قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / زهد: «سرکوب غرایز» یا «مصرف کم»؟

زهد: «سرکوب غرایز» یا «مصرف کم»؟

عبدالهادی مسعودیعبدالهادی مسعودی، مدیر مرکز تحقیقات دارالحدیث و از استادان به‌نام حدیث حوزه‌ی علمیه‌ی قم است. تحقیقات گوناگون و فراوان حدیثی ایشان موجب شد تا الگوهای مصرف در سیره اهل بیت (علیهم السلام) را با وی به گفتگو بنشینیم. نویسنده مشهور حوزه حدیث، تعریف دیگری از زهد می‌کند. به باور وی، زهد بهینه سازی تولید و مصرف است و زاهد، کسی است که تولیدش، زیاد و مصرفش، کم باشد.

اختصاصی اجتهاد «مجله الکترونیکی فقه و مصرف» (۱۲)

آیا مراد از زهد و قناعت، کم مصرف کردن است یا دل نبستن به دنیا؟

مراد اصلی از زهد، بی‌رغبتی به دنیاست. در تاریخ قدیم داریم که عالمی از زهد صحبت می‌کرد، به او گفتند شما خودتان یک اسب به این گران‌قیمتی دارید، چه‌طور از زهد صحبت می‌کنید؟ گفت اجازه بدهید تا به شما نشان بدهم. چند وقت بعد جنگی پیش آمد. گفتند که پول و اسلحه و اسب می‌خواهیم. در قدیم اسب برای جنگ نیاز بوده است. این زاهد بلافاصله رفت و اسبش را هدیه داد. ولی آن کسانی که اشکال گرفته بودند حتی از دادن چند درهم و دینار هم امتناع کردند و برایشان دل کندن از آن هم سخت بود. آن عالم گفت: من این میخ مهار و افسار اسب را بر گل کوفته‌ام نه بر دل، به همین جهت به‌راحتی می‌توانم آن را جدا کنم.

زهد یعنی این‌که انسان دنیا را قیمت خودش نبیند. یعنی اگر کاری می‌کند، چیز دنیایی به او دادند، به واسطه‌ی آن خشنود نشود. اگر خداوند مصلحت دید ماشینی، خانه‌ای، لباسی، زمینی، سرمایه‌ای به او بدهد و بعد از مدتی صلاح دید آن را بگیرد، انسان نباید ناراحت شود. لِکَیْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُ. این را حضرت علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه می‌فرمایند که: «جمع الله الزهد فی کلمتین».

اما این‌که زهد لزوماً کم مصرف کردن باشد، این را هم نمی‌توانیم به طور عمومی بگوییم. بهتر است تعریفی را که استاد پرورش، که خدا رحمتشان کند،گفته بودند و می‌شود از آن الهام گرفت، مرور کنیم. و آن این است که اگر بخواهیم زهد را به تعریف امروزی بیاوریم، می‌توان گفت: اگر ما یک خط کسری داشته باشیم، مخرجش هزینه‌ها باشد و صورتش استفاده‌ها و آورده‌های ما، این کسر هرچه بیشتر به سمت یک میل کند، یا حتی از یک بزرگ‌تر باشد، نتیجه این است که زهد ما بیشتر است. هرچه به سمت صفر میل کند، یعنی زهد ما کمتر است. یا اگر به تعبیر اقتصادی امروز بخواهیم بگوییم، کسانی که بتوانند مصرف و تولیدشان را بهینه‌سازی کنند، این می‌شود زهد. اگر آدم کم مصرف بکند، اما کم نیز تولید کند، این زهد نیست. اگر زیاد مصرف کند و زیاد هم تولید کند، این باز زُهد نیست. اما اگر بتواند کم مصرف کند و زیاد تولید کند، این زهد است.

به عبارت دیگر شما درخواست‌های فردی و شخصی‌تان را از افراد و اجتماع کم کنید، اما بازدهی و سودرسانی و بهره‌دهی‌تان را زیاد، مثل یک موتور ۸ سیلندر که فقط ۵ لیتر بنزین بسوزاند. این‌گونه نباشد که ما یک موتور ۸ سیلندر بسازیم، ۱۸ لیتر بنزین مصرف کند. اگر توانستیم یک ماشین کم‌مصرف بسازیم با بازدهی زیاد، می‌شود زهد. انسان هم باید در زندگی این‌گونه باشد؛ قلیل‌المؤنه باشد، کثیرالمؤنه نباشد.

با توجه به مواردی از زندگی اهل بیت علیهمالسلام مانند علاقه‌ی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به گوشت کتف که از گوشت‌های گرانقیمت است، اطعام‌های فراوان امام حسین علیه‌السلام، انگشتر قیمتی ایشان در حادثه‌ی عاشورا، علاقه‌ی امام صادق علیه‌السلام به خوردن فالوده با زعفران و مانند آن نباید در معنای تجمل و زهد تجدیدنظر کرد و مفهوم فعلی آن را نادرست پنداشت؟

طبق تعریفی که از زهد کردیم، اگر بدن انسان نیاز داشته باشد که مثلاً گوشت بخورد، به فرض هفته‌ای یک بار یا دو هفته‌ای یک‌ بار تا بتواند بهتر کار بکند، این با زهد هیچ منافاتی ندارد؛ بالعکس اگر انسان گوشت یا غذای مقوی نخورد و هیچ کاری هم نتواند بکند، تمام سرمایه‌ها و داشته‌های خود را هدر داده است.

از طرف دیگر اگر کسی بیش از حد نیاز بدن و کارش بخورد یا چیزهایی بخورد که فایده‌ای نداشته باشد، این هم در واقع اتلاف و از زهد بیرون است.

بنابراین باید ببینیم که در آن موقعیت کاری و زمانی، به چه چیزی نیازمندیم تا بهره‌ی بیشتری بدهیم. بین کسی که می‌خواهد برود جنگ، با کسی که می‌خواهد برود سر یک کار اداری ساده، باید خوراکشان متفاوت باشد. آن بهره‌دهی‌اش به شکلی  است، این بهره‌دهی‌اش به شکلی دیگر.

یک مسأله هم این است که ائمه و پیشوایان ما هم بالاخره مثل بقیه‌ی مردم مهمانی می‌رفتند و با افرادی تماس داشتند و مردم گاهی اوقات هدیه‌ای می‌آوردند، گاهی اوقات جشنی بوده است، این‌که ما در تاریخ داریم حضرت دو بار فالوزج یا پالوده خوردند، معنایش این نیست که هر شب فالوده می‌خریدند و می‌خوردند. یعنی این‌که یک موقعیتی، جشنی‌، مهمانی‌ای، هدیه‌ای بوده و ایشان هم خوردند. در نتیجه این‌ها حرام نمی‌شود. «قل من حرّم زینت الله اخرج التی لعباده». بنابراین، این عبارت در واقع می‌خواهد بگوید آنچه را که خداوند از نعمت‌ها قرار داده است مصرف کنید اما به اندازه‌ی حداقل مورد نیاز، و روابط اجتماعی‌تان را هم بر هم نزنید.

در اسلام به هیچ وجه سرکوبی غرایز وجود ندارد، چون سبب طغیان می‌شود. اگر انسان را به فنر تشبیه کنیم، تا یک حدی می‌توان به آن فشار آورد. اگر بیش از آن فشرده شود، تحمل نمی‌کند، پرتاب می‌شود و آسیب می‌رساند.

حالا یک کسی شما را بعد از عمری دعوت کرده یک مجلس مهمانی. شما بنشینید در آن مجلس نان و پنیر و سبزی بخورید. تمام آن سفره را مسخره کرده‌اید و در واقع رابطه‌ی اجتماعی‌تان را به هم زده‌اید و از عرفیات خارج شده‌اید.

آقای قرائتی می‌فرمود: یک بار اوایل انقلاب رفتم اصفهان، میزبانم برای من یک غذای خیلی ساده و مختصری آورد. گفت ما زهد اسلامی را رعایت کرده‌ایم. گفتم: این بخل اسلامی است نه زهد اسلامی!

در اسلام، زهد در ارتباط با مصرف شخصی است. اطعام، غذا خوراندن به دیگران و احسان است. اتفاقاً مقتضای زهد و بی‌رغبتی به دنیا این است که ما از خودمان کم بگذاریم و به دیگران برسانیم. یعنی طعاممان را کم کنیم، اطعاممان را زیاد. طعام غذای جسم است، اطعام غذای روح است. در روایات داریم از غذای جسم بکاهیم، به غذای روحمان بیافزایم. در اطعام و خوراندن غذا به دیگران، روایات متعدد داریم و نه تنها مقتضای زهد این است که چیزی را از خودمان کم کنیم، بلکه مقتضای احسان و ایثار و تعاون هم همین است.

اما در مورد انگشتر امام؛ فرد مسلمان باید یک درجه‌ای از زینت داشته باشد. اسلام، مرزی برای زینت گذاشته است. مثلاً گفته حرام نباشد یا طلا دست نکند. اما استفاده از زینت‌هایی را هم اجازه داده است. این همه سنگ عقیق، سنگ زمرد، سنگ فیروزه در دنیا برای چه آفریده شده است؟ انسان یک موجود زیبایی پسند است. زیبایی را به عنوان یک شیء قابل پیگیری با خرج کردن برایش می‌پذیرد. فطرت انسان این‌گونه است. اسلام نیز دین فطرت است.

عبدالهادی مسعودی

در نتیجه تا یک حدی زینت و زیبایی برای انسان مجاز است، ضمن این‌که در گذشته انگشترهای قیمتی یا تسبیح‌های قیمتی در حکم یک پس انداز برای مرد بوده است. آن موقع کارت اعتباری نبوده که هر کجا برود از آن استفاده کند.

مرد علاوه بر زینت، به انگشتر به عنوان یک پس‌انداز در تنگناها نگاه می‌کرده است. اگر پولش را می‌دزدیدند، اگر در جایی بیمار می‌شد یا در شهر غریبی نیاز پیدا می‌کرد، از آن استفاده می‌کرده است. بنابراین انگشتر به این معنا هم استفاده می‌شده است.

در اسلام برای الگوی مصرف داریم که انسان نباید همه‌ی آنچه را که در می‌آورد، هزینه کند یا ببخشد. باید بخشی را هم پس انداز کند. انسان باید یک بخشی را برای خودش و خانواده‌اش داشته باشد. اقربا و خویشاوندانش در اولویتند. نسبت به پس اندازش هم متوجه باشد. آن‌گاه به دیگران ببخشد.

پس انداز باید معقول باشد. پس‌اندازی که در حد چند ماه بتواند زندگی کند، نه این‌که از سن ۳۰ سالگی بگوید در پیری چه‌کار کنیم؟ یا در سن ۷۰-۸۰ سالگی، پیری و کوری دارم، و مدام پول روی پول بگذارد.

البته باید موضوعی را در روایات مد نظر قرار داد، و آن این‌که، این روایات ناظر به علاقه‌ی این حضرات معصومین است و نه مصرف دایمی آنان. علاقه یک میل طبیعی است. خیلی‌هایش دست انسان نیست. ما همه‌ی انسان‌ها میل داریم چلوکباب بخوریم، میل داریم چیز شیرین بخوریم، کسی میل دارد چیز ترش بخورد، این‌ها میل‌های طبیعی هستند. تمام پیشوایان ما در طبیعت مثل ما بودند.

«انا بشرٌ مثلکم»، ولی در روح و همراهی روح القدس با ما متفاوت‌اند. در میل طبیعی هیچ اشکالی نیست. امام به شیء یا غذایی میل دارد، ولی این‌که این میل را همیشه ارضا بکند، حتی با وجود گرسنگی همسایه و دیگران، این درست نیست و قطعاً حضرت چنین کاری نکرده‌اند. این‌طور نبوده که حضرت در طول زندگی همیشه کتف می‌خوردند، بلکه آن حدیث کتف در مقابل با گوشت ران است و نوعی قصر اضافی دارد.

الآن اکثر مردم می‌روند قصابی و می‌گویند گوشت ران به ما بده. چون ران گوشت بیشتری دارد، می‌شود از آن چلوکباب و خورش‌های خیلی خوب درست کرد و حتی ممکن است اقتصادی‌تر هم باشد. مثلاً استخوانش کمتر است.

ولی حضرت می‌فرمودند چون گوشت ران به مبال و پشت گوسفند نزدیک‌تر است، من کتف را دوست دارم که از آن دورتر است. به این معنا بوده است، ولی از منظر میل طبیعی هم هیچ اشکالی ندارد.

آنچه که از زهد در اذهان هست سرکوبی علاقه است. برای همین در این سؤال تأکید کردم که چهگونه پیشوایان ما علاقه را همیشه سرکوب نمی‌کردند و گاهی اوقات به علاقه حتی جواب مثبت هم می‌دادند؟

در اسلام به هیچ وجه سرکوبی غرایز وجود ندارد، چون سبب طغیان می‌شود. اگر انسان را به فنر تشبیه کنیم، تا یک حدی می‌توان به آن فشار آورد. اگر بیش از آن فشرده شود، تحمل نمی‌کند، پرتاب می‌شود و آسیب می‌رساند.

در اسلام ما تصعید غرایز داریم. یعنی این غرایز را در جهت میل‌های عالی‌تر استفاده کنید. ارضای اقناعی به حداقل و سپس تصعید آن به میل‌های بالاتر. می‌گوید شما میل دارید گوشت بخورید، یک مقدار بخورید، ولی این را تا حد اشباع اقناعش نکنید. دوستتان هم دوست دارد گوشت بخورد. اگر بیرون با دوستتان چلوکباب خوردید، سعی کنید یک مقداری هم برای خانواده ببرید. از خانواده هم بیشتر فکر کنید، همسایه‌تان هم وقتی بوی کباب شما را می‌شنود دوست دارد آن هم کباب بخورد. پس به همسایه هم برسانید.

زهد یعنی بی‌رغبتی به دنیا و این‌که با استفاده‌ی حداقلی از نعمت‌های دنیایی بهره‌دهی حداکثری داشته باشیم. تجمل هم به معنای زیبایی است و نه تکلف.

این کار، غریزه را مدام تصعید می‌دهد بدون این‌که بکوباند. سرکوب کردن غریزه در بعضی از مکاتب بودایی و عرفان‌های شرقی، گاهی اوقات نتایج عکس داده و انسان طغیان‌گر شده است.

زهد یعنی بی‌رغبتی به دنیا و این‌که با استفاده‌ی حداقلی از نعمت‌های دنیایی بهره‌دهی حداکثری داشته باشیم. تجمل هم به معنای زیبایی است و نه تکلف. یک زیبایی اولیه‌ا‌ی است که طبع زیباپسند انسان متمایل به آن است. هیچ‌کس از موهای آشفته و لباس ژنده و ژولیده خوشش نمی‌آید.

پیامبر کسی را دیدند که موی پریشان و لباس کثیفی داشت. گفتند یعنی این فرد یک مقدار آب پیدا نکرده سرش را بشوید و یک شانه هم نداشته تا موهایش را مرتب کند؟ این حداقل را که هر انسانی دارد.

من مقاله‌ای دارم راجع به آراستگی با عنوان لبخند روح، اگر خواستید آن را در سایت مطالعات حدیثی می‌توانید ببینید. در واقع وقتی زیبایی و آراستگی را همراه خود داریم، روحمان به دیگران لبخند می‌زند. یعنی داریم با گشاده‌رویی با دیگران برخورد می‌کنیم. یعنی برای دیگران اهمیت قایلیم.

در روایات داریم امام رضا علیه‌السلام وقتی از اندرونی می‌خواستند بیرون بیایند تا کسی را ملاقات کنند، موی خود را شانه می‌کردند، به خودشان می‌رسیدند و لباسشان را عوض می‌کردند. در احوالات امام خمینی داریم گاهی اوقات روزی دو سه بار می‌آمدند برای افرادی که در جماران آمده بودند به ایشان ابراز علاقه کنند، دست تکان بدهند، و هر بار که بیرون می‌آمدند، لباس مناسب بیرون می‌پوشیدند و هر بار که داخل می‌آمدند لباس بیرون را برمی‌داشتند و لباس داخل را می‌پوشیدند.

بهنظر می‌رسد زندگی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به نحو خاصی از زهد برگزار می‌شده است که سایر ائمه از این شیوه پیروی نمی‌کردند. دلیل اینگونه زندگی کردن، علاقه‌ی شخصی ایشان بوده است یا اقتضای مقام حاکمیت؟ اگر مقام حاکمیت بوده چرا پیامبر اینگونه نبودند؟

مجموعی از هر دو بوده است. البته بیشتر همان نتیجه‌ی حکومت و وضعیت خلافت بوده است. اگر از نظر تاریخی نگاه کنیم، پیش از امام علی علیه‌السلام با دوران خلیفه‌ی سوم روبه‌رو هستیم که بخشش‌ها و انفاق‌های بیش از اندازه به دوستانش و خاندان بنی امیه موجب شد که در دوره‌ی دوم خلافت دوازده ساله‌اش، شورش پدید بیاید و همان شورش هم موجب به قتل عثمان شد. علت اصلی این شورش، نابرابری اجتماعی و اقتصادی‌ای بود که طی سالیان پدید آمده بود و منجر شده بود به تولید ثروت بی‌اندازه در جیب چند نفر معدود.

در احوالات زبیر می‌گویند وقتی مُرد، برای زنانش طلا را بیش از سهم‌الإرث تقسیم می‌کردند. در صورتی که زن یک هشتم ارث می‌برد. و اگر چهار پنج زن داشته باشد، مثلاً می‌شود یک بیستم یا یک سی‌ام. اما مبالغی که به این‌ها ارث رسیده بسیار زیاد بوده است.

طلحه هکتارها زمین کشاورزی داشت اما مثلاً به عبدالله بن ابی سرح در از یک قطعه زمین، صدهزار درهم به او بخشیده می‌شود.

ثروتعثمان غنایم بسیار زیادی به‌دست آورده بود و آن‌ها را خرج عده‌ی به‌خصوصی می‌کرد؛ همان خاندان اموی و اقوام و خویشان خودش. این باعث شد که یک طبقه‌ی فقیر و یک طبقه‌ی ثروتمند شکل بگیرد. امام علی علیه‌السلام که روی کار آمدند، برای این‌که این حالت را بشکنند چنین رفتارهایی کردند.

نکته‌ی قابل بیان این است که مشکل بزرگ‌تر این بود که ثروت مبدأ ارزش شد. یعنی این‌طور نبود که فقط یک عده‌ای سرمایه‌دار و یک عده‌ای فقیر باشند. جامعه تصور کرد که ثروتمند بودن ملاک انسانیت و ارزش‌گذاری است. هرکس پول‌دارتر، محترم‌تر. هرکس ثروتمندتر، ارجمندتر.

حضرت علی علیه‌السلام برای این‌که این ضد ارزش را بشکند و تقدس ثروت را از بین ببرد، بسیار ساده حکومت و زندگی کردند. مقام کسی از حاکم مسلمانان که بالاتر نیست. دیگر کسی از حضرت علی علیه‌السلام، اکرم عند الله اتقاکم که برتر نیست. ایشان فرمودند ارزش انسان به این نیست که جامه و آستین پیراهنش نو باشد. حضرت برای شکستن قداست ثروت، آن‌گونه رفتار می‌کردند. همچنین به این دلیل که فقرا نیز یک‌دفعه بر نیاشوبند.

من یک بار از خود مقام معظم رهبری یا به واسطه شنیدم در زمان جنگ (ایشان آن زمان رییس جمهور بودند)، که پنیر و کره، کوپنی بود و ماهی حدود یک قالب پنیر به هرکس می‌رسید، شخصی با ایشان تماس می‌گیرد و می‌گوید بچه‌ام الآن از من پنیر خواسته و در یخچال ما پنیر نیست. اگر در یخچال شما هم پنیر نباشد من می‌توانم جواب این بچه را بدهم. اگر نه خودت بیا جواب این بچه را بده!

آقای خامنه‌ای می‌گویند بگذارید بروم یخچالمان را نگاه کنم. و می‌آیند و برمی‌گردند می‌گویند در یخچال ما هم پنیر نیست. بنابر این وقتی والدین بتوانند الگویی مانند رهبر و بزرگ جامعه را به فرزند خود نشان دهند، فرزند هم می‌پذیرد.

این‌که می‌گویند اسلام یک تمدن باشکوه بنیان نهاد، چون در قرن دوم و سوم، هیچ کس گرسنه نبود. کسی نبود که جامه‌ی مورد نیازش را نداشته باشد. هیچ کس از تحصیل محروم نبود.

دختر علامه مجلسی چیزی از پدر خواست، مثلاً النگو. ایشان گفتند من حرفی ندارم که برای تو بخرم، ولی مثلاً بقال سر کوچه‌مان که نمی‌تواند بخرد، دلگرمی‌اش به این است بگوید دختر آقا هم این را ندارد.

دلگرمی افراد به امام علی علیه‌السلام بود. ولی در زمان پیامبر چنین فاصله‌ای ایجاد نشده بود. کل مسلمانان فقیر بودند. هنوز مسلمان‌های ثروتمندی تولید نشده بودند. هنوز ثروت به عنوان یک شیء مقدس تلقی نمی‌شد. هرکس بیشتر می‌بخشید، بزرگ‌تر می‌نمود، نه هرکس که بیشتر داشت. داشتن، دلیل بزرگی نبود. به همین جهت در زمان پیامبر آن نیازها نیز نبود.

گرچه پیامبر هم بسیار ساده می‌زیست؛ به گونه‌ای که وقتی فردی از بیرون می‌آمد، اگر قبلاً ایشان را ندیده بود، پیامبر را تشخیص نمی‌داد. مانند بقیه‌ی اصحاب، لباسشان و نشستن‌شان همان‌طور.

زندگی سادهوقتی سفیران پادشاه یمن نزد حضرت رسول آمدند، تعجب کردند که هیچ تشریفاتی نیست. پیامبر اکرم غیر از این‌که خداوند عالم تمام اختیارات هستی و بخشی از دین را به ایشان واگذار کرده بود، به‌صورت ظاهری فرماندار جزیره‌العرب بودند؛ یعنی یک کشور دو میلیون کیلومتری. ولی هیچ وقت به عنوان یک پادشاه، نه تاج‌گذاری کردند و نه لباس خاصی پوشیدند، و بسیار ساده زندگی می‌کردند.

اما چرا ائمه‌ی دیگر از این روش تبعیت نکردند؟ چون بلافاصله بعد از امام علی علیه‌السلام، ولایت امام حسن را فقط پنج شش ماه شاهد هستیم. ائمه دیگر ولایت نیافتند که لازم بشود این را به صورت ظاهری انجام بدهند.

دوم این‌که در زمان امام صادق علیه‌السلام و امام رضا علیه‌السلام که دیگر سال‌های ۱۵۰ و ۱۷۰، ۱۸۰ بود، سال‌های قرن دوم، بیشتر جامعه‌ی اسلامی یک حداقل‌های خوبی را در زندگی داشتند و جامعه‌ی اسلامی با یک رفاه نسبی همراه بود. این‌که می‌گویند اسلام یک تمدن باشکوه بنیان نهاد، چون در قرن دوم و سوم، هیچ کس گرسنه نبود. کسی نبود که جامه‌ی مورد نیازش را نداشته باشد. هیچ کس از تحصیل محروم نبود.

به همین جهت وقتی که صوفی‌ها به حضرت امام صادق علیه‌السلام اعتراض کردند که شما چرا لباس جدت امام علی را نمی‌پوشی، می‌گویند امروز دیگر دنیا این را اصلاً نمی‌پسندد، همه لباس دارند. لباس‌های خوب دارند. من اگر بیایم لباس بد بپوشم، می‌گویند مثل تو من هم ریاکار هستم. چون الآن دیگر نیازی نیست. وقتی که دنیا رو می‌آورد به مؤمنان و به مسلمانان و به حکومت، طبق استدلال ائمه بهترین کسانی که شایسته و سزاوار بهره‌مندی از امکانات هستند، ابرار و نیکان‌اند. آیا خدا این همه نعمت گذاشته تا بدکاران استفاده کنند؟

ولی باید متوجه باشیم که سطح متوسط یا حداقلی جامعه را رعایت کنیم. لباس در آمریکا به یک شکل است، در آفریقا به یک شکل و در ایران هم به شکلی دیگر. ما باید از لباس شهرت بپرهیزیم.

در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم در پاسخ اعتراض صحابی ایشان که آرد اندود کردن بدن ایشان با آرد گندم پس از استعمال نوره را مصداق اسراف می دانست (زیرا پیامبر اکرم برای خوراک خود، از جو استفاده کرده و گندم نمی خوردند)، فرمودند: در اموری که به سلامت بدن بازمی گردد اسراف وجود ندارد. آیا می توان با توجه به این حدیث، مصرف فراوان محصولات بهداشتی را خارج از حرمت اسراف دانست؟

در قدیم به جهت این‌که موهای زاید بدن را کمتر با تیغ ازاله می‌کردند و بیشتر با مواد شیمیایی، بعد پوست در درازمدت بر اثر مصرف زیاد این مواد حساسیت پیدا می‌کرد. بنابراین این‌ها از جوانه‌ی گندم چیزی درست می‌کردند که الآن هم به نظرم باشد. ما روغن جوانه‌ی گندم هنوز هم داریم که برای پوست استفاده می‌شود. این‌ها می‌آمدند بعد از استعمال، آن را به پوست می‌مالاندند تا آن حساسیت‌ها از بین برود. این ماده گران بوده است و این ها تصور می‌کردند هر چیز گرانی که مصرف بشود اسراف است. در صورتی که اسراف یعنی مصرف بیش از حد نیاز. شما یک بیمار سرطانی را در نظر بگیرید، باید روزی ۵۰۰ هزار تومان آمپول بزند تا ۱۰ روز. می‌شود ۵ میلیون تومان. حالا ممکن است بیشتر هم بشود. آیا کسی ایشان را تقبیح می‌کند؟ یا می‌گوید اسراف کرده است؟

در اسلام داریم با این که سفارش شده عطر و روغن بزنید، اما گفتند هر روز استفاده نکنید. یک روز در میان استفاده شود.

اما کسی که قوی و ورزشکار است و بدنش هم سالم، حالا می‌رود قرص‌های هورمونی می‌خورد که حتماً یک جور خاصی، مثلاً فیگور و شکلش در بیاید؛ این اسراف است. حتی ممکن است برای بدنش مضر باشد، در نتیجه حرام است. چون پزشکان می‌گویند ممکن است الآن به این شکل خوب در بیاید، ولی فلان قسمت متابولیسم داخلی بدنش به هم بریزد.

پس می‌توانیم بگوییم برای نیازهای اساسی بدن هر چه هزینه بکنید اسراف نیست. ولی از حد نیاز که گذشت، می‌شود اسراف. لذا در روایات داریم اگر ته مانده‌ی آبی را که خوردید دور بریزید، اسراف است، چون می‌توانستید مثلاً در یک گلدان بریزید. اما اگر شما میلیون‌ها لیتر آب را بدهید پای درختان یک باغ، هیچ کس نمی‌گوید اسراف است. میلیون‌ها لیتر کجا نصف لیوان آب کجا؟ از میلیون‌ها لیتر آب، بعداً می‌شود میلیون‌ها کیلو پرتقال یا میلیون‌ها کیلو گندم یا هندوانه برداشت کرد. شما به بدنتان یک روغنی، کرمی می‌زنید و می‌توانید با خیال آسوده و با امنیت خاطر یک کتاب بنویسید یا یک سخنرانی انجام دهید یا در مجلسی موعظه یا در اداره‌ای کار کنید تا از بوی بد بدنتان کسی متأذی نشود.

در اسلام داریم با این که سفارش شده عطر و روغن بزنید، اما گفتند هر روز استفاده نکنید. یک روز در میان استفاده شود. چرا؟ چون انسان به صورت یک عروسک نمایشی نشود. انسان نباید از آن فایده‌ی انسانی‌اش بیرون بیاید. آرایش فرع است و نباید اصل بشود. شما می‌خواهید با دوستتان رفت و آمد داشته باشید، عطری می‌زنید تا خوش‌بو باشید. اما این که سرتا پا عطر باشد به‌طوری که از فاصله‌ی دور بوی عطر شما را بفهمند، نیازی نیست.

دیگر این که باید به معیار عقلی و عرفی نگاه کرد، که چه چیزی نیاز است، چه چیزی نیاز نیست.

بنابراین حضرتعالی مصرف فراوان محصولات بهداشتی را خارج از حرمت اسراف نمی‌دانید؟

اگر نیاز بدن است، نه. اگر نیاز بدن نیست، اسراف است.

تفاوت امامان علیهمالسلام به لحاظ علایق شخصی تا چه حد در شیوه‌ی مصرف ایشان تأثیر گذاشته است؟

در حوزه‌ی اساس دین به هیچ وجه. چون ما معتقدیم ائمه علایق شخصی خودشان را در خدمت دین قرار می‌دهند. یعنی این قدرت تصرف را در خودشان دارند تا علایقی را که مخالف و منافی با دین هست اعمال نکنند. مثل یک انسان معمولی ممکن است علاقه داشته باشد غذایی را بخورد، ولی اگر بداند از کس دیگری است، نمی‌خورد.

ائمه اگر ببینند کسی نگاه می‌کند نمی‌خورند، با این‌که حرام هم نیست، و ممکن است آن را ببخشند. یعنی تا این حد علایق انسانی خودشان را رشد می‌دهند. اما آن‌جایی که نیاز به دین نیست یا ضربه‌ای به دین نمی‌زند، یک امام دوست دارد صبح‌ها میوه بخورد، ظهرها غذا بخورد. اگر از نظر بهداشتی مشکل نداشته باشد این کار را می‌کند.

یک امام ممکن است گلابی دوست داشته باشد، یک امام ممکن است سیب دوست داشته باشد. هیچ اشکالی ندارد.

یکی از کسانی که در این زمینه کار کرده است آقای عالم‌زاده‌ی نوری است که کتابی هم نوشته‌اند. در واقع ایشان مبانی استنباط از سیره‌ی امامان را بحث کرده است که یک بخشی هم همین علایق شخصی است.

با توجه به احادیث و شیوه‌ی زندگی امامان، مصرف در چه اموری را پسندیده، و در چه اموری را ناپسند می‌انگارند؟ به دیگر سخن الگوی مصرف مستفاد از سیره‌ی امامان دارای چه شاخص‌هایی است؟

برای این‌که دوستان بیشتر استفاده کنند، آن‌ها را ارجاع می‌دهم به کتاب الگوی مصرف، نوشته‌ی آقای ری‌شهری که حدود شش سال ایشان زحمت کشیدند و آن را نوشتند و دارالحدیث چاپ کرد.

در این کتاب شش هفت معیار برای الگوی مصرف ارائه می‌دهند و به  شاخصه‌های بسیار خوبی اشاره می‌کنند. یکی این‌که ما اولویت را برای شخص مصرف‌کننده در نظر بگیریم. اگر من نیاز دارم منزل داشته باشم، نباید پولم را برای خرید یک خودروی گران‌قیمت صرف کنم. اگر نیاز به تحصیل دارم، نباید پولم را برای خریدن یک شیء تجملی هزینه کنم. باید ببینیم اولویت شخصی هر شخص چیست.

ما حتماً باید تگناهای اقتصادی جامعه را در نظر داشته باش یم. من نمی‌توانم در یک جامعه‌ی در حال جنگ، یا در یک جامعه‌ای که دچار قحطی، خشک‌سالی، فقر، یا تحریم است، هرطور دلم خواست لباس بپوشم. هرجوری دلم خواست بخورم و هرگونه دلم خواست هم وسیله‌ی سواری بخرم یا خانه‌ام را مرتفع کنم و از این قبیل. باید تنگناهای اقتصادی جامعه را هم در نظر داشت.

یک شخصی دختر دارد، باید فکر جهیزیه‌ی آن باشد. یک شخصی پسر دارد، باید فکر زمین و خانه‌ای برای او باشد. هر شخصی باید اولویت‌های شخصی خودش را در نظر بگیرد. یک شخصی لباس ندارد، باید فکر لباس باشد. یک شخصی مریض دارد، باید فکر داروی مریضی خودش یا مریضش باشد و از این قبیل.

دوم این‌که ما حتماً باید تنگناهای اقتصادی جامعه را در نظر داشته باشیم. من نمی‌توانم در یک جامعه‌ی در حال جنگ، یا در یک جامعه‌ای که دچار قحطی، خشک‌سالی، فقر، یا تحریم است، هرطور دلم خواست لباس بپوشم. هرجوری دلم خواست بخورم و هرگونه دلم خواست هم وسیله‌ی سواری بخرم یا خانه‌ام را مرتفع کنم و از این قبیل. باید تنگناهای اقتصادی جامعه را هم در نظر داشت.

این مالی که خدا به ما داده، یک نوع امانت است. بخشی را باید هزینه‌ی خودمان کنیم، بخشی را هم هزینه‌ی دیگران. از مالی که خدا به ما داده تا هم این دنیا را به دست بیاوریم هم آن دنیا را، اگر فقط این دنیا را به دست بیاوریم، ضرر بزرگی کرده‌ایم. یعنی سرمایه‌گذاری در جایی کرده‌ایم که به جای ۲۰درصد، ۵ درصد به ما سود دادند. وقتی من با این مال می‌توانم هم این دنیا را به دست بیاورم، هم آن دنیا را، اگر فقط خرج این دنیا کنم، یعنی خودم با دست خودم بهره‌دهی اقتصادی، سرمایه و نعمتم را کم کرده‌ام. آیا کسی می‌رود در بانکی که ۵ درصد سود می‌دهد سرمایه‌گذاری کند؟ در حالی که یک بانک دیگر ۳۰ درصد سود دهی دارد؟

اگر من بروم در وین اتریش یا رم ایتالیا، باید یک جور لباس داشته باشم و یک جور فرهنگ را رعایت کنم. اگر به یکی از روستاهای اطراف شهر خودمان برای تبلیغ بروم، آن‌جا هم باید فرهنگ روستا را رعایت کنم.

بحث دیگر این است که ببینیم بیشترین بازدهی اجتماعی چه‌قدر است؟ الآن نمی‌گویند این‌جا بیمارستان بسازیم بهتر است یا مدرسه. اول باید ببینیم که آیا این مفید است؟ دوم این‌که شیء مفیدتر دیگری داریم یا نه؟

زندگی ساده۲ممکن است جایی بیمارستان نیاز باشد، ولی بیش از آن ممکن است حمام به درد بخورد. اگر حمام باشد نیاز به آن بیمارستان نصف می‌شود. پس ما باید حتماً رعایت بهینه‌ی مصرف را بکنیم و ببینیم به چه چیزی نیاز بیشتری هست و چه چیزی اولویت بیشتری دارد. من الآن هم نیاز دارم موتور داشته باشم و هم نیاز دارم پالتو داشته باشم. باید ببینم به کدام یک نیاز بیشتری دارم.

بحث دیگر این است که انسان باید ساده‌زیست باشد اما در عین حال فرهنگ جامعه را هم در نظر بگیرد. من باید ساده‌زیست باشم. یعنی یک عبای معمولی داشته باشم. اما فرهنگ جامعه نمی‌پذیرد عبای من، عبای ۲۰ سال پیش و ریش‌ریش شده‌ی ژولیده باشد.

اگر من بروم در وین اتریش یا رم ایتالیا، باید یک جور لباس داشته باشم و یک جور فرهنگ را رعایت کنم. اگر به یکی از روستاهای اطراف شهر خودمان برای تبلیغ بروم، آن‌جا هم باید فرهنگ روستا را رعایت کنم. ولی اصل بر ساده‌زیستی است. در همان فرهنگ گران‌قیمت غرب هم می‌توانم ساده‌ترین شیء را پیدا کنم و آن خفیف المؤنه و قلیل المؤنه بودن و کثیرالمؤنه بودن را رعایت بکنم.

دیگر این‌که رفتار من باید حتماً از اسراف به دور باشد. ما اسراف کمی داریم و کیفی. اسراف کمی یعنی این‌که چیزی را که نیاز دارم مصرف کنم، اما بیش از حد.

اسراف کیفی چیست؟ من می‌توانم سر سفره، سیب و پرتقال و خیار بگذارم. حال اگر هشت نوع میوه‌ی خارجی هم بگذارم سر سفره که البته همه به اندازه‌ی یکی دو نوع میوه می‌خورند، ولی ممکن است یکی هم پیدا بشود از همه‌ی میوه‌ها بخواهد بخورد، این ان تأکلوا ماشتهیت خودش یک نوع اسراف است.

این‌که آدم هر چه دوست دارد بخورد یا بپوشد، اسراف است. شما لباسی می‌پوشید، کمیتاً اسراف نیست، ولی تنوعاً اسراف است. باید هر دو جنبه‌ی اسراف را در رعایت الگوی مصرف در نظر داشت و در حد قناعت زندگی کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics