شبکه اجتهاد: در ادوار فقه، بحثهای فقهی به عنوان مطلق علم در فهم دین با پرسش های صحابه به ویژه امیرالمؤمنین علیهالسلام از رسول خدا صلوات الله علیه و آله شکل گرفت و پس از آن مفهوم اجتهاد. با تدریس فقهی گسترده امام صادق علیهالسلام، این مباحث تدوین و تنظیم دانشی و مکتب گرفت و افتا به عنوان یک شأن فقهی مطرح شد، به گونهای که بعض اصحاب مکلف به افتا در میان شیعیان میشدند.
با شکلگیری افتا و طبقه فقیهان، تقلید شرعی معنا مییابد، به این که دیگر کسی مستقیم به فهم دین نپردازد مگر این که دانش فقهی بیاموزد و در غیر اینصورت حجیت رفتار خود را با رأی فقیه منطبق کند.
در این ساختار معرفتی، معرفت امری ثابت است و فهم دین، فهم مراد الهی به عنوان یک امر واقعی است و لذا تقلید هم امکان مییابد. اما در فضای فرهنگی معاصر که معرفت، شخصی و برساخت فرهنگ و تاریخ است نمیتوان از تقلید شرعی سخن گفت. چون واقعیت انکار میشود و متن دینی هم سوژه معرفت دینی است. یعنی با این نحوه معرفتی، عمل دیندار فقط دال بر برساخت معرفتی او و این معرفت ناشی از یک متن دینی است که در گفتگوی فرهنگی شکل گرفته است. لذا دین نه امر قدسی که امری فرهنگی خواهد بود و تکثر ادیان پذیرفته خواهد شد. با این نگاه حتی فقه تا وقتی فقه است و دین تا جایی مورد قبول است که کارکرد فرهنگیاش بماند.
متأسفانه برخی ناآگاهان از بنیاد معرفتی فقه شیعه گاه، تأثیر زمان و مکان بر استنباط احکام را در چنین فضای فرهنگی تفسیر میکنند و فقه پویا تلقی میکنند. حال آن که پویایی وصف موضوع به عنوان علت ثبوت حکم است و نه پویایی در ذات فقه تا به سیالیت فقه انجامد.
به عبارت دیگر، اگر اسلام فقاهتی در میان بعضی افراد به فهم شخصی دین تقلیل داده شده است، نمیتوان لزوماً به عوامل و زمینههای سیاسی اجتماعی کشور وابسته دانست. بلکه تغییر ساختار معرفتی از معرفت حاکی از واقع به سوژه معرفت مانع از قبول برتری فهم فقیه بر غیر فقیه میشود. هرچند این التفات در خود شخص غیر مقلد باشد. این بحران معرفتی، از چالشهایی است که حیات فقه به ویژه فقه نظامات را تهدید میکند.
بنابر این، یکی از مؤلفههایی که در تحلیل دینداری ایرانیان نیاز است، بررسی بنیاد معرفتی و میزان آگاهی به نسبت میان ثبات معرفتی، تقلید شرعی و اسلام فقاهتی و پایبندی عملی به آن است.
نویسنده: حجتالاسلام سید محمد طباطبائی، عضو گروه فقه جامعه و فرهنگ مرکز فقهی ائمه اطهار علیهمالسلام