قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / جلوه‌هایی از روش تدریس یک استاد تمام عیار/ به خورشچف نمی‌شود گفت صلّ!
جلوه‌هایی از روش تدریس یک استاد تمام عیار/ به خورشچف نمی‌شود گفت صلّ!

بازنمایی اندیشه علمی و عملی امام خمینی(ره)/ 4

جلوه‌هایی از روش تدریس یک استاد تمام عیار/ به خورشچف نمی‌شود گفت صلّ!

اکثر علما در بحث اوامر و نواهی وقتی‌ می‌خواهند مثال بزنند‌ می‌گویند “به جدار نمی‌شود گفت نماز بخوان” چون دیوار قدرت تصمیم‌گیری ندارد؛ اما وقتی امام وارد این بحث شد، با مثالی‌ فرمود: “به خورشچف نمی‌شود گفت صلّ”. ما اصلاً نمی‌دانستیم این کلمه چیست. بالاخره رفتیم و پیدا کردیم و دیدیم. مثال‌هایی که امام برای تبیین بحث‌ می‌زدند، از یک دایره بازتری برخوردار بود، مثال‌هایی‌ که از یک دید وسیع‌تر، حکومتی، جهانی استفاده‌ و استنباط‌ می‌شد.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، بازخوانی اندیشه، آرا و سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(ره) یک ضرورت تاریخی برای حال و آینده است تا آحاد ملت به‌ویژه نسل جوان آرمان‌گرای حوزوی، اندیشه‌ورز و انقلابی با این افکار تحول‌آفرین آشنایی بیشتری پیدا کند و اندیشه، منش و سیره حضرت امام را سرلوحه و الگوی حقیقی جامعه خود قرار دهند و در پرتو این افکار بلند و انسان‌ساز فضای فکری و اندیشگی خود را وسعت داده و زیست مؤمنانه توأم با تقوای ستیز را وجهه همت خود کنند. ازاین‌رو متن سخنان حضرات آیات: محمد یزدی، سید محمد سجادی و نصرالله شاه آبادی(ره) درباره سیره امام خمینی رحمت‌الله علیه پیش روی خوانندگان قرار می‌گیرد.

آیت‌الله محمد یزدی درباره روش تدریس امام خمینی(ره) می‌گوید: زمانی تنها درسی که روح حوزه را اداره‌ می‌کرد و برای محصل قانع کننده بود، درس اصول امام بود. به این معنا کسانی که اهل تحصیل و بحث و دقت و استنباط و اجتهاد بودند، اکثر قریب به اتفاقشان در حوزه درس ایشان‌ می‌آمدند. نمی‌گویم درس‌های دیگر مفید نبود اما دقت‌ها و راهنمایی‌هایی که درس ایشان داشت، درس‌های دیگر کمتر دیده‌ می‌شد. البته این موضوع، واقعاً وقتی درست آشکار شد که حضرت امام بازداشت شد و درسشان تعطیل شد تا وقتی که به نجف تبعید شدند.

قبل از این‌که ایشان در نجف درس را شروع کند، شاگردان ایشان متلاشی شدند و تعدادی به نجف رفتند و تعدادی به درس‌های دیگر‌ می‌رفتند و بعضی‌ها هم رها کردند و به شهرهای خودشان رفتند. من خودم از کسانی بودم که بعد از تعطیلی درس ایشان یکی دو درس دیگر رفتم، درست اشباع نمی‌شدیم و به درس‌های عمیق‌تر امام عادت کرده بودیم؛ بنابراین عمق درس ایشان به‌گونه‌ای بود که قانع کننده برای طلاب محصل جدی حوزه در سطوح بالا بود.

در این فاصله به درس چند تن از اساتید رفتم که معذورم از نام بردن؛ یادم هست در یکی از این درس‌ها، یک روزی من یک بحثی و سؤالی را مطرح کردم و آن استاد محترم جواب داد و ادامه پیدا کرد تا این‌که یک بحث اصولی وارد یک بحث فلسفی شد و خود ایشان گفت این دیگر بحث اصولی نیست و بحث فلسفی است و بالاخره یکی دو روز دیگر آن درس را رفتم و بعد دیگر نرفتم. با چند نفر از دوستان دیگر مثل مرحوم سید محسن فرید که از هم‌دوره‌های امام و از علمای بزرگ اراک بود، خدمت ایشان رفتیم و خواهش کردیم و درسی را با ایشان شروع کردیم و تعدادی دیگر از شاگردان امام هم بودند و آن درس، درس نسبتاً دقیقی بود و تا حدودی قانع کننده بود.

در سفری که محضر امام در نجف رسیدم این موضوع را مطرح کردم که شاگردان شما دارای چنین وضعیتی شده‌اند و‌ می‌خواستم به نجف بیایم و شنیده‌ام که شما فرموده‌اید طلبه‌های قم نباید از قم خارج بشوند. امام تصریح کرد که این خواسته دشمن است که شما قم را ترک کنید، بله من گفتم که طلبه‌ها از قم خارج نشوند و بهانه این‌که فلان درس مفید نیست را کنار بگذارید و توصیه کرد که اگر درس نمی‌روید مباحثه بگذارید.

بعد که من به قم آمدم، برای تعدادی از دوستان جریان را گفتم و خوشبختانه چند مباحثه هم به وجود آمد که محصول آن مباحثات در هفته‌‌‌‌ای دو روز، کتابی شد که در روزهای اول پیروزی انقلاب من یک نسخه را خدمت امام بردم و گفتم این نتیجه راهنمایی‌های حضرتعالی است. به هر صورت، از نظر محتوا عمیق‌ترین درس بود و قانع کننده برای محصلین جدی بود.

نکته دیگری که از نظر محتوا باید بگویم مثال‌هایی که امام برای تبیین بحث‌ می‌زدند، از یک دایره بازتری برخوردار بود، مثال‌هایی‌ که از یک دید وسیع‌تر، حکومتی، جهانی استفاده‌ و استنباط‌ می‌شد که شاید بهترین مثالش همین بحث است که در اصول فقه بحثی در باب امر و نهی وجود دارد. امر و نهی معنایش این است که مولا به عبدش دستور‌ می‌دهد که مثلاً نماز بخوان و روزه بگیرد و … که یکی از بحث‌های اصول، اوامر و نواهی است. در اوامر و نواهی بحث‌های متعددی وجود دارد و من نکته‌ای را از نظر محتوایی‌ عرض می‌کنم.

یک نکته این‌که در همین مثال زدن‌ها، ذهن شاگرد را بالاتر‌ می‌بردند. آقایان اصولیون در اوامر و نواهی مثال که‌ می‌زنند‌ می‌گویند امر و نهی باید به کسی باشد که قابلیت انبعاث داشته باشد یعنی به کسی‌ می‌شود دستور داد که او بتواند عمل کند و بتواند تخلف کند و إلا امر و نهی معنا ندارد، مثلاً به انسانی که اراده و اختیار دارد‌ می‌شود امر و نهی کرد؛ یعنی مخاطب باید قدرت انبعاث داشته باشد و بتواند قبول یا رد کند و إلا اگر این قدرت را نداشته باشد، امر و نهی غلط است.

اکثر علما در بحث اوامر و نواهی وقتی‌ می‌خواهند مثال بزنند‌ می‌گویند “به جدار نمی‌شود گفت نماز بخوان” چون دیوار قدرت تصمیم‌گیری ندارد؛ اما وقتی امام وارد این بحث شد، با مثالی‌ فرمود: “به خورشچف نمی‌شود گفت صلّ”. ما اصلاً نمی‌دانستیم این کلمه چیست! بالاخره رفتیم و پیدا کردیم و دیدیم که او رئیس یک مکتب کمونیست است و فلسفه کمونیستی دارد و کسی که مادی‌گری فکر می‌کند، اصلاً خدایی قبول ندارد تا چه رسد به این‌که نماز و روزه خدا باشد و کسی که اعتقاد به خدا ندارد، نمی‌شد امر خدا را به او خطاب کرد.

امام با این مثال و مثال‌های بزرگ‌تر و سنگین‌تر، شاگرد را به بحث‌های جهانی آشنا می‌کرد و به او دید وسیع می‌داد.

آیت‌الله سید محمد سجادی به ذکر خاطره‌ای از اشکالات مرحوم حاج‌آقا مصطفی بر سر درس امام می‌پردازد و اظهار می‌کند: ‌امام حدیثی را مطرح کرد که «لا صلاه إلا بطهاره» راجع به این‌که سندش مال کجاست، حاج‌آقا مصطفی مزاح کرد و گفت این از احادیث غار کهری است، یعنی سندی ندارد. خلاصه با خنده این قصه طی شد. البته روش امام در درس این بود که اول درس را تحقیق‌ می‌کرد و‌ می‌نوشت و بعد به درس‌ می‌آمد. مرحوم شهید مصطفی خمینی بعد از شرکت در درس، مباحث را‌ می‌نوشت. لذا مباحثی که در کتاب البیع شهید مصطفی خمینی نوشته‌اند، مفصل‌تر است که چاپ شده است و در راستای حرف‌های حضرت امام است.

مرحوم حضرت امام یک روزی فرمود که یک کسی درس‌های مرحوم شیخ عبدالکریم حائری را نوشته بود و به آقا داد و مرحوم حائری مطالعه کرد و گفت شما حرف‌های من را خوب تقریر کرده‌‌‌ای اما اگر یک نقد و اشکالی‌ می‌کردید، بهتر بود. لذا خود ایشان طلبه‌ها را تشویق می‌کرد که قبل از حاضر شدن در درس، بحث را مطالعه و نظر خودتان را استنباط کنید و به عنوان یک نظر بیایید و ببینید استاد چه‌ می‌گوید و به عنوان یک نظر دیگر درس را تلقی کنید نه این‌که به درس بیایید تا ببینید استاد چه‌ می‌گوید. لذا این‌که‌ می‌فرمایند امیرالمؤمنین (ع) فرمودند که قوام دین به سه چیز است که یکی از آنان عالم ربانی است، این است که این اثر تربیتی دارد، البته این در فقه و علمای شیعه رایج است که مورد نقد و انتقاد هستند و باب اجتهاد باز است و این شیوه را ائمه علیهم‌السلام برای ما باز کردند که در بین امام مخصوصاً در بحث‌های حضرت امام جلوه زیادی داشت.

به همین جهت بود که من هم مقداری درس‌های حضرت امام را به عنوان «دراسات فی البیع» جمع‌آوری کرده بودم و یک روز بعد از درس گفتم اجازه‌ می‌دهید که من مباحث شما را نوشته‌ام خدمتتان بیاورم؟ ایشان دو دستی گرفت و بعد از یک هفته به من برگرداند با این متن:

باسمه‌تعالی؛ ان‌شاءالله تعالی موفق و مؤید باشید. اینجانب وقت آن‌که تمام رساله را با دقت مطالعه کنم نداشتم لکن بعضی از موارد را مطالعه کردم و امید است ان‌شاءالله به تدریج بهتر و با دقت‌تر مرقوم دارید و حفظ همه حیثیات بحث را بنمائید و چیزی را که به کسی نسبت‌ می‌دهید، وقت نوشتن به کتابش رجوع کنید. به مرحوم سید رحمت‌الله علیه نسبت داده‌اید که ضمان به نحو تعلیق قائل هستند ولی صحیح نیست. مطلبی که مرحوم آقای شیخ محمدحسین اصفهانی گفته‌اند، ظاهراً به مرحوم آقای نائینی نسبت داده‌اید و موارد نظری نیز در تقریر اصل بحث هست که ان‌شاءالله به تدریج برطرف‌ می‌شود و از این‌که اشکال نموده‌اید مورد تقدیر است گرچه وارد نباشد. در هر صورت، زحمات و عنایات شما به بحث موجب تقدیر است.

امام این‌طور مجال‌ می‌داد و تشویق و تقدیر‌ می‌کرد و این اخلاق اسلامی و دینی و تواضعی که ایشان داشت موجب‌ می‌شد که طلاب و کسانی که دنبال علم هستند، هم تشویق‌ ‌شوند و هم ترغیب و هم بیشتر مطالعه‌ ‌کنند؛ این در درس ایشان خیلی جلوه داشت.

از جمله کسانی که در درس خیلی صحبت‌ می‌کرد، شهید مصطفی خمینی بود، او سؤالاتی را مطرح‌ می‌کرد و با احترام به امام خطاب‌ می‌کرد که التفات بفرمائید و امام هم سکوت می‌کرد تا اشکال و سؤال مطرح بشود و بعد جواب‌ می‌دادند. عده دیگری هم بودند که سؤالاتی را مطرح‌ می‌کردند ولی بیشتر شهید مصطفی خمینی بود.

امام درسی را که در آن سؤال و جواب و اشکال مطرح نمی‌شد، خوششان نمی‌آمد و دوست داشت که همچنین سبکی که در قدیم بین علما رایج بوده است بماند.

آیت‌الله نصرالله شاه آبادی(ره) درباره روش درسی و اخلاقی امام خمینی(ره) می‌گوید: استاد، اگر استاد جامع شود، برای شاگرد جذاب است و شاگرد دیگر نمی‌تواند او را رها کند کما این‌که نقطه مقابلش هم همین است. اگر استاد، استاد جاذبی بود و شاگرد زرنگی داشته باشد، استاد نیز او را رها نخواهد کرد و حتی آماده است برای او زحمت‌هایی بکشد که برای دیگر شاگردان نمی‌کشد. مرحوم امام، شاگرد را جذب و در بحث دخیل می‌کرد.

گاهی شاگرد در مقام بحث به نظرش یک اشکالی‌ می‌آید و استاد باید به نحوی باشد که این شاگرد را درک کند. اگر درک کرد، اشکال چند دفعه ادامه پیدا می‌کند و اگر این اشکال، تا حدی قابل ملاحظه باشد، استاد باید جوابگو باشد. گاهی این جوابگویی‌ها موجب اختلال در درس‌ می‌شود یعنی اشکال، اشکال واهی است و چون توجه نداشته است اشکال‌ می‌گیرد و استاد هم اگر بخواهد اشاره‌ می‌کند و اگر بخواهد مطلب را از نو شروع می‌کند. گاهی اوقات هم اشکال اساسی است که اگر استاد در این موارد بی‌اعتنایی به شاگرد بکند، معنایش این است که اخلاق استادی از دستش رفته است.

مرحوم امام اگر اشکال صحیح و به‌جایی بود، که جواب‌ می‌داد ولی اگر اشکال به‌جایی نبود، این‌طور نبود که با یک نگاه تند به شاگرد نگاه کند بلکه یک سری تکان‌ می‌داد و مطلب را دومرتبه توضیح‌ می‌داد. این صفات، صفاتی است که شاگرد، پاگیر درس‌ می‌شود. لذا این مرحله را مرحوم امام داشت و همین‌طور مرحوم آیت‌الله خوئی.

به یاد دارم یک بحثی ما با ایشان کردیم در مسئله ربا؛ یک مسئله‌ای راجع به ربا بود و سؤال و جوابی شد و بحث ادامه پیدا کرد و یک ساعتی طول کشید و آخر هم امام زیر بار نرفت. بعد از در درس، بحث به همان‌جا رسید و بعد دیدیم ایشان همان حرف‌هایی را که ما می‌زدیم و قبول نمی‌کردند، اینجا قبول کرد و به من نگاهی هم‌ می‌کرد. اشکالاتی هم که مرحوم آقا مصطفی‌ می‌کرد همین‌طور بود و پای آن محکم‌ می‌ایستادند.

در جنبه استادی، مرحوم امام این جنبه را خیلی زیبا حفظ کرده بود و داشت که اولاً شاگرد را‌ می‌فهمید و‌ می‌شناخت و همان‌طور هم با او رفتار‌ می‌کرد. خود ایشان ملتزم بود که ادب و اخلاق را واقعاً نسبت به شاگرد رعایت نماید و پیاده کند. با این‌که امام خیلی ابهت داشت ولی شاگرد پیش ایشان خیلی ساده بود و واقعاً مثل پدر و فرزندی بود.

روحیه ایشان در مقام استادی با در مقام دیگر، فرق‌ می‌کرد. وقتی که در مقام استادی بود، واقعاً پدر و فرزند بودند و خیلی ساده و عالی‌ می‌توانستند باهم صحبت کنند. مرحوم امام در جنبه استادی و جامعیتش نسبت به صفاتی که لازمه استاد است، واقعاً واحد بود و این صفات، موجب جذب طلاب‌ می‌شد و شاگرد هم وقتی‌ می‌آمد دیگر دوست نداشت که درس را ترک کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics