اختصاصی شبکه اجتهاد: بخش نخست مناظره استاد علیدوست و دکتر سروش را گوش کردم. پیش از آنکه به نقد این دیالوگ بپردازم باید اذعان کنم در شرایطی که گفتگو میان حوزویان و دانشگاهیان به آروزیی دیرینه تبدیل شده و اساسا دیگر نه دانشگاهیان وارد حوزه میشوند و نه حوزویان روانه دانشگاهها، انجام این مناظره را رخدادی میمون میدانم تا راهی به سوی انجام دوباره این گفتگوها باز نماید. سوگمندانه امروزه حوزویان نه تنها با دیگران گفتگو نمیکنند بلکه گفتگوی درون حوزوی آنها نیز به تاخیر افتاده و اغلب به صورت ضربدری با هم مباحثه میکنند. بدون اینکه اذعان کنم پیروز در مناظر آن دو بزرگوار کیست آنچه روشن بود آن بود که سروش مجددا بر نهاد فقاهت تاخت و همان بحثهای قبض و بسط تئوریک شریعت را مجددا تکرار کرد و مرتب استاد علیدوست را به فهم دوباره آن دعوت میکرد. علیدوست نیز ناخواسته به نمایندگی فقه سنتی کوشید از سامانه فقه دفاع کند و آن را مبتنی بر کلام اسلامی و نیز اخلاقی نشان دهد.
اگرچه برخی، عالمانی چون استاد علیدوست را نماینده واقعی فقه سنتی نمیدانند اما به نظر میرسد اغلب روحانیت کنونی ما هوا خواه اسلام سنتیاند. اسلام سنتی قدرتمندترین اندیشه در درون حوزههای شیعی است که بسیاری از روحانیون بدان تعلق دارند اما به نقل از تحقیق « اسلام سنتی؛ مبانی و شاخصههای آن با تاکید بر حوزه علمیه قم و جامعه الازهر» نوشته جناب استاد بطحایی، از درون به سه طیف متمایز میشوند: ۱) اسلام سنتی درجه اول و ناب، ۲) اسلام سنتی وظیفه گرا و ۳) اسلام سنتی نظام واره.
اسلام سنّتی ناب، قرائت رسمی از اسلام است که قرنهای متمادی در محافل حوزوی مورد وفاق بوده است. . اسلام سنّتی در ارتباط – سلب و تقابل – با جریانات فکری همچون اسلام سیاسی، اسلام انقلابی، اسلام نواندیشی و سنت گرایی تعریف شده است. دغدغه جریان اسلام سنّتی ناب حفظ میراث گذشته است و مسئلهای در موضوع علل انحطاط و عقب افتادگی مسلمانان در جهان معاصر برای آنها موضوعیّت ندارد. اکثر قریب به اتّفاق علمای سنّتی، از حیث شناسنامهای به زمان معاصر متعلّقاند؛ اما از لحاظ فکری، درگیری با این شرایط این زمانه و مباحث مدرنیته ندارند و نه مشکلات عصر و انسان معاصر را درک میکنند نه برای راه حلّ آنها راهکاری عملیاتی دارند. در کلیّت، این جریان به چالشهای دنیای مدرن در جهان اسلام وقعی نمینهد؛ مگر در آنجایی که احساس خطر کند که به همان اندازه دفع ضرر، به نقد و رویارویی با آن میپردازد. گفتمان اسلام سنّتی ناب با نمایندگانی چون آیتالله سیّدتقی طباطبائی، آیتالله سیّد موسی شبیری زنجانی، آیتالله شیخ جواد تبریزی و آیتالله وحید خراسانی معرفی شده است.
اسلام سنتی وظیفه گرا، هرگونه نگاه سلبی به سیاست را نفی و ملتزم به حضور دین در اجتماع و سیاست است ولی طرح و برنامهای منسجم برای ورود به نظام سیاسی ندارد. در مواجه با تجدد نیز رسالت خود را عموما به مواجهه با چالشهایی میپردازد که کیان اسلام را مورد هجمه قرار داده و پاسخ مقتضی میدهد. این طیف از این جهت وظیفه گرا نامیده میشود که آنها وظیفه و تکلیف شرعی خود را در پاسداری از کیان اسلام در مواجهه با مدرنیسم میدانند و از آن که تکلیف شرعی دارند با نرم افزارهای فکری مدرنیته رو به رو میشوند. آیات عظام مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، موسوی اردبیلی و حسین علی منتظری را میتوان از نام آوران این طیف دانست. طیف سوم، سنتیهای نظام واره نام دارند. رویکرد ایجابی و ارائه برنامه مدون سیاسی ماهیت این طیف را سامان میدهند. این طیف علاوه بر مقابله با طیف اول و پاسخ به شبهات آنان در صدد روزآمد کردن دین در دروه جدیدند. آسیب شناسی، نگاه منسجم به آموزههای دینی اجتماعی و حضور فعّال در کنشگری سیاسی چهره غالب آنهاست. ایده فقه نظام ساز در این طیف، تئوری است که حیث اجتماعی خود را تبدیل به قاعده کرده است. از این جهت ممکن است یک فقیه سنّتی محافظه کار یا وظیفهگرا به اصطلاح حضور اجتماعی یا امتداد اجتماعی داشته باشد؛ ولی این امتداد اجتماعی از جهت حیث حضور و حتی حیث اجتماعی فرهنگ عامّه نباشد. اسلام سنّتی نظام وار بر آن است که استنباطاتش امتداد اجتماعی پیدا کند و فقه در بستر و ساحت صرفاً علمی و دیسپلینی خود باقی نماند. علاوه بر این، این طیف عموماً پاسخ خود به مدرنیته را تنها در دفاع از آموزههای دین نمیداند و بلکه حتی مزایا و ثمرات مدرنیته را به نفع آموزههای دینی استفاده میکند. به عنوان نمونه نظام سازی از دین که از رهاوردهای مدرنیته است و به نوعی ارائه تفکر نظام واره از هر ایسمی است؛ به طور جد در طیف نظام وار لحاظ میشود. اسلام سنّتی مقاصدی – که استاد علیدوست از آن دفاع میکند – به موضوع عقب ماندگی جامعه اسلامی در تحوّلات پسامدرنیسم با بازسازی مفاهیم دینی در قالب فقه جواهری سعی در معقول و مقبول کردن آنها دارد. رویکرد نظام وار از آن جهت بر این طیف اطلاق شده است که در افق نگاه این طیف این حکمتهای شریعت هستند که سمفونی احکام را تنظیم میکنند. آیات عظام وعلمای اعلام نظام وار سنّتی همچون شهید مطهّری، شهید بهشتی، آیتالله جوادی آملی، استاد هادوی تهرانی و استاد علیدوست را میتوان از نمایندگان این طیف نام برد.
این نشان میدهد که اسلام سنتی نظام واره تنها ظرفیتی از حوزههاست که توان گفتگو با اسلام روشنفکری دارد و الا گفتگوها و نقد اسلام وظیفه گرا – همانند نقد آیتالله مکارم شیرازی – در دهه هفتاد نشان داد که آنان بر نقدهای سروش ظفر نیافتند و اشکالات او همچنان باقی مانده است. اما باز گردیم به محتوای درونی مناظره. این گفتگو برای نسل جدیدی که حتی تبار آن را در دهه هفتاد هم ندیده بود جذابیتی نداشت. سخنان سروش حرف جدیدی نداشت و به پرسشهای کنونی نسل جدید پاسخی نمیداد. شاید دلیل آن این بود که اساسا پروژه روشن فکری دینی در ایران به پایان رسیده و حتی عنوان پر ابهامی چون نواندیشی دینی نتوانسته است جای آن را پر کند. از آن سو نیز فقه سنتی حتی در قالب فقه مقاصدی نیز راه حل جدیدی برای عبور تنگناهای فقه وظیفه گرا که بر ارکان فقهی جمهوری اسلامی سیطره دارد بیان نکرده و هنوز از واقعیتهای اجتماعی جامعه ما عقب مانده است. با این همه باید از سامانه فقه نظام واره دفاع کرد و فقهیان دیگری که جسارت بیشتری در این باره دارند را روانه این نوع گفتگوها کرد. بیتردید سعی استاد علیدوست قصد دارد با فقه مقاصدی به جنگ شبهات افرادی چون سروش رود مشکور است اما خود میداند که با اتکاء تنها برفقه المقاصدی و البته رعایت حال دو گروه دیگر از فقهیان سنتی در حوزه، توان خارج کردن فقه سنتی در رویارویی با اندیشه روشن فکری دینی در ایران را ندارد و باید مسیری دیگر انتخاب نماید.
ا سلام اتفاقا به نظرم به رغم ظاهر ساده این تقسیم بندی از روحانیت حوزه قم ، تقسیم بندی دقیقی است. نخست آنکه مولف اغلب حوزه را سنتی می داند که حرف درستی است و دوم اینکه به نقل از جناب بطحایی ان را به سه طیف درست تقسیم میکند که در نوع خود بدیع است. در واقع مولف قصد داشت که بگوید آیت الله علیدوست در زمره فقهای سنتی نظام واره است و این طیف توان بحث کردن با سروش را دارد
نگارنده محترم بیشتر تولید ادبیات کردند تا بیان استدلال و ارائه محتوا، اینکه در فضایی انتزاعی گروه سازیهای بکنیم و افرادی با تفاوت بسیار را در آنها بگنجانیم و نهایتا بدون هیچ استدلالی ارزیابی جازمانهای از عملکرد و خروجیهایشان ارائه بدهیم، روشی علمی به نظر نمیرسد.
خواننده فطن، تنها از نام بردن مرحوم آقای دهسرخی در کنار فقها و مراجع بزرگی مانند آیات عظام تبریزی، شبیری، وحید و قمی میتواند حدس بزند که تقسیم بندی و توصیفات مذکور در این یادداشت چه مقدار از واقعیت جریانهای فکری درون حوزوی فاصله دارد و تا چه مبلغی ژورنالیستی و سطحی است.