، میدانند که ایشان بنیانگذار یک مکتب فقهی-اصولی است. بزرگانی چون مرحوم کمپانی اصفهانی، علامه طباطبایی، مرحوم آیتالله خویی، آیتالله سیستانی، مرحوم آیتالله بروجردی خود را پیرو مکتب فقهی و سبک اصولی مرحوم نایینی تلقی میکنند. این مکتب الان نیز در حوزه زنده است و به همین دلیل آثار ایشان مدام تولید و بازتولید میشود. خود مرحوم نایینی، همچون مرحوم آخوند خراسانی موجزنویس است و فشرده مینویسد و جملات و گزارهها سرشار از اصطلاحات فنی و تخصصی است که هر کدام از این تعابیر معانی گستردهای دارند. به همین دلیل برخی محققان مثل محسن هجری کوشیدهاند این کتاب را بازنویسی کنند اما بازنویسی ایشان سبب شد که کتاب از اصطلاحات و ادبیات مرحوم نایینی تخلیه شود. بر این اساس تنبیه الامه امکان ترجمه و سادهسازی ندارد و تنها راه، شرح اصطلاحات آن است.
اما اهمیت تنبیه الامه و تنزیه المله در این است که با انقلاب مشروطه جامعه ایران برای نخستین بار از حیث رابطه دین و دولت وارد دوره جدیدی میشود و آن ظهور دولت مدرن در ایران است. بالاخره مشروطهخواه موفق شده باشد یا خیر، داعیه تجدید دولت داشت یعنی دنبال ایده ملت-دولت (nation-state) بوده است و این یک معضل است. چطور میشود آدم مسلمانی باشد که تابع کل جامعه مسلمانی باشد و در عین حال به لحاظ ملیت جزو جامعه ایران باشد؟ زیرا تا آن زمان مسلمانان ناسیونالیسم و دولت ملی را نمیپذیرفتند و دنبال دولت بزرگ اسلامی بودند. اما مرحوم نایینی توانست درون دستگاههای فقاهتی ما راهی به سوی دولت ملی باز کند و برای نخستین بار از حقوق ملی و قرارداد صحبت کرد. او دقیقا از قراردادی شبیه قرارداد جان لاک صحبت کرد. نایینی برای نخستینبار پس از بحث حقوق عمومی یا حقوق مشترک ملی و قرارداد، از انتخابات، مجلس، تفکیک قوا، مالیات، قانون موضوعه و… بحث کرد و بلافاصله بعد از اینها مرحوم نایینی نخستین بار مکانیزم انتخابات را به انجمنها گره زد یعنی نخستین نسل احزاب را مورد بررسی قرار داد.
هم متدین، هم ملی
خلاصه حرف مرحوم نایینی با این بحثها این بود که چطور میشود آدم هم مسلمان باشد و هم ملی؟ این واژه سنگین بود. همچنین آدم هم مسلمان مکلف باشد و هم شهروند حق مدار؟ مرحوم نایینی در بحثهای خودش دولتی دموکراتیک را مطرح کرد. این مباحث خیلی مهم بودند، اما واژههای مرحوم نایینی فشرده بود و نیاز به توضیح داشت. هر کس وارد میشد تا این کتاب را بخواند، خیلی زود از آن خسته میشد. حتی برخی درباره آن تصوراتی دارند. مثلا دکتر صادق زیباکلام در کتاب ما و مدرنیته و سنت و تجدد تصورش این است که مرحوم نایینی کتاب را به عربی نوشته و آقای طالقانی این را ترجمه کرده و تاکید میکند که ترجمه نیز بد است! منظور این است که کتاب طوری است که در وهله اول مشخص نیست فارسی است یا عربی است یا اصلاحات است یا… همچنین زبان کتاب با اینکه در واژههای آن معانی بسیار زیادی دارند، به گونهای قفل است. من تلاش کردم اصطلاحات کتاب را باز کنم.
تنبیهالامه در چهار حلقه
سبک کار من این بود که هر اصطلاحی از نایینی را در چهار حلقه بررسی کنم. ابتدا کوشیدم، نشان دهم که خود نایینی آن اصطلاح را در آثار دیگرش چگونه توضیح داده است. اما اگر در آثار نایینی چیزی نمیدیدم، سراغ ادبیات فقهی و اصولی دوره مشروطه میرفتم تا مشخص شود که فقهای آن دوره چگونه این اصطلاحات را به کار میبردند و چه منظوری از این واژهها داشتند. اما اگر آنجا نیز این اصطلاح پیدا نمیشد، کار دیگری میکردم. مرحوم نایینی ادبیات فلسفی خوبی داشت و بنابراین اگر این اصطلاح را نمییافتم، در آثار فلسفی دو مکتب ابنسینا (مشایین) و ملاصدرا (حکمت متعالیه) میکوشیدم معنای اصطلاح را بیابم. اگر اینجا هم معنای اصطلاح را پیدا نمیکردم، از روشنفکران و نویسندگان دوره مشروطه یعنی از بستر و زمینه (context) تاریخی بهره میگرفتم.
نقد شیخ فضلالله نعمت است
برای حفظ شکل کتاب با ناشر تصمیم گرفتیم متن مرحوم نایینی را طوری حفظ کنیم که شرح بر متن غلبه نکند، ضمن آنکه تعابیر دشوار را در حاشیه توضیح دادیم. اما دو کار مهم دیگر نیز در این شرح صورت گرفته است. خطاب کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله به مخالفان مشروطه است. بزرگترین رهبر فکری مخالف مشروطه دو بزرگوار هستند، نخست مرحوم شیخ فضلالله نوری و دیگری مرحوم یزدی صاحب عروه است. البته مخالفتهای مرحوم یزدی چندان مدون نیست، اما مخالفت مرحوم شیخ فضلالله نوری مدون است. اصلا شیخ فضلالله نوری برای ما یک نعمت است، او شبههای را به لحاظ علمی ایجاد کرده که ۱۱۰ سال است نتوانستهایم از آن خلاصی پیدا کنیم. این شبهه را تحت عنوان امتناع دولت ملی یا امتناع دولت دموکراتیک میتوان صورتبندی کرد. این شبهه سنگینی است و شبیه شبهاتی است که در ادبیات غرب برخی بزرگان مطرح کردهاند و بنابراین یک نعمت است، یعنی حرفی زده که متفکران مجبورند به آن پاسخ دهند. من در این کتاب اصل متن و شبهات مرحوم شیخ فضلالله را آوردهام تا خواننده بداند نایینی در مقابل چه اندیشهای موضعگیری میکند. کار دوم این است: مرحوم نایینی در کتابش تاکید میکند که من میخواستم دو فصل راجع به رابطه فقیه و حکومت بنویسم، خواب دیدم و ننوشتم. برخی نویسندگان فکر میکردند مرحوم نایینی از ولایت فقیه صحبت میکرده و تقیه کرد و صحبت نکرده است. در حالی که خود مرحوم نایینی دو جای دیگر به طور مفصل نظرش را در این باره آورده است و نظر متفاوتی در این زمینه دارد. من قطعات مهم نایینی را ترجمه کردهام و آوردهام تا خواننده نگاه امروزی را به نایینی نگاه تحمیل نکند.
نگرش چپگرایانه مرحوم طالقانی
پیوست دیگر مقدمه مرحوم آیتالله طالقانی است. مرحوم طالقانی به لحاظ فکری گرایش به اسلام چپ دارد و بعضی جاها کوشیده مرحوم نایینی را با این نگاه بفهمد و توضیح دهد. برای مثال وقتی مرحوم نایینی از شورا صحبت میکند، منظورش دموکراسی است، در حالی که مرحوم طالقانی در تفسیرش از soviet و شوراهای چپگرا صحبت میکند. بنابراین مقدمه مرحوم طالقانی را آوردم تا خواننده دریابد که متن (text) گاهی چگونه در کمند زمینه (context) قرار میگیرد و معنایش جابهجا میشود. در نتیجه خواننده این متن میفهمد که مرحوم طالقانی ۶۰سال قبل چطور این متن را میفهمیده و ما که امروز آن را میخوانیم، جور دیگری آن را میفهمیم. شاید ۱۰۰ سال بعد فرد دیگری وجوه دیگری از این ادبیات را بفهمد.
پاسخ به دکتر منوچهری: تصور آزادی نبود
کار کردن درباره نایینی سخت است. نایینی در بخشی از کتابش از یک پیچ صحبت میکند و میگوید که طبیعت تمدن جوری است که بدون مفهوم برابری و آزادی انسان شکل نمیگیرد. در نتیجه اگر میبینیم در گذشته انسانها تمدن داشتهاند، نشاندهنده آن است که آنجا برابری و آزادی بوده است. اما چه اتفاقی افتاده است که قضیه پیچ خورده و جامعهای که آزادی باور بنیادینش بود، حالا بردگی باور بنیادینش است؟ بنابراین بحث دولت برای نایینی روبناست و بحث آزادی برای او زیربناست. در واقع نایینی این را توضیح میدهد که چطور یک تمدن به حضیض افتاده است. دلیلش را نیز از دست دادن تصور آزادی (و نه حتی تصدیق آن) میخواند. یعنی مسلمانان به سمتی رفتند که حتی نمیتوانند بفهمند آزادی چیست. تنبیه برای همین است. یعنی نایینی میگوید که ایماژ آزادی از تخیل مسلمانان گم شده است. بنابراین چون مفهوم آزادی با بحث حکومت گره خورده است، به طور اتوماتیک بحث حکومت نیز مطرح میشود و در نتیجه بحث حقیقت حکومت را طرح میکند، یعنی حکومتی که درست است، نه حکومتی که واقعا هست.
ناگزیر از بحث رابطه دین و ملت هستیم
اما در مورد بحث دکتر کاشی که میگوید آیا این محقق شده است یا خیر، باید بگویم که گاهی ما در منگنهای گیر میکنیم و بحث موفق شدن یا موفق نشدن فرعی میشود. مثلا وقتی مشروطه شکل گرفت، برخی روشنفکران تصور میکردند عصر مذهب گذشته است، بعد مدتی گذشت و از ۱۲۹۵ به بعد بسیاری تحت تاثیر چپگرایی به این نتیجه رسیدند که عصر ملیت نیز گذشته است و باید دنبال دولتهایی گشت که مبتنی بر ایدئولوژی هستند. اما واقعیت این است که برای مسلمانان نه ملیت و نه مذهب حذفشدنی نیست. هنر نایینی این است که بحثی را مطرح میکند که ناگزیر است، یعنی مسلمانان چارهای ندارند جز آنکه راجع به نسبت دین و ناسیونالیسم یا دولت ملی فکر کنند. شاید روزی راهی بیابند. چون به نظر نمیآید حذف یکی از آنها ممکن باشد. امروز هم گریزی جز یافتن راهی برای یک دولت دموکراتیک در جهان اسلام نداریم. همسایگانمان را که گرفتار افراطگرایی شدهاند، میبینیم. وقتی یک صد سال است راجع به یک معما فکر میشود، مفهومش این است که حذف یکی از طرفین آن ممکن نیست. در نتیجه به عقیده من تلاشهای ناموفق مهم هستند و باید ببینیم چرا این تلاش ناموفق بوده است؟ هر شکستی چه شکست شریعتی یا سایر روشنفکران، به ما نیرو میدهد. امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند بحث از رابطه دین و دولت ملی هستیم. رابطهای که هنوز بحث آن باز نشده است. چون تصور شده که ما دنبال حکومت دینی هستیم و بحث ملیت باز نشده است. اما از همان ابتدا معلوم شد که ناگزیر از بحث ملیت هستیم. بنابراین من هم میدانم که این تلاشها مشکلاتی داشته اما چارهای جز آن نداریم. بنابراین پرسش نایینی غیر از پرسش ما نیست. قصدم از نگارش این کتاب نشان دادن این بود که ما چگونه صد سال است در آستانه تجدد هستیم.
دولت ملی کوچک
نایینی به دنبال دولت ملی کوچکی بود که مخالف شریعت نباشد، بلکه دنبال تحقق حقوق عمومی مردم باشد، حقوق عمومی که با جمعآوری، توزیع و مصرف درست مالیات گره خورده است. او تاریخی نگاه نمیکرد، بلکه تصورش این بود که دولت درست، دولت حداقلی است. به همین خاطر معتقد بود هرچه به وظایف دولت اضافه شود، به سمت دولت ناقص و در نهایت فاسد نزدیک میشود.
نقد شیخ فضلالله سنگین است
نظریه نایینی با شبهههای سنگینی مواجه است. به نظر میآید شیخ فضلالله میتوانست این تئوری را ساختارشکنی (deconstruct) کند. بعد از او هم تلاشهایی صورت گرفت. در لبنان مرحوم شمسالدین، در ایران قبل از انقلاب علامه طباطبایی ذیل اعتباریات، در ایران بعد از انقلاب دکتر شیخ مهدی حائری در حکمت و حکومت این تئوری را دنبال کردند. یعنی نظریه رها نشده اما همچنان منتقدان جدی خودش را دارد. اما اینکه چرا این نظریه عملی نشد، به فضای فرهنگی ما بازمیگردد. نظریه خیلی مدرن است، اما فضای فرهنگی مشروطه قادر به تحمل آن نیست.
از ماکیاوللی تا ارسطو و روسو
وقتی این کتاب را کار میکردم، به دو نفر زیاد فکر میکردم: نیچه و ماکیاوللی. یعنی همچون ماکیاوللی که با متفکران یونان و روم همنشینی خیالی داشت، با نایینی به تخیل میپرداختم. ضمن آنکه فکر میکنم ایدههای نایینی همچون نیچه بسیار زودهنگام است و ما هنوز هم نمیتوانیم مفاهیم نایینی مثل آزادی را هضم کنیم.
نایینی هیچ جا اشارهای به غرب نمیکند. فقط دو متفکر را میستاید: یکی ارسطو و دیگر روسو. میگوید نخستین حکیمی که حکومت مردم را کشف کرد، زهی خوشبختی برای او و باعث غبطه ما است، همین طور زهی شرمندگی ما. تمام واژههای او از درون سنت اسلامی است. او هم به تاریخ و هم به فلسفه مسلمانان مسلط است. او معتقد است مسلمانان آنچه داشتهاند را از دست داده ند. جملهای بسیار ارزشمند دارد بدین مضمون امروزی که دولت تا شبیه رانت شود، از دموکراسی فرار میکند. او میگوید که تا زمانی که مسلمانان جنگهای جهادی نداشتند، پول غنیمت دست خلیفه نیفتاده بود، دولت دموکراتیک بود. بنابراین دولت زمان پیامبر(ص) دموکراتیک بود. او میگوید دولت اگر از مردم مالیات بگیرد، مجبور است پاسخگو باشد. بنابراین او بحث دموکراسی را به غربیان ارجاع نمیدهد، بلکه به سالهای آغاز هجرت تا ۱۶ هجرت ارجاع میدهد. بعد از آن است که جنگهای جهادی باعث شد شرایط تغییر کند. بنابراین از نظر نایینی حقیقت حکومت دموکراتیک است. او تاریخ خودش را دارد و به غرب ارجاع نمیدهد. البته این به معنای تقلیل مفاهیم نیست. از نظر نایینی مفاهیم بنیادین سنتی و مدرن ندارند. مثلا آزادی یا دموکراسی سنتی و مدرن ندارند.
من هم از مخاطبانی هستم که دکتر فیرحی اشاره میکنند یعنی قبلا با آنکه آن را یک دور خوانده بودم اما به سختی با آن ارتباط برقرار کردم و تنها تصوری اجمالی بر اساس شروح دیگران از علامه نایینی داشتم. ولی این کتاب این فرصت را فراهم میکند که مخاطبانی از این دست نیز آن را بخوانند. این شرح نشانگر آن است که مطالعه آثاری چون تنبیهالامه و تنزیهالمله دانشی میخواهد که در آکادمی ما آموخته نمیشود، ضمن آنکه دانشی شهودی نیز میخواهد که تنها در فضاهای سنتی مثل حوزه منتقل میشود، یعنی نیاز به آن است که فرد در حوزه باشد تا با جهان این متن ارتباط برقرار کند. سبک کار نیز شبیه کارهای کالینگوود و اسکینر است، یعنی اثر را در متن پرسش و پاسخهایی که در آن دوره درگرفته بخوانیم.
اما در ادامه میکوشم باب بحثی دیگر اما مرتبط را بگشایم. دکتر فیرحی اشاره کرد که میخواهد هم امکان یک مسلمان مقید متعهد را فراهم کند و هم یک شهروند خوب ذیحق را، هم تصور ما از یک فضا و جامعه دینی و هم تصور ما از یک دولت مدرن متکی قانون اساسی و تحزب و انتخابات را. این دو فضا را در این اثر نیز میبینیم. اما سوال این است که آیا این پروژه موفق بوده است یا خیر؟
آستانه تجدد و پروژه فیرحی
از قضا بیغرض هم وارد بحث کتاب نمیشوم، چون حس میکنم دکتر فیرحی بیخود سراغ کتاب نایینی نرفته است. ما درک کلی از پروژه کلان دکتر فیرحی داریم. آستانه تجدد نیز جایگاهی در پروژه کلان دکتر فیرحی دارد. آن پروژه ارزش بحث و گفتوگو را دارد. اما تا جایی که به این کتاب مربوط است، سوال این است که آیا علامه نایینی موفق شده سنتز خوبی از این دو ارایه دهد؟ بحث بر سر انتظار زیادی از این موضوع نیست. نفس اینکه عالم و فقیه برجستهای شجاعانه وارد این قلمرو شود، شایسته تقدیر است، اما از این حیث که حس میکنم هنوز آن پروژه ادامه دارد، میتوان این سوال را میتوان در استانهاش مطرح کرد که این پروژه تا چه حد در پیوند زدن این دو افق موفق است؟
مواجهه با دیگری
در دوره مشروطه جهان جدیدی بر ما عارض میشود و میبینیم کسان دیگری از دوران دیگری خرد دیگری دارند و بر ما غلبه کردهاند. این امر واکنشهایی را برانگیخته است. یک واکنش از موضع سنت این دیگری (other) قدرتمندی را که دانش و نگاه دیگری دارد را اساسا ندیده است و آن را کاملا نفی (ignore) کرده است. شیخ فضلالله را شاید بشود نماینده چنین دیدگاهی دانست. اما برخی نیز آن را دیدهاند، یعنی این پدیده را جدی گرفتهاند. زیرا دیدن مغرب زمین و مظاهرش و عقلانیتش و قدرتش و چشماندازی که گشوده در آن دوره کار آسانی نیست. این شکل از دیدن در آن زمان به معنای پذیرش برتری این دیگری (other) نیز هست. دو واکنش از سوی کسانی که این دیگری را دیدهاند، متصور شده است. یکی آن دسته که گفتهاند این دیگری برتر است و در نتیجه ما باید خودمان را از هر آنچه داریم، خلع کنیم و تماما تسلیم این دیگری برتر شویم، آخوندزاده و ملکمخان و… را ظاهرا باید در این گروه دستهبندی کرد. اما نگاه علامه نایینی که بسیار شبیه دیدگاه کسی چون دکتر شریعتی به این دیگری است، به بازخوانی و قرائت تازهای از متن این سنت دعوت میکند تا اثبات کند آنچه آن دیگری دارد را من از اول داشتهام یا میتوانستم داشته باشم، یعنی ظرفیتش را داشتهام. به نظرم علامه نایینی را میتوان در این مقوله (category) دستهبندی کرد، نگاهی که بعدا در سنت دینی پیش میرود.
تاریخ شکست
اما سوال اساسی این است که تاریخ چه گفت؟ آیا بالاخره علامه نایینی چیزی را جلو برد یا شیخ فضلالله؟ من گمان میکنم پروژه شیخ فضلالله متحقق شد و علامه نایینی در عمل توفیق چندانی نداشت، اگر چه به چندین شکل بعدا بازخوانی شد و بازسازی شد و تداوم یافت. علامه امینی میکوشد از متن سنت قرائتی ارایه دهد تا نشان دهد که حکومت در بدو سنت ما با عدالت، آزادی، برابری، الگوی مشارکتی و… همراه بوده است و بعدا اتفاقاتی رخ داده است که از این ایدهها دور شده است. او بر همین اساس به سلاطین و فقها و… انتقاداتی وارد میکند. اما بحث من این است که یک جای این کار ایراد دارد، یعنی این کار که قرائتی تولید کنیم که هم به کار جهان جدید بیاید و هم با سنت ما هم خوان باشد. من شکی ندارم که ما از قرائت نداریم، اما تصور من این است که پیش از قرائت کار دیگری باید بکنیم که علامه نایینی نکرده است و تا به امروز نیز روشنفکران دینی نکردهاند. آن هم این است که اولا تمایزمان را بپذیریم، بدون اینکه الزاما بحث رابطه قدرتی را فرض کنیم. سپهر ما با سپهر غرب متفاوت است. به نظرم این تلاش برای آنکه بگوییم آنچه مظاهر تمدن جدید است، آن است که خودمان داشتیم و داریم و تعارضی با سنت ما ندارد، بحث را در این قرائتها میاندازد که امروز نیز رواج دارد. قرائت متفاوت ما را از دشواری عینی جهان تجربی خلاص نمیکند. ما پیش از آن باید با هم گفتوگو کنیم. ما یک امکانهای مقدر داریم. غرب هم یک امکانهای مقدر دارد. یعنی ما و غرب هر کدام تنها یک جورهای مشخصی میتوانیم باشیم. محدودیتها و امکانهایی برای نحوه زندگی ما و برای نحوه زندگی غربی گشوده است و این محدودیتها و امکانها اولا متفاوتاند و ثانیا نامتناهی نیستند. نفس اینکه بپذیریم ما صورت متفاوتی از تقرب (approach) به این عالم هستیم و غرب نیز صورت متفاوتی از تقرب به این جهان است، امکان گفتوگو را فراهم میکند، زیرا هر کدام میتواند بگوید محدودیتها و امکانهای نحو زیست خودش و دیگری را ببیند. در این حالت است که امکان گفتوگو فراهم میشود، یعنی در حالت پذیرش این تمایزهایی که تقدیر ما است و با خرد خلاق آفرینشگری که میتواند خوانش متفاوتی بکند، حل نمیشود.
خوانش پویا و غیرتقلیلگر
البته این انتظار نابجایی از علامه نایینی است، اما با گذر صد سال از زمان او، امروز هم من باید بتوانم با خرد انتقادی وضعیت خود و دیگری را نقد کنم و هم با یک نگاه انتقادی دوجانبه راهی را پیش ببریم. ما در مشروطه با دیگری (other) مواجه شدیم که قابل تحویل و تقلیل به ما نیست. با نفی ایشان به نحوی خیال خود را راحت میکنیم و فرصت برای ندیدنشان را فراهم میکنیم، اما با گفتن اینکه ما هم دارای همه ظرفیتهای تمدنی آنها هستیم، باز آنها را نمیبینیم، خودمان را هم نمیبینیم. به نظر من در طول بیش از یک قرن این فرصت پیش آمده که با یک دیگری مواجه شویم که قابل تحویل نیست و باید مرتب آن را کاوید، زیرا پویشهای درونی فراوانی دارد. از این حیث باید مرتب خودمان را هم بازخوانی کنیم. اما این به شرطی رخ میدهد که اصل تمایز تقلیلناپذیر را بپذیریم. در پرتو این دیگری تقلیلناپذیر مرتبا افق بیپایانی از آگاهی به خودمان را نیز میگشاییم.
با یک خوانش پویا از سنت ما که در آن به ظاهر مشکل دموکراسی و سنت حل میشود، مشکل اصلی حل نمیشود، زیرا این خوانش باید در جایی کاری در منطق عینی مادی بستر ما انجام دهد. این خوانش البته گاهی عمیق است و گاهی نیز بازیگوشانه است، اما به هر حال پرسش اساسیام آن است آیا علامه نایینی توفیقی در جمع کردن این دو افق داشته است یا خیر؟/ اعتماد