قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / فلسفه‌های مضاف، نگهدارنده علوم هستند/ فلسفه اصول، تجمیع مسائل دانشهای دیگر نیست
نهی از عمل اصحاب رس، به جهت جشن گرفتن نوروز نیست/ مبلغان دینی نباید فرصت نوروز را تبدیل به تهدید کنند/ نهی قرآن از خندیدن، به معنای مرجوحیت شادی نیست

سید محمدعلی ایازی در گفتگو با «شبکه اجتهاد»:

فلسفه‌های مضاف، نگهدارنده علوم هستند/ فلسفه اصول، تجمیع مسائل دانشهای دیگر نیست

اختصاصی شبکه اجتهاد: فلسفه علم اصول، دانش نوپائی در حوزه‌های علمیه است. دانشی که بسیاری از اصولیان و فقه پژوهان، هنوز از ابواب و کارایی‌های آن بی‌خبرند. در رابطه با کارایی‌ها و چالش‌های فلسفه علم اصول، باحجت‌الاسلام دکتر محمدعلی ایازی، استاد برجسته حوزه علمیه و عضو هیئت‌علمی دانشگاه مفید گفتگو کردیم. او که بیشتر به پژوهش‌های قرآنی‌اش شهره است، سال‌هاست که در عرصه فقه و اصول به‌خصوص مسائل نوپدید، دستی در آتش دارد و نگاشته‌های فراوانی را به خامه آورده است. شاگرد آیت‌الله مطهری و وحید خراسانی، در این گفتگو سعی دارد تصویر دقیق‌تری از فلسفه علم اصول را به مخاطبان ارائه کند.

اجتهاد: فلسفه علم اصول دقیقه به چه معناست؟ آیا این دانش به دنبال تجمیع مبانی دانش اصول در میان سایر دانش‌هاست یا آنکه مطالب جدیدی که در دانش‌های دیگر بیان‌نشده است را مطرح می‌کند؟

ایازی: دو بحث به‌عنوان بحث مقدماتی داریم.

یکی درباره فلسفه‌های مضاف هست که اصولاً فلسفه‌های مضاف یک نگاه به بایسته‌ها و ضرورت‌های موضوع دارد و یک نگاه به موضوع فقهی که با آن مواجه است.

فلسفه مضاف در مقابل فلسفه مطلق است. فلسفه‌های مطلق در رابطه با هستی و معرفت و شناخت است. روشن است که نمی‌خواهیم یک بحث مطلق مطرح کنیم. وقتی بحث مضاف مطرح می‌کنیم، یعنی با توجه به آن دانش و گرایش داریم حرف می‌زنیم.

مسئله دوم درباره فلسفه اصول است. توضیح اینکه هدف از فلسفه علم اصول این است که اگر در فقه، اصول و قواعد عامی داریم، قبل از این‌که وارد آن علم بشویم، آن اصول را باید منقح کنیم.

تلقی‌ام این است که در آغاز شکل‌گیری، اگر به الذریعه سید مرتضی و بعد هم به کتاب العُدّه شیخ طوسی مراجعه بکنیم، می‌بینیم به‌صورت تطبیقی قواعد عامی مطرح می‌شده است که این قواعد را می‌خواستند قبل از فقه به‌صورت جداگانه منقح بحث کنند.

اگر به فهرستی از موضوعات که در الذریعه سید مرتضی یا مباحثی را که در کتاب شیخ مطرح‌شده است، نگاه کنید؛ می‌بینید آن بحث‌ها به لحاظ تاریخی مباحثی فقهی هستند.

اما به لحاظ تاریخی آرام‌آرام می‌بینیم که یک سری از مباحثی از منطق، از فلسفه، از لغت و از کلام، این‌ها آرام‌آرام می‌آیند و وارد بحث علم اصول می‌شوند.

اما مانند همه علوم، وقتی آغاز می‌شود، تقریباً یک نوع تجمیعی است از علوم دیگر، اما کم‌کم در سیر تاریخی خودشان یک هویت مستقلی پیدا می‌کنند. به‌گونه‌ای که می‌توانیم بگوییم که در فلسفه علم اصول، آن جهتی را که برای تأسیس یک چنین علمی به وجود آمده است، آن جهت‌گیری یا اتّجاهات آن علم بوده است.

مثلاً مباحث الفاظ علم اصول را نگاه کنید. بحث دلالات، مشتق یا وضع. می‌بینید که یک قسمتش از علم لغت آمده، یک قسمتش از علم منطق اضافه‌شده است، بخشی‌ در علم معانی بیان آمده است و همین‌طور. این‌ها آرام‌آرام آمده است؛ اما امروز با یک‌جهت دیگری، به وجود آمده است. به همین جهت می‌خواهم بگویم که هرچند اگر بخواهیم درباره علم اصول صحبت کنیم، بگوییم که سرآغاز این مباحث از علوم دیگر آمده است؛ اما وقتی‌ این مباحث در این عمل واردشده است، یک هویت و جهت‌گیری مستقلی پیداکرده است.

برای این‌که این بحث هم خیلی غریب نشان داده نشود، شما کتاب شفای بوعلی سینا و علم النفس را نگاه کنید. علم النفس از یونان آمده بوده، بعد هم در جهان اسلام بومی‌سازی شد، الآن یک علمی به وجود آمده است به نام روانشناسی. الآن حتی در میان عرب‌ها، ۷، ۸، ۱۰ تا کتاب به‌عنوان علم النفس داریم. اما این علم النفس، آن علم النفس نیست. گرچه موضوعاً یکی هستند؛ اما جهت و جهت‌گیری‌ آن‌ها تغییر پیداکرده است. در فلسفه هم‌چنین است. الآن می‌توانم این حرف را بزنم و ادعا کنم که فلسفه اسلامی‌ما، به‌خصوص فلسفه حکمت متعالی، یک نوع جهت‌گیری کلامی دارد و متأثر از علم کلام است.

بنابراین نباید نگران باشیم که اگر فلسفه علم اصول، جمع بین مسائل سایر علوم بود، موجب از بین رفتن این علم می‌شود، بلکه چون در طول زمان، شکل مباحث تغییر می‌کند، عملاً این دانش با سایر علوم متفاوت خواهد شد.

اجتهاد: اساساً فلسفه علم اصول به چه معناست؟

ایازی: فلسفه علم اصول، علمی است که برای چرایی این قواعد و پایه‌ها و پیش‌فرض‌ها تدوین می‌شود. چون معنای فلسفه چرایی است که البته امروز این چرایی، ‌چیزهای دیگری را اقتضا می‌کند. ممکن است امروز بگوییم این چرایی اقتضاء می‌کند که هرمنوتیک و سمانتیک را هم در علم اصول وارد کنیم، زبان‌شناسی را هم وارد بکنیم، جامعه‌شناسی را هم واردش بکنیم. اضافه شدنشان البته اشکالی ندارد.

اجتهاد: آیا تغییرات مسائلی که از سایر علوم وارد فلسفه علم اصول می‌شود به میزانی هست که علم جدیدی را تشکیل دهد یا خیر؟

ایازی: مرحوم آخوند در مقدمه کفایه الاصول، بحث می‌کند که آیا یک علم هویتش و فرق فارقش به موضوع هست یا به هدف است؟

فراوان بر این جهت تکیه دارد که بگوید هدفش هست. چه اشکالی دارد بگوییم که این مواردی که تجمیع شده است، فلسفه علم اصول است. مثل ساختن یک ساختمان است که با یک مصالح ساخته می‌شود ولی ممکن است خانه‌ای برای سکونت باشد، یا یک اداره. مواد همان است اما این هدف است که متفاوت است.

در نیم‌قرن اخیر، بحث جدی که در باب علم اصول شده، درباره وضعیت علم اصول کنونی است. شاید مسامحتا گفتم ۵۰ سال، شاید در این سده اخیر بحث شده که می‌گفتند این علم اصول خیلی متورم و بزرگ‌شده است. اولین کسی که در این زمینه حرف زده مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری بود. کتاب درر الاصولش ناظر به همین جهت است هرچند که خود مرحوم آخوند خراسانی هم مبنایش همین بوده است.

فرزند ایشان، میرزا محمد می‌گوید: وقتی ‌پدرم علم اصول را تدریس می‌کرد، می‌گفت این را تقریر کن. وقتی تقریر می‌کردم، می‌گفت: برای من حرف‌هایم را بنویس. وقتی می‌نوشتم، می‌گفت: نه این خیلی زیاد است. کمش کن. باز کمش می‌کردم ولی می‌گفت: فایده ندارد. خودم می‌نویسم. سپس خودش می‌آید و کفایه الاصول را می‌نویسد.

مرحوم بروجردی نیز قائل به تورم علم اصول بود و می‌گفت برخی جاهای اصول چاق شده است و بعضی مباحث لاغر مانده است. مرحوم امام اصلاً تهذیب الاصولش با همین مبنا تألیف کرد. استاد ما مرحوم آیت‌الله منتظری نیز بعد انقلاب دیگر اصول تدریس نکردند. بعد از چند بار صحبت گاها به مدت یک ساعت همین پاسخ را می‌دادند که اصول متورم شده و کافی است. هر جا در فقه لازم باشد مطرح می‌کنم.

اگر این حرف را گفتیم، در باب ضرورت فلسفه به اینجا می‌رسیم که همیشه فلسفه‌ها نگهدارنده آن علم هستند.

مشکلی که الآن در حوزه هست این است که چون توجه به فلسفه این علم اصول ندارند، قهراً بحث کردنشان هم جهت‌گیری و هدف ندارد.

ترورهایی که به دستور پیامبر انجام شد در شرایطی استثنایی بودیکی از اساتید بزرگان در قم که درس اصول پیش ایشان می‌خواندیم، تقریباً دو ماه از مشتق بحث کردند. بعد از این‌که بحث تمام شد، گفتند که این بحث هیچ فایده‌ای هم ندارد. بعد رفتم جلو به ایشان گفتم که ما می‌دانستیم فایده ندارد، ولی شما چرا روز اول نگفتید؟ هم خودتان را راحت می‌کردید و هم ما را.

این فلسفه هست که می‌تواند کمک کننده به آن علم باشد و از آن علم، یک چیزهایی را کم کند و چیزهای دیگری را اضافه نماید، بدین صورت که مباحثی را مطرح کند تا در خود علم، هرجا به آن رسیدیم، دیگر آن را طرح نکرده و به همان فلسفه حواله دهیم.

اجتهاد: اگر نگاه فلسفی به مباحث علم اصول شود، کم‌کم این‌ها به خود علم اضافه می‌شوند و ان‌قلت‌ها و نظریات آن‌قدر زیاد می‌شود که باز تورم علم اصول را در پی دارد. نظرتان در این باره چیست؟

ایازی: آیت‌الله وحید که یک دوره اصول خدمتشان بودیم ابتدا چهارساله تمام کردند. دوره بعد هشت‌ساله شد. وقتی علت طولانی شدن را جویا شدیم فرمودند: مباحث باید برای طلاب ورزیدگی بیاورد و این خود ورزش فکری است. به ایشان گفتم ورزش را در برخی بحث‌های مهم‌تر قرار بدهید. می‌خواهم این را بگویم که فلسفه علم اصول الزاماً تورم نمی‌آورد، بلکه هدف را مشخص می‌کند و از ابتدا مشخص می‌کند چه مباحثی مطرح شود یا نشود.

اجتهاد: با توجه به اینکه فلسفه علم اصول، در زمره مباحث پسینی است و بعد از تدوین علم اصول، شکل می گیرد، لذا نمی‌تواند مباحث این علم را کاهش دهد، بلکه صرفا مباحث دیگری را به اصول اضافه کرده و آن را متورم می‌سازد.

ایازی: بله فلسفه علم اصول پسینی است چون چرایی علم اصول را در فلسفه آن بررسی می‌کنیم. مباحثی را در علم اصول می‌بینیم مطرح نشده است مانند حکم و مراتب حکم و اعتباریات و تاریخچه مسائل علم اصول که باید در آن مطرح شود؛ اما این پسینی بودن، پسینی مستقل نیست. پسینی است که وابسته به علم اصول است. اگر بخواهیم یک تشبیه خیلی محسوسی بکنیم، مثل این است که شما الآن می‌آیید می‌گویید که ما درباره کارکرد موبایل‌ها حرف می‌زنیم. این چه کارکردی دارد؟ یا چه خاصیتی دارد؟

قاعدتا به‌طور طبیعی می‌روید سراغ این‌ پرسش که این‌همه موبایل‌هایی که با تنوع فعالیت‌ها و کارکردها دارند، اصلاً برای چه درست‌شده‌اند؟ بعد از آن می‌آئید و در مورد فلسفه موبایل صحبت می‌کنید.

اجتهاد: با این وصف، فلسفه علم اصول، علم نیست، بلکه نوعی نگاه به مباحث این دانش است.

ایازی: بله. درعین‌حال یک نگاهی هست که شما دارید هدف‌شناسی می‌کنید و هر دو نگاه را چرایی می‌کنید.

اجتهاد: مطالبی که حضرت‌عالی می‌فرمایید ثبوتی است. اگر بخواهیم مثلاً بحث خبر واحد را از حیث اثباتی با نگاه فلسفی پیگیری کنیم چطور باید مطرح کنیم؟

ایازی: در مورد خبر واحد با توجه به اینکه عمده دلیل همان سیره عقلاء است، مباحث مختلفی باید صورت پذیرد. از جمله اینکه:

۱- حجیت خبر واحد چگونه وارد دانش علم اصول شد؟ شیخ طوسی به‌تبع اهل سنت از این مقوله صحبتی به میان نیاورده است و حجیت خبر ثقه واضح بوده است. بعد از مدتی نمایان شد که خبر واحد شرایطی دارد و تمام اخبار حجت نیستند و تنها دلیل سیره عقلاء است.

۲- وقتی سراغ سیره می‌رویم با این سؤال مواجه می‌شویم آیا تمام اخبار را عقلاء عمل می‌کنند و تفاوتی بین امور مهمه و غیر مهمه نمی گذارند؟

۳- آیا بین خبری که با یک واسطه می‌شنوند باخبری که از چند واسطه می‌شنوند فرقی نمی‌گذارند؟

۴- آیا عین الفاظ از امام نقل‌شده است یا نقل به معناست؟

۵- اگر نقل به معنا است این نقل با توجه به کثرت واسطه‌ها تغییری در محتوا ایجاد نمی‌کند؟

۶- آیا خبر واحد چنینی توان تخصیص قرآن را دارد؟ به قول مرحوم سید احمد خوانساری با این خبر واحدی که مخصص است می‌خواهیم کسی را بکشیم. آیا این روایت توان این را دارد؟

مشهد که بودیم یک روزی در مدرسه بالاسر استادی داشتیم، حجره‌اش هم خیلی بزرگ نبود. به سنت آن‌وقت حوزه مشهد، یکی از کارهای پنجشنبه جمعه‌ها تمرین منبر بود. در مشهد این‌جوری بود که ۵ نفر می‌نشستند، استاد هم می‌نشست، یکی منبر می‌رفت و بعد از بقیه طلبه‌ها می‌پرسید که این اشکالاتش کجاست و این‌جوری منبررفتن را یاد می‌داد. روزی در همین جلسه، استاد مسئله خبر واحد را برای ما عینی کرد. گفت من خبر را به نفر اول نقل می‌کنم، ایشان هم در گوش کناری خود بگوید تا دور بزند. به خود استاد که رسید گفت حالا خبر را بلند نقل کن؛ بعد از نقل او خنده‌ای مجلس را فراگرفت و مدتی می‌خندیدیم.

غرض اینکه در مورد حجیت خبر ثقه نباید به صورت ذهنی بحث کرد. حتی در زمان خود ما در سیاست می‌بینیم چقدر نقل‌ها مختلف است.

اجتهاد: چالش‌ها و آسیب‌های احتمالی که دانش فلسفه علم اصول در آینده با آن روبرو خواهد بود را در چه اموری می‌دانید؟

ایازی: مهم‌ترین چالش، تورم علم اصول یا خود فلسفه علم اصول است. ما قطعاً نیاز به فلسفه علم اصول داریم ولی باید برخی مباحثش را خارج از فلسفه علم اصول حل کنیم و بعد وارد فلسفه علم اصول و علم اصول بشویم. مثلاً بحث مشرع بودن اهل‌بیت علیهم‌السلام بحثی کلامی است که باید در خارج از علم اصول بررسی شود و بسیار در علم اصول تأثیرگذار است. بحث تخصیص کتاب به خبر واحد از مباحث مهم است. برخی مسائل باید در علم لغت حل شود و یا در علم تفسیر حل شود، مثل مباحث تقطیع قرآن یا تخصیص و تفسیر قرآن به روایات.

اگر آن هدف‌شناسی را خوب کار بکنیم و بگوییم چه‌کار می‌خواهیم بکنیم، عملاً باید یک گروهی مرتب بیایند بنشینند فقط پالایش کنند و بگویند این مباحث لازم است، این مباحث لازم نیست یا یک بحث‌هایی را به نگاه تاریخی‌اش بیندازند. اگر فلسفه علم اصول یک رابطه تنگاتنگی با نگاه تاریخی و نگاه هدف‌شناسی داشته باشد، خودش را خیلی خوب می‌تواند پالایش کند؛ یعنی فلسفه را برای فلسفه را نخواهیم، بلکه برای این بخواهیم که بتواند خودش، جایگاه خودش را تعیین کند. اگر به این معنا باشد مشکلی ایجاد نمی‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics