قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / روش شیخ انصاری حوزه را درون‌گرا کرد!/ حوزه در آینده دو طیف می‌شود
ویژگی‌های کتاب درسی و اشکالات وارده به نظام آموزشی حوزه

محمدتقی اکبرنژاد در گفتگو با «اجتهاد» تصریح کرد:

روش شیخ انصاری حوزه را درون‌گرا کرد!/ حوزه در آینده دو طیف می‌شود

در دوره‌ای که بابیت و بهائیت در ایران شکل می‌گیرد چرا مرحوم شیخ باید ذهن حوزه نجف و به تبع آن ذهن مابقی حوزه‌ها را صرف مثلا مقدمه واجبی کند که خود ایشان در اول بحث مقدمه الواجب ثابت می‌کند که هیچ فایده‌ای ندارد؟ این یک اشتباه است و همین می‌شود که حوزه نجف درون‌گرا می‌شود. وقتی که من دائما کارهای انتزاعی انجام دهم، اولویت کارهای انتزاعی از کارهای واقعی بیشتر می‌شود. به همین خاطر است که الان هنوز هم حل یک مسئله علمی برای یک عالم شیعی مهم تر از حل یک معضل اجتماعی است! اما این روش اهل بیت علیهم‌السلام نبوده است که متأسفانه این محصول رویه گذشته حوزه بوده است.

اختصاصی اجتهاد: حجت‌الاسلام محمدتقی اکبرنژاد، رئیس مؤسّسه فقاهت و تمدن سازی و از مدرسان حوزه علمیه قم است که این روزها اظهاراتش در زمینه تحول نظام آموزشی حوزه زیاد شنیده و نقل می‌شود و نیز منتقدانی هم دارد، او در گفتگو با «شبکه اجتهاد» به تبیین و دفاع از نظرات خود پرداخته که در ادامه می‌خوانید.

اجتهاد: برخی از اساتید چارچوب نقد شما را قبول دارند و آن طیفی که خواهان تحول در علوم اسلامی به ویژه دانش اصول هستند، نقدی دارند که آقای اکبرنژاد، دو ساحت آموزشی و دانشی در اصول فقه را با هم خلط کرده است. یعنی در مقام تعلیم و آموزش، اصول فقه کاستی‌ها و زوائدی دارد و نیازی نیست به طلبه صحیح و اعم آموزش داده شود، کما این که شهید صدر هم در حلقه سه، برخی از این مباحث را نیاورده است. لذا در مقام آموزش اصلا نیاز نیست برخی مسائل مطرح بشود، اما در مقام پژوهش و دانش، راه باز است و هر بحث و مسئله‌ای اعم از تاریخی و غیره مثل هر علم دیگری که در فضاهای علمی است مورد بررسی قرار می‌گیرد و در فضای دانش و پژوهش، ما چیزی به نام زائد نداریم و هر مسئله‌ای برای خودش علمی است و دارای مبانی خود است. لذا همین که خلط بین دو بخش آموزش و پژوهش شده است. لطفا مقداری در این مورد توضیح بفرمایید.

اکبرنژاد: اشکالی ندارد که بین عرصه آموزش و پژوهش تفصیل بدهیم و بگوییم لازم نیست یک کتاب آموزشی، قوی‌ترین کتاب علمی باشد بلکه بنا هست تا یکسری محتواهایی را در یک قالب‌های خاصی که متناسب باشد و بهتر در ذهن شخص جا بگیرد به او یاد بدهد تا آماده بشود، برای این که به درس خارج وارد بشود و خودش در آنجا پژوهش بکند؛ اما کتاب پژوهشی اینطور نیست.

اشکال رسائل و مکاسب این است که این‌ها کتاب‌های پژوهشی خوبی هستند اما به این معنا نیست که این‌ها حتما کتاب‌های آموزشی هستند، لذا در یک جاهایی فرق است بین کتاب آموزشی و کتاب پژوهشی. اما آیا در حوزه‌های ما زائد بودن یا نبودن، مفهومی است که آموزشی و غیر آموزشی قبول کند؟! اعتقادم این است که این مورد از آن عرصه‌هایی است که این تفسیر را قبول نمی‌کند؛ چرا که اگر زائد است، پژوهش آن هم زائد است. مگر قبل از انجام کار پژوهشی، تبیین ضرورت لازم نیست؟! مثل این که شما بگویید من برای چه چیزی می‌خواهم این پژوهش را انجام دهم؛ لذا من در این جهت، تفسیر شما را درست نمی‌دانم که بین آموزشی و پژوهشی فرقی قائل بشویم.

اجتهاد: شما مخالف کارکرد علمی که نیستید! مثلا تفسیر و بسط علمی یک مسئله‌ای که هیچ کس به آن متعرض نشده، می‌تواند یک کار علمی باشد. گاهی وقت‌ها ضرورت یک مقاله یا پژوهش علمی در این است که فلان دیدگاه مغفول را اعلام و تبیین کند، مثلا آراء اصولی میرزا مهدی اصفهانی، تفکیک بین مقام تعلیم و افتاء در روایات که آیت‌الله سیستانی از آن استفاده نموده‌اند و بحث‌های دیگری که مغفول مانده است، آیا نظر شما این است که این موارد هم نباید فقط پژوهش بشود؟

اکبرنژاد: عرض شد که مقام آموزش و پژوهش به طور طبیعی تفاوت‌هایی دارد و زائد بودن یا نبودن، امتیازات نیست، یعنی در هر دو مشترک است. مثلا شما یک وقت می‌گویید بحث عقل، خیلی مهم است و جزء بحث‌هایی است که هر چه ما بخواهیم وارد حوزه بحث‌های تمدنی فقه حکومتی بشویم، سهم عقل در فقه بیشتر می‌شود و این جزء خلأهاست؛ من در مقام پژوهش، تبیین ضرورت می‌کنم و می‌گویم این عقل که در اصول مطرح است باید باز بشود و امثال ذلک و این از کتاب آموزشی شروع نمی‌شود. در کتاب آموزشی شما خروجی می‌گیرید یعنی باید کلی در عرصه پژوهش چکش‌کاری بشود بعد، در کتاب آموزشی بیاید. این کار خیلی عالی است و حرفی در آن نیست، اما بحث من سر این است که شما مثال وضع را زدید و با فرض این که بحث وضع، بحث غیرکاربردی است و در هیچ یک از عرصه‌هایی که ما کار می‌کنیم مشکلی را حل نمی‌کند، من با این فرض می‌گویم که چرا این را پژوهش کنم؟ چرا وقتی اصل موضوع برای من توجیه نیست بخواهم در مورد آن پژوهش کنم که چه کسی، چه چیزی گفته است! در واقع من به صاحبان آن اندیشه می‌گویم شما ابتدا برای من تبیین بکنید که این بحث لازم است تا بعد بشود در مورد آن حرف زد.

اجتهاد: تعریف شما از لازم بودن یک بحث چیست؟

اکبرنژاد: کاربردی بودن یک مسئله علمی به این است که نهایتا این نظریه باید در یک جایی از استنباط (در علم اصول) تأثیر محسوس بگذارد. در مفهوم کاربردی، من دایره را وسیع گرفتم و نگفتم حتما خود این کبرای استدلال قرار بگیرد ولی می‌گویم باید یک تأثیر محسوسی داشته باشد.

مثلا اصل مدارا، که در صفات الهی ذکر می‌کنیم خدای متعال اهل رفق و مدارا است هم در مقام تشریع و مقام تبلیغ و هم در مقام اجرا؛ حال این اصل، چه تأثیراتی در استنباط فقیه دارد؟ این جا یک بحثی داریم که مدارا در حوزه کبرای استدلال قرار می‌گیرد آن هم این که ولو مخلوقات به واسطه سوء رفتارهای خودشان گرفتار یک حرج‌هایی شده‌اند که اگر شارع در آن جا کوتاه نیاید، اختلال در زندگی ایجاد می‌شود ولو این که ما مقصر بوده‌ایم ولی شارع این جا مدارا می‌کند که در جای خودش بحث می‌شود؛ اما تعبیر بالاتر من این است که یکی دیگر از آثار فقهی آن تأثیرات نرم افزاری است که در روان فقیه دارد.

یک فقیهی از حیث نگرشی که به دین دارد، دین را احتیاطی می‌بیند و فقیهی دیگر که نگرش دیگری دارد، دین را مداراتی می‌بیند. حال، این تأثیر روانی درکجا نمایان می‌شود؟ مثلا فرض کنید ما یکسری روایاتی داریم که بین آن‌ها تعارض وجود دارد. یکسری از این روایات، می‌خواهند یک تکلیف شاقی را _که مقداری استبعاد دارد خدا چنین تکلیفی را برای مکلفین الزامی نماید_ بیان می‌کنند و یکسری روایات هم چنین تکالیفی را نفی می‌کنند که فقهای احتیاطی معمولا به سمت آن روایات می‌روند و فقهای مداراتی به سراغ دسته دیگر می‌روند.

مثلا در بحث قطع دست سارق، شیخ طوسی می‌گوید با مدارای شارع منافات دارد؛ این تعبیر، حاکی از نگرش مداراتی شیخ است.

یکی از دغدغه‌های من این بوده است، آن چیزهایی که به عنوان زائده شریعت مطرح می‌شود، چیزهای سیالی هستند و آسیب می‌زنند و ما باید این‌ها را ضابطه‌بند کنیم. من می‌خواهم «کارکرد» را توسعه بدهم به تأثیرات نگرشی. حتی لازم نیست از درون آن یک فتوا بدست بیاید و خودش مستقیما کبری شود. اما اگر یک چیزی نه کبری شد و نه روی نگرش فقیه تأثیر گذاشت، این مطلب زائدی است.

اجتهاد: اگر جزء مبادی و مبانی یک بحثی باشد و یک نگاه تحلیلی داشته باشیم، مثل اعتباریات که نه در نگرش فقیه تأثیر دارد و نه در کبرای استنباط وی تأثیرگذار است و من صرفا می‌خواهم این را تحلیل کنم و از نظر علمی باز بشود. این مباحث چطور؟ آیا این مباحث تحلیلی هم زائد هستند؟

اکبرنژاد: بعضی از بحث‌ها هستند که شاید جزو اصول نباشند و روی مبانی و فلسفه علم اصول و … بشوند که این خلط نباید صورت بگیرد.

به نظر من بحث از اعتباریات بی اثر نیست و بعضا در تحلیل شما نسبت به فقه و یا دین تأثیرگذار است و یک لطافتی به استنباط شما از دین می‌دهد. مثلا کسی که اعتبار را به معنای آن چیزی می‌گیرد که می‌شود با اراده انسان‌ها تغییر بکند، این ممکن است فقه را در معرض آسیب قرار دهد. و گاهی هم کسی می‌گوید اعتباریات دوگونه هستند: اعتباریاتی که به یک حقیقت تکوینی برنمی‌گردند و گاهی هم یک حقیقت تکوینی است که می‌شود به آن اشاره کرد، اما در مقام عمل، آن ضرورت تکوینی را تبدیل به یک «باید» می‌کنیم. این پشتوانه تکوینی درست کردن برای حکم فقهی می‌شود و دفاع از آن را راحت تر می‌کند.

اما نکته بنده این است که این مباحث را در جای خودش بحث بکنیم، اما گرفتار بحث‌های کش‌دار و زائد نشویم. من غرض مندی را در آن مبانی می‌بینم و می‌گویم شما چقدر می‌خواهید از یک چیز بحث بکنید؟ این تابع آن است که این چه مقدار برای شما کارکرد دارد.

اجتهاد: برای علم که نمی‌شود چارچوب تعیین نمود، الان مثلا فلسفه علم اصول ۱۰۰ جلد بشود چه اشکالی دارد؟

اکبرنژاد: اشکالات زیادی دارد. بالاخره ما می‌خواهیم از فضای ذهن رها بشویم و عینی گرا شویم. ما در دعاهای وارده داریم که “اللهم إنی أعوذ بک من علم لاینفع”.

ابوبصیر از امام باقر علیه‌السلام سوال می‌کند که حورالعین مخلوق بهشتی است یا دنیوی؟ اگر این سوال را به دست عرفا یا فلاسفه بدهیم کلی در مورد آن بحث می‌کنند؛ اما امام علیه‌السلام به ابوبصیر تشر می‌زنند و می‌گویند این سؤالات را رها کن! البته ائمه علیهم‌السلام ضد علم نبوده‌اند بلکه یک منطقی دارند و چون دوره کوتاهی که در اختیار دارند باید صرف مباحثی شود که واقعا مفید باشد.

کلام من در این است که انرژی ما محدود است و بحث‌های ذهنی اگر از یک اندازه‌ای بگذرد، شخصیت انسان را ذهن‌گرا می‌کند.

اجتهاد: مرحوم امام بحث‌های مختلفی در بحث‌های اصولی یا فقهی دارند. ممکن است بگوییم این بحث امام در علم اصول زائد است ولی ایشان بحث کرده‌اند یا آقای بروجردی یا بزرگان دیگر. می‌خواهم عرض کنم شما خلط کرده‌اید بین رسالت‌های اجتماعی و حکومتی نسبت به یک عالم و بحث‌های تحلیلی عمیقی که یک عالم می‌خواهد انجام بدهد.

اکبرنژاد: بنده با تحلیل مشکلی ندارم عرض بنده این است که در تحلیل هم باید اندازه در نظر گرفت.

اجتهاد: چرا اندازه تعیین می‌کنید؟ مگر برای علم و خلاقیت ذهن طرف می‌توانیم چارچوب تعیین کنیم؟!

اکبرنژاد: اعتقاد من این است که مرام اهل بیت علیهم‌السلام این نبوده و آن چیزی که قرآن از ما می‌خواهد این نیست، یعنی با توجه به عمر محدودی که ما در دنیا داریم باید آن را در بهترین کارها صرف کنیم و اگر غیر این باشد یا مکروه است یا حرام و حالت سومی هم ندارد.

در فضای کنونی که ما زندگی می‌کنیم به قدری مسائل واقعی مورد نیاز وجود دارد که فرصت به آن مباحث بی فایده نمی‌رسد و اگر این مسائل واقعی حل شد سپس به سراغ آن مباحث برویم.

مثلا در دوره‌ای که بابیت و بهائیت در ایران شکل می‌گیرد چرا مرحوم شیخ باید ذهن حوزه نجف و به تبع آن ذهن مابقی حوزه‌ها را صرف مثلا مقدمه واجبی کند که خود ایشان در اول بحث مقدمه الواجب ثابت می‌کند که هیچ فایده‌ای ندارد؟

اجتهاد: اتفاقا به نظر می‌رسد چون بابیه و بهائیه روش فقاهت نداشته‌اند، شیخ کار خیلی بزرگی کرده که روش فقاهت را منسجم و قاعده‌مند می‌کند. ممکن است شما در کم و زیاد بودن مباحث اشکال کنید اما این که در همان برهه ما دچار بی‌قاعدگی در فقاهت خودمان نشویم و اخباری هم نشویم و مثل اسماعیلیه برخورد نکنیم با روایات که کاری به سند نداشته باشیم و مثل بابیه و بهائیه بی روش نباشیم، بلکه یک روش عقلانی مفصلی برای فقاهت داشته باشیم، خیلی اهمیت دارد و ممکن است خیلی از رسالت‌ها، حفظ حوزه بوده است. البته این قابل نقد و بررسی است اما شما دغدغه ضابطه مندی علوم را دارید ولی باز هم این‌ها منافاتی با بحث‌های علمی و تحلیلی ندارد. در واقع قانع نمی‌شویم که برای کارکرد علمی چارچوب تعیین کنیم، یعنی چرا باید برای کارکردهای علمی چارچوب تعیین شود؟ چرا نباید ذهن شخص در کار علمی آزاد باشد؟

اکبرنژاد: شما گاهی اجتهاد و رویکرد عالمان به دین را می‌گویید که این مثلا پادزهری است که وجود دارد، البته من این را قبول دارم و من این را اشکال نکردم و نگفتم که اجتهاد را لازم نداریم.

عرض بنده این بود که برای حل مشکل بابیت و بهائیت اجتهاد شیخ قمی و امثالهم کافی نبود؟ حرف من این است که مرحوم شیخ چرا باید در این فضا که اتفاقا ذهن خود شیخ و جامعه روحانیت آن دوره این وظیفه را دارند که به داد دین خدا برسند، چرا ایشان باید اولین اصولی باشد که در ابتدای بحث مقدمه واجب بگوید فایده‌ای ندارد و اولین اصولی است که در حدود ۳۰۰ صفحه بحث می‌کند.

این یک اشتباه است و همین می‌شود که حوزه نجف درون‌گرا می‌شود. وقتی که من دائما کارهای انتزاعی انجام دهم، اولویت کارهای انتزاعی از کارهای واقعی بیشتر می‌شود. به همین خاطر است که الان هنوز هم حل یک مسئله علمی برای یک عالم شیعی مهم تر از حل یک معضل اجتماعی است! اما این روش اهل بیت علیهم‌السلام نبوده است که متأسفانه این محصول رویه گذشته حوزه بوده است.

ما یک قاعده عقلی داریم و آن هم الاهم فالاهم است. در روایتی از حضرت امیر علیه‌السلام داریم که می‌فرمایند اگر کسی به مهمی بپردازد، از اهم می‌ماند. نمی‌فرمایند کسی که به زائد بپردازد، می‌فرمایند اگر به مهم بپردازد از انجام اهم می‌ماند.

حرف بنده این است که شما چه مقدار اندیشمند در حوزه دارید که قابلیت حل مسئله دارند؟ مثلا ۱۰۰ اندیشمند داریم که این‌ها بیایند مشکلات دنیای اسلام را مطرح کنند و اولویت بندی کنند به این خواهند رسید که باید حل شوند و برخی از مباحث را کنار بگذارند.

اجتهاد: اولویت بندی در دستگاه‌های پژوهشی علوم اسلامی ما وجود دارد مثلا دفتر تبلیغات اسلامی بخشی از اولویت‌های جامعه را بررسی کرده و قطب‌هایی را تشکیل داده و کسی با این مخالف نیست، البته ممکن است این اولویت‌بندی در بدنه حوزه نباشد چون بدنه حوزه بیشتر جنبه آموزشی دارد و این انتظارات از آن بخش نیست.

اکبرنژاد: بدنه حوزه خیلی بزرگ تر از حاشیه آن است. به نظر من خیلی کند حرکت می‌کنیم و این اولویت‌بندی اگر در خود حوزه اتفاق می‌افتاد و آقایان مراجع و مرکز شورای عالی اینطور فکر می‌کردند وضع بهتری داشتیم.

اجتهاد: ممکن است برخی بگویند بعضی از مراجع در بحث شبهات وهابیت خیلی خوب ظاهر شدند و آنان برای خودشان اولویت‌های خودشان را دارند. حضرتعالی هم مستحضر هستید که برخی از مراجع هم موسسات کلامی دارند هم کتب کلامی دارند و هم شبهات وهابیت را رصد می‌کنند و در برخی سخنان وهابیت نامه نگاری می‌کنند و همایش برگزار می‌کنند و امثال ذلک و این طور نیست که مطلقا بگوییم اگر مثلا ۲۰ مرجع فعال در قم داریم، هیچ‌کدام هیچ اولویت‌بندی ندارند و صرفا کارهای فقاهتی و سنتی خودشان را انجام می‌دهند.

اکبرنژاد: اگر بخواهیم این قضاوت‌ها را داشته باشیم، خیلی مهم است که ظرفیت‌ها را بسنجیم و متناسب با آن ظرفیت‌ها به کارها نمره بدهیم. اگر شما صد میلیارد تومان پول دارید و یک کار خیلی خوبی هم انجام داده‌اید و قابل تحسین هم هست اما اگر بررسی کنیم می‌بینیم این کار با نصف این پول هم مثلا می‌شد به سرانجام برسد، لذا ما وقتی به ظرفیت مرجعیت نگاه می‌کنیم می‌بینیم براساس ظرفیت مرجعیت کار انجام نمی‌شود.

بزرگان ما باید از مراکز رسمی آمار بگیرند و گروهی را برای تحقیق مأمور کنند تا نیازسنجی کنند و بگویند در جامعه اسلامی و بلکه جهان اسلام این صد مسئله را داریم و بر اساس این اولویت‌ها ظرفیت‌های حوزه را چه از حیث امکانات و نیروی انسانی و … تنظیم می‌کنیم که اگر این اتفاق می‌افتاد، دانشگاه‌ها دست ما بود، نظام اقتصادی دست ما بود و … این همه طلبه در قم داریم که به بن بست علمی رسیده‌اند. وقتی با این نگاه بررسی می‌کنیم خجالت می‌کشیم از چند کاری که انجام شده است.

اجتهاد: در آسیب‌زا بودن نظام آموزشی حوزه با شما موافق هستم و یکی از راه حل‌ها این است که باید طلبه‌ها را به سوی ایده‌های پژوهشی سوق دهیم و توقع طلبه‌ها نسبت به نظام آموزشی صفر بشود، چرا که چون طلبه‌ها بیش از حدّ مطالبه تحول در نظام آموزشی حوزه می‌کنند، لذا دچار بن بست علمی می‌شوند. به عنوان سوال پایانی بفرمایید حال چه باید کرد و راه حل شما چیست؟

اکبرنژاد: اولین راه حل من این است که طلبه‌ها باید اعتصاب نمایند. باید بیدار بشوند و کمبودها را احساس کنند تا سبب حرکت شود. ما یا باید این جریان و این حالت را بپذیریم و قبول نماییم که دین  در برابر مدرنیته به مسلخ رفته است.

حوزه ما در آینده نزدیک دو طیف خواهد شد: یک طیف کاملا متحجر و یک طیف کاملا روشن فکر! و اعتقادم است که انسان باید از آبرویش مایه بگذارد و باید این حوزه متحول شود. تنها راه حلی که برای مدیران حوزه وجود دارد این است که بتوانند بدنه طلاب را درگیر تحول حوزه نمایند؛ ولی چون حرف‌های طلاب در پستو بیان می‌شود و آشکارا نیست، فکر می‌کنند همه چیز درست است.

جریان تحجر به نظر من یک جریان ترسویی است و اگر طلبه‌ها پای کار بیایند و مثلا فلان کتاب را که می‌بینند به درد نمی‌خورد روی میز مدیر حوزه بگذارند و درخواست جایگزینی آن را انجام دهند، قطعا مؤثر خواهد بود.

یک دیدگاه

  1. علمای بزرگوار ما یا از اوضاع جامعه بی خبرند یا دغدغه اصلاح ندارند
    چگونه ممکن است ، چشم بر این نابسامانی فرهنگی بست و به اسم فهم عمیق تر دین، عمر خود و هزاران طلبه را صرف اموری کرد کمترین تاثیری در اصلاح جامعه ندارد؟؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics