قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / دولت باید تحقق واجبات کفایی را تضمین کند
فقه سیاسی متناسب با شرایط امروز بازخوانی شود/ لزوم تدوین فقه سیاسی تمدنی

حجت‌الاسلام ایزدهی ایده‌ای را درباره «فقه حکومتی» مطرح کرد

دولت باید تحقق واجبات کفایی را تضمین کند

کرسی علمی- ترویجی «تبدیل واجب کفایی به واجب حکومتی در ظرف نظام سیاسی» به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، هفته گذشته در دفتر قم این پژوهشگاه با ارائه حجت‌الاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی برگزار شد.

به گزارش شبکه اجتهاد، حجت‌الاسلام ایزدهی گونه‌های متفاوتی از وجوب در فقه شیعه را مطرح کرد و گفت:‌ از گونه‌های مختلف وجوب در فقه شیعه می‌توان به واجب مطلق و مشروط،‌ واجب تعیینی و واجب تخییری،‌ واجب موسع و واجب مضیق،‌ واجب معلق و واجب منجز،‌ واجب نفسی و واجب غیری، واجب شرعی و واجب عقلی و واجب عینی و واجب کفایی اشاره کرد.

وی افزود: درحالی‌که رویکرد فردی، اجتماعی یا حکومتی، تفاوتی در تحقق این واجبات، ایجاد نمی‌کند و در هر دو صورت در رویکرد این واجبات، فرقی ایجاد نمی‌شود؛ لکن به نظر می‌رسد با توجه به اینکه ماهیت واجب کفایی (به معنای تحقق واجب، به واسطه من به الکفایه از کسانی که قادر به تحقق غرض شارع و امتثال واجب در جامعه هستند) در هر زمان و شرایطی، تغییر نمی‌کند، لکن می‌توان به دو گونه رویکرد متفاوت از واجب کفایی در ظرف جوامع پیچیده کنونی و جوامع ساده پیشین، بلکه در ظرف رویکرد فردی و رویکرد حکومتی، اشاره کرد.

او افزود: برخلاف واجب کفایی در رویکرد فردی و در ظرف جوامع ساده پیشین که خطابِ وجوب، به افراد تعلق گرفته و «من به الکفایه» از مردم با انجام واجب، غرض شارع از تکلیف را محقق می‌کنند، در رویکرد حکومتی و در ظرف جوامع پیچیده کنونی، تعلق خطاب به توده مردم بر اساس رویکرد سنتی، به چالش‌هایی در تحقق واجب در جامعه منجر شده یا تعلق تکلیف به توده مردم، به حرج انجامیده و در حل معضلات و مشکلات جامعه، غیرکارآمد خواهد بود.

ایزدهی این‌طور نتیجه‌گیری کرد: بنابراین، تحقق غرض شارع در اموری که سابقاً به واسطه واجب کفایی و به صورت مستقیم از جانب مکلفان، انجام می‌شد، مستدعی بازخوانی واجب کفایی در عصر حاضر و اقتضائات جوامع پیچیده و تحقق نظام سیاسی مطلوب شیعی و رویکرد فقه حکومتی است. بدیهی است بازخوانی واجب کفایی در عصر حاضر،‌ مستلزم طرح مباحثی مقدماتی است که از آن میان می‌توان به امکان تعلق خطاب به جامعه (به مثابه شخصیت حقوقی)، شناخت مبانی،‌ ماهیت و الزامات واجب کفایی، شناخت نظام سیاسی و الزامات آن در احکام شرع و امکان تبدیل واجب کفایی به واجب حکومتی،‌ تمایز واجباتی چون واجب فردی و حکومتی، موانع عدم امکان تحقق واجب کفایی در ظرف نظام سیاسی و رویکرد واجب کفایی و راهکارهای تحقق واجب کفایی به واجب عینی حکومتی،‌ اشاره کرد.

او به تشریح واجب کفایی پرداخت و گفت: واجبات کفایی در تعریف سنتی، به قسمی از واجبات دینی اطلاق می‌شود که به مصالح عمومی جامعه مرتبط بوده و هدف شارع تحقق آن عمل در خارج است و برخلاف واجبات عینی که در آن، امتثال عمل از سوی فرد خاص، دارای اهمیت بوده و شخص مکلف مخاطب دستور الهی است، فرقی ندارد چه کسی آن را امتثال می‌کند. بلکه همه مکلفان، به طور مساوی مخاطب آن واجب کفایی بوده و با تحقق آن از سوی برخی، ثواب عمل به آن‌ها رسیده و وجوب از بقیه برداشته می‌شود اما اگر هیچ‌کس از مکلفان، مبادرت به امتثال تکلیف واجب کفایی نکند، همه مکلفان بدین خاطر، گناهکار شناخته خواهند شد.

ایزدهی چند تعریف موجود از نظام سیاسی را مطرح کرد:

۱- هر الگوی پایدار روابط انسانی که مبتنی بر قانون و قدرت مجاز باشد.

۲- مجموعه‌ای از کنش‌های متقابل که از طریق آن‌ها ارزش‌ها، خدمات و کالاها بر حسب قدرت معتبر، تصمیمات مسوولان قانون‌گذاری، اجرایی و قضایی جامعه است.

۳- نظامی که اوامر و دستوراتش به‌طور مستمر در یک محدوده جغرافیایی مشخص، به علت کاربرد قدرت از ناحیه کارگزاران و مجریان آن یا به سبب ترسی که از احتمال به کار بردن چنین قدرتی موجود است، اجرا و اطاعت شود.

۴- کنش‌های متقابلی که به نحوی با کاربرد یا تهدید به کاربرد قدرت مشروع سروکار دارند.

۵- مجموعه اسلوب‌ها و شیوه‌های اجرای دیکتاتوری طبقه حاکمه در شرایط مشخص تاریخی.

۶- ساختاری است فراگیر و پیچیده که موجودیت جامعه را به‌مثابه یک ارگانیسم واحد که به وسیله یک قدرت سیاسی مرکزی اداره می‌شود، حفظ می‌کند. نظام سیاسی از دیگر نظام‌های اجتماعی در درجه نخست به خاطر سرکردگی آن متمایز می‌شود. در مفهوم محدود، معمولاً دولت، بیان و نمود رسمی تمام جامعه است. مفهوم دولت همچنین به‌عنوان مترادف نظام سیاسی به کار می‌رود.

حجت‌الاسلام ایزدهی با انتخاب تعریف آخر در تحقیق خود گفت: این تعریف از نظام سیاسی، به‌مثابه حاکمیت سیاسی و دولت (به معنای عام و نه قوه مجریه) تعبیر کرده است. گرچه ممکن است به نظر آید مراد از واجب حکومتی، (در برابر واجب شرعی) واجبی است که از جانب حکومت (و نه شارع)، جعل شده و به مثابه قانون به شهروندان، ابلاغ می‌شود و مردم از حیث شهروندی‌شان برای جامعه باید آن را امتثال کنند، لکن مراد از واجبات حکومتی، امور اجتماعی الزامی است که از سوی حاکم اسلامی و در راستای تحقق غایات شارع، به شهروندان جامعه اسلامی، تکلیف می‌شود.

او ادامه داد: آنچه واجب کفایی مطابق رویکرد مورد اشاره در این نظریه را ذیل واجب حکومتی قرار می‌دهد، آن است که:

۱- خطاب که اولاً و بالذات به جامعه، تعلق می‌گیرد، ثانیا و بالعرض به مدیران جامعه (حاکمان) تعلق می‌گیرد.

۲- مدیریت امتثال تکالیف به واسطه حکومت (حاکمیت سیاسی) صورت می‌پذیرد، به‌گونه‌ای که تکلیف به صورت مطلوب از جانب شهروندان، امتثال شود.

۳- امتثال واجب، در قالب ایجاد نهادهایی مستند به حکومت (ولو در قالب جعل قوانین و سیاست‌گذاری‌ها) صورت می‌پذیرد.

۴- با عنایت به اینکه ایجاد نهاد و سازمان برای تحقق غایات شارع، برعهده مدیر و کارگزار ارشد جامعه (حاکم) است؛ لذا در صورت عدم انجام این وظیفه، وی توبیخ و عقوبت می‌شود.

۵- حاکم (حاکمیت)، بر اساس این واجب و در قالب قانون، بر بخشی از جامعه، الزام ایجاد می‌کند، حقوق بخشی از کارگزاران نهادهای تأسیس کرده را پرداخت می‌کند یا سازوکار بقای آن نهادها از حیث مالی یا حقوقی را تعیین می‌کند.

ایزدهی گفت: عمده کتب فقه و اصول که به بحث واجب کفایی، عنایت ورزیده و مباحثی چون تعریف و متعلق واجب کفایی را مورد بررسی قرار داده‌اند را می‌توان به مثابه پیشینه تاریخی این نظریه برشمرد؛ ضمن اینکه با وجود همه مباحثی که در خصوص واجب کفایی ارائه شده است، اما عملا مباحثی با محتوای ماهیت و رویکرد واجب کفایی در نظام سیاسی، مورد بحث و اهتمام واقع نشده است.

او در بخش پایانی سخنان خود به‌عنوان نتیجه‌گیری گفت: واجبات کفایی به مثابه بخشی از واجبات دینی و مرتبط با مصالح عمومی جامعه، به غرض تحقق هدف شارع در جامعه، تشریع شده است. درحالی‌که تحقق این واجبات در جوامع بسیطه به توده مکلفان، ارجاع شده و «من به الکفایه» از مومنان، باید اقدام به امتثال تکلیف و تحقق واجب در خارج کنند، در جوامع پیچیده و بسط ید فقیه، این واجبات، جز در سایه مدیریت نظام‌واره، منسجم، روزآمد و کارآمد جامعه، محقق نمی‌شود و واگذاری آن به توده مکلفان، غایت شارع را به خوبی تأمین نمی‌کند. این نظریه بر این باور است که خطاب در واجبات کفایی، به جامعه (به مثابه شخصیت حقوقی)، تعلق گرفته و مدیر ارشد جامعه، (به مثابه علت فاعلی جامعه) که خطاب به جامعه، به وی مستند می‌شود، مدیریت امتثال تکلیف از سوی شهروندان را عهده‌دار شده و با تعیین من به الکفایه از شهروندان و تأسیس نهادهای متناسب با نوع اهداف شارع، تحقق اهداف شارع در جامعه را تضمین می‌کند. صبح نو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics