قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / فهم فقه حکومتی امام خمینی مستلزم شناخت رویکرد امام در همه‌ علوم اسلامی است
فهم فقه حکومتی امام خمینی مستلزم شناخت رویکرد امام در همه‌ علوم اسلامی است

نجف لک زایی:

فهم فقه حکومتی امام خمینی مستلزم شناخت رویکرد امام در همه‌ علوم اسلامی است

در دین شناسی جامع و موردنظر امام خمینی(ره) به همه آیات قرآن و ابواب روایی توجه می‌شود و برخلاف نگاه جزئی، سامان دهی حیات انسان در اجتماع اصل قرار می‌گیرد؛ از این‌رو فهم فقه حکومتی امام خمینی(ره) مستلزم شناخت مکتب جامع ایشان است، به عنوان مثال اگر بحث ولایت فقیه را در کلام نبینید، ولایت فقیهی در فقه مطرح می‌کنید که اختیارات ندارد، چون کلام متحول نشده است، بنابراین برای رسیدن به فقه حکومتی موردنظر امام خمینی(ره) باید دانش کلام، حکمت، اخلاق، تفسیر قرآن و همه‌ دانش‌ها حکومتی باشد.

به گزارش شبکه اجتهاد، نخستین نشست علمی از سلسه نشست‌ھای فقه حکومتی با موضوع «فقه حکومتی در منظومه فکری امام خمینی(ره)» به همت پایگاه وسائل در سالن جلسات خبرگزاری رسا برگزار شد. در این نشست علمی حجت‌الاسلام والمسلمین نجف لک زایی، مدیر پژوھشگاه علوم و فرھنگ اسلامی و حجت‌الاسلام سیدکاظم سیدباقری، عضو ھیأت علمی پژوھشگاه فرھنگ و اندیشه اسلامی به بیان نظرات خود پرداختند و سید جواد میرخلیلی نیز دبیر علمی این نشست را برعھده داشت که گزارش این نشست تقدیم می‌شود.

دو نوع دین‌شناسی در شکل کلان وجود دارد

۱- فردی، جزئی و ناقص

دین شناسی رایج در حوزه‌ها که ایشان نمی‌پسندد و آن دین شناسی جزئی است؛ دین شناسی جزئی و غیرجامع، عالم دین به سراغ بخشی از آموزه‌های دینی می‌رود و نه به سراغ همه آموزه‌های دین، در اول کتاب ولایت فقیه ایشان به آسیب‌های معرفی ناقص اسلام اشاره کرده‌اند.

یعنی این نگاه باعث شده و باعث می‌شود که دین توسط حوزه‌های علمیه ناقص مطرح شود و وقتی دین ناقص مطرح شود، نتایجی که باید بر عمل به دین بار بشود بار نمی‌شود؛ ایشان می‌فرماید: شما مراجعه کنید ببینید چه احادیثی دارید؟ چه ابوابی در فقه دارید؟

به قرآن مراجعه کنید ببینید ما چند تا از آیات قرآن را در حوزه‌های علمیه بحث می‌کنیم؟ ایشان در البیع یک تعبیر دارد، می‌گوید که «من نظر اجمالاً الی احکام الاسلام» کسی که یک نگاه اجمالی به آموزه‌های اسلام بیندازد «لرأی أنّ الاسلام قام لتأسیس حکومه عادله» خواهد دید که اسلام اصلاً فلسفه‌اش تأسیس حکومت عادله است؛ اصلاً اسلام آمده برای این که حکومت عدل تحقق پیدا کند؛ «لرأی أنّ الاسلام قام لتأسیس حکومه عادله» این مطلب را سال بهمن ۱۳۴۸، ایشان نوشته‌اند.

۲- جامع و کلان

نگاه دوم که ایشان آن را قبول دارد نگاه جامع هست؛ می‌فرماید فقه یک بخش از اسلام است؛ اسلام بخش‌های دیگری هم دارد؛ اسلام اعتقادات هم دارد، اسلام اخلاق هم دارد و البته در نگاه ایشان، اخلاق از همه این سه مورد مهم‌تر است، استدلال‌شان هم این است که ابلیس به خاطر مسائل اخلاقی رانده شد نه به خاطر مسائل اعتقادی، توحید ابلیس مشکل نداشته است، ابلیس خداوند را قبول داشت، قیامت را هم قبول دارد، چون به خدا می‌گوید «خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ» (اعراف/۱۲) ببینید؛ یعنی دارد با خدا صحبت می‌کند، خدا را قبول دارد، بعد می‌گوید «أَنْظِرْنی‏ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (اعراف/۱۴) به من تا قیامت مهلت بده، آن چیزی که از روی وسواس و تعبد، بر آدم سجده نمی‌کند؛ اما در باطن استکبار ورزیده است، «أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین» (بقره/۳۴)؛ لذا ایشان می‌فرماید همه این‌ها مقدمه است برای توحید نظری است، توحید نظری مقدمه است برای توحید عملی و قلبی.

هدف اسلام؛ سامان دهی حیات انسان در اجتماع

در نگاه جامع به همه آیات قرآن توجه می‌شود، به همه کتب روایی و ابواب روایی توجه می‌شود؛ در نگاه جامع بر خلاف نگاه جزئی، اسلام آمده است برای سامان دهی حیات انسان در اجتماع؛ در حالی که در آن نگاه جزئی، اسلام آمده است برای سامان‌دهی امور فرد.

در نگاه جزئی شما باید بحث کنید که آیا به غیر از فرد، به جامعه هم اسلام کار دارد؟ در حالی که در نگاه جامع، بحث برعکس می‌شود؛ یعنی اسلام آمده برای تنظیم حیات انسان، وقتی تنظیم می‌گویید یعنی بیش از یک فرد، نظم مربوط به گروه است، حالا سؤال است که بعد از نظم بخشیدن به جامعه، آیا به فرد هم توصیه‌هایی دارد یا نه؟

جامعه مخاطب اسلام است

لذا صیغه‌هایی که در نماز آمده همه متکلم مع الغیر و جمع است؛ می‌گویید «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» (حمد/۵) ولو فرادای نماز بخوانید «إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» (حمد/۵) می‌گویید «اهْدِنَا» (حمد/۶) پس اصلاً اسلام مخاطبش جامعه هست، اصلاً آمده برای اصلاح اندیشه‌ها و انگیزه‌های مردم به عنوان اعضای جامعه که آیه ۲۱۳ سوره بقره همین را تأیید می‌کند که «کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً» (بقره/۲۱۳) بعد می‌فرماید «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ» اصلاً انبیّاء آمده‌اند برای این که در اختلافاتی که بین مردم پیش می‌آید، بین آن‌ها داوری کنند، بحث فرد نیست، بحث تنظیم حیات اجتماعی انسان هست؛ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حدید/۲۵) انبیّاء آمده‌اند تا مردم برپا دارنده قسط شوند.

اقتداء به انبیاء در دین شناسی

لذا امام بحثی دارند تحت عنوان اقتداء به انبیاء، ایشان می‌فرماید که ما در دین‌شناسی‌ و عمل به دین باید به انبیاء اقتدا کنیم؛ کتاب چهل حدیث ایشان را ملاحظه بفرمایید، در احادیث مختلف آن از جمله در همان حدیث اول، بحث جهاد با نفس مطرح می‌شود.

ایشان بحث اقتداء به پیامبر اسلام(ص) را مطرح کردند؛ در جاهای مختلف اقتداء به امیرالمؤمنین(ع) را، اقتداء به امام حسین(ع) را، اقتداء به ائمه(ع) را مطرح کردند؛ مثلا می‌فرماید: اگر عرفان به معنای گوشه‌گیری باشد پس یعنی امیرالمؤمنین یا پیامبر اسلام علیهما السلام، عارف نبودند؟ در حالی که آنها موحد بودند و از همه نظر در اوج بودند و ارتقاء وجودی در آنها اتفاق افتاده که در دیگران نیست.

تفاوت خودسازی در نگاه امام با نگاه رایج

دین اصالهً و بالذات متوجه امر اجتماعی است و به فرد هم می‌پردازد، برای این که عدالت اجتماعی دچار مشکل نشود؛ یعنی اگر به تزکیه و تعلیم انسان‌ها نپردازید، نمی‌توانید در جامعه عدل و قسط برپا کنید، تهذیب انسان‌ها از باب مقدمه واجب است.

در دیدگاه امام، خودسازی مقدمه غیرسازی است؛ در حالی که در نگاه جزئی، خودسازی اصل می‌شود، اما در نگاه امام، سفر اول و دوم و سوم، مقدمه است برای سفر چهارم، سالک الی الله در سفر چهارم موظف می‌شود که بعد از لقاء الهی برگردد و دست مردم را نیز بگیرد و هدایتگری داشته باشد، این است که حکمت متعالیه امام نیز، وجه اجتماعی دارد، یعنی حکمت ایشان به انزوای از جامعه دعوت نمی‌کند.

تبیین جایگاه امام و نقش فقه

امام کسی است که از خودسازی عبور کرده، می‌خواهد به غیرسازی اقدام کند، آن وقت فقه در اینجا ابزار دست امام است؛ یعنی امام به کمک ابزاری به نام فقه، جامعه را نظم می‌بخشد؛ لذا امام می‌فرماید فقه، قانون است، امام در کتاب البیع دو تا شرط برای ولی فقیه ذکر می‌کند، عدالت و دیگری العلم بالقانون؛ قانون یعنی فقه، العلم القانون، بعد کفایت را می‌فرماید که آن هم جزء همان علم است؛ کفایت و صلاحیت لازم برای رهبری را هم داشته باشد.

بر این اساس امام می‌گویند «اسلام هو الحکومه»، یعنی با این نگاه جامع و بر این اساس ایشان می‌فرماید که ولایت فقیه تصور آن باعث تصدیق می‌شود و یک امر بدیهی است؛ برای این که وقتی شما می‌گویید اسلام برای سامان‌دهی امور جامعه و برای غیرسازی آمده؛ یعنی امام غیرساز است چون خودساخته است، باید غیرسازی کند؛ از آن مرحله عبور کرده الان می‌خواهد دیگران را هم بسازد، حالا یک مجموعه مقررات و قوانینی آمده، ولی این‌ها مجری نمی‌خواهند؟ ایشان یک بحثی دارد که پس چرا الان یک عده دلیل می‌خواهند؟ می‌فرماید چون که اسلام ناقص معرفی شده، از شما دلیل می‌خواهند.

سوگند امام؛ «والله اسلام همه‌اش سیاسی است»

ایشان یک سؤال خیلی مهمی را مطرح فرمودند که الان در عصر غیبت آیا قرآن نسخ شده یا نسخ نشده است؟ کسی نگفته که نسخ شده است، ما باید همچنان به قرآن عمل کنیم؛ اگر به قرآن می‌خواهیم عمل کنیم بدون رهبری و بدون دولت امکان ندارد و با نگاه امام، اصلاً هیچ حکم اسلامی غیر حکومتی وجود ندارد و ایشان سوگند یاد می‌کنند که «والله اسلام همه‌اش سیاسی است».

در همان جا می‌فرماید که احکام اخلاقی‌اش نیز سیاسی است؛ همین «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» (حجرات/۱۰) اگر همین حکم را مورد توجه قرار بدهید، تکلیف عالم استکبار که معلوم است، فقط مؤمنان با هم برادر هستند، پس تکلیف همه‌ همگرایی‌ها و واگرایی‌ها را روشن می‌کند، فقه همه‌اش سیاسی است، همه‌اش حکومتی است.

فقه جواهری مورد نظر امام

فقه موجود ما ایراد ندارد، فقه جواهری که امام بر آن تأکید می‌کند، فقه جواهری، به معنای دقیق کلمه یعنی ابوابی که در جواهر الکلام هست و جامع ابواب است، تمام نهادهای اساسی را پاسخ می‌دهد؛ ما پنج تا نهاد اساسی داریم، نهاد خانواده، نهاد اقتصاد، نهاد بهداشت، نهاد حکومت و نهاد تعلیم و تربیت که فقه همه را پاسخ می‌دهد، دستگاه فقهی کامل است، ساختار کامل است.

مردم‌سالاری دینی الگوی امام و رهبری در نظام اسلامی

الگوی اقتصادی امروز، الگوی امام و رهبری نیست؛ سیاست‌های اقتصادی اصل چهل و چهار را ببینید؛ اعتقاد امام این است که امور باید مردمی باشد، امام، جنگ را با مردم اداره کرد، پس ارتش و سپاه چه کار می‌کنند؟ این‌ها مدیریت، سازماندهی، برنامه‌‌ریزی و نظارت داشتند؛ دولت اسلامی، یک دولت کوچک، چابک، سیاست‌گذار، برنامه‌ریز و ناظر است، نه دولتی که شرکت هواپیمایی و قطار راه بیندازد، این‌ها کار مردم است، بعد ما مرتب به فقه اعتراض می‌کنیم، فقه درست است، سیاست‌گذاری‌ها باید اصلاح شود.

مگر پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهما‌السلام در صدر اسلام نمی‌توانستند هر چه وارد بیت‌المال می‌شود، نگه دارند و ذخیره کنند؟ تا چیزی وارد بیت‌المال می‌شد، سعی می‌کردند همان روز آن را توزیع کنند، بعد هم آب و جاروب کنند، دو رکعت نماز بخوانند، خدایا ببین ما چیزی را این جا انبار نکردیم؛ دست مردم دادیم تا گردش مالی اتفاق بیفتد و مردم خودشان دنبال کار و کاسبی می‌روند.

تفکیک نظریه رهبری و نظریه دولت

در بحث‌های حضرت امام، میان رهبری و دولت تفکیک وجود دارد، امام در جلد دوم کتاب البیع، آنجایی که بحث ولایت فقیه را مطرح فرمودند، بحث ولایت و حکومت را مطرح می‌کنند و ضمیر تثنیه به این‌ها برمی‌گردانند، یک ولایت داریم که رهبری است و یک حکومت داریم که دولت است.

بنابراین نظریه ولایت فقیه مساوی با نظریه دولت نیست، چنان که برخی پنداشته‌اند و از این ناحیه آسیب‌های زیادی هم متوجه اندیشه سیاسی اسلام شده است، سال ۵۶ امام، رهبر هست و مشروعیت دارد و امر و نهی می‌کند.

در حالی که هنوز دولت تشکیل نداده است، سال ۵۷، دولت تشکیل داده است، وقتی وارد ایران می‌شود در آن سخنرانی بهشت زهرا می‌فرماید من توی دهن این دولت می‌زنم، من دولت تعیین می‌کنم، من به موجب این که مردم من را قبول دارند دولت تعیین می‌کنم، رهبر هست، ببینید اقتداء به پیامبر اینجا معنا پیدا می‌کند.

پیامبر(ص) سیزده سال در مکه مبعوث شده و رهبر الهی است، ملازمه‌ای بین این که کسی رهبر الهی باشد با این که حتماً دولت هم در اختیار او باشد وجود ندارد؛ هر چند از نظر شرعی، یکی از شؤون رهبری دولت‌‌سازی است، نه این که رهبری مساوی با دولت باشد.

ببینید به پیامبر وحی می‌شود، پیامبر مأمور می‌شود این وحی را به مردم ابلاغ کند، این که به پیامبری مبعوث شد، وحی می‌آید، مکتب شکل می‌گیرد، بعد این مکتب به مردم ابلاغ می‌شود، امت شکل می‌گیرد؛ در مرحله چهارم در مدینه دولت شکل گرفته است، پس این چهار رکن به ترتیب رهبری، مکتب، امت و دولت است، رهبر به کمک مردم و امت برای تحقق مکتب، دولت تشکیل می‌دهد.

آسیب‌شناسی خلط نظریه رهبری و نظریه دولت

در مباحث فقه سیاسی چقدر بحث‌های انحرافی انتخاب و انتصاب مطرح می‌شود که اصلاً ربطی ندارد و فقط به خاطر خلط بین نظریه رهبری با نظریه دولت است، انتخاب مربوط می‌شود به حوزه دولت نه حوزه رهبری، حوزه رهبری، بحث شرعی است، بحث دینی است، بحث الهی است، قبل از تأسیس و تشکیل دولت، رهبر، رهبر است؛ در آنجا عنصر رأی مردم یا استقبال مردم یا اقبال مردم، بحث بسط ید را به وجود می‌آورد، باعث می‌شود رهبر بتواند دولت ایجاد کند؛ اما وقتی دولت دارد ایجاد می‌کند، با توجه به اقتضائات زمانه این کار را انجام می‌دهد.

این همان بحثی است که مقام معظم رهبری نیز در سخنرانی کرمانشاه فرمودند، بحث ساختار، یک بحث اقتضائی است، متناسب با مقتضیات زمان یک ساختاری را مورد استفاده قرار می‌دهید، این ساختار می‌تواند ریاستی، پارلمانی و نیمه ریاستی باشد یا با توجه به پیشرفت علم سیاست می‌تواند در آینده هر جور دیگری باشد؛ این‌ها دیگر امور اقتضائی است.

بنابراین در بحث امام، نظریه رهبری و نظریه‌های دولت در فقه شیعه کاملاً تفکیک شده است و ربطی به هم ندارد؛ کار بزرگ امام در اینجا این است که مسیری را که بسیاری از فقهای سیاسی قبلی رفته بودند را نرفت، آن‌ها تلاش می‌کردند که مثلاً مجلس را با ادله شورا اثبات کنند، تغییر در ساختار را با ادله نقلی اثبات کنند؛ اصلاً امام این مسیر را نرفته است، بحث رهبری که شما آن را اثبات کردید، بحث دولت‌سازی از شؤون رهبری است، دولت‌سازی می‌کند، دلیل نقلی نمی‌خواهد؛ اگر ساختاری برای جامعه مفید است، از آن استفاده می‌کنیم، شما یک نقل از امام نمی‌توانید بیاورید که ایشان برای اثبات مشروعیت یک ساختار در حکومت، دلیل نقلی بیاورد، اگر مفید است استفاده کنیم.

فهم فقه حکومتی امام، مستلزم شناخت رویکرد ایشان در همه‌ علوم اسلامی است

در دین شناسی جامع و موردنظر امام خمینی(ره) به همه آیات قرآن و ابواب روایی توجه می‌شود و برخلاف نگاه جزئی، سامان دهی حیات انسان در اجتماع اصل قرار می‌گیرد؛ از این‌رو فهم فقه حکومتی امام خمینی(ره) مستلزم شناخت مکتب جامع ایشان است، به عنوان مثال اگر بحث ولایت فقیه را در کلام نبینید، ولایت فقیهی در فقه مطرح می‌کنید که اختیارات ندارد، چون کلام متحول نشده است، بنابراین برای رسیدن به فقه حکومتی موردنظر امام خمینی(ره) باید دانش کلام، حکمت، اخلاق، تفسیر قرآن و همه‌ دانش‌ها حکومتی باشد.

مکتب جامع و حکومتی امام خمینی در همه‌ علوم اسلامی

اگر بخواهیم رویکرد فقه حکومتی امام را متوجه شویم، لازمه‌اش این است که به رویکرد امام در همه‌ علوم اسلامی توجه کنیم؛ در حکمت متعالیه، اگر می‌خواهید در أعراض حرکتی اتفاق بیفتد، این حرکت در جوهر باید اتفاق بیفتد، از فرمایشات امام این جور برداشت می‌شود، اگر می‌خواهید فقه تغییر کند، فقه مربوط می‌شود به حوزه تنظیم رفتارها، باید باطن تغییر کند، رفتار مربوط می‌شود به حوزه أعراض، اینجا باطن دانش‌هایی مثل کلام، حکمت، اخلاق است؛ آنجا اگر تغییر صورت نگیرد.

اینجا تغییر صورت نمی‌گیرد، مکتب جامع امام را باید در نظر بگیریم، یعنی اگر اسفار اربعه و بحث خودسازی و غیرسازی را در نظر نگرفتید؛ اگر بحث ولایت فقیه را در کلام نبینید، در فقه ولایت فقیهی درست می‌کنید که اختیارات ندارد، چون کلام متحول نشده است، باید دانش کلام، حکمت، اخلاق و تفسیر قرآن و همه‌ دانش‌های شما حکومتی باشد.

علت تعطیل شدن درس اخلاق امام

برای من سؤال بود که چرا رژیم شاه درس اخلاق ایشان را نیز تعطیل کرد، مستحضر هستید که امام پنج شنبه‌ها درس اخلاق می‌گفت، خیلی هم شلوغ می‌شد، طبق آنچه در تاریخ آمده، چون جمعیت زیاد می‌آمدند، ناگزیر شدند جمعه هم تکرار کنند که همین کتاب چهل حدیث، محصول آن درس‌ها است، به هر حال بعد از مدت‌ها بررسی متوجه شدم اصلاً درس اخلاق امام، یک اخلاق حکومتی است، یک اخلاق سیاسی اجتماعی است و آن تصوری که ما از مباحث اخلاقی داریم نیست.

ایشان می‌فرماید موضوع اخلاق، تربیت انسان کامل است، اگر می‌خواهید به کمال برسید باید با موانع کمال مبارزه کنید، موانع کمال دو نوع است، بخشی از موانع کمال در درون ما هست که هواهای نفسانی است و باید با هواهای نفسانی مبارزه کنیم؛ بخشی از موانع کمال در بیرون وجود ما و درون جامعه است، استبداد، استعمار، طاغوت و مفاسد که این‌ها موانع کمال هستند و باید با این‌ها مبارزه کنیم که عرض کردم خودسازی ملازم با غیرسازی است.

خودش به مراحل بالا رسیده، حالا برگشته و جامعه را اصلاح می‌کند و غیرسازی می‌کند، پس می‌بینید فوراً اخلاق او هم باید حکومتی شود، نمی‌شود آن بخش‌های باطنی که حکم ذات و حکم جوهر را دارد، آن‌ها تغییر نکند، یعنی شما در حکمت، کلام و در اخلاق فردی فکر کنی، بعد یک دفعه در فقه، استاد فقه حکومتی و مدرس فقه حکومتی باشید، این اصلاً امکان ندارد، لذا فقط الفاظ می‌ماند.

یعنی از ولایت فقیه صحبت می‌کنید، اما خیلی نحیف و لاغر است، از مصلحت و عدالت صحبت می‌کنید، اما مصلحت و عدالتی در آن نیست و در نهایت چیز جدیدی دستگیرتان نمی‌شود و نمی‌توانید به پرسش‌ها پاسخ بدهید.

تفاوت درس اخلاق امام با دیگر علمای اخلاق

ایشان می‌فرماید تاکنون برای قرآن تفسیر نوشته نشده است، چون تفسیر یعنی پرده‌برداری از مقاصد قرآن، تجزیه و ترکیب، چه ربطی به مقاصد قرآن دارد؟ ایشان می‌گوید در اخلاق هم مرتب گفتند که غضب نکنید، چرا؟ چون ضد اخلاق است؛ در صورتی که یک جاهایی باید غضب کرد، ایشان یک بحثی دارد ذیل همین «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ» که علمای اخلاق می‌خوانند، بعد ذیل آن آورده است که غضب کلید همه‌ خیرات است.

ایشان می‌گوید غضب مذموم، غضب ظالمانه است؛ اما غضب برای عدالت، برای خدا، آن غضبی که امیرالمؤمنین(ع) در جنگ دارد، این کلید همه خیرات هست؛ بعد ایشان می‌فرماید اشکال درس‌های اخلاق ما این است که مرتب می‌گویند آقا غضب نکنید، نه، شما یاد بدهید کجا باید غضب کرد؟ کجا نباید غضب کرد؟ این را در واقع بتوانید از همدیگر تفکیک کنید، این تفکیک اگر صورت نگیرد ایراد دارد؛ لذا رویکرد امام در حوزه فقه حکومتی هم بهتر فهمیده می‌شود، اما اگر فقط بیاییم در فقه متمرکز شویم، در بخش روبنایی و ظاهری مستقر شدیم.

حدیث جنود عقل و جهل، الگوی پیشرفت جامعه اسلامی

اگر ما بحث جوهر و عَرَض را به لحاظ تفکر امام در نظر بگیریم، آن رویکرد اجتماعی سیاسی و منظومه‌ای کلام ایشان به حوزه دیگر علوم اسلامی مثل حکمت، اخلاق، کلام، تفسیر و حدیث مرتبط است؛ ایشان حدیث جنود عقل و جهل را شرح داده است و در مقدمه‌اش نوشته که من بحث علمی نمی‌کنم، دلایلی آورده، دلیل سومش این است، بلکه عوام نیز از آن منتفع شوند.

یعنی از نظر امام باید فرهنگ عمومی آن باشد، حدیث جنود عقل و جهل باید فرهنگ عمومی و الگوی پیشرفت بشود، شاخصه‌های پیشرفت و شاخصه‌های عقب‌ماندگی در آن وجود دارد، ولایت فقیه هم در آن هست، امام صادق(ع) در پایان فرمود که این جنود عقل همه‌ آن‌ها را ندارد مگر «نَبِیٍّ یا وَصِیِّ نَبِیٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان‏»؛ غیر از نبیّ و وصیّ نبیّ همه‌ این جنود را مؤمنی هم که از امتحانات الهی با سربلندی بیرون آمده باشد می‌تواند داشته باشد.

فقه حکومتی رویکرد حاکم بر کل فقه

در ادامه حجت‌الإسلام والمسلمین سیدباقری به ارائه بحث پرداخت و ابراز داشت: نکته اول این است که ما توجه داریم به این که وقتی که ما بحث از فقه حکومتی داریم می‌کنیم و در کنار آن فقه سیاسی را مطرح می‌کنیم، توی بحث فقه حکومتی، فقه حکومتی دیگر دانش نیست بلکه یک رویکردی است که بر کل فقه حاکم می‌شود.

این یک نکته‌ی کلیدی و اساسی است و لذا شما توی کلمات امام، هر جا که ایشان دارد بحث می‌کند، نوع نگاه و رویکرد امام حکومتی است؛ حالا احتمال دارد یک بحث کاملاً عبادی را دارد ایشان مطرح می‌کند اما نگاه، نگاه چیست؟ و رویکرد حکومتی است، لذا با این وصف، فقه سیاسی می‌تواند یکی از دانش‌هایی باشد که به وجوه سیاسی حکومت می‌پردازد و خب طبیعی است که در دایره فقه حکومتی، فقه سیاسی در دایره فقه حکومتی قرار می‌گیرد.

جایگاه عدالت و فقه پویا در مکتب امام

بحث من بیشتر ناظر به وجودی است که گویی امام حکومتی را تشکیل داده و در تلاش هست برای این‌که آن وجوه فقه حکومتی، عملیاتی شوند؛ امام بحث از بسط‌العداله را مطرح می‌کند، گسترش عدالت؛ از طرف دیگر مرحوم شهید مطهری می‌فرماید: با همه اهمیت و تأکیدی که قرآن کریم بر بحث عدالت داشته؛ اما بحث عدالت فراموش شده و یک قاعده‌ فقهی هم از آن در نیامده. از «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» قاعده‌ی احسان درآمده اما از آن همه تأکیدی که بر عدالت شده قاعده‌ عدالت بیرون نیامده و لذا ایشان تعبیرشان این است که به رکود تفکر اجتماعی فقها انجامیده است.

یک نوآوری دیگری هم که امام می‌آورد بحث فقه پویا است، ما فکر می‌کنیم فقه پویا یعنی این‌که همان مباحث مستحدثه را بیاوریم مطرح کنیم، چه بسا و چه بسیار مباحث مستحدثه‌ای هم مطرح می‌شوند هم باز با آن نگاه فردی؛ لذا امام نگاهش فقه پویای اجتماعی و حکومتی است، فقه پویایی که به عرصه‌ی سیاست و عرصه‌ی اجتماع می‌پردازد؛ در واقع آن نوع نگرشی است که امام در فقه حکومتی به بحث حقوق مردم و حقوق شهروندی هم دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics