تکتم آزاد در بخشی از پایان نامه سطح چهار خود با عنوان «بررسی مستندات قاعده حرمت تنفیر از دین و کارکرد آن در فقه خانواده»، به نقش سیرۀ عقلا به عنوان مستند قاعدۀ حرمت تنفیر از دین پرداخته و در ابتدا سیره عقلا معناشناسی و تفاوت آن با مفاهیم مشابه از قبیل ارتکاز عقلاء، بنای عقل، عرف، عادت و سیرۀ متشرعه مشخص گردیده، سپس سه مبنای نظری که در حجیت سیره عقلا نزد فقیهان شیعه موجود است، بیان و در ادامه برای اثبات قاعده حرمت تنفیر از دین به سیره عقلا استناد شده و مقصود از عقلا و نیز کاشفیت و مقدار دلیلیت سیره تبیین شده است و در نهایت اشکال کثرت تخصیص که ظاهراً بر قاعده وارد است، مطرح و پاسخهایی برای حل آن پیشنهاد شد.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی نقد مقاله «دلالت سیره عقلاء بر قاعده حرمت تنفیر از دین» با حضور نویسنده و ارائه دهنده اثر، خانم تکتم آزاد طلبه سطح چهار رشته فقه خانواده و حججاسلام دکتر محمدزاده و دکتر علی الهی خراسانی و خانم صدیقه تقربی به عنوان اساتید ناقد، چندی قبل در محل مؤسسه علمی تحقیقی نرجس(سلام الله علیها) برگزار شد که گزارش تفصیلی آن از نگاهتان میگذرد.
تکتم آزاد در آغاز به ارائه بحث پرداخت و بیان داشت: معنای قاعده حرمت تنفیر از دین این است که هر فعل و سخن و یا حکمی که زمینهساز تنفّر، انزجار و گریز عمومی مردم نسبت به دین اسلام شود و سبب وهن شعائر دین گردد، دارای حرمت بوده و از نظر شارع مقدّس امر نکوهیدهای است. هر چند آن حکم شرعی بنابر حکم اولیّه، دارای الزام باشد، این قاعده در متون فقهی به صورت بحث مستقلی مطرح نشده و جزء قواعد اصطیادی بهشمار میآید و پژوهشهای جدیدی در ارتباط با مستندات این قاعده و کارکرد آن در ابواب مختلف فقهی صورت گرفته است. جهت استدلال به این قاعده از ادله چهارگانه، استفاده شده است. در این اثر که بخشی از پایان نامه سطح چهار بنده با عنوان بررسی مستندات قاعده حرمت تنفیر از دین و کارکرد آن در فقه خانواده است، به نقش سیرۀ عقلا به عنوان مستند قاعدۀ حرمت تنفیر از دین پرداخته میشود. در ابتدا سیره عقلا معناشناسی شده و تفاوت آن با مفاهیم مشابه از قبیل ارتکاز عقلاء، بنای عقل، عرف، عادت و سیرۀ متشرعه مشخص گردیده است.
در ادامه سه مبنای نظری که در حجیت سیره عقلا نزد فقیهان شیعه موجود است، بیان شده است. بحث دیگر دلیلیت سیره عقلا بر قاعده است که برای اثبات آن دو رکن اساسی اثبات معاصرت و سکوت دال بر امضای معصوم لازم است. برای اثبات معاصرت نیز چند راه حل آمده است. در ادامه برای اثبات قاعده حرمت تنفیر از دین به سیره عقلا استناد شده و مقصود از عقلا و نیز کاشفیت و مقدار دلیلیت سیره تبیین شده است و در پایان اشکال کثرت تخصیص که ظاهراً بر قاعده وارد است، مطرح و پاسخهایی برای حل آن پیشنهاد شده است.
دکتر محمد زاده در ادامه این نشست، به بیان دیدگاهها و انتقادات خود پرداخت: در باره مقاله باید گفت با توجه به عنوان و موضوع، انتظار میرفت حجم قابل توجهی از اثر ناظر به دلالت سیره عقلا بر این قاعده باشد در حالی که بسیاری از مباحث در باره خود سیره و تفاوت آن با مفاهیم مشابه چون عرف، بنای عقل و… بوده است و کمتر به بحث اصلی پرداخته شده است. ضمن این که بیان این تفاوتها هم تأثیری در چگونگی استدلال به قاعده نداشته است. ایشان همچنین در کیفیت استدلال نویسنده به آیات و روایات نقدهایی وارد کرد.
در باره سیره عقلا اشاره کردید که در منابع پیشین مطرح نشده است در حالی که باید گفت به نگاه دقیق، سیره در شمار ادله اربعه است زیرا بازگشت حجیت سیره به سنت است. اگر تقریر معصوم که پشتوانه سیره است نباشد، حجت نیست. مباحثی چون اثبات معاصرت، اثبات سکوت معصوم و بحث ملازمات قاعده تنفیر از موضوعهای بسیار مفیدی است که در مقاله مطرح شده و تمرکز بیشتر بر این مباحث، مناسبتر خواهد بود. بهتر است به نمونهها و مصادیق مبتلا به نیز، اشاره شود.
نکته اساسی و مهم در مقاله این است که مقصود شما از قاعده حرمت تنفیر چیست؟ آیا مقصود این است که حکم جعل نشده و ما صرفاً عمومات و اطلاقاتی میبینیم که در مقام جعل مقید به عدم تنفیرند. چنان که مورد نظر از هر قاعده فقهی همین است یعنی احکام مقید به قاعدهاند مثلاً در قاعده لاضرر میگوییم حکم ضرری جعل نشده است یا مقصود این است که احکام اولیه در مقام اجرا به گونهای مقید به عدم تنفیرند. در این فرض نمیتوان آن را به عنوان قاعده و شرط و عنوان ثانوی تلقی کرد چرا که به هر حال هر حکمی در مقام اجرا اقتضائاتی دارد که باید لحاظ شود. ظاهراً احتمال اول مراد است بنابراین به عنوان قاعده نباید مطرح شود و به نظر میآید به عنوان یک مسأله فقهی باید طرح شود.
سپس خانم آزاد مواردی از ایرادها را پذیرفت و مواردی دیگر را پاسخ داد و اشاره نمود: مد نظر او در این قاعده، صرفاً در مقام اجرای احکام نیست زیرا پیشفرضهایی از جمله تبعیت احکام از مصالح و مفاسد، اصل مدارا در اسلام و نیز اصل غایتگرایی در دین، از جمله مبانی مورد نظر هستند که با استناد به آنها میگوییم قاعده تنفیر مانند قاعده لاضرر از ادله حاکم است.
حجتالاسلام علی الهی خراسانی به ذکر دیدگاههای خود در باره مقاله پرداخت و اظهار کرد: من دو نگاه به این مقاله دارم. نگاه اول که با پذیرش این صورتبندی و چارچوبه است و نگاه دیگر که عمیقتر است و شاید صورتبندی جدیدتری باشد برای آنچه شما در صدد آن هستید.
اولاً این نگاه و دغدغه حاکم بر مقاله را کاملاً میپسندم یعنی توجه به آن چه پس از جعل اتفاق میافتد، درک مکلفان از احکام، سیره عقلا و پررنگ کردن آن و نیز تغییراتی که برخی احکام در طول زمان دستخوش آن میشوند. اما در این که تلاش شده حرمت تنفیر به مثابه یک قاعده فقهی مطرح شود، دستاندازهایی در مقاله وجود دارد و به نظر از وضوح کمرنگی برخوردار است. مثلا این که به سیره عقلا اشاره میکنید که اگر مذهبی موجب تنفر شود، از آن دست میکشند، عقلایی بودن این ماجرا را کمرنگ میکند. در حرمت تنفیر بحث اجرای قوانین الهی است که نسبت به کلیت دین ایجاد نفرت میکند پس باید بحث کنید که زمینه اجرای این قاعده حتی اگر سیرهای هم در قوانین الهی داشتید، آیا سیره عقلا است؟ سیره متشرعان آن دین است؟ خوب بود به صغرای این سیره عقلا بیشتر میپرداختید و و رد پا و شواهدی از پیروان آیینهای دیگر و قانوننامههای قدیمی مثلاً قوانین حمورابی میآوردید.
نکته دوم این که نوعی تزلزل و ابهام در تعابیر وجود دارد. آیا قصد دارید تشریع حکم موجب تنفر را نفی کنید مثل لاضرر که مثال زدید. درصورتی که بلافاصله سخن از عدم تنجز و فعلیت میآورید و خواننده از مقام جعل به مجعول میرسد و متوجه نمیشود که تنفر قید جعل است یا مجعول. بهتر بود تفاوت جعل و مجعول را بیان میکردید و اگر قید مجعول است مشخص میشد که آیا قید ترتب است یا اتصاف و … . گاهی هم ادبیات تزاحم را به کار میبرید. در امتثال حکمی مصلحت اهمی وجود دارد. برای مثال موجب تضعیف نظام نشود یا تبلیغ دین دچار اختلال نشود. اما بحث تزاحم هم مطرح نشده است. بحثهای دیگری هم بهتر بود مطرح میشد مانند این که مرجع تشخیص این تنفر چیست.
اما نگاه دوم: اساساً بنده تنفر از دین را طور دیگری میفهمم. آنچه زمینه تنفر را ایجاد میکند اتفاقاً سیره عقلا نیست بلکه عقل عملی است. آن هم بنابر تفسیری از عقل عملی غیر از تفسیر شهید صدر و آیتالله خویی که عقل عملی را نفس الامری و امر تصدیقی میدانند بلکه به دیدگاه شاگرد شهید صدر، آیتالله هاشمی شاهرودی یا دیدگاه آیتالله سیستانی که تقریباً شبیه نظر مرحوم آخوند و سید محمد روحانی است. معتقدند مدرَکات عقل عملی از سنخ تصدیقات و حتی از مقوله نفس الامر نیست. تصدیق کشف خارج از ذهن است که یا امر وجودی یا امر واقعی و نفس الامری است. اما حسن عدل و قبح ظلم چیزی نیست جز میل و پذیرش عدل و عدم پذیرش و کشش به ظلم. طبیعت قضایای عقل عملی طبیعت تحسین، ترغیب یا تقبیح و تنفر است و جایگاه عقل تنها ادراک به معنای کشف از واقع نیست. بلکه دارای شأن بسیار مهم دیگری نیز هست و آن ارزشگذاری است که به باب ابتهاج عقلی، بغض، نفرت و اشمئزاز برمیگردد.
اگر بپذیرید که تنفر جنبه شناختی مهم و جنبه عقل عملی دارد و بپذیرید که شریعت تفصیل عقل عملی است و چیزی مخالف گزارههای عقل عملی در آن نیست، پس آنچه موجب تنفر میشود، جنبهای از عقل عملی است که مشیر به یک سری عناوین دیگر چون قبح ظلم یا تضییع حقوق یا نفی عدالت یا کرامت است و به این دلیل است که مکلف از جعل حکمی آن را برنمیتابد و اساساً میگوید تشریع نشده است. پس آن چه در صدد آن هستید که به نفی جعل و نفی حکم تشریعی برسید، شاید به این صورتبندی نزدیکتر باشد که در اینجا عقل عملی است که نسبت به حکمی تنفر میبیند و آن هم به این جهت که میبیند اهداف ورای این حکم از جمله پاسداشت حقوق مردم، اجرای عدالت و رعایت کرامت انسانی، خدشهدار میشود و لذا چنین حکمی را متوجه خود نمیداند و ظالمانه تلقی میکند.
خانم آزاد در باره نقدهای دکتر الهی اشاره کرد که نگاه عمیقی را مطرح نموده و در واقع آنچه بیان شد نگاهی دیگر و مقاله دومی را میطلبد با عنوان «استناد به بنای عقل در قاعده حرمت تنفیر». البته در اصل رساله به وقت استناد به دلیل عقل در نظر بوده که به این بحث ورود شود اما نه با نگاه دقیق ناقد و حتماً استفاده خواهم کرد.
خانم تقربی در ادامه اینچنین به بیان نظرات خود پرداخ: و گفت: من از سه جهت روشی، ساختاری و محتوایی به این مقاله نقد دارم. از جهت ساختار باید گفت همانطور که استاد محمدزاده اشاره داشتند حجم زیادی به مباحث مقدمی اختصاص داده شده و از سویی برخی مباحث لازم، اصلاً وجود ندارد یا کمرنگ است. تعریفی از قاعده فقهی و تعریفی از واژگان خود قاعده نیامده گویی قاعدهای مسلم است و همه از آن آگاهی دارند. نیز تفاوت مسأله فقهی و قاعده فقهی و اصطیادی بودن قاعده از موضوعهایی بود که باید در اثر پررنگ باشد. به جهت روشی، ارجاع دهی یکسان در مقاله رعایت نشده و علاوه بر آن روش شما در استدلال معلوم و ملموس نیست. گاه تعبیر سیره عقلا و گاه بنای عقلا میآورید. گاه به اقوال استناد میکنید و گاه اقوال را رد میکنید. مهمترین مطلب، نقد محتوایی است و این که اصل مسأله در مقاله تبیین نشده است. همان که اساتید به آن اشاره کردند. انتظار میرفت سوالاتی که در ذهن مخاطب است، پاسخ داده شود.
در پایان یکی از حضار دیدگاه و پیشنهاد خود را مطرح کرد: از جنبه دیگری میتوان به این مقاله توجه کرد و آن نقد اجتماعی است. هر چه تولید میشود باید نسبتی با جامعه امروز داشته باشد. این مردمی که اشاره شد حکمی سبب بیزاری آنان شود، کدام مردماند؟ گاه مردم در عصر اهلبیت(علیهم السلام) هستند. گاه مثلاً در بستر جنبش مشروطه و گاه در جامعه امروز که فضای دینگریزی به دینزدگی رسیده که گاه مستحبات آن هم موجب تنفر از دین میشود. آیا بستر زمانی و مکانی در مقاله لحاظ شده است. ایستگاه پایانی شما در بعد زمان و مکان و بافت جامعه و نگاه شما به ایران همان دهه سی و چهل است و جلوتر نیامدید. از دهکده جهانی و تأثیراتی که بر انسان گذاشته و انسان عصر پست مدرن در مقاله چیزی نمیبینیم. زمانی که پارلمان فرانسه رابطه با محارم را مجاز اعلام کرده و اسپانیا رابطه با حیوانات را جرمزدایی کرده، رابطه جنسی با کودکان کمکم قانونی میشود. ما در عصری که زندگی میکنیم که هویت جنسی زیر سؤال رفته و انسانهایی وجود دارند که هویتشان را مثل سگ و گربه تعریف میکنند، شما یقیناً متأثر از این فضا هستید بنابر این هر اثری که تدوین میشود اگر چکشکاری نشود و مدل پرداخت آن بدون شناخت انسان و اقتضائات امروز او باشد و نسبت به مشکلات امروز راهکار و راه حل ندهد مثل دیگر آثار بایگانی میشود و راه به جایی نمیبرد.
خانم آزاد در پایان نشست ضمن تشکر از ایشان اشاره کرد که در واقع این اثر مقالهای است که باید نگاهی را دنبال کند. قطعاً تمام مباحث جامعهشناختی و بحثهای جنسیت که اشاره کردید قابلیت پژوهش دارد. اثر اینجانب هم نسبتاً جدید است و انقلتهای بسیاری هم دارد. البته اشارهای بسیار کوتاه در مقاله شده که در جامعه امروزی مرزهای جغرافیایی از بین رفته چنانچه در گذشته اجرای حد در سرزمین دشمن باعث الحاق او به خصم میشد اما الان در سرزمین اسلامی ممکن است این اتفاق بیافتد. البته آن چه مورد نظر شماست قطعاً پژوهشی بیشتر و گستردهتر میطلبد. امید که این اثر به صورت کاربردی در جامعه امروز مورد استفاده قرار گیرد.